۱-۵ پیشینه تحقیق
۱-۵-۱ پیشینه تحقیقات خارجی
مفهوم فضا در رشتههای مختلف جغرافیا، معماری، طراحی شهری و علوم اجتماعی مورد توجه واقع شده و با درک اهمیت آن به عنوان زمینه تعامل اجتماعی، در کانون توجه نظریه اجتماعی قرار گرفته است. در دیدگاه سازهگرایی فضا در عین حال که نتیجه فرایندهای اجتماعی است، رسانه آن نیز محسوب میشود(رز ۱۹۹۳). از این منظر سازههایی مثل جنسیت، سن، طبقه و نژاد که در تولید فضا نقش دارند، در مطالعات جغرافیایی اهمیت مییابند. گرایشات فمنیستی از ترکیب نظریههای سازهگرایانه اجتماعی با جغرافیای زمانی ، مفهوم جنسیت را به حوزه جغرافیا وارد کردهاند. با ورود این مفهوم علاوه بر تبیین نابرابریهای مکانی- فضایی بر اساس نابرابریهای جنسیتی، به معنای زنانگی و مردانگی و هویتپذیری جنسیتی بر حسب روابط قدرت، به طور مثال دریافتهای زنانه یا مردانه از مقوله فضا و مکان نیز مورد توجه قرار گرفت (محمدی اصل ۱۳۸۹, ۳۸). مکان نه تنها ظرف و محدوده شکلگیری هویتها و روابط اجتماعی است، بلکه متقابلا همین عناصر بر تکوین و تطور آن تاثیرگذاری میکنند. به عبارت دیگر مکان و فضا هم روابط جنسیتی را شکل میدهد و هم توسط این روابط موجودیت مییابد(همان،۳۹).
ارتباط بین فضا و جنسیت که در تعریف فضا به عنوان امر سیاسی تمرکز مییابد، به طور گستردهای مورد توجه مطالعات جنسیت و فمنیسم واقع شده است. در این حوزه، از جمله در مساله عدم دسترسی زنان به امکانات شهری برابر، مزایا و معایب تفکیکهای فضایی، زنان و طراحی شهری و به طور کلی تاثیر فضاهای شهری بر تولید و بازتولید قدرت و نابرابریهای جنسیتی مطالعات مختلفی انجام پذیرفته است(سپین،۱۹۹۲ و مسی،۱۹۹۴). تفکیکهای فضای عمومی، کاری و آموزشی در فرهنگهای مختلف(سپین،۱۹۹۲) و به طور خاص جنسیتی شدن فضای شهری در شهرهای اسلامی(ریکر و اسدرعلی : ۲۰۰۸ و ا.میرا ،۲۰۰۷ ) مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاند.
نوشتههای مرتبط
سپین(۱۹۹۲) از طریق مطالعه در زمانی و بین فرهنگی به دنبال اثبات این مدعاست که سازماندهی فضایی تفاوتهای قدرت بین دو جنس را بازتولید میکند و دستیابی به برابری جنسیتی مستلزم یکپارچگی فضایی است. وی که دانشآموخته دو رشته طراحی شهری و جامعهشناسی و نظریهپرداز فمنیست است، در رویکردی فمنیستی و بین رشتهای از دانش طراحی، معماری، جغرافیا، انسانشناسی و جامعهشناسی استفاده کرده تا مفهوم مورد نظر خود یعنی «نهادهای فضایی » را در بین فرهنگها و زمانهای مختلف صورتبندی و تبیین کند. مفهوم «نهادهای فضایی» با نهادهای اجتماعی خانواده، آموزش و نیروی کار و استنباطهای فضایی نسبی که این نهادها از سکونت، آموزش و محل کار ایجاد میکنند، انطباق مییابد. کتاب وی با نام «فضاهای جنسیتی»(۱۹۹۲)، از آثار کلیدی در حوزه فضا و جنسیت و دارای رویکردی فمنیستی است. این کتاب به شیوههای تفکیک فضایی براساس جنسیت و ارتباط آن با پایگاه، دانش و قدرت میپردازد. شیوههای سازماندهی فضایی در خانه، مدرسه و محل کار، عموما موضوعی بدیهی و طبیعی به شمار میرود. اما این سازماندهی از خلال زندگی روزمره خلق میشود و قواعد و پیامدهایی برای زندگی اجتماعی ایجاد میکند. تمرکز کتاب بر تولید و بازتولید قدرت و پایگاه اجتماعی است و با روش تحلیل سنتی جامعهشناختی به تبیین همبستگیها و روابط بین متغیرها میپردازد. بنابراین توجه اندکی نسبت به معانی برداشت شده از فضا و تاثیر مفاهیم فرهنگی بر سازماندهی فضایی دارد. همچنین اسپین مطالعه ای درباره فضاهای جنسیتی داوطلبانه انجام داده که به صورت نهادهایی برای کمک به مادران و نگه داری از کودکان و سالمندان و کمک به ورود زنان روستایی و سنتی به بازار کار شهری فعالیت می کردند. او نشان می دهد که چنین نهادهایی که به عنوان واسطه بین فضای خصوصی و عمومی عمل می کرده اند، توانسته اند در ورود زنان به عرصه عمومی و افزایش دسترسی آنان به خدمات عمومی و اشتغال کمک کننده باشند. تاکید اسپین در مورد فضاهای جنسیتی داوطلبانه بر غیراجباری بودن استفاده، توانمندسازی و برقراری ارتباط زنان سنتی با فضای عمومی شهری و نقش این نهادها در صنعتی شدن جوامع بوده است (اسپین ۲۰۰۸). اما چنین نهادهایی را نمی توان به صرف غیراجباری بودن با فضاهای اوقات فراغتی مخصوص بانوان که توسط برنامه ریزان شهری طراحی می شوند و صرفا خدمات دهنده هستند، مقایسه نمود. در اینجا مباحث اسپین به دلیل تبیینی که از تاثیر فضا بر مناسبات جنسیت ارائه می دهد مطرح شده است.
منازعه بر سر فضای عمومی در شهر از جمله در جوامع اسلامی دربردارنده ی دوگانههای سنت/مدرنیته و ملیگرایی/بیگانهگرایی است. به طوری که نیوکامب و کالج (۲۰۰۶) در مطالعه مراکش نشان میدهند، عدم توافق در مورد کیفیت حضور زنان در فضای عمومی نمایانگر تردیدهای اساسیتر در مسائلی همچون ترسیم آینده کشور مراکش است. نادیدهگرفتن یا تاکید بر قلمروهای جنسیتی، استعارهای از تسلیم در برابر جهانیشدن یا محافظت از هویت ملی و دینی است. سطح بالای بیکاری مردان، وجود گفتمانهای جدید حقوق و توانمندسازی زنان، تلاشها برای تعریف روابط مراکش با اسلام برخی مفاهیمی هستند که بر افزایش حضور زنان در فضاهای جدید و مختلط کشور مراکش تاثیرگذارند. اما در زندگی روزمره و در فضای عمومی زنان در حالی که همچنان به ارزشهای محلی پایبند هستند، کنترلهای اجتماعی را واژگون میکنند. به این ترتیب در زندگی روزمره این دوگانهها شکسته و حتی ترکیب میشوند.
همچنین ارجاعات نمادین جنسیتی در مشخص کردن قلمروهای جمعی یکی از ریشههای تاکید بر تقسیم جنسیتی فضای شهری، است. برای مثال، در مشروعیتبخشی به پروژههای ملیگرایانه، «ملت» اغلب به عنوان زن بازنمایی میشود(مثل مادر هند/ روسیه/ایرلند، مام وطن)، از این جهت که نیاز به حفاظت و دفاع توسط مردان دارد. تفاوت جنسی و رفتارهای بدنی زن و مرد همواره به عنوان نشانگان مهم ملیت در نظر گرفته شده و استفاده از «تجاوز» به عنوان سلاح جنگی، اهمیت نشانهشناختی جنسیت در مطالعه این گروهها را نشان میدهد(بریسول ۲۰۰۰). در این زمینه نجم آبادی نیز نشان می دهد که چگونه در فرایند شکل گیری هویت ملی و مدرن شدن جامعه ایرانی، عشق و ابژگی رابطه جنسی به انحصار جنسیت زنانه درآمد تا زن به عنوان معشوقه و ناموس مرد مطرح و به استعاره ای برای پاسداری از وطن تبدیل شود (نجم آبادی ۱۳۹۷).
گروههای ملی و قومی به دنبال حفظ مرزهای عمومی/خصوصی جنسیتی متمایز هستند تا از این راه هویت جمعی خود را نشان دهند. استراتژیهای بقای اقلیتهای قومی در مقابل گروههای متخاصم، بر کنشهای جنسیتی متمرکز شده است. وقتی فرهنگها احساس تهدید از سوی گروههای مسلط یا اقلیت میکنند، این زنان هستند که برای نشان دادن قلمروهای سیاسی، مذهبی و غیره هدف کنترل قرار میگیرند(سمیث ،۱۰:۲۰۰۹).
مطالعه مارتینا لوو (۲۰۰۶) وابستگی متقابل چندگانه فضا و بدن را مورد توجه قرار میدهد. وی به مدد نظریه کنش متقابل نمادین، به بررسی برساخت امر محلی میپردازد تا جنسیتی کردن فضاها را ردیابی کند. با این هدف، سازماندهی دریافت ها در خصوص نگاهها و تکنیکهای بدنی متناظر با آن را مورد بحث قرار میدهد. جنسیت میتواند از طریق شیوههای بدنی به مثابه امری حکاکی شده بر فضا در نظر گرفته شود. به عبارت دیگر، بدن تنها واسطه ادراک فضا نیست، بلکه خودش یک ابژه جای گرفته در آن است. به عنوان مثال بدن است که توسط برساختهای قومی ساخته شده، شکلگرفته، جنسیتمند شده و مورد نفوذ قرار گرفته است. بنابراین به یک قطعه سازنده فضا تبدیل میشود که عمیقا مشروط به عوامل دیگر است. روابط قدرت یک جزء مرکزی سازنده نظام فضاها هستند. بنابراین فضاها باید به عنوان نظامها و سازماندهیهایی در نظر گرفته شوند که ذاتا پویا اما در عین حال مورد نزاع هستند. این گزاره بیشتر به خاطر بیان این مساله است که نظامها/سازمانهای فضایی نهادمند در مقابل بر بدنها تاثیر میگذارند و بنا بر این در جنسیتمند کردن آنها هم شرکت دارند.
گرین و همکارانش با تحلیل ترکیبی فضا و مکان که آن را «تحلیل اتمسفریک » می نامند بر نقش مولد و تاثیرگذار فضا و مکان بر کنش ها و خرده فرهنگ های جنسی تاکید دارند. استفاده از دو مفهوم فضا و مکان برای نشان دادن دو بعد فیزیکی و نمادین فضا صورت گرفته است. تولید فضا اکنون یک مفهوم تثبیت شده در علوم اجتماعی است که نشان می دهد فضا به لحاظ اجتماعی تولید می شود و روابط و سازوکارهای اجتماعی را منعکس می کند. اما ویژگی دیگر و کمتر مورد توجه قرار گرفته در مورد فضا، جنبه تولیدی آن است که تجربه را شکل می دهد، دوری و نزدیکی ها را سازماندهی و امکانات و محدودیت ها برای کنش را ایجاد می کند. تحلیل مطالعات میدانی مختلف درباره فضاهای جنسی نشان می دهد که هر فضای جنسی ابعاد خاص خودش از فضا و مکان را دارد و کنش ها و هویت های جنسی خاص خود را تولید می کند یا در تولید آنها موثر است. در نهایت، گاه ممکن است فضاها توسط همان گفتمان ها و نیروهایی که هدفشان مهار شهوت گرایی است، جنسی شوند(گرین و همکاران،۲۰۱۰).
از سوی دیگر فرایند رشد جنسی، طی چند دهه اخیر مورد توجه مطالعات اجتماعی قرار گرفته است. در حالی که تا پیش از آن تنها در حوزه روانشناسی و بیشتر تحت تاثیر آرای فروید، به آن توجه میشد. در این رویکرد، رشد جنسی در غالب رشد فردی انسان و بدون توجه به عوامل فرهنگی و اجتماعی، آموزش و نهادهای اجتماعی و… مورد بررسی و نظریهپردازی بود. اما از آنجا که چنین رویکردی قادر به تبیین تفاوتهای بین فرهنگی و تاریخی در رشد جنسی و جنسیتی نبود، همچنین شیوع بیماریهای جنسی مقاربتی و سایر مسائل و تحولات اجتماعی در حوزه جنس و جنسیت که مستلزم نگاه اجتماعی بود، منجر به افزایش سهم رویکرد اجتماعی در این حوزه شد(هرت ۲۰۰۷).
مطالعات جنسیت و فمنیستی با این رویکرد به دوره نوجوانی توجه میکنند که در این دوره بسیاری از نابرابریهای جنسی و جنسیتی در نگرش و کنش عاملین اجتماعی درونی شده و به عنوان یک امر بدیهی و «طبیعی» جلوهگر میشود. این رویکرد که تا حدودی تحت تاثیر رویکرد روانشناسی رشدی در مطالعات کودکی و نوجوانی قرار دارد، نشان میدهد که چگونه دختران گرایش دارند افکار و احساسات خود را با هدف حفظ روابط اجتماعی سرکوب کنند(گیلیگان در تلمن ۲۰۰۴) و چگونه تحت فشار فرهنگی برای تبدیل شدن به ابژه جنسی مردانه با عنوان «دختر خوب» و «بانوی شایسته» قرار میگیرند(تلمن ۲۰۰۴ و براون و گیلیگان ۲۰۰۵).
مطالعه مردمنگارانه کهیلی نشان میدهد نوجوانان، به عنوان عاملین اجتماعی خارج از برنامه درسی مدرسه و سیاست تربیتی والدین؛ و از خلال به کارگیری اشکال مختلف فرهنگ مردمی_مثل مجلات نوجوانان و برنامههای تلویزیونی، ماهوارهای، شبکههای اجتماعی و… _ و گروههای دوستی به برساخت مفهوم جنسیت و سکسوالیته میپردازند(کهیلی ۲۰۰۲). کهیلی اهمیت فرهنگ دانشآموزی و گروههای دوستی همجنس را در گفتگو و ترسیم هویتهای جنسی-جنسیتی مورد تاکید قرار میدهد(همان،۱۴۵). وی در مطالعه خود نشان میدهد که تولید سکسوالیتههای دگرجنسخواهانه در مدرسه میتواند به عنوان یک طرح جنسیتی در نظر گرفته شود که در آن دختران و پسران به شیوههای خاصی موقعیتیابی میشوند. این گزاره به معنی نفی ریشه های زیستی در گرایش به هم جنس یا جنس مخالف نیست بلکه به شیوه ها و الگوهای فرهنگی قالب در دگرجنس خواهی توجه دارد. روابط قدرت نابرابر بر اساس جنسیت بر موقعیتیابی دختران به عنوان ابژه قدرت جنسی مردانه و حاملان سکسوالیته زنانه خطرناک و مختلکننده، تاثیرگذار است(همان، ۱۴۲). چنین موقعیتیابی به عدم توانمندی دختران در مدیریت روابطشان منجر میشود و به شرایطی میانجامد که در هنگام صحبت درباره تجربه رابطه جنسی اثری از عاملیت و ایجاد توازن بین لذت و خطر دیده نمیشود و تنها حفظ رابطه و جلوگیری از لکهدار شدن آبرو مد نظر قرار دارد(تلمن ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵). از این رو محققان حوزه جنسیت، فمنیسم و مطالعات کودکان اذعان دارند که آگاهسازی و توانمندسازی نوجوانان درباره همه ابعاد سکسوالیتهشان، همچنین گوش دادن به آنها در زمینه احساسات و روابطشان، کمک بیشتری به حفظ آنها از خطر خواهد نمود. دخترانی که درباره سکسوالیته خود آگاهی کافی داشته و به ذهن و بدنهایشان اعتماد دارند، میتوانند حس قویتری نسبت به خود، استحقاق و توانمندیشان برای ارتقای توانایی در تصمیمگیریهای ایمن را تجربه کنند(تلمن ۹۷:۲۰۰۴).
این مطلب دنباله دار، پایان نامه دکترای نویسنده در رشته انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران است که روزهای چهارشنبه هر هفته منتشر خواهد شد.