مدتهای مدیدی است که پزشکان و علمای حوزه بهداشت به این نتیجه رسیدهاند که «پیشگیری بهتر از درمان است»، پس اگر سرمایه و سرمایهگذار دوراندیشی هست شایستهتر این است که معطوف به «پیشگیری» عمل کند تا نوش داروهای دیرهنگام، کماثر و پرهزینه! در برخی از موارد همچون بیماری ایدز نیز که همواره و همچنان اصولا «درمانی» وجود ندارد، تنها کار اصولیای که از قضا میتوان کرد همان پیشگیری است…
در قلمروی معضلات اجتماعی عصر حاضر مدتهاست صاحبنظران بر همین باورند که باید مبارزه با معضلات و نابسامانیهای اجتماعی را پیش از وقوع شروع و پیگیری کرد. جامعهشناسان نیز با پیروی از همین اصل، هنگامی که صحبت از نحوه مقابله با مسایل و آسیبهای اجتماعی میشود مدام به «ساختارها» یا بسترهای شکلگیری انواع آسیبها یا رفتارهای ضداجتماعی ارجاع میدهند و چارهجویی و درمان انواع «بیماریهای اجتماعی» و رفتارهای ناسالم در اجتماع را در اصلاح ساختارهای موجود – که کنشهای اجتماعی صواب یا ناصواب در دل آنها رشد کرده و پرورانده میشوند – میجویند.
نوشتههای مرتبط
وقتی باغبان، بستر مناسبی برای رشد گلها و نهالها فراهم کرد و با عطف توجه و نظارت به موقع، اجازه رشد و گسترش علفهای هرز و انواع آفتها را نداد، میتواند انتظار داشته باشد که محصولات باغچه گل باشد و میوه و نیکویی و زیبایی اما اگر بیاعتنایی، کمتوجهی و اهمالکاری کرد، جای تعجب ندارد که صرفا و تنها، همان را که کشته بود درو نکند و آلودگیها از هر سو سر برمیآورد و آن زمان ناگاه به خود آمدن، عجولانه تیشه به دست گرفتن و قلع و قمعکردن محصولات باغ بیباغبان «رها به حال خود افتاده»، سود و ثمرچندانی به بار نخواهد آورد.
انتظار مای باغبان اجتماع، نسبت به اینکه کمتر شاهد کژیهای رفتاری در جامعه انسانیمان باشیم، نیز به همین ترتیب، در صورتی واقعبینانهتر است که به هنگام خود، در تلاش باشیم تا در مسیر بسترسازی مناسب برای رفتارهای صواب اجتماعی اقدامات لازم را انجام دهیم. اقدامات مقتضیای که برخلاف تصور، آنچنان پیچیده هم نیست و به سادگی، شرایط روشنی را شامل میشود مشتمل بر تامین نیازهای اولیه انسانها، تامین شرایط رشد سالم و پرورش استعدادهای انسانی، گسترش اعتماد، صداقت و اخلاقیات، عدالت و کمالجویی، تامین فرصتهای فعالیت، زندگی مشترک، معاشرت و همکاری سازنده، تامین آموزش، اشتغال و تولید در کنار بهرهمندی از فراغت، آسایش، امنیت، صلح و دوستی در جامعه. افرادی که در اهداف زندگیشان توانمند و کامیاب باشند، این رضایتمندی در چهرهشان هویداست و به سادگی بر لبهایشان میشکفد و برعکس، فردی که در تنگنای عدم ارضای نیازهایش و بینصیب از بسیاری از مواهب و امکانات زندگی، خود را محروم و درمانده بیابد و راه مشروعی برای دستیابی به حقوقی که خود را سزاوار آن میداند، برایش آشکار یا مهیا نباشد، لاجرم ناراضی و ناخرسند میشود، ناکامیها و درماندگیها، احساس بیعدالتی و احساس محرومیت از حقوق به رسمیت شناختهنشدهاش، در مواردی – بنا به یافتههای پژوهشی روانشناسان- او را مستعد خشم میکند که بنا به ملاحظات اجتماعی و آموختهها و رویههای فرهنگی یا ویژگیهای فردی یا روانشناختی، این خشم ممکن است فرو خورده و سرکوب شود یا تظاهر بیرونی یابد و خشمی که آشکار میشود ممکن است در قالب خودزنی، خودکشی یا توسل به موادمخدر و روانگردانها و نظایر آن، متوجه خود فرد یا «دیگری» شود که ما آن را به صورتهای بسیار متنوع در افراد در قالب اعمال خشونت خانگی یا خشونت اجتماعی مشاهده میکنیم. اشکال خشونت، گاهی خفیف، زودگذر و جزئی و گاهی شدید و با ابعادی وسیع یا سازمانیافته بروز پیدا میکند و گاهی به خسارات جانی و مالی در سطح جامعه میانجامد.
به عنوان مثال، میتواند در قالب رفتارهای مجرمانهای مانند دزدی، غارت، رفتارهای تخریبگرایانه افراطی (مثلا در رفتارهای پرخاشگرانه در پایان برخی مسابقات ورزشی در میان هواداران تیم ورزشیای که با شکست مواجه شده است) در سطوحی خرد و کلان متجلی شود. مثالی از اعمال خشونت در قالب رفتار مجرمانه که این روزها در جامعه ایرانی نمود آشکاری داشته در قالب پدیده «زورگیری» مدتی است موضوع خبرهای رسانهای، بحث و نظرورزی از منظرهای مختلف شده است.
در مواجهه با این پدیده و نظایر آن (از قبیل اعتیاد و فحشا) میتوان در چارچوب رویههای جاری در این کشور همچنان به صورت ضربتی و با اعمال خشونت «مقابلهای» برخورد قهری و کیفری کرد (یعنی تداوم اعتقاد به نظارت بیرونی و نه تاکید و تکیه بر نظارت درونی و غفلتورزی نسبت به عوامل فرهنگی) یا در برخورد با آنها به ریشهها نیز توجه کرد و به جای برخورد «مقطعی» با «معلولها» به ریشههای شکلگیری اینگونه پدیدهها در زندگی اجتماعی پرداخت و به جای مقابله فوری و «قطعی» با اینگونه افراد «خاطی و ضداجتماع» که بنا به تعاریفی دیگر، ممکن است خود، فیالواقع، نه «مقصر» و شاید بیشتر «قربانی» شرایط رشد و زندگیشان در ساختارهای نامساعد اجتماعی بوده باشند، به ایشان و شرایط بروز اینگونه پدیدهها در جامعه، نگاهی دیگر داشت.
شایسته یادآوری است که نمونههای بسیار دیگری از اینگونه افراد «متهم و مجرم» که مستوجب عقوبتهای آنچنانی شناخته شده و میشوند را چه بسا میان همان افرادی میتوان یافت که همان روز واقعه اعدام، با حال و هوای تفریح، هیجان و کنجکاوی به تماشای صحنه مقابله با آن فرد یا افراد خاطی – که این بار اتفاقا فرصت گریز نیافته بودند- در میدان صحنه اعدام حاضر شده و به مشاهده ایستادهاند و دیر یا زود سرنوشت مشابهی را پیدا خواهند کرد.
به نظر میرسد تا زمانی که علتهای ریشهایتر بروز و گسترش چنین رفتارهایی شناسایی و چارهجویی نشود، درمانهای ضربتی موجود از طریق قیچی به دست گرفتن و مقابله دیرهنگام با علفهای هرزی که مدتهاست باغچه را جولانگاه خود یافته و ثمرات و گلها را هدف گرفتهاند و حسابشان از کف باغبان بیرون رفته است، حاصل زیادی به بار نخواهد آورد. شاید شایستهتر باشد که نهالهای فردایمان را امروز دریابیم.
این یادداشت در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و نشریه سپید، نشریه ی جامعه پزشکی کشور منتشر می شود
دکتر شیرین احمد نیا، مدیر گروه انسان شناسی و جامعه شناسی انسان شناسی و فرهنگ است.