انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

“ما ناخواسته به ترامپ کمک می‌کنیم”: نگاهی به نظریه چارچوب‌ها

مقدمه

جورج لیکاف یکی از دو نویسنده کتاب استعاره‌هایی که ما با آنها زندگی می‌کنیم(۱۹۸۰)، از چهره‌های شاخص و پیشرو در زبان شناسی شناختی است، که تحقیقات و آثار ارزنده‌ای را در این حوزه از علم ارائه داده است، و تقریباً تمام افرادی که دستی بر آتش زبان شناسی شناختی دارند، با آراء او آشنا هستند، یا دست‌کم او را می‌شناسند.

لیکاف، که چندیست سعی در تصریح نظریات خود در میدان سیاسی دارد، بعد از کتاب ذهن سیاسی (۲۰۰۹) و کتاب به فیل توجه نکن (۲۰۰۴)، در ۱۵ دسامبر ۲۰۱۶، یادداشتی را منتشر کرد درباره اینکه چگونه تکرار اظهارات ترامپ در توییتر یا سخنرانی‌هایش، توسط دموکرات‌ها و روزنامه‌نگاران و آزادی طلبان در واقع آب ریختن در آسیاب ترامپ محسوب می‌شود، چرا که باعث می‌شود چارچوب‌‌های فکری و ذهنی ترامپ گسترش پیدا کرده و از این راه تقویت شود.

در این مقاله، ترجمه این یادداشت لیکاف آمده است، اما قبل از آن، و برای درک بهتر آن یادداشت، نظریه چارچوب‌ها که یکی از نظریه‌های مهم در زبان شناسی شناختی است، را به طور مختصر معرفی می‌کنم.

نظریه چارچوب
یکی از نظریه‌هایی که برای تشریح چگونگی سازمان‌بندی دانش ذهنی مطرح شد، و مورد اقبال بسیاری از اندیشمندان در حوزه مطالعه ذهن واقع شد، نظریه چارچوب‌هاست . این رویکرد در تلاش است تا پرده از ویژگی‌های فهرست ساختمند دانشی بردارد که با کلمات تداعی می‏شوند. اگرچه چهره شاخص این نظریه، چ. فیلمور (۱۹۷۵،۱۹۷۷،۱۹۸۲،۱۹۸۵) زبان‌شناس است که این نظریه را در توصیف پدیده‌های زبانی مطرح کرده است، اما بعدها این نظریه نه تنها در زبان‌شناسی که در حوزه‌های مختلف علم، همچون روان‌شناسی و هوش مصنوعی برای حل معمای ذهن و معناسازی مورد استفاده واقع شد.
فیلمور(۱۹۶۸) در تحقیقات گسترده‌ خود بر روی افعال انگلیسی به این نتیجه دست یافت که این چارچوب‌ها هستند که مشخص می‌کنند، هر فعل چه نقشی را به مؤلفه‌های معنایی واگذار می‌کند و آن را چارچوب حالت نامید. اما وی در تلاش برای اعمال این نظر بر دستور زایشی گشتاری متوجه شد که ساختارهای شناختی کلان‌تری وجود دارند که می‌توانند لایه‌های جدیدی برای مفهوم قواعد معناشناختی را ایجاد کنند. به این ترتیب، وی در مقاله خود با عنوان “معناشناسی چارچوبی” در تعریف چارچوب اینگونه می‌نویسد:
منظور من از واژه “چارچوب” نظامی از مفاهیم است که شیوه ارتباط در آن به‌گونه‌ای است که برای فهم یکی از مفاهیم، باید کل ساختاری که آن مفهوم در آن قرار دارد را درک کنیم؛ هنگامی که یکی از موارد موجود در یک ساختار در بافتی مطرح می‌شود، همه موارد به‌طور خودکار در دسترس قرار می‌گیرند(۱۹۸۲: ۱۱۱).
همچنین فیلمور معتقد است که چارچوب، نوعی طرحواره‌شدگی تجربه(یا همان ساختار دانش) است که در سطح مفهومی ‏بازنمایی شده و در حافظه بلندمدت نگهداری می‏شود. طبق این نظریه فرد در رابطه با، برای نمونه، رویداد خرید کالا، دارای چارچوبی است که حاوی عناصری از قبیل، خریدار، فروشنده، پول و کالا می‌باشد. به این ترتیب از نظر فیلمور، نمی‌توان معنای واژگان را مستقل از چارچوبی که با آن همراه است درک کرد. از این‌رو، با هر واژه‌ای که در زبان به‌کار می‌رود، چارچوبی برانگیخته می‌شود که در ذهن و حافظه بلند مدت جای دارد. در واقع معنای یک واژه به نوع چارچوبی بستگی دارد که ما آن واژه را درون آن چارچوب مفهوم‌سازی می‌کنیم. علاوه بر این چارچوب‌ها زاویه دید خاصی را برای درک واژگان فراهم می‌کنند که در ایجاد تصویرسازی‌های ذهنی از موقعیتی که واژه در آن بکار می‌رود نقش مهمی را ایفا می‌کنند.

به این ترتیب می‌توان دید که مفهوم چارچوب فیلموری به ساختارهای دانش نسبتاً پیچیده‏ای دلالت دارند و مزیت بکارگیری آن این است که می‌توان از طریق آن به نحو کارآمدتری دانش موجود در ذهن و نحوه ساختاربندی آن را توصیف کرد. همچنین نظریه چارچوب می‌تواند راه‌حلی مناسبی برای معضلی که مقوله‌بندی با آن مواجه است ارائه دهد. تحقیقات در روان‌شناسی، انسان‌شناسی و زبان‌شناسی نشان داده‌اند که نمی‌توان با ارائه فهرستی از مقوله‌ها به کلیت محتوای مفاهیم موجود در ذهن دست یافت و دانشی که ما از یک مفهوم داریم بیش از آن‌چیزی است که در فهرست ویژگی‌های آن مفهوم آمده است، ولی با کمک چارچوب‌ها می‌توان این دانش زیربنایی را بازنمایی کرد. در واقع، چارچوب‌ها دربردارنده نظام دانشی بزرگ و پیچیده‌ای از دانش درباره جهان اطراف هستند، که هنگام اندیشیدن و صحبت‌کردن شبکه‌ای از آن در ذهن فعال می‌شود.
با توجه به نتایج تحقیقاتی که در این چارچوب نظری انجام گرفته است، به نکته مهمی می‌توان دست یافت و آن اینکه اگرچه چارچوب‌ها هستارهایی آرمانی هستند و وجود خارجی ندارد، اما باید توجه داشت که چارچوب‌ها اموری فرهنگ‌ویژه هستند، و به هیچ‌وجه منعکس‌کننده یک واقعیت از پیش موجود نمی‌باشند. یعنی چارچوب‌ها آفریده ذهن جمعی و برساخت‌هایی فرهنگی و البته هستارهایی شناختی هستند و بیشتر فهم ما از جهان از طریق چارچوب‌هایی صورت می‌گیرد که مقوله‌ها در آن قرار دارند.
با این مقدمه، در ادامه یکی از نمونه‌های کابرد این نظریه را در زمینه گفتمان سیاسی، به قلم جورج لیکاف ارائه می‌کنم:

“ما ناخواسته به ترامپ کمک می‌کنیم”
“بسیاری از دموکرات‌ها، لیبرال‌ها و اعضای رسانه‌های خبری بدون آنکه بدانند هر روز به ترامپ کمک می‌کنند. شیوه کمک‌رسانی آنها ساده است: آنها پیام ترامپ را ترویج می‌دهند.
تصور کنید: هر بار که ترامپ اظهارت تعجب‌آوری را توییت یا بیان می‌کند، میلیون‌ها نفر به‌خاطر سخنانش آزار می‌بینند. گزارشگران این اظهارات را در سرخط اخبار قرار داده و آنتن‌های تلویزیون درباره آن ساعت‌ها میزگرد خبری ترتیب می‌دهند. دموکرات‌های وحشت‌زده و آزادیخواهان این داستان‌ها را به‌صور آن‌لاین به اشتراک می‌گذارند، و برای اثبات آنها، تا جایی که اطمینان حاصل کنند، نامطبوع‌ترین اظهارات ترامپ را بارها تکرار می‌کنند. اگرچه این واکنش‌ها قابل درک است، ولی در نهایت به نفع ترامپ خواهد بود.
وقتی سخنان ترامپ را تکرار می‌کنید، به او کمک کرده‌اید. این کار را با اشاعه و ترویج صحبت‌های او به طور گسترده انجام می‌دهید.
هیچ کس این نکته را بهتر از خود ترامپ درک نمی‌کند. ترامپ، به‌عنوان یک ارباب رسانه، می‌داند که چگونه منازعه خود را چارچوب‌گذاری کند. زمانی‌که او چارچوب جنگ‌طلبانه‌ای را برمی‌گزیند، این کار را کاملاً آگاهانه انجام می‌دهد. او از طریق سخنرانی یا توییتر اظهارات ناراحت‌کننده‌ای را ارائه می‌کند، زیرا می‌داند که این سخنان میلیون‌ها بار تکرار می‌شوند. رسانه‌های خبری و دموکرات‌ها، با تضمین آن‌که میلیون‌ها آمریکایی اظهارات ترامپ را بشنوند و بارها و بارها تکرار می‌کنند، در واقع چارچوب‌های ترامپ را تقویت می‌کنند.
به کلیت فیل نگاه نکن. حالا چه می‌بینی؟ حجم بزرگ، خاکستری‌رنگ و بسیار عظیم یک فیل را. شما نمی‌توانید مانع از خلق این تصویر – یعنی چارچوب- شوید، زیرا از طریق ذهن ناخودآگاه خود به آن دسترسی پیدا می‌کنیم. به‌عنوان یک استاد دانشگاه در حوزه علوم مغزی، اولین درسی که من به دانشجوهایم می‌دهم همین است. این عنوان کتابم درباره علم چارچوب‌گذاری مناظرات سیاسی نیز هستند.
درس اصلی: وقتی ما درباره یک چارچوب گفتگو می‌کنیم، آن چارچوب را فرامی‌خوانیم. وقتی رییس‌جمهور ریچارد نیکسون، طی رسوایی واترگیت، خطاب به مردم، عبارت “من متقلب نیستم” را استفاده می‌کرد،در واقع تصویر خود را به “فرد متقلب” پیوند می‌زند. او آنچه را که منکرش بود با تکرار پیام مخالفان خود قوام می‌بخشید.
این مسئله یکی از مهمترین اصول چارچوب‌گذاری یک مناظره را نشان می‌دهد: زمانی که برعلیه جناح مقابل بحثی را مطرح می‌کنیم، نباید از زبان آنها استفاده کنید، زیرا این مسئله موجب برانگیختن و تقویت چارچوب آنها می‌شود، نه چارچوبی که شما به دنبال استقرار آن هستید. هرگز اتهامات آنها را تکرار نکنید! در عوض، از واژگان و ارزش‌های خود برای چارچوب‌گذاری مجدد گفتگو استفاده نمایید!
زمانی که اظهارات ترامپ را تکرار کنید، به او کمک خواهید کرد.
به این ترتیب، دموکرات‌ها، آزادی‌طلبان و روزنامه‌نگارانِ متعهد، می‌توانند از اصولی کارآمدِ چارچوب‌گذاری برای تصریح و تضعیف تبلیغات ترامپ استفاده کنند، که در هفته‌ها و ماه‌های بعد، آنها را به اطلاع شما خواهم رساند. دانش قدرت است! ما باید خود را با بنیان‌هایِ ارتباط کارآمد سیاسی تجهیر کنیم. ما باید ارزش‌ها و چارچوب‌های مذاکره را بدانیم- و از کمک‌رسانی به ترامپ بپرهیزیم.
زمانی که اظهارات ترامپ را تکرار کنید، به او کمک خواهید کرد.”

سخن پایانی
موضوعی نظری و کاربردی که در این مقاله به آن پرداخته شد، مسئله‌ای است که در زندگی روزمره، از روابط خرد(بین فردی) گرفته تا تعاملات کلانی که در سطح سیاسی و بین‌المللی رخ می‌دهد، موضوعیت دارد. شاید شناخت چارچوب‌های فرهنگی-شناختی جبهه مقابل، و استخراج مولفه‌های آن و نیز رعایت شرط احتیاط برای پرهیز از به‌دام افتادن در آن چارچوب‌ها، و نیز استفاده کارآمد از چارچوب‌های ذهنی و شناختی خود در بیان انتقادها و مقاصد یکی از پیش‌نیازهای داشتن توانش ارتباطی و فرهنگی است که توجه به آن به بهبود سطح کارآیی امر ارتباط کمک شایانی خواهد کرد.