بخش دوم
در بخش اول درباره صورت، ساختار و محتوای مدل های فرهنگی و ویژگی توزیعی و تکوینی آن صحبت کردیم. در این بخش درباره ارتباط مدل های فرهنگی و زبان و کارکرد و نحوه یادگیری آنها خواهیم گفت و در نهایت در این خصوص بحث خواهیم کرد که چه تفاوتی میان مدل های فرهنگی جهان شمول و فرهنگ-ویژه وجود دارند.
نوشتههای مرتبط
مدلهای فرهنگی و زبان
همانطور که در بخش اول گفته شد، مدل های فرهنگی به لحاظ ذاتی نمونهای از شناخت فرهنگی نوظهور و توزیعی است، این نوع از شناخت فرهنگی، نه صرفاً، ولی تا حدود زیادی از طریق زبان منتقل میشود و به این ترتیب میتوان این نوع از شناخت را در محتوا و کاربرد زبان مشاهده کرد. در واقع، مقوله ها، طرحواره ها و استعاره های مفهومی و تمایل به داشتن زاویه دیدی معین که در نظام هر زبانی به صورت ذاتی وجود دارد، منعکسکننده شناختهای فرهنگی کسانی است که به زبان معینی صحبت میکنند. همانطور که توماسلو (۱۹۹۹: ۱۶۹) بیان میدارد:
[…]در طول تاریخ، انسانها با همکاری هم مجموعهای باورنکردنی از دیدگاههای مقوله ای و سازه هایی از انواع اشیاء، رخداداد ها و روابط را خلق کرده اند و آنها را درون نظام های نمادین ارتباطی خود که زبان های طبیعی نامیده می شوند جای داده اند.
در واقع، شیوه و میزان رمز گذاری این مفهوم سازی ها در زبان های طبیعی از زبانی به زبان دیگر متفاوت است(پالمر ،۱۹۹۶). تحقیقات نشان دادهاند که ویژگیهای مختلف در زبان های بشری مفهوم سازی هایی را به نمایش می گذارند که منعکس کننده شناخت فرهنگی سخنگویان آنها ست، زیرا مفهوم سازی ها در زبان های مختلف تجربه های سخنگویان خود را منعکس می کنند. برای مثال، واژه ای مانند “خانواده” که تقریباً در اکثر زبان ها وجود دارد، ممکن است در ذهن گروه های فرهنگی مختلف مفهوم سازی های متفاوتی داشته باشد که نشان دهنده شناخت فرهنگی متفاوت سخنگویان در زبان های مختلف است. از نظر برخی، خانواده تنها شامل “پدر”، مادر”، “خواهر” و “برادر” است ولی از نظر برخی دیگر، خانواده در مفهومی گسترده تر شامل “مادربزرگ” و “پدربزرگ” و حتی در مواردی “عمو”،”عمه”، “دایی” و “خاله” و شاید فرزندان آنها نیز باشد. به این ترتیب می توان ادعا کرد که با بررسی سطوح مختلف زبانی، می توان به شناخت فرهنگی گویشوران یک فرهنگ دست یافت.
حوزه دیگری از زبان، که مدلهای فرهنگی، از طریق آن تجربهها را رمز گذاری می کنند حوزه استعاره است(فرانک ،۲۰۰۳ ؛ کووچش ،۱۹۹۹،۲۰۰۰؛ یو ،۲۰۰۲ ، a 2003 ، b 2003 ، c 2003 ،۲۰۰۴). برای مثال ن. یو (۲۰۰۴) چند نمونه از استعاره های زبان چینی را مورد تحلیل قرار می دهد که دربردارنده عضوی از بدن هستند و این استعارهها مفهوم سازی های فرهنگی مربوط به تجربه های مختلف، به خصوص تجربه های انتزاعی موجود در زبان چینی را بیان می کنند. یو (b 2003: 29) درباره رابطه بین بدن، فرهنگ و استعاره اینگونه مینویسد:
استعاره های مفهومی معمولاً از تجربههای جسمیتیافته ریشه گرفته اند؛ البته این تجربههای جسمیت یافته برای ورود به قلمرو های مقصد در استعاره های مفهومی باید از صافی مدل های فرهنگی عبور کنند؛ و از طرف دیگر مدل های فرهنگی نیز غالباً توسط همین استعاره های مفهومی انتظام می یابند. البته این استعاره ها خود بر پایه طرحواره ها استوارند که در ادامه به آنها خواهیم پرداخت.
همچنین با بررسی، “استنتاج” و “استدلال” و “معانی ضمنی”، “باهم آییها” که در تحلیل محتوای یک متن میتوان به آنها دست یافت، این امکان وجود دارد که به مدل های فرهنگی دست یابیم. واضح است که فرهنگ های مختلف دارای هنجارهای زبانی و گفتمانی متفاوتی هستند. از طرفی این احتمال وجود دارد که در فرهنگ های مختلف، ابزارهای متفاوت زبانی و گفتمانی بهکار گرفته شود، که با تحلیل آنها می توان به مدل فرهنگی گویشوران دست یافت. به این ترتیب، در سطح گفتمانی، هم محتوای گفتمان و هم سازمان بلاغی می توانند منعکس کننده شناخت فرهنگی افراد از تجربه های خود، و در نتیجه مدل فرهنگی آنها، باشند.
اما باید به این نکته نیز توجه داشت، از آنجا که مدل های فرهنگی پدیدههایی اجتماعی هستند، به خودی خود با مدل های تعاملی و ارتباطی پیوند میخورند، از اینرو، در قالب کلامی و غیرکلامی قابل شناسایی می باشند. در جاییکه مدل های فرهنگی را از طریق زبان شناسایی می کنیم، زبان تنها مانند ابزاری شفاف و پشتنما عمل می کند که از خلال آن می توان واقعیت را دید، و به هیچ وجه خود جزئی از جوهر واقعیت محسوب نمی شود.
کارکرد مدل های فرهنگی
کارکرد مدل های فرهنگی ارائه الگو هایی برای نشان دادن نحوۀ سازوکار امور در جهان و عملکرد انسانها در این جهان است. مدل های فرهنگی با هم دانشی دربارۀ جهان، کنش ها، ارزش ها، اهداف و احساسات، و نیز روشی برای انجام کارها، نحوۀ ارتباط با دیگران و چگونگی ارزیابی شرایط و رفتار دیگران را در اختیار ما قرار می دهند. همچنین کارکرد مدلهای فرهنگی آن است که افراد را قادر می سازد تا تعامل اجتماعی مؤثری با دیگران برقرار کند و از ارزشها و دغدغه های اجتماعی سایر کنشگران آگاهی یابد. بنابراین، می توان ادعا کرد که مدل های فرهنگی مستقیماً در طرحواره های فردی نمونه سازی نمی شوند و رفتارها را شکل نمی دهند، بلکه در عوض مرجع، چارچوب و معیارهایی را ایجاد می کنند که طرحواره ها با ارجاع به آنها به درستی کار می کنند.
همچنین، در یک فرهنگ، مردم به خوبی می دانند که چگونه مدل های فرهنگی را تشخیص دهند(بههمان طریقی که آنها صورت یک فرد را شناسایی میکنند یا در یک رستوران پیشخدمت را از سایر افراد باز میشناسند). مدل های فرهنگی مسایل دریافتی و ادراکی را ساده میکنند و به ما کمک میکنند تا انبوه اطلاعات و دادههایی را که از محیط به ما می رسند مدیریت کنیم. درواقع، این مدل ها به ما پیش نمونه های متعارف و از قبل بسته بندی شده ای را ارائه میدهند. همچنین علاوه براین اینکه این مدل ها، در تفسیر و یادگیری، و رفتار های برانگیزاننده مورد استفاده قرار می گیرند، و تقلیل و سازمان دهی اطلاعات را تسهیل می کنند(ببینید دندراد و استراوس ، ۱۹۹۲)، کیفیت مشترک مدل های فرهنگی این امکان را فراهم می کند تا در رویداد های ارتباطی، بخشی از دانش بدیهی انگاشته شوند، و به این ترتیب، به کمک این مدل های فرهنگی ارجاعات زبانی مکرر و غیرضروری حذف می شوند.
نحوۀ فراگیری مدلهای فرهنگی
مدل های فرهنگی آموزش داده نمی شوند، بلکه افراد جامعه آنها را از طریق تجربه، تعامل و ارتباطی که با سایر اعضا دارند فرا می گیرند. در واقع فراگیری مدل های فرهنگی، در فرایند اجتماعی شدگی فرد رخ می دهد. از این رو، این مدلها باید بهگونه ای باشند که فراگرفتن آنها امری ساده باشد. از این منظر، فراگیری مدل های فرهنگی شباهت زیادی به فراگیری زبان مادری دارد. مدل های فرهنگی غالباً بهصورت تدریجی و در فرایند اجتماعی شدن فرد فراگرفته می شوند و افراد با سطوح مختلفی از دانش فرهنگی قادر خواهند بود از طریق این مدل ها با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
مدل های فرهنگی جهان شمول در برابر مدل های شخصی و مدل های جمعی/فرهنگی
در حالیکه بخشی از تعریف یک مدل فرهنگیِ مشترک، زیستن در میان اعضای یک اجتماع است، جای تردید است که همه مدل های فرهنگی مشترک باشند. تحقیقات نشان داده است که برخی از مدل های فرهنگی، توزیعی جهان شمول دارند(بناردو و دیمانک ، ۱۳۹۷)، زیرا آنها با تواناییهای ذاتی ذهن، مانند، ویژگیهای نظام دیداری، در ارتباط هستند. برخی از مدل های فرهنگی شخصی هستند، زیرا با تجربههای شخصی افراد، مانند شیوه جشن گرفتن یک رویداد؛ ساختارهای عادتی، مانند عادات روزمره؛ و روش های به یادآوری واقعیت ها، و مانند اینها در ارتباطاند. برخی از این مدل ها جمعی/فرهنگی هستند زیرا در یک اجتماع مشترک هستند اما بهطور مستقیم با ویژگی های ذاتی یا تجربههای فردی در ارتباط نیستند. اما باید توجه داشت که در میان همین مدل های جمعی/فرهنگی برخی از مدل ها ممکن است تنها در بخشی از اجتماع مشترک باشند و در باقی بخشها این گونه نباشند، از اینرو در بررسی آنها باید به ریزبافتها و خرده فرهنگ ها توجه داشت. نمونه این نوع از مدل ها را می توان در تشخیص بیماری ها، استدلال قیاسی و قواعد رفتار متناسب در رویداد های خاص، مانند مراسم ختم، یا جشن عروسی، مشاهده کرد(ببینید، کاسون ، ۱۹۸۱: ۲۰ و شور ، ۱۹۹۶: ۴۷-۴۶). این نمونه آخر از مدلهای فرهنگی همان مدلهایی هستند که در حال حاضر، انسانشناسی شناختی به کشف و توصیف آنها اقبال یافته است.
منابع
جووّانی، بناردو و ویکتور دیمانک(۱۳۹۷)، مدلهای فرهنگی پیدایش، روشها و آزمونها. ترجمه لیلا اردبیلی، تهران: پژوهشکده فرهنگ، هنر و ارتباطات.
Casson, R. (1981). “Language, culture, and cognition”. Chapter in Casson, R. (Ed.). Language, culture, and cognition, (pp.11-22). New York: MacMillan.
D’Andrade, R. G., & Strauss, C. (Eds.). (1992(. Human Motives and Cultural Models. Cambridge: Cambridge University Press.
Frank, R. M. (2003). Shifting identities: The metaphorics of nature-culture dualism in Western and Basque models of self. Metaphorik.de, 04/2003. Available at: http://www.metaphorik. de/04/frank.pdf.
Kövecses, Z. (1999). Metaphor: Does it constitute or reflect cultural models? In R. W. Gibbs & G. J. Steen (Eds.), Metaphor in Cognitive Linguistics (pp. 167–۱۸۸). Amsterdam: JohnBenjamins.
Kövecses, Z. (2000). Metaphor and Emotion: Language, Culture and Body in Human Feeling. Cambridge: Cambridge University Press.
Palmer, G. B. (1996). Toward a Theory of Cultural Linguistics. Austin: University of Texas Press.
Quinn, N. (2011). “The History of the Cultural Models School Reconsidered: A Paradigm Shift in Cognitive Anthropology”. Chapter in Kronenfeld, D. B (Ed.). A Companion to Cognitive Anthropology, (pp.30-46). Malden Mass: Blackwell (Wiley-Blackwell).
Shore, B. (1996). Culture in Mind: Cognition, Culture, and the Problem of Meaning. Oxford: Oxford University Press
Tomasello, M. (1999). The Cultural Origins of Human Cognition. Cambridge, Mass.: Harvard University Press.
Yu, N. (2004). The eyes for sight and mind. Journal of Pragmatics, 36, 663–۶۸۶.
Yu, N. (2003a). Chinese metaphors of thinking. Cognitive Linguistics, 14(2/3), 141–۱۶۵.
Yu, N. (2003b). Metaphor, body, and culture: The Chinese understanding of gallbladder and courage. Metaphor and Symbol, 18(1), 13–۳۱.
Yu, N. (2003c). Synesthetic metaphor: A cognitive perspective. Journal of Literary Semantics, 32(1), 19–۳۴.
Yu, N. (2002). Body and emotion: Body parts in Chinese expression of emotion. Pragmatics & Cognition, 10(1/2), 341–۳۶۷.