آنچه که امروزه تحت عنوان «فرهنگ خنده» نامیده میشود، درواقع بخشی از فرهنگ عامه یک ملت یا جامعه است که با موضوعات، سوژهها، رفتارها و بهطور کلی امور شوخطبعی آمیز، سرگرمکننده و جذاب در ارتباط است.
ازآنجاکه این بخش از فرهنگ در تقابل با بخشهای رسمی و جدی نظام اجتماعی قرار دارد، لذا این توانایی و کارکرد را دارد که ضمن کاهش دادن رسمیت و جدیت بخشهای رسمی نظام اجتماعی، تقویتکننده نقاط مثبت جامعه (مانند همبستگیها و ارتباطات درونگروهی) و حتی آرامبخش و تسکیندهنده آلام و دردهای یک جامعه باشد. بر این اساس، از طریق کندوکاو و پژوهش در این بخشِ ناشناخته و ناکاویده اما آشنای نظام فرهنگی، میتوان به ابعاد تازهای از اوضاع و احوال نظام اجتماعی پی برد.
نوشتههای مرتبط
فرهنگ خنده در نظام اجتماعی گسترده و با قدمت ایرانی، فرهنگی غنی، چندلایه، متنوع و سرشار از گونهگونیها و جلوههای مختلف است که تاکنون کمتر مورد توجه صاحبنظران و پژوهشگران اجتماعی قرار گرفته است و لذا نیازمند توجه جدیتر و موشکافیهای دقیق علمی است. اگر بخواهیم این بخش از نظام فرهنگی خویش را بهطور علمی بررسی کنیم، لازم است با نگاهی تازه و جستجوگر به بررسی ابعاد، گونهها و جلوههای متنوع این فرهنگ بپردازیم. بدین منظور، با کندوکاو در حالات، احوالات، رفتارها و کردارهای شوخطبعانه، و نیز گفتارها و سخنان خندهآور (ازقبیل ترانهها، تکیهکلامها، ضربالمثلها و حکایتهای خندهدار متداول در هر منطقه یا هر حوزه فرهنگی) میتوانیم به نکات و دستاوردهای تازهای در این زمینه دست یابیم.
بهعنوان نمونه، «حوزه فرهنگی اصفهان» همیشه بهمثابه یکی از حوزههای فرهنگی غنی و جذاب ازنظر طنز و شوخطبعی شناخته شده و میشود. البته این آشنایی کم و بیش به لهجه اصفهانی با آوای جذاب و رقصانش، و نیز برخی از اشخاص و شخصیتهای بذلهگو و نکتهسنج محدود مانده است؛ حال آنکه ظرفیتها و نمونههای شوخطبعی در این فرهنگ بسیار متنوع و پیچیدهتر است. من، ازآنجاکه خود در حوزه فرهنگی اصفهان بالیده و رشد کردهام، در این یادداشت به معرفی و بررسی اجمالی یکی از این رفتارها و جلوههای فرهنگ خنده در شهر اصفهانی خواهم پرداخت.
پدیدهای که در این گفتار قصد معرفی آن را دارم، در میان اصفهانیها با عنوان «لیچارگویی» یا «لیچار بافتن» شناخته میشود. این پدیده یکی از رفتارهای شوخطبعانه و جذاب میان اصفهانی است، بدین صورت که در بسیاری از جمعهای دوستانه، تعاملات اجتماعی، حتی در محیطهای کاری و فضاهای جدی و سنگین بازار اصفهان همواره افرادی یافت میشوند که وظیفه لیچارگویی و لیچار بافتن را بر عهده دارند و از این طریق اسباب تلطیف فضا و سرگرم شدن اطرافیان را بر عهده میگیرند.
مطابق با لغتنامه دهخدا، «لیچار» یا «ریچار» واژهای عامیانه است که چندین معنای متفاوت دارد: الف. طعامی است که از ماست چکیده درست میشود؛ ب. مربا یا شیرینی؛ و ج. هر سخن درهم و برهمی که کلمات آن به هم مربوط نباشد. همچنین «لیچار گفتن» در تداول عوام و زنان به معنای گفتارهای بیهوده و بیمعنی و کمی بیسامان گفتن، یا چرند و مهمل گفتن، و بدوبیراه گفتن به کار میرود (لغتنامه دهخدا).
بهصورت مشابهی، واژه «لیچارگویی» یا «لیچاربافی» در نظام فرهنگی اصفهان دارای دو معنای مثبت و منفی است. در معنای منفی، این واژه بیشتر بهصورت متلک، ناسزا و بد و بیراه گفتن به دیگری استفاده میشود؛ اما در معنای مثبت به معنای گفتارها و سخنان بیمعنی، بیهوده و مهملی است که از باب مزاح و بذله میان افراد ردوبدل میشود.
نکته مهم و جذاب دیگر آن است که چگونه یک واژه بهطور همزمان دارای دو معنا و مفهوم متضاد است، و چگونه از معنای مربا و شیرینی به معنای بیهودگی و مهمل بودن و حتی اهانت و ناسزا میرسد؟ در یک تحلیل اولیه میتوان چنین تصور کرد که شاید این تغییر معنایی از آنجا ناشی میشود که شیرینی و حلاوت مربا به سخنان بیمعنی و هزل و بیهوده منتقل میشود و سبب شادی و نشاط آحاد جامعه و همچنین صمیمیت و رفاقت بیشتر میان افراد را فراهم میآورد.
در ادامه، لازم است لیچارگویی را بهعنوان یک پدیده اجتماعی و نوعی مبادله در شهر اصفهان تحلیل کنیم. در این رابطه میتوان گفت که لیچارگویی یا لیچار بهم بافتن یک نوع از مناسباتِ میانفردی در اصفهان است. در سلطه اقتصاد بورژوازی یا اقتصاد صنعتی اصفهان که سببسازِ جدیت، رسمیت و تکبعدی بودنِ بیش از حد مناسبات و روابط اجتماعی میشود و موجب دور بودن افراد از یکدیگر میشود ، برخی افراد با بذلهگویی و متلکپرانی، دست انداختن دیگران و آنان را سرکار گذاشتن، فضای سرد و جدی اقتصاد بوروکراتیک را میشکنند، و درواقع وقفهای موقتی در فضای سنگین و سرد روابط اقتصادی و بورژوازی حاکم بر نظام اجتماعی ایجاد میکنند که به نوبه خود سبب فراغت و آرامش خاطر شنوندگان را فراهم میآورد.
بهعنوان مثال، در بازار سنتی اصفهان نمونههایی از لیچار بافتن و لیچار پراندن بهوفور قابل مشاهده است. در این بازار، بسیار دیده میشود که کسبه و مغازهداران یک راسته که از صبح تا شب در کنار هم مشغول کار و حتی به معنای اقتصادی آن در رقابت با یکدیگر هستند، از مغازه خود با مغازهدار روبرویی یا کناری به رجزخوانی و متلکپرانی میپردازند، دیگری را به باد ناسزا و سخنان اهانتآمیز میگیرند و به قولی به او لیچار میبافند. این افراد و کسبه در طول روزها بارها و بارها به مغازه یکدیگر سر میزنند، چند کلمهای لیچار به هم میگویند و یکدیگر را به باد توهین میگیرند. مشاهدهگر بیرونی اگر با فضا و جو حاکم بر این مناسبات آشنا نباشد، در وهله اول، ممکن است این سخنان را بسیار ناشایست، اهانتآمیز و حتی نشانه دعوا و نزاع جدی میان این افراد بپندارد، اما واقعیت آن است که اینگونه سخن گفتن و لیچار بارِ یکدیگر کردن هرگز به معنای نزاع و جدال واقعی و جدی میان افراد نیست، بلکه کاملاً برعکس، یک نوع آیین و مناسک شوخطبعانه و غیرجدی و البته جذاب میان افراد است. به همین ترتیب، اگرچه شخص لیچارگو در بدو امر فردی بیادب، هزال، یا هجو کننده به نظر میرسد، اما درواقع یک شخصیت محبوب و دوستداشتنی است. بهعلاوه، منظور و هدف او از لیچار گفتن و بذله گفتن هرگز هجو و دشنامگوییِ واقعی نیست. او قصد اذیت کردن یا توهین کردن به دیگران را ندارد. بلکه تنها یک اجرای نمایشی و دروغین از استهزاء و دست انداختن دیگران را به نمایش میگذارد. بهعلاوه، او ازنظر اجتماعی دارای نوعی جواز یا حق بذلهگویی و متلکپرانی به دیگران است و لذا در محدوده قواعد اجتماعی و در دایره مورد تأیید عموم افراد چنین رفتارهایی را به نمایش میکند و نه فراتر از آن. درنتیجه، شوخیها و مزهپرانیهای این فرد از خطوط قرمز و مرزهای مصوب اجتماعی فراتر نمیرود.
در عین حال، در فضای سرد و خشک بازار و اقتصاد بورژوازی اصفهان که همه از صبح تا شام به فعالیتهای تجاری و صنعتی مشغول هستند و کمترین فضایی برای شادی و نشاط وجود ندارد، لیچارگویی درواقع راهی برای آرامش و تسکین کنشگران اجتماعی است. لیچارگویی وقفهای کوتاه برای استراحت و فراغت از جدیت و رسمیت نظام اقتصادی فراهم میآورد. لیچارگو شاید مهمل میبافد اما برای شادی و نشاط در کل فضای اجتماعی چنین میکند. او سربهسرِ دیگران میگذارد، آنان را میخنداند و لحظاتی شاد و مفرح برای آنان ایجاد میکند. بدین ترتیب، در فرهنگ عامه اصفهانی و در فضای خشک و سردی که بر مناسبات اقتصادی شهر اصفهان حاکم است، شخص لیچارگو بهواقع رابطی است برای گرم کردن دلها و تحکیم پیوندهای عاطفی میان افراد.
نهایت آنکه، لیچارگویی را میتوان مشابه با فعالیتها و رفتارهای لوده یا مجنون دانست. «لوده»ها یا مجانین که ما در زبان فارسی بیشتر آنها را تحت عنوانِ کلیِ دلقک میشناسیم، درواقع افرادی بودهاند که در گذشته در دربار شاهان و شاهزادگان و دیگر افراد مرفه جوامع استخدام شده و در قالب طنز و مطایبه و با استفاده از نکتهسنجی و زیرکی خود اسباب شادی و نشاط افراد را فراهم میآوردند؛ ضمن آنکه در جوامع فاقد آزادی بیان میتوانستند بهراحتی به بیان انتقادات و نظرات مخالف خود بپردازند بدون آنکه برای این کار تبعات سنگینی بپردازند، چراکه همه سخنان و اعمال آنان به حساب لودگی، حماقت یا جنون وی گذاشته میشد و جدی گرفته نمیشد (استات، ۱۳۸۷: ۱۱۲-۱۱۰). لیچارگوها را نیز میتوان لودهها یا بذلهگوهایی در قلب نظام اجتماعی اصفهان دانست.
از بذلهگویان معروف و مشهور اصفهانی میتوان افرادی مانند «کریم شیرهای»، «اسماعیل بزاز»، «حبیبالله یوزباشی»، «آقای جمالالدین خوانساری»، «آقای اخلاقی»، بامزه خیابان شاهپور اصفهان، و بالاخره «حاج سید محمد صمصام» منبری بسیار خوشمزه اصفهان را نام برد که حکایتها و داستانهای خندهآور و جذاب بسیاری در مورد هر یک از آنها هنوز در خاطره جمعی اصفهانیها وجود دارد. بخشی از این حکایات و داستانها در کتاب «اصفهانیهای شوخ و حاضرجواب» نوشته «حسین نوربخش» آورده شده است، لذا خوانندگان گرامی را بهمنظور آشنایی بیشتر با این حکایات و این بخش از فرهنگ خنده اصفهان به این کتاب ارجاع میدهیم.
منابع و مأخذ:
استات، اندرو (۱۳۸۷). کمدی. ترجمه: بابک تبرایی. تهران: نشر چشمه.
فرهنگ فارسی معین.
لغتنامه دهخدا.
نوربخش، حسین. (۱۳۷۸). اصفهانیهای شوخ و حاضرجواب. تهران: سنایی.