بشتابید! بشتابید! در دو هفته انگلیسی را بی دردسر بیاموزید. در دو هفته می توانید به سادگی صحبت کنید. لازم نیست تلاش کنید. بسته های آموزش زبان انگلیسی در خواب این کار را برای شما انجام خواهند داد. بخوابید و طی یک خواب شیرین بر زبان انگلیسی مسلط شوید. وقتی از خواب بیدار شدید می توانید انگلیسی را روان صحبت کنید. «درکمال حیرت خواهید دید که نسبت به روز قبل هزاران لغت جدید برایتان معنادارشده اند وبه طور ناخودآگاه بخش اعظم مفاهیم مکالمات روزمره ونوشته های انگلیسی را درک می کنید!!»
برای افرادی که به دنبال یادگیری بی دردسر زبان انگلیسی هستند، شاید نوید بخش تجربه ای رویایی باشد. علی رغم پیچیدگی های موجود شناختی، زبانی، فرهنگی و اجتماعی در فرآیند یادگیری زبان، ظاهرا آنقدر یادگیری را آسان کرده که حتی با خوابیدن هم می توان مهارت های زبانی بسیار پیشرفته ای را کسب کرد. بسیاری افراد، برای غلبه بر استرس ها و ناراحتی هایی که ممکن است در خلال روند یادگیری زبان جدید با آن مواجه شوند، و با هدف یافتن راهی میانبر و ساده ترین راه آموختن زبان انگلیسی به دنبال این محصولات هستند. خیلی وقت ها این تبلیغات در میان مردم عموما بازخورد خوبی پیدا می کند، چرا که نوید یک تجربه بی دردسر و به خاطرآوری صد در صدی موارد آموخته شده را می دهد، و مهم تر از آن وقت زیادی نمی گیرد.
شما هم اگر به دنبال یادگیری بی دردسر زبان انگلیسی بوده باشید، احتمالا بسته های آموزشی «انگلیسی را در خواب بیاموزید» و یا تبلیغات متعدد آن را دیده اید. روی اکثر بسته ها اموزشی توضیحاتی درباره حالات، انواع، عملکرد و تاثیرگذاری امواج مغزی در حین خواب ارائه می شود، و تاکید بر این نکته که وجود این امکان که در حین خواب امواج مغزی که بدن خود را با آن کنترل می کند می تواند در یادگیری و افزایش به خاطر سپاری زبان جدید مفید باشد:
«در این حالت مغز انسان با لذت و شوق و آغوش باز تمام اطلاعات صوتی را بدون هیچ پیشداوری به درون حافظه عمیق و ضمیر ناخودآگاه ارسال می کند. و چند ساعت بعد که فرد از خواب بیدار می شود می بیند به طور ناخودآگاه هزاران واژه و اصطلاح انگلیسی برایش آشنا و معنا دار شده اند و از همه مهم تر هنگام برخورد با یک مطلب احساس می کند که قبلا آن را جایی شنیده است و برایش بسیار آشناست. با توجه به اینکه این شیوه یادگیری مستقیما در داخل مغز و سوار بر محمل امواج مغزی صورت می گیرد، اثر بخشی آن فوق العاده است.»
معمولا این توضیحات با تاکید بر واژه «امواج مغزی/ذهنی» و ابهام این مفهوم و کاکرد آن در یادگیری بر جذابیت این بسته های آموزشی می افزاید، جدای از این نکته که خود ماهیت خواب، خواب و رویا دیدن، و عملکرد نیمه/هوشیارانه مغز و ذهن و ارتباط این دو با وجود یافتههای متعدد مطالعات عصب شناختی مغز همچنان در هاله ای از ابهام است. گذشته از آن، اینکه شناخت چیست و چه قسمت هایی از مغز درگیر آن هستند و چگونه در ذهن و مغز شکل می گیرد نیز بر تاثیرگذاری این تبلیغات افزوده است.
آیا واقعا می توان زبان انگلیسی را در خواب آموخت؟ مسلما پاسخ منفی است. همانطور که از این توصیف ساده پکیچ ها و تبلیغات این نوع بسته ها بر می آید، محتوای آموزشی بسته ها تحت تبلیغات گسترده بر روی متد آموزش به کلی نادیده گرفته شده اند. تحقیقات و پژوهش های بیشماری در این خصوص و متمرکز بر نقش امواج مغزی و شناخت در ارتباط با یادگیری زبان انجام شده اند که هنوز نتوانسته اند جواب قطعی ای برای این تاثیرگذاری ارائه بدهند؛ چرا که بیش از هر چیز، در صحبت از یادگیری زبان خارجی اصولا به محتوا، و نوع استفاده ای که از زبان انگلیسی خواهد شد توجهی نمی شود. در تمامی تبلیغات بسته های آموزشی زبان و حتی اپلیکیشن های زبان انگلیسی که امروزه به شکلی گسترده در بازار وجود دارند، تنها به آموزشی بودن این بسته ها اشاره می شود. هیچگونه توضیح و یا توصیفی درباره ماهیت و چگونگی این آموزش، سطح زبانی که زبان آموز با استفاده از این پکیج ها بدان دسترسی پیدا می کند و محیط هایی که می تواند آن را به کار گیرد ارائه داده نمی شود.
در ادامه این یادداشت، مروری کوتاه بر بسته های آموزشی از منظر روش شناسی آموزش زبان با تاکید بر متدهای شناختی سواد خواهم داشت و نشان خواهم داد این بسته ها حداقل از جنبه های مورد بحث در یادداشت حاضر فاقد اعتبار هستند.
در سطح متد: روش های مبتنی بر شناخت و ماهیت شناخت
با توجه به نقش پررنگ مغز و عملکرد مغزی و ذهن در زمان خواب، شاید بتوان از میان متدهای مختلف آموزش زبان انگلیسی، متد کدشناختی (cognitive-code)و یا نظریه مانیتور را نزدیک به این بستههای آموزشی دانست. با این حال همانطور که در ادامه با مروری بر این دو روش تدریس خواهیم داشت، نشان خواهم داد که این بسته آموزشی کوچکترین انطباق نظری و عملی با هیچ یک از این دو متد ندارد.
در تاریخ آموزش زبان انگلیسی، در خلال سالهای ۱۹۶۰ که دوره آموزش زبان خارجی به روش علمی (scientific era) مطرح بود، با تاسی از نظریههای روانشناختی روز، متدهای مختلفی برای تدریس زبان انگلیسی مطرح می شدند. نظریه شناختی یکی از قدرتمند ترین این نظریه های روانشناسی بود که با قرار دادن تاکید بر اهمیت و نقش معنادار فرآیندهای ذهنی در امر آموزش و یادگیری تاثیرات عمیقی را بر ارائه متد های آموزش زبان برجای گذاشت. در ابتدا این تصور کلی وجود داشت که فرآیندهای ذهنی عمومی مثل انتقال، ساده سازی، تعمیم و بازسازی (مک لافلین ۱۹۸۷) در اکتساب زبان دوم نقش فعالی دارند. مجموعه گسترده ای از متدهای شناختی با تمرکز بر فرآیندهای ذهنی در اکتساب زبان دوم معرفی شدند، که هر کدام به نحوی بر مبانی نظریه شناختی و پردازش های ذهنی و شناختی استوار بودند.
نظریه مانیتور (monitor theory) کرانشن و تلر (Krashen & Teller) را شاید بتوان به سختی، نزدیک ترین متد به این بسته های آموزشی دانست که بر پایه پنج فرضیه اصلی زبان آموزی را در قالب اکتساب و فرآیند ناخودآگاه از یادگیری آگاهانه جدا می کند؛ میان یادگیری زبان اول (مادری) و زبان دوم تفاوتی قائل نمی شود، اکتساب زبان را امری طبیعی و برخوردار از نظم می داند، بدین معنا که برخی ویژگی های دستوری و روند یادگیری آن ها را قابل پیش بینی می داند؛ و یادگیری زبان در این دیدگاه تنها ویرایش آن چیزی می داند که تولید شده است. بنیادی ترین ویژگی ای که می توان در سایه آن نظریه مانیتور را به این بسته های آموزشی نزدیک دانست وجود مفهوم «درون داد قابل فهم»( (i+1)comprehensible input) است. بر طبق این نظریه، زمانی اکتساب زبان اتفاق می افتد که زبان آموز در معرض ساختارهای جدیدی قرار بگیرد که کمی از سطح دانش کنونی زبان آموز بالاتر باشد. و بدین ترتیب یادگیری به شکل اتوماتیک اتفاق می افتد. به عبارتی، اگر سطح توانش و دانش ذهنی یک فرد از ززبان در هر لحظه در سطح (i)باشد، یادگیری زمانی اتفاق می افتد، که مطالب درسی ارائه شده در سطح (i+1) یعنی کمی بالاتر از سطح کنونی دانش زبانی زبان آموز ارائه شود.
این نظریه هم از منظر عملی و هم نظری با نقدهای بسیاری مواجه شد. از منظر عملی هیچ رویکرد و یا راهکار منسجمی را برای آموزش زبان دوم ارائه نمی داد. و با اینکه نظریه درون داد قابل فهم بسیار جالب و عملی می نمود، هیچگاه تعریف عینی و عملی از آن ارائه نشد و بنابراین بسیاری از دانشمندان این حوزه را به این تفکر سوق داد که این نظریه علی رغم جذابیت و معنادار بودن قابل تعریف عینی نبوده و قابل سنجش نیست. بنابراین، نمی توان به شیوه ای عملی و با هدف تدریس این درون داد ها را از هم تفکیک کرد. مهم ترین نقدی که بر این مفهوم وجود داشت این بود، که سطح دانش کنونی زبان آموز یا i آنقدر کلی تعریف شده و آنقدر بر فرآنیندهای ذهنی استوار است، که نمی توان به شکلی عینی آم را اندازه گیری کرد و میزان دقیق (i) را سنجید تا بتوان بر مبنای آن دروس و یا روشهایی را طراحی کرد که دانشجو را در معرض (i+1) قرار داد.
نظریه مدل های کانکشنیست (connectionist) فلدمن (Feldman) شاید نظریه مهم دیگری باشد که از جنبه تاکید بر فرآیندهای پردازش اطلاعاتی در حوزه آموزش زبان انگلیسی کمی نزدیک به این پکیج است. نظریه مدل های است که فرآیندهای پردازش ذهنی را از طریق برقراری ارتباط میان واحدهای پردازشی ساده ممکن می دانست. دانشمندان همواره به دانستن این موضوعات علاقه مند بودند که بدانند آیا ذهن پردازش اطلاعات را به شکلی ترتیبی، همزمانی انجام می دهد یا نه.
مدل پردازش ذهنی اکتساب زبانی که توسط متفکران این حوزه معرفی شد، مدل پردازش موازی توزیعی (پی دی ای) نام گرفت. در این مدل نورون ها در ارتباطهای متنوعی با هم قرار گرفته اند و یادگیری تنها عبارت است از تقویت و یا تضعیف ارتباطات داخلی نورون ها که با ارائه درون داد زبانی اتفاق می افتد و منجر به برون داد زبانی توسط زبان آموز می شود. در این دیدگاه ارتباط درون داد در پاسخ به الگوهای منظم داده تقویت و یا تضعیف می شوند. بدین ترتیب، این دیدگاه کانکشنیسم معتقد است که واحدهای دانش به شکلی مجزا از هم وجود ندارند بلکه الگوهای جاری فعال سازی در سراسر شبکه مدارهای ذهنی هستند. بنابراین هیچ قانون واحدی که قابل تعمیمی به تمامی این واحدها باشد وجود ندارد.
مسئله موقعیت زبانی بین زبانی (interlanguage)
لارسن فریمن (۱۹۹۱) معتقد بود که شبکه نورون ها آنچه را که بیشتر رفتاری قانونمدار است را کنترل می کند. بدین ترتیب، بسیاری از متفکران این متد را به دلیل تکیه بیش از حد آن به درون داد و بازخورد نسبت به آن به عنوان مهم ترین پایه های فرآیندهای اکتساب زبان، در زمره متدهای رفتار شناسی طبقه بندی می کنند. نظریه پردازان این مدل یعنی روملهارت و مک کللاند معتقد بودند که در این روش نیازی نیست که ریشه های فعلی، کلمات، پیشوند و پسوند و یا الگوهای صرف فعل به شکلی جداگانه آموخته شوند و در این روش کل زبان به زبان آموز ارائه می شود و این الگوها به تدریج توسط زبان آموز کسب و درونی می شوند. این خود در دراز متد منشا مشکلات بسیاری برای زبان آموز خواهد بود. بدین معنا، که با تکیه بر ترجمه جملات انگلیسی و کلمات خارج از متن به زبان مادری، زبان آموز در موقعیت دائمی بین زبانی (interlanguage) قرار گرفته و به مرور زبان این مشکلات آنقدر درونی می شوند که دیگر کمتر شانسی برای از بین بردن آن ها وجود خواهد داشت. موقعیت بین زبانی یا بین زبانی، به مرحله ای اطلاق می شود که زبان آموز در آغاز یادگیری زبان دوم است و در این مرحله زبانی را تولید می کند که ویژگی های دستوری و غیره را از زبان اول وارد زبان دوم خود می کند، و در بسیاری از موارد در قوانین مرتبط با بخش های مختلف زبان را تعمیم می دهد.. زبان تولید شده خود به روشنی نظام مند است و بسیار متفاوت از زبان اول و هم زبان خارجی که زبان آموز به دنبال یادگیری آن است. این زبان می تواند به راحتی با گذر از مراحل بالاتر زبانی از بین برود، اما در صورتی که آموزش مستقیم وجود نداشته باشد، به دلیل تسلط زبان آموز به زبان مادری و زبان اول، سطح بین زبانی کاملا درونی شده و در نتیجه یادگیری زبان را در مسیری دشوار قرار می دهد و نتیجه هم عموما مطلوب نخواهد بود.
ساختار زبانی- منظر زبان شناختی
در سطح ساختار زبانی این بسته های آموزشی اصلا معتبر نیستند چرا که واحدهای زبانی، ساختاری و واژگانی که برای آموزش انتخاب شده اند از معیاری کاملا واضح تبعیت نمی کنند. ماهیت زبانی بسته های آموزشی- کلمات خارج از هم بافت- واژگان و جملات بی طرفانه که غالبا بسیار کوتاه هستند و در بسیاری موارد از زبان به شکل کاربرد عادی و روزمره اش در بسترهای اجتماعی خودش بسیار دور هستند و بیشتر ترجمه ها و برگردان های کاملا رسمی ….مکالمات روزمره هستند. جدای از این واقعیت که محتوای این جملات چیست، توجه به این نکته اهمیت دارد که اصولا زبان ارائه شده، یک زبان واقعی (authentic) نیست، یعنی زبانی نیست که گویشوران آن زبان دوم به شکل عادی در زندگی روزمره شان با آن مواجه هستند و یا آن را به کار می برند.
از نظر توانش زبانی (linguistic competence)، یعنی توانایی ذهنی استفاده از زبان هم این بسته های آموزشی نمی توانند کارآمد باشند. اگر حتی به خواندن و نوشتن، هجی کلمات و فهم مطلب را به عنوان اجزاء یک دانش زبانی دوم بدانیم یعنی به عبارتی قائل به ابتدایی ترین تعریف سواد زبانی باشیم، و نقش فرایندهای ذهنی و رفتاری را در دیدگاهی سنتی در یادگیری زبان دوم بنیادی بدانیم هم باز توجیه کننده بسته های آموزشی انگلیسی در خواب نخواهند بود. چرا که، در تعریف چندسوادی معاصر، دانستن زبان دوم و «سواد زبان دوم» (L2 Literacy) به معنای تسلط بر و برخورداری از سیستم زبانشناختی, فرهنگی-اجتماعی است که زبان آموز را قادر کند تا بتواند به راحتی در انواعی از حالات زبانی کتبی و شفاهی مشارکت داشته باشد و بتواند کارکردهای متنوعی را در هم بافت های مرتبط با آن زبان دوم ارائه دهد.
حال، چگونه می توان خود را قادر به کاربرد زبان دوم دانست، در حالیکه با این بسته های آموزشی، نه می تواند توانایی خواندن و نه توانایی نوشتن را در زبان آموزان ایجاد کند؟
حتی، در شکل ابزار آموزشی مکمل هم این بسته های آموزشی نمی توانند تکمیل کننده اطلاعات زبانی آموخته شده در کلاس های زبان باشند، به این دلیل که مطالب درسی ارائه شده انبوهی از جملات و موضوعات تصادفی را در بر می گیرند. حال آنکه بسته های آموزشی اگر هم بتوانند تنها زبان آموز را در سطوح اولیه زبان آموزی و تنها در حالت شفاهی و محدود به مکالمات روزمره قادر به نقش آفرینی می کنند.
عموما در تمامی نرم افزارهای آموزش زبان انگلیسی یا سایر زبان های خارجی آشفتگی خاصی وجود دارد که بر بازار دلالت دارد. این آشفتگی به میزان بسیتری در میان متقاضیان یادگیری زبان انگلیسی وجود دارد. همه می خواهند زبان انگلیسی بیاموزند. می خواهند این زبان را به خوبی یادبگیرند و با لهچه و تلفظی نزدیک به لهچه اصلی ولی هیچکس نمی داند که زبان را برای چه هدف و یا کاری می خواهند. این تصور عمومی وجود دارد که زبان مقداری کلمه و مقداری مکالمه است.
حال تصمیم با شماست، که رنج دلانگیز یادگیری هوشیارانه زبان را به خود همواره کنید، یا ترجیح دهید که به شکلی رویایی آن را بیاموزید و عملا نیاموزید.