انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

قنات، انسان و طبیعت

در گروه‎های زیست‎محیطی و همینطور بسیار از مباحث نظری مربوط به محیط‎زیست و طبیعت، مسئله‎ی جدایی انسان و طبیعت، یا سهم فناوری در تخریب محیط زیست بسیار چشم‎گیر است. برخی مانند اکوسوسیالیسم، اکوفمنیسم یا بوم‎گرایان رادیکال تخریب محیط‎زیست را ذات مدرنیته یا سرمایه‏داری، عنوان می‎کنند و برخی دیگر بر این باورند که می‎توان با مدیریت صحیح مسئله تخریب محیط‎زیست را در جامعه‎ی سرمایه‎دارانه، مدرن و فناورانه فیصله دارد. بازگشت به روش‎های سابق یکی از برجسته‎ترین گمانه‎هاست، که حتی در بین انسان‎شناسان نیز درباره‎ی آن صحبت های بسیاری رد و بدل می‎گردد. در این بخش با تاسی از آرای هایدیگر به چند و چون این فرضیه می‎پردازیم.
قنات اصلی‎ترین مظهر سازگاری ایرانیان با اقلیم خشک ایران است. به دلیل نقشی که قنات‌ها در اقتصاد و جامعه ایران مرکزی داشته‎اند، آنها را می‌توانیم فرهنگ‌های آبیاری بخوانیم و قنات را انگیزه‌ای برای برپایی و حفظ عنصری نیرومد در زمینه‌های همیاری اجتماعی به شمار آوریم.( ماسه، ۱۳۵۵: ۴۱۵) اصطلاح تمدن‎های آب‎نهاد یا آب‎پایه، اشاره‎ایی به همین مفهوم است؛ در مورد ایران، پی‎ریزی پایه‎های تمدنی با فرآوری آبی که وجود داشت اما در دسترس نبوده ممکن گردید. قنات یکی از عمده‎ترین عناصر فرهنگی ایران در تاریخ و تمدن بشری است. ابداع آن و کاربردش در زمینه آب‎رسانی به مراکز سکونتی و مزارع پیرامونی آنها، عامل اصلی دگرگون کردن شرایط سکونت در قسمت‌های مرکزی ایران بوده است. بدین‎سان این منابع تازه، موجب پیدایش سکونت‌گاهای جدیدی شدند که اندازه‎ی هر یک به وسعت این منابع بستگی تمام داشت و به دنبال آن، نحوه‌ی مکان‌گزینی سکونت‌گاه‌ها، نحوه‌ی شکل‌پذیری و پراکندگی خانه‌ها و مزارع، نحوه مالکیت و بهره‌برداری از زمین و شکل‌گیری شیوه‌های تولید جمعی، تا اندازه‌ی چشم‌گیری متاثر از چگونگی دستیابی به آب و منابع آن بوده است.( سعیدی، ۱۳۶۷: ۷۸) البته نمی‎توان تمام سازگاری‎های اقلیمی درون کشور را به قنات تقلیل داد گونه‎های بسیاری از برداشت و مدیریت آب از دیرباز وجود داشته که نمونه‌ی بسیار معروف آن قنات بوده است. غیر از قنات، کانال‎کشی‎ها، زه‌کشی‎ها و روش‎های جالب توجه دیگری وجود داشته است اما شگفت‎انگیز، گسترده و تاثیرگذارترین مدل مدیریت و برداشت آب، قطعاً استفاده از قنات بوده است. در واقع به علت شرایط اقلیمی و محیطی خاص شاهد شکل‎گیری قنات و سازه‎های آبی هستیم و این تکنولوژی قنات نیز خود موجب شده تا تولید قناتی ایجاد شود. تولید قناتی نیز به تمدن قناتی شکل داده است. (پاپلی یزدی و خانکی، ۱۳۸۲: ۸)

در مورد شمار قنات‎ها اطلاعات چندانی در دست نیست اما روش مدیریت آنها مشاعی و مشارکتی بوده است. این شیوه اداره، شکلی از حکمرانی در آب بود که در گذشته در کشور ما وجود داشته است. این قنات‎ها عمدتاً توسط اهالی و تحت نظارت و یا هدایت خان‎ها، بزرگان ده، شهر و منطقه، اوقاف، مساجد و مراکز روستایی، حفر و بهره‌برداری می‎شد. امر لایروبی و پاک‎سازی از لاشه جانوران و گل و لای سیلاب‌ها و ریزش و غیره بدست مشترکین و پیمانکاران صورت می‎گرفت. در قنوات بزرگ هر کدام از سهام‎داران مدیریت و بهره‎برداری و نگه‎داری آنها را به سر میراب کل، تفویض کرده و سر میراب به کمک جره بنانان و انگار نویسان و یرمابان و کارگران و برزگران و مشرفان، حساب تقسیم آب و درآمد و هزینه و کشت افراد را جمع و در پایان سال آبی به بهره‎برداران اعلام و حقوق خود را دریافت می‎داشتند. نگهداری حساب و ثبت و ضبط سهام و نوبت‎بندی‎ها و تغییرات سهام تغییرات سیستم بهره‎برداری از وظایف حکومتی بوده است. (حائری، ۱۳۸۶: ۴۰) بر مبنای کاری که جواد صفی‎نژاد ارائه می‎کند تعداد قنوات دایر در کشور به شرح زیر می‎باشد:

جدول ۲-۳ .تعداد قنات‎های ایران بر مبنای سال (منبع: صفی‎نژاد، ۱۳۵۹: ۳۵)

روند کاهش تعداد قنات‎ها همچنان در حال افزایش است. این امر خصوصاً پس از افزایش شمار چاهای کشاورزی و سهولت حفر با استفاده از دستگاه‎های جدید متحقق گردیده است، اما به نظر مهم‎ترین علت حذف قنات، خاصیت پیشامدرن آن و ناسازگاری‎ش با ذهنیت مدرن و هستی انسان کنونی باشد.
با وجود صبغه‎ی این بحث در فلسفه هایدیگر ما قصدی برای بکارگیری مستقیم ایده‏های او درباره فناوری و تکنولوژی نداریم. اما هشدارهای او، همان‎گونه که در نظریات اکولوژیستی راهگشا بوده‎اند در انجام این پژوهش نیز می‎توانند نقطه‎ی عزیمت باشند. هایدیگر بر این باور است که در نزد پیشاسقراطیان حقیقت امر چیزی بود که همه هستی از آن بر می‎آمدند. به تعبیری جهان تجلی حقیقت بود و از این رو انسان‎های پیشاسقراطی، در حدود و ثغور طبیعت در پی مبدا حقیقت و جهان هستی بودند. شاید جستجوی پیشاسقراطیان در طبیعت، از این جهت بود که طبیعت در دسترس‎ترین پدیده هستی نیز خاستگاه و تجلی وجود به حساب می‎آمد با همین منطق طالس ، زمین را شناور بر آب و آناکسیمس، هوا را عنصر نخستین و هراکلتیس همین نصبت را به آتش می داد. اما پس از این فلاسفه، که ارتباط تودرتویی بین حقیقت، جهان و هستی ترسیم کردند پارمندیس در دو مجموعه شعر خویش به نام راه گمان یا عقیده و راه حقیقت جهان را به دو بخش هستی و نیستی تقسیم کرد. جهان هستی از نظر او ممزوج با جهان، زبان، اندیشیدن و هستی بود و جهان نیستی برایش عدم؛ چرا که قابلیت اطلاق هیچ گزاره و موجودیتی در این مورد وجود نداشت و اساساً اندیشه، به پدیدار اشیا و چیزی متعلق است که در جهان ما به شکلی عینی وجود دارد.( مصلح، ۱۳۹۱: ۶۱) این نخستین گسست در متافیزیک غربی است که نخست افلاطون و سپس دکارت آن را به شکلی نظام‎مند، به مثابه یگانه راه ارتباط و برخورد با جهان سامان بخشیدند. افلاطون متاثر از همین ایده پارمنیدس جهان را به دو بخش عالم مُثل و عالم محسوس تقسیم نمود. در عالم مثل همه چیزی به شکل کامل، در قامت نمونه‎هایی همه‎چیز تمام وجود دارند و عالم محسوس، به عالم صیرورت و شدن در جهت نیل به این نمونه‎های کامل مبدل گردید. افلاطون نظام فلسفی خود را اینگونه ترسیم می‎کند که در راس هرم هستی، عالم مثل قرار دارد و تلاش فلاسفه، بازشناخت این حقیقت کامل از طریق دیالکتیک و خرد محض است.
به زعم هایدگر متافیزیک غرب بر همین اساس مبنای نگرش به بشریت و جهان هستی شد. و دکارت با اصل کوژیتو، آن را به حد اعلای خود رساند. از نظر او، تفکیک معرفتی دکارت، به جداسازی انسان از جهان و طبیعت و در نتیجه میل دهشتناک او برای سلطه و سروری بر طبیعت منجر گردید. در این دستگاه، ما دیگر هستی در جهان نیستیم بلکه موجودی جدابافته از هستی، طبیعت و جهانی هستیم که عاری از عرصه وجود است و جهان تنها به مثابه یک تصویر پیش روی ما قرار دارد. نتیجه مستقیم متافیزیک غرب، جهان به مثابه مجموعه‎ایی از اشیا گردید که از طریق علم و تکنولوژی ابتدا مضمون آن را کشف و سپس منابع و ذخایر آن را برداشت می‎کنند. از نظر او وضع بشر، مرهون جهانی است که همه‎ی ما در آن زاده شده و زیست می‎کنیم. بر مبنای متافیزیک غربی، نسبت بشر با هستی و موقعیت او در جهان کاملاً دیگرگون شده است.
طبیعت واژه‌ای است ماخوذ از واژه لاتینی ناتورا ،که این واژه به معنای تولد و به دنیا آمدن است. « آن واژه لاتینی آشکارا ماخوذ از خودnasci به معنای به دنیا آمدن بود که به خصوص در نوشته‌های مربوط به دامداری و یا حوزه کشاورزی استفاده می‌شده است. به معنای دقیق کلمه، ناتورا دهانه رحم در حیوان ماده است یا محلی که از آن تولد انجام می‌گیرد. (شادوالدت ، ۱۹۸۷: ۲۰۲) به نظر وی، در فرایند این ترجمه نه واژه‌سازی جدید بلکه فاصله گرفتن واژه‎ از خاستگاه اصلی خود برای بیان تصوری بیگانه اتفاق افتاده است. یعنی با این ترجمه تصوری از طبیعت ایجاد شد که متفاوت از تصور اصلی یونانیان بوده و سپس در دوره مدرن همین معنا تداوم یافت. طبیعت یونانی طبیعت به معنای علم تجربی نبوده بلکه آن چیزی که یونانیان باستان در نظر می‎گرفتند، همان چیزی بود که به عنوان واقعیت طبیعی در جهان پیرامونیشان با آن مواجه می‎شدند. هایدیگر با همین روش نشان می‎دهد که انسان پیشاسقراطی، مخاطب وجود بود در حالی که جهان امروز بر مبنای غفلت از وجود بنا گردیده است و نتیجتاً اسیر تکنولوژی گردیده است. در یونان مراد از تخته یا همان تکنولوژی مسئول بودن ،گسیل داشتن چیزی برای حضور رساندن آن چیز است که خود از علل اربعه ارسطو نشات می‎گیرد. ما در ساخت و دستکاری به جای علت بودن، اجازه می‎دهیم که پدیده‎ایی به حضور آید. به تعبیر هایدگر دازاین خود را در امکاناتش می‎فهمد و بدین نحو جهان را کشف می‎کند و نقش فعال دازاین در پرده برانداختن او از وجود بالقوه پدیده‎ها تجلی پیدا می‎کند. در این نوع نگاه انسان فکر می‎کند حقیقت در انتظار آدمی است و او منتظر است که ما آن را کشف کنیم. (برنشتاین، ۱۳۸۳: ۴۱-۴۲)
او در تشریح مفهوم پویسیس به معنی ابداع، فرآوردن و از خود برآمدن نیز نشان می‎دهد که در یونان پیشاسقراطی انسان حقیقت را به حال خود وا می‎گذاشت تا خود را بر ما آشکار سازد.( اباذری، ۱۳۸۹: ۲۵۲) اما انکشافی که در تکنولوژی جدید رخ می‎دهد تعرض‎طلبی(herausfodern) است. فعل این کلمه به معنای دعوت به تعرض، فراخواندان به عمل، موجب شدن، برانگیختن، قاطعانه خواستن است. معنای موجب شدن و فراخوندن، اگرچه منش تعرض‎آمیزی را که تکنولوژی جدید به واسطه‎ی آن، خواست‎هایش را بر طبیعت تحمیل می‎کند، در خود محفوظ می‎دارد.( هایدیگر،۱۳۸۳: ۱۰) اما از بیان قاطعیت فروکاهنده این خواست و نیز تداوم فشار طاقت‎فرسایی که بر طبیعت اعمال می‎شود ناتوان است. معنای دقیق این کلمه از نظر هایدیگر به خارج طلبیدن، در اینجا و آشکارا قاطعانه خواستن است. انتخاب معادل تعرض‎طلبی بخشی از بار معنایی کلمه را از دست می‎دهد. منظور هایدگر، بیشتر خواستی از طبیعت بوده که مشکل و طاقت فرساست. چیزی پر زحمت از کسی خواستن را نیز می‎توان در این دایره معنایی جا داد. هایدگر به آن خواست نامعقول می‎گوید، یعنی خواستی که طبیعت صرفاً تامین‎کننده انرژی باشد که بتوان آن را استخراج و انبار کرد.
فرآوردن، طریق انکشاف پوئسیس است در حالی که تعرض‎طلبی طریق انکشاف تکنولوژی جدید است. فرآوردنی که در صور قدیمی‎تر تکنولوژی رخ می‎داده است(تخنه) به بهره‌برداری و تحلیل منابع کره‎خاکی نمی‌انجامد. مثل آسیب بادی که انرژی را از باد می‎گیرد، ولی آن را استخراج و ذخیره نمی‎کند. ولی زمینی که به آن تعرض می‎شود تا از آن، زغال استخراج شود بر ما به صورت انبار زغال سنگ منکشف می‎شود. سابق بر این، کشاورزان از بذر و زمین محافظت می‎کردند، ولی امروزه کشاورزی به صنایع غذایی مکانیکی تبدیل شده که به خاک زمین تعرض می‎کند، طبیعت را نظم می‎بخشد و برای آن طراحی و برنامه‎ریزی می‎کند تخنه نه تنها کار و مهارت دستی یک صنعتگر را مشخص می‌کند، بلکه علاوه بر آن نامی است برای هنرهای فکری و هنرهای زیباست. تخنه به فرآوردن و پویسیس ارتباط دارد، تخنه امری شعری است. ( فنبرگ، ۱۹۹۹: ۱۹۹) . بهترین نمود برای فهم دو رویکرد فرآوردن و تغرض کردن در اقلیم ایران، تفاوت قنات و چاه‎های عمیق است

تصویر ۱ مکانیسم عملکردی قنات. (منبع: وب سایت موسسه خاورمیانه: ۲۰۱۴)

همانگونه که در تصویر بالا دیده می‎شود قنات یا کاریز یا که‎ریز راه‌آب یا کانالی است که در زیرِ زمین کنده شده، تا آب در آن برای رسیدن به سطح زمین جریان یابد. برای حفر قنات کوهستانی لازم است که محل ریزش آب و برف و انباشت آب در سفرهای زیرزمینی است و یک دامنه‎ی غیرسنگی رو به دشت که آب را از آن برداشت می‎کنند. مقنی‎ها با مداقه در محل ریزش باران و زمینی که سیلاب‎های فصلی در آنها جاری می‎شده، همچنین رویش گیاهانی خاص، محل تغذیه آبخوان‎ها و خود آبخوان‎ها را پیدا می‎کردند. آنها در پی جایی بودند که سیلاب‎ها از زمین ناپدید می‎شدند به عبارتی جایی که آب در زمین نشست می‎کند. مقنیان و کارشناسان محلی نشانه‎هایی مانند نم زمین و افزایش گیاهان خصوصاً آنها که ریشه‎های طولانی دارند نشان از وجود آب در زیرزمین است. پس از حفر دالان، خاک از مسیر دالان بیرون ریخته می‎شود تا آب به سوی مظهر هدایت گردد. آب آرام به سطح زمین کشانده می‎شود. شیب در چاه افقی به قدری ملایم است که آب گل‎آلود و دیواره دالان فرسوده نمی‎گردد. مظهر خود به معنای آشکار شدن، جلوه‎گاه یا تجلی پیدایش است. چه از حیث معنا و چه در عمل، ما با روشی سر و کار داریم که در آن، به طبیعت تعارض نمی‎گردد بلکه صرفاً انسان به شکوفایی آن دست می‎زند. در این روش، هرگز منابع آب خالی نمی‎شود بلکه چنانچه در تصویر واضح است هم سطح با زمین، دامنه ی بالایی آبخوان به سطح زمین کشانده می‎شود. پس از کاهش آب‎های زیرزمینی، انسان در انتظار باران و تغذیه دوباره سفر و بازجاری شدن آب می‎ایستد. آبی که قرار است پس از باران به شکل سیلاب از دامنه‎ها جاری گردد، در فضای خالی شده قنات آرام گشته و سپس به شکل زلال به انسان‎ها عرضه می‎شود. بنابراین، استخراج منابع زیرزمینی نیست، بلکه به زیرزمین کشاندن آب‎های سطحی در معرض تبخیر، آرام و زلال کردن آنها و سپس استفاده کردن از آن به صورتی زلال و آرام است. انسان در این روش بدون هیچ هزینه‎ایی و بدون استفاده از نیروی انسانی و ماشینی و تنها با استفاده از نیروی جاذبه آب را در سطح زمین جاری می‎سازد. اما در چاه عمیق، سفره‎ی زیرزمینی تا حد امکان منابع را با استفاده از انرژی خالی می‎سازد، خاصیت مکنده چاه، سطح اشباع را به اصطلاح محکم می کند و از این طریق، نه تنها منابع زیرزمینی را کاملاً خالی می‎کند، بلکه با مستحکم کردن سطح اشباع، امکان دوباره زنده‎سازی منابع را از بین می‎برد. ذات این نحو از بهره‎برداری را هایدیگر گشتل نامیده است. در گشتل؛ فرمان راندن، حکم دادن و تحت اختیار داشتن، مرتب کردن، تمثیل کردن، محافظت کردن و تامین کردن، گرفتن، گیرانداختن، متوقف کردن، تولید کردن از طبیعت القا می‎گردد. چنین برداشتی از طبیعت، خواه‎ناخواه مسبب فاجعه است.
مسئله‎ی اساسی، عدم امکان بازگشت به زیست سنتی است. فارغ از تغییر اکولوژی، مسئله‎ی مهم‎تر، انسانی است که قنات را شکوفا می‎کرده است. این انسان متعلق به جهان‎پیشا مدرن بوده است. جهانی به زعم تیلور و برول، آکنده از وجود است و لبریز از بودن است. به باور برول، اساساً شیوه بازنمایی و برخورد انسان با جهان واقع متفاوت از شیوه بازنمایی انسان مدرن می‌باشد. او بر این باور است که بازنمایی‌های انسان ابتدایی به گونه‌ایی دیگر است و ذهنیت و عقل فاهمه، صرفاً یک روش برخورد با واقعیت می‌باشند و در جوامع پیشا‌مدرن، نیروها و اعتقاداتی در بین مردم وجود دارد که هرگز از طریق حواس و فاهمه قابل درک نمی‌باشند. (برول،۱۳۸۹: ۹۲) در این جهان، قنات موجودی زنده و خوابیده در بستر است که انسان به آن زندگی می‎بخشیده و آن را بیدار می‎کند. مصادیق تاریخی که صفی‎نژاد در مطالعات درخشان خود درباره‎ی قنات انجام داده، این مسئله را برای ما به خوبی روشن می‎کنند: :ماندگان در روستا برای افزایش آب قنات، گوسفند بر سر مظهر قنات قربانی می‏کنند و حتی گروهی به صحرا می‎روند، سینه‎زنی می‎کنند و بدین صورت مراسم باران‏خواهی به جای می‎آورند تا آئوسال یا آبسال گردد. ( صفی نژاد، ۱۳۵۹: ۲۴۲) قناتی در ده سامان هست مشهور به دلق دمبه. گویند اگر قنات مزبور زن نداشته باشد، آبش خشک می‎شود به این معنی که زنی به اسم قنات باید عقد کرد و آن زن شوهر دیگر نباشد داشته باشد و حداقل ماهی یک دفعه تابستان و زمستان زن برهنه شود و در آب قنات فرو رود، اگر این کار را کردند همیشه آب قنات جاری است. اگر زن برای قنات معین و عقد نکنند، آبش خشک می‎شود. (اعتماد السطنه، ۱۲۹۶: ۵۷)
از این جهت فارغ از مباحث اکولوژیک و از حیث انسانی نمی‎توان با تغییر تحمیلی مناسبات یا ارائه مشوق‎ها و حتی فرهنگ‎سازی، این نوع زیستن در جهان را دوباره زنده کرد. چنانچه هایدگر می‎گوید نحوه بودن آدمی در جهان مقدم بر فهم است؛ فهم مقوم وجود دازاین است و به عنوان ویژگی بنیادین هرگز از او سلب نمی‎گردد. (خاتمی، ۱۳۸۷: ۶۵-۶۶)روشن شدن چنین تعریفی از فهم، پیشتر مقتضای انس هایدگر با مسئله هستی است. هستی آن حقیقت پنهان و آن اصل فراموش شده‎ای است که مقدم بر همه این مقولات باید مورد پرسش قرار گیرد و فهم راه یافتن به پاسخ این پرسش در بطن ساخت هستی‎شناختی است.(اباذری، ۱۳۸۹: ۲۱۴)