انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مایکل رینوو و بوطیقا در برابر بیل نیکولز و ریطوریقا : جستجو در نظریات متأخر سینمای مستند

۴ گرایش رینوو در برابر۶ شیوه بیل نیکولز

مایکل رینوو استاد مطالعات انتقادی در مدرسه سینما تلویزیون دانشگاه کالیفرنیای جنوبی و مؤلف کتاب زنان دوران جنگ هالیوود : بازنمایی وایدئولوژی ، همچنین مؤلف کتاب موضوع مستند و ویراستار کتاب تئوریزه کردن مستند است . مایکل رینوو از دهه ۱۹۹۰ در باره فیلم مستند نوشته است . غالبأ مایکل رینوو با بیل نیکولز سنجیده می شود . من نیز در مقاله شیوه شناسی (فصلنامه فارابی ویژه سینمای مستند ایران، بهار وتابستان ۱۳۸۵) در مبحث خود نگاری در عصر بعد از وریته ، به مقایسه نظریات آن دو اقدام کرده بودم . بررسی حاضر ، مرور تفصیلی تر نظریه او در باره سینمای مستند است. باید بگویم که تمرکز مایکل رینوو بر ” خود” و اتوبیوگرافی است. به واقع مایکل رینوو به مستند عصر دیجیتال و اینترنت و صفحۀ وب ، بیشتر تمرکز دارد. مایکل رینوو در باره تمایز بین داستانی و مستند می گوید: فیلم داستانی در بارۀ یک جهان ( در حالت نکره) وفیلم غیر داستانی در باره جهانی خاص ( درحالت معرفه)است. وی در کتاب موضوع مستند(۲۰۰۴)می نویسد : “در نوشته های خود من داستانی و غیر داستانی، حوزه هایی از بازنمایی توصیف شده که [ با وام گرفتن از هم] در گیر و گرفتار یکدیگر هستند (ص۲۲)” . در واقع مایکل رینو برگفتگوی بین واقعیت و ذهن و خیال فیلمساز از واقعیت خارجی تأگید دارد .

بیل نیکولز نگاهش بیشتر به تاریخ و پراکسیس مستند سازی و نمونه های مستند سازی است. در صورتی که رینوو بیشتر بر مباحث خاص عنایت می ورزد. هر دو به اخلاق ، تبعات سیاسی ، تاریخ و شکل های متغییر مستند اشاره دارند، اما بنظر می رسد که رینوو همواره به مضمون خاصی ارجاع می دهد که همانا عبارت از اتوبیوگرافی و ذهن گرایی درون مدیوم مستند به ویژه با عنایت بر “خود” است . وی در صفحه ۱۱مقدمه کتاب ” سوژه مستند” : ودر توضیح کتاب می نویسد :”این کتاب همه اش در بارۀ اتوبیوگرافی در فیلم و ویدئو است “. به عبارت دیگر :” مستند سازان هم به سند ، هم به ذهنیت خودشان الصاق شده اند”. ( موضوع مستند ص۱۰۹)

مایکل رینوو تا آنجا که می دانم در پیگیری ی مواجهه سینما و واقعیت بر نوعی از فیلم توجه دارد که فیلمساز ، درون خویش را بازتاب می دهد . یعنی حد اقل از مقاله ” مستند و خود – بازنمایی در عصر پسا وریته “، این گرایش را در سینمای مستند غرب تشخیص داده است . وی در بخش ” performing the self می نویسد: ”

از ۱۹۹۰ هر کسی که با گاهشماری تاریخ مستند سروکار دارد بر رشد فزاینده آثار زنان ومردانی با زمینه های فرهنگی مختلف اشاره خواهد کرد که در آنها بازنمایی ی جهان تاریخی با خود – نگاری گره خورده است . در این فیلم ها و ویدیو ها ( و بیشتر در این یکی ) ذهن گرایی ،دیگر چیزی شرم آور محسوب نمی شود (ص۴) ” این گریش جدید ، پاسخی به نقد بی وقفۀ اتنو گرافی است که در آن جستجو برای نگهداری و حفظ اصالت هایی دور دست و در معرض خطر ، مورد شک قرار گرفت ( به نقل از بولتن جشنواره بین المللی فیلم مستند یاماگاتا ژوئیه۱۹۹۵ شماره ۷ )

در واقع به قول کلیفورد گیرتس ، میل به تئوری های جهانشمول و کلی در علوم اجتماعی جایش را به پراکندگی درآن چهارچوب ها و معیارها سپرده است . در زمینه سینمای مستند ، اگر شیوه مشاهده ای تئوری های جهانشمول را نمایندگی می کند، منظور از این چهار چوب های پراکنده فیلمسازانی با هویت های فرهنگی متفاوت است.

در زیر نویس همین مقاله، رینوو اشاره می کند که : بیل نیکولز در آخرین نوشته اش ، طبقه بندی چهارگانه خود را روز آمد کرده و یک طبقه بندی پنجمی هم به آن افزوده که عبارت از شیوه پرفورماتیو است. و این شیوه خیلی به آ ن چیزی که من ذهن گرایی جدید درفیلم مستند و ویدیو می نامم نزدیک است. (ص۸).

و به این نحو، رینوو ، هم بر قابلیت مستند به نمایش تاریخ ، هم یافتن چیزی در باره مستند ساز تأکید می ورزد

مستند اتوبیوگرافی یا اول شخص

مایکل رینوو از آغاز دهه ۱۹۹۰ بر مستند های اتوبیوگرافیک تأکید داشت و از اوایل سال ۲۰۰۰ آن را اول شخص می نامد . وی دریکی از آخرین نوشته هایش این مبحث را پیش می کشد که مطالعات مستند ،خودش را در گیر این موضوع کرده تا ثابت کند که از طریق برخی امور واقعی و مباحثات منطقی می توان:دانش [واطلاعاتی] قابل اثبات” فراهم آورد. به همین دلیل مستندهای اتوبیوگرافیک یا فیلم های اول شخص به سهولت به عنوان یک شکل (فرم) از غیرداستانی (non fiction )پذیرفته نشده اند .( رینوو – ۲۰۰۸ ص: ۴۰) . رینو می گوید: آنچه در مورد مستندهای اتوبیوگرافیک جالب است این که حتی هنگامی که از تصاویر فیلمبرداری شده ترکیب میشوند (که اغلب به عنوان دلیلی بر صداقت مستند بر شمرده می شود) بازهم صحت و درستی آنها همچنان زیر سؤال باقی می ماند . رینو در کتاب خود به lost,lost, lost اثر جوناس مکاس (۱۹۷۶) اشاره می کند . جوناس مکاس منتقد فیلم و دوست بسیاری از فیلمسازان مستقل نیویورکی بود که تصمیم گرفت از خودش ( به عنوان یک شاعر لیتوانیایی ی آواره در بروکلین) فیلم بسازد و یک اتوبیوگرافی بسیار مشهور ساخت .

بوطیقا و ریطوریقا

رینوو در فصل دوم کتاب تئوری سازی مستند (۱۹۹۳) تحت عنوان بوطیقای مستند و در بخش “چهار گرایش اساسی در مستند ” ، از بیل نیکولز جدا می شود . وی اعتقاد دارد مستند ها دارای چهار هدف متمایز و گاهی متداخل اند . او هم هریک از گرایش ها در سینمای مستند را مثل بیل نیکولز ” شیوه ” یا mode هم می نامد . وی در باره بوطیقا توضیح می دهد اصطلاح بوطیقا از آغاز مباحثه بر انگیز بود . رساله ارسطو تا مدتها ها این طور درک می شد که دفاعی در برابر تبعید شاعران از” جمهوری [ افلاطون]” است. می دانیم که افلاطون شاعران را به آرمانشهر خود نمی پذیرفت . “زیرا که شعر با کثرت پیوند اساسی دارد” و آنها به این دلیل توسط سقراط تبعید میشوند که با نگاه تکثر گرای خود به جهان ، یگانگی تربیت جوانان آرمانشهر را با خلل مواجه می سازند.( ر.ک. کتاب دهم جمهوری افلاطون) زیرا آنچه را شاعر می گوید یک محاکات ( تقلید) است و هیچ چیز حقیقی و واقعی در آن وجود ندارد. در توضیح مطلب ، سقراط به سه نوع تختخواب اشاره می کند اول آن که توسط خداوند ( divine ) ساخته میشود. دوم آن که توسط نجار ساخته میشود [ یکبار از واقعیت به دور است ] و سوم آن را که نقاش میسازد[ و دوبار از واقعیت دور است] . بنابراین شاعران دروغگواند و باید از شهرحکومت آرمانی تبعید شوند.

بوطیقا ( فن شعر ارسطو) فقط به شکل های موجود نمی پردازد بلکه نقطه آغازش آنجاست و بیش از آن که بگوید چه هست ، به اینجا می رسد که ادبیات چه می تواند باشد. ” بوطیقا به نوع خاصی از صناعت (تخنه ) می پردازد که همان صناعت مبتنی بر بازنمایی ومحاکت است”

البته مبنای کناب مقدمه بر مستند بیل نیکولز ، هنر بلاغت ارسطو ( یا به لفظ منطقیون اسلامی، ریطوریقا است) . هنر بلاغت عبارت از بهره گیری از زبان و سخن گویی برای توفیق در اقناع ( برای ایجاد اتفاق نظر و موافقت برسر موضوعات مورد منازعه( ص۱۵۹) است .

بوطیقا بر خلاف تأویل آثار معین، در جست و جوی بازگویی معنا نیست، بلکه هدفش شناخت قوانین عامی است که ناظر بر خلق می‌باشند و نیز بر خلاف علومی نظیر روان­شناسی، جامعه­شناسی و غیره،، بوطیقا این قوانین را در درون خود ادبیات می­جوید. بنابراین بوطیقا آن رهیافت به ادبیات است که هم «مجرد» و هم «درونی» است. خود اثر ادبی، موضوع بوطیقا نیست؛ آنچه بوطیقا مورد بررسی قرار می­دهد ویژگی­های نوع معینی از سخن یعنی سخن ادبی است؛ بر این پایه بوطیقا توجه خود را به خصوصیت مجردی معطوف می­دارد که به پدیده‌ی ادبی ویژگی می‌بخشد، یعنی «ادبیت» ( تودوروف، تزوتان؛ بوطیقای ساختارگرا، ترجمه­ی محمد نبوی، تهران، نشرآگه، ۱۳۸۲، چاپ دوم، ص۱۹)

(ادبیت) ویژگی منحصر به فرد یک متن ادبی است و بوطیقا به تحلیل و توصیف این ویژگی می‌پردازد. بوطیقا با نقدهای ادبی نظیر نقد جامعه­شناسی یا نقد روانشناسی و‌… متفاوت است، زیرا بوطیقا ادبیات یا متن ادبی را به تنهایی موضوع شناخت خود می‌داند، اما نقد جامعه­شناختی و ‌روان‌شناسی و… ادبیات را تجلی چیزهایی مانند جامعه و روان می‌دانند، بدین جهت است که می‌گوییم بوطیقا آن رهیافت به ادبیات است که هم مجرد است و هم درونی. ( اعظم بابایی – سایت پژوهشکده باقر العلوم)

بنابراین رینوو به دنبال” چه می تواند باشد” هم هست . در حالی که بیل نیکولز ، درجستجوی چه ، وچگونه بود وهست ؟ است .

چهار گرایش یا فانکشن

مایکل رینوو می گوید: تصور من این است که چهار الگوی اساسی مستند وجود دارد. چنین تحلیلی نیازمند دقت وتأمل خاص است زیرا بوطیقای مستند بعد از ۲۵۰۰ سال هنوز درآغاز راه است.

این چهار گرایش یا فانکشن عبارتند از :

* ثبت ، آشکارسازی یا نگهداری: ( تصویری از یک محله که دیگر خود آن محله موجود نیست . نانوک شمال فلاهرتی نمونه ای از این گرایش است)از نظر رینوو ثبت کردن به خاطر گریختن از مرگ، نگهداشتن زمان و بازیابی زیان است . (رینوو ۱۹۹۳ ص ۲۵). این شیوه به میمسیس ارسطو نزدیک است که دو تا از ترجمه هایش محاکات و نسخه برداری است . همان طور که در باره طرد شاعران از جمهوری افلاطون گفتیم ، گاهی گفته می شود که تقلید در نظر افلاطون عمل ناشایستی بود . اما در نزد ارسطو از توانایی های انسان محسوب می گردد.

* تشویق یا ترویج 🙁 پیروزی اراده اثر لنی رایفشتال و چرا می جنگیم؟ فرانک کاپرا)

* تحلیل یا مورد پرسش قرار دادن) به مدد گفتار تحقیر آمیز در سرزمین بی نان بونوئل. نمونه توانمند: فامیل Viet اسم Nam

* بیان [وصف] Express وقتی است که تقلید فراتر از امر مورد تقلید می رود .

نمونه توانمند : باران اثریوریس ایونس . صرفنظر از سیتی سمفونی ها ( به گفته ارسطو : وظیفه شاعر نقل وقایع است نه به گونه ای که روی داده اند بلکه به گونه ای که ممکن است روی دهند . یعنی وقایعی که بر اساس احتمال وضرورت ممکن است .[۱]”

رینوو ،گاهی این چهار گرایش اساسی یا چهار کارکرد را با اصطلاح شیوه و مستند هم معرفی می کند . برای مثال می گوید مستند تحلیلی . یا شیوه ثبت و نگهداری (Record/ preserve mode ) .

“رینوو این چهار تمایل اساسی را درون نظریه بوطیقا به بحث می گذارد تا نشان بدهد که آنها محصول بافت های تاریخ ، فرهنگی و حتی فن آورانه هستند. نتیجتأ این چهار گرایش راهی برای گستردن شکاف موجود بین تصویر قرینه (ایماژ) و بازنمایی آن هستند و فضا را برای تحلیل زیبایی شناختی و سیاسی ، باز تر می کنند”. ( به نقل از داکیومنتری سایت نوشته ادمین ۱۷ نوامبر ۲۰۱۰)

به نوشته رینوو :” از هنگام اختراع سینما ، افرادی آن را برای ثبت واقعه یا ضبط یک لحظۀ تاریخی یا آشکار سازی تراژدی ها و آگاهی از جهان پیرامون ما بکار برده اند . با رشد سینما دیگر سینما فقط برای ثبت نبود بلکه برای ترویج یک ایده آل ( آرمان) هم بکار رفت . این که جهان چگونه باید نگریسته شود و کدام تغییرات اجتماعی برای نوع بشر ضروری است ..

دوربین برای کشف وتحلیل رویداد ها ومردم بکار رفت .پژوهش در باره معنا و به زیر سوال بردن واقعیت ها .

سرانجام این که مستند می تواند به صورتی زیبایی شناختی برای بیان این که کارگردان چگونه از طریق عدسی دوربین ، جهان را نگریسته است نیز بکار رفت . ( به نقل از کتاب تئورایزینگ داکیومنتری انتشارات راتلج ۱۹۹۳)

این که در تفکر و تقسیم بندی رینوو ، مستند بیانی در آخر قرار گرفته است ، نوعی لجبازی و یا مواجهه با بیل نیکولز نیست که طبقه بندی اش با شیوه شاعرانه آغاز می شود . بلکه از آن رو است که در نظریه ارسطو :” غایت هنر زیبا ، در تأثیر لذت بخشی است که در شنونده و بیننده دارد. هنرمند نه برای لذت و خرسندی خود بلکه برای لذت وخرسندی مخاطب است که به کار هنری می پردازد .

رینوو در باره مستند بیانی یا توصیفی می نویسد : بازنمایی های تیپیکال از واقعیت ، بیشتر از آن که هنری باشند فانکشنال هستند . زیرا آنها بیشتر عینی ( ابژکتیو) بنظر می رسند. اینگونه چسبیدن به فانکشن ، امکان تفسیر هنری را زایل ( خنثی) می سازد . مایکل رینوو می گوید که مانعی برای جمع آمدن متقابل این تفاسیر و بیان ها نباید موجود باشد . با راه دادن به تکنیک های بیانی به درون بازنمایی بار دیگر فضایی برای بر ملا سازی ی همان شکاف و بی خاصیت کردن ایماژ یا تصویر قرینه ( denaturalizing the image) خلق می شود.(باران و پل را به عنوان نمونه هایی توانمند مثال می زند )(http://www.documentarysite.com/ )

مایکل رینوو می نویسد : “حرف آخر این که کارکرد زیبایی شناختی هر گز نمی تواند از کارکرد آموزشی (didactic) جدا باشد تا آنجا که می توان گفت هدف به صورت آموزش لذت بخش (pleasurable learning) باقی می ماند.

[۱] – به نقل از مقاله مروری بر بوطیقای ارسطو و مفاهیم اصلی آن ( به نقل از سایت ویستا ،یافته شده در آبانما ۱۳۹۱) نویسنده : منصور ابراهیمی