مقدمه
آوازۀ رستوران های مکدونالد به همه جا رسیده است. در ایران هم ساندویچی یکی از مکان هایی است که به تولید و ارائۀ غذای حاضری می پردازد. اما این مکان، به زعم خدمت همه روزه اش، معنای محل تغذیه نداده و به تدریج هم این معنا از آن بیشتر زدوده شده است. هنوز غذای خانگی در ایران، بار معنایی و حتی عُقلایی خود را حفظ کرده است. در عین حال، هر روز الگوهای مصرف غذا شکل تازه و متنوعی پیدا می کند و چه بسا روند تحولات فرهنگی آن معرفی از شیوه زندگی و زیست جهان جدید مردم ایران باشد.
نوشتههای مرتبط
مکدونالیسم
اگرچه عقلانیت، موضوعی بسیار فاخر و قابل تعمق در امور مهم زندگی انسان های مدرن به نظر می رسد، اما این مسئله در امری مانند غذا خوردن مردم هم مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است. بر اساس شیوۀ تغذیۀ مردم و حتی ارتباط منطقی شان با آن می توان به ساختار عقلی و زیست جهان اعضای جامعه توجه کرد.
مفهوم “عقلانیت”، از دیرباز موضوعی بود که به نظر ماکس وبر با طرح آن جامعه سرمایه داری مورد تحلیل قرار گرفته است. به گمان او اعمال انسان ها، در آینده نگری و هدفمندی شان ریشه دارد. آن ها با توجهی که به سرانجام اعمال شان دارند، کاری را انجام می دهند یا حتی مانع انجام کاری می شوند. در نتیجه از امتزاج اعمال هدفمند، سازمانهایی بلند پیکر درست شده و یک سامانۀ کلی به سوی هدفمندی پیش می رود[i].
به تأسی از او، جورج ریتزر نیز در کنار کارتهای اعتباری و تنوع های مصرف، به موضوع رواج گستردۀ رستوران های مک دونالد در جامعۀ معاصر آمریکا پرداخته و ان را ناشی از شکل گیری شیوۀ افراطی تفکر فوردیستی در آن جامعه می داند که در نتیجۀ ایجاد سازمانی از غذا خوردن و تعاملات مصرانۀ مردم در مصرف سریع هنگام غذا در جامعۀ معاصر آمریکایی بود[ii].
ریتزر، با توجه به شدت محاصرۀ زندگی روزمره توسط سازماندهی روزمره، رستوران های مک دونالد را الگوی عقلانیت شدید می دانست؛ چرا که رستوران های مک دونالد، به جهت شدت یافتن هدفمندی از نقطه نظر زمان، شیوه تولید و دسترسی به آن رواج پیدا کردند. این رستوران ها در همه جا حاضر بوده، به سادگی همبرگر آمریکایی را در سریعترین زمان فراهم کرده، حتی در داخل ماشین تحویل رانندگان می دادند.
اما مکان فست فود و ساندویچی، در ایران نمودی دیگر داشته و بیشتر به نمادی از مناسک و مصرف فراغتی تبدیل شده است. عمدۀ تهیۀ غذاهای حاضری به شیوۀ ساندویچ و پیتزا، سه دسته می باشند؛ یک دسته آن هایی هستند که از آن طبقات بالا و شیک و مرتب هستند. دیگری تولید غذاهای حاضری، که انگ فست فودی های سرطان زا را هم خورده اند. سومی و اخیراً، از رشد سریع فلافلی هایی نشأت گرفته که در کنار ساندویچ های دیگر، آن را ارائه می دهند.
عمدۀ طبقات بالا برای خوردن غذا، در فست فود و کافی شاپ ها حضور می بیابند که این حضور آن ها همچون نمادی از تشخص و منزلت دیده می شود؛ به تدریج این مکان ها، به محل قرار، میهمانی و لذتهای فردی و جمعی تبدیل و مصرف غذا در آن ها به صورت لذت خارق العاده متصور شده است. از این رو، بیش از این که ساندویچی هایی با برندهای مختلف آن عقلانیت خاص خود را در جامعۀ ما عملی کند، بیشتر به نمادی از دنیای خارج، با شیوۀ زندگی جدید مشخص شده، به تدریج تبدیل به منزلت بورژواهایی یا یک بازسازی محقر از آن شده که حضور در فضای جهان وطن را هم تداعی می کند.
این امر به تدریج به تولید فضاهای اسطوره ای جدیدی انجامیده که علاوه بر بازنمایی فضا، تابلوهای عکس و معماری جهانی، در کنار خوردن غذاهای جهانی ایجاد شده که فرصت بزرگ منشی و منزلت نمایشی به افراد می دهد[iii]. این نوع رفتار بیشتر شبیه سبک زندگی نمایشی رواج پیدا کرده و تبدیل به نوعی ادا یا مناسک شده و هیچ ربطی به قواعد عقلانی “جامعۀ مادر” این شکل (فرم مک دونالدی) از صنعت ندارد. این جا هر کس می خواهد خودی نشان دهد و یا غذایی خوشمزه بخورد و مهمتر از آن، وقت خاصی بگذراند و پول خاص تری خرج کند، مک دونالد می خورد و اگر از طبقات پایین تر باشد، هر بار خوردنش به خوردن چند روز غذای ساده تر و بازگویی خاطره گویی های شیرین و مکرر و مناسک “خوردن” تبدیل می شود.
فلافلیسم
معنای رسمی از مناسک خوردن، در ایران به صورتی شکل گرفته و توسط همه ی مردم اجرا می شود که به صورت سِرو “فلافل” با ارزان ترین قیمت آن در اکثر شهرها مشهود است[iv]. رفته رفته، خوردن فلافل به نمایشی از فرهنگ طبقات پایین تر جامعه و عقلانیت آن ها در برابر طبقات بالا و احساس منزلت آن ها تبدیل شده است. آن چه در این موضوع مهم است، ارزانی و نمود یافتن طبقات پایین با رسمیت یافتن شیوۀ تغذیۀ محقرانۀ شان در فضاهای مربوط بدان بوده، که به مناسکی با حداقل هزینه و حداکثر مشارکت تولید می شود.
حضور مردم با سرعت و تراکم آن ها در فضاهای تغذیه که در پیرامون مکان های شلوغ زندگی وجود دارد، نشان از آن است که این نوع غذا، نه به عنوان تغذیۀ رسمی، معتبر و سالم که بیشتر به عنوان تغذیه ای ارزان و راهی برای رهایی از گرسنگی یا “رفع جوع” تبدیل شده است. جدا از آن که هنوز هم موضوع مکان در خصوص فلافل به آن گستردگی مک دونالد نیست و بیشتر در مکان های شلوغ و تفریحی طبقات پایین که تشدید مناسکی آن است، وجود دارد، جنبه ای مناسکی از بازتولید فرهنگ طبقات بالا در اجرای شیوۀ خودنمایانۀ مک دونالدی شان را دارد[v]. از طرفی، مسئلۀ کیفیت این غذا و طبخ آن همانند تمام ساندویچی هایی است که در سالهای اخیر منشأ تولید سرطان هم معرفی می شود[vi].
طبیعی است رسم شدن فلافل، گذشته از طعم، غیر گوشتی و به خصوص بودنش، بیشتر ناشی از مقرون به صرفه بودن هزینۀ آن و نیاز به اجرای چنین مناسکی از تغذیه رونق گرفته است. ضمنا این ماجرا می تواند نمایشی از حضور طبقات متوسط به پایین در سپهر نمادین جامعه و فرم مقاومت در برابر حذف شدن از مناسکهایی است که به صورت بورژوا و توسط طبقات بالا در عرصۀ عمومی جامعه اجرا می شود.
از این رو این مناسک حتی بازسازی عقلانیت پوچ/ فزایندۀ آمریکایی نیز نبوده و بیشتر به تقلیدی مجازگونه از حضور در مکان های مناسکی جامعۀ مدرن ایرانی است[vii]. البته جامعۀ آمریکایی اگر دارای عقلانیت فزاینده ای که ما این همه از آن فرار می کنیم دارد، ما در حال حاضر با مراکز خوردن فلافل و حتی مک دونالدهای نمایشی، صرفاً در حال اجرای مناسک های متظاهرانه یا تقلیدی و مجازگونه می باشیم.
نتیجه گیری: مناسک یا عقلانیت محتضر
اجرای نمایشی از خوردن ساندویچهای فلافل توسط طبقات پایین و متوسط ایران، نه از شدت عقلانیت، که از تقلید مناسکی عقلانیت و بازسازی بورژوا یا مقاومت فرهنگی طبقات پایین برای حضور رسمی در جامعه صورت می گیرد. غذا خوردن، قالب بازیهای رسمی در فضاهای شهری را به خود می گیرد و بیشتر شبیه امر کارناوالی و شوخی با عقلانیت بوده و از ناتوانی در شکل گیری یا تقلید فرمی از عقلانیت رایج در جهان و حتی بازتولید مناسکی آن در ایران نشأت می گیرد.
مناسک، ناشی از احساس، شکل گیری اعمال جمعی و هضم شدن مردم در جریان امور رایج اجتماعی است. به شباهت با همین، ساندویچ، پیتزا و حتی فلافل توسط طبقات مختلف مردم و در جریان سالهای طولانی تبدیل به بازیهای تکراری زندگی روزمره، بسته به تنوع طبقات شده است. آن چه در این جا مشهود است، مناسک و عقلانیتی محتضر یا امری کارناوالی و مقاومتی هجو آلود است و نه آن انسجام عقلانی که از ترجمۀ کتابها در مورد جامعۀ آمریکایی به گوش ما رسیده است.
[i] ریتزر، جورج، ۱۳۸۹، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه: محسن ثلاثی، تهران، انتشارات علم، چاپ پانزدهم، ۷۳۶
[ii] همان
[iii] ریتزر، جرج، ۱۳۹۲، مبانی نظریه ی جامعه شناختی معاصر و ریشه های کلاسیک آن، ترجمه: شهناز مسمی پرست، تهران، نشر ثالث، چاپ دوم، ص ۴۶۸
[iv] مازندنومه، ۱۳۹۳، افزایش مصرف تظاهری در جامعه/همه فلافلی شده اند، (http://www.mazandnume.com)
[v] هارلند، ریچارد، ۱۳۸۸، ابرساختگرایی فلسفه ساختگرایی و پساساختگرایی، ترجمه: فرزان سجودی، تهران، نشر سوره مهر، چاپ دوم، ۸۱
[vi] عصرایران، ۱۳۹۰، وزارت بهداشت: مصرف فست فودها سرطان را افزایش داده است، سرویس سیاسی (http://www.asriran.ir)
[vii] بارسلونا، آنتونیو، ۱۳۹۰، استعاره و مجاز با رویکردی شناختی، ترجمه: دکتر فرزان سجودی، لیلا صادقی، تینا امرالهی، تهران، نقش جهان، چاپ اول، ۱۷۰