(تصویر: تارنمای کردنشینان)
تاریخ ادبیات و عرفان کُرد ، امروز مثل بهارستانی است وسیع و دلنشین که رنگ خزان نمی شناسد و همیشه خوش است هر نقطه اش گلی خوش رنگ و رایحه دارد و بر هر کنارش درخت تناوری قد برافراشته است روزگاری بیشتر مردم از وجود این باغ بهشتی اطلاعی نداشتند و از آن سراغی نمی گرفتند هجوم ویرانگر آفات گوناگون به قصد از ریشه خشکاندن درخت کهن سال و ثمر بخش و گلبوته های باغ محمدی آن و بی خبری و بلکه بی اعتنایی وارثان باغ موجب شده بود که جوانان و نوباوگان این چند نسل اخیر نسبت به آن همه اصالت و زیبایی که خود داشتند بی توجه شوند و طرفدار و خریدار گل های کاغذی بیگانگان گردند به این ترتیب اگر در گوشه و کنار و به صورت پراکنده از ثمر درختی و عطر گلی در این باغ سخنی می رفت اندک اندک می رفت که آفت فراموشی تا یکی دو نسل آیند آن مختصر آثار حیات را نیز از چهره رنگ و رو رفته اش محو گرداند همانطور که عارف شهیر و روحانی بزرگ کرد ملا عبدالکریم مدرس می فرماید : « در میان این ملت ، ادیبانی بلند مرتبه پا به عرصه نهاده اند که با توجه به مقتضای زمان و جا و مکان آن ها ، کمتر از ادیبان صاحب نام و معروف ملت های دیگر نبوده اند . اما عده ی کمی از آن ها توانسته اند به این مقام و مرتبه برسند و با وفات آنها نام آنها نیز فراموش نشود و نشانه ای از آنها به جا بماند و احوال مختصری از آنها درک شود. »
نوشتههای مرتبط
جوانرود :
شهر جوانرود به هفت قلعه و قلعه جوانرود مشهور است و دارای چند محله معروف به اسامی : هلانیه ، زمین شهری ، گرگه چال ، عه مه له ، باباجانی ، سنجابی و قرگه که مقر حاکم نشینان محل بوده است ، در کتاب کردستان ، نوشته شیخ محمد مردوخ آمده است که قلعه های شهر را امان الله خان والی کردستان در سال ۱۲۲۴ هـ . ق بنا نهاده است ، اصل قلعه در جای مرتفعی واقع شده بود که تقریباً ۲۰ متر و نیم از سطح آبادی بوده است .
در این قلعه ها امارات عالیه بنا شده بود . آبی را از کوهستان مشرف به آنجا ، بداخل قلعه آورده بودند و استخر های بزرگی ساخته بودند که از این استخرها ، آب به میان قلعه برده و حوض های متعددی دردرون قلعه ساخته شده بود که پر از آب می شد و در اطراف قلعه ، باغهایی که دارای درختان زیادی بوده وجود داشته است .
قلعه مذکور از بی مبالاتی حکام آن روز رو به نابودی نهاده است . متاسفانه بقیه قلعه ها در اثر جنگ ها یی که در شهر اتفاق افتاده از بین رفته است و بیشترین خسارات در زمان جنگ گریش خان در سال ۱۳۴۲ هـ . ق بر قلعه ها وارد شده است .
علت نامگذاری این دیار به معانی گوناگون شرح داده شده است . که اولاً شهر را قلعه جوان * رو می خوانند و به این معنی که قلعه هایی در اطراف شهر ساخته بودند و تعداد آن ها هفت تا قلعه بوده که به هفت قلعه مشهور بوده است . قلعه اول که به قلعه کهن مشهور بوده و هم اکنون نیز به عنوان برج در میان جوانرودی ها معروف است دومین برج به برج تازه معروف بوده است . سوم قلعه که بر روی تپه نقار خان ساخته بودند . چهارم قلعه هم که در شهر جوانرود شروع به احداث آن کرده بودند نیمه کاره رها کرده و آن را به اتمام نرسانیده بودند پنجم قلعه در شهر پاوه بوده است . ششم قلعه را بر روی قلعه های ترکه ساخته بودند ولی هفتم قلعه کسی به یاد ندارد و بعضی هم می گویند در اطراف مزران یا زمکان ساخته اند .
دوم اینکه جوانرود از کلمه جوان* رو تشکیل شده است که جوان به معنی جوانی و جوانان و رو به معنی گریان و زاری . چون در آن جوانرود بیشتر در مرکز جنگ قرار داشته و جوانان زیادی را از دست می داده به این اسم خوانده شده است .
گوشه ای از سابقه تاریخی جوانرود :
سابقه تاریخی این شهر به سال ها قبل بر می گردد و حتی در زمان خلیفه دوم حضرت عمر بن خطاب (رض)در تاریخ از جوانرود و پاوه اسم برده شده است . در صورتی که شهرستان فعلی پاوه یکی از روستا های تحت نفوذ حاکمان جوانرود بوده است در بیشتر کتاب های تاریخ آمده که در سال ۸۱ هجری سپاه عرب در زمان حضرت عمر بن خطاب به سر پرستی امام حسن و عبد اله بن عمر و ابی عبیده انصاری و چند نفر دیگر از سرداران اسلام عازم ایران می شوند . امام حسن و خذیفه یمانی و قثم بن عباس بن عبدالمطلب بالشکری مرکب از چند هزار سوارپیاده به همدان و کرمانشاه می روند و نیز عبداله بن عمر هم از جوانرود گذشته و به پاوه و اورامان رهسپار می شود و تا لب سیروان پیش می رود .. در سال ۱۳۰۳هـ .ش گریش خان ارمنی در یکی دو نبرد با سواران سردار رشید فاتح گردید و روانسر را پشت سر گذاشت و با اردوی دولتی در جوانرود مستقر گردید . این استقرار آغازین نیروی نظامی رژیم در منطقه بود که به تدریج سایر مراکز چون پاوه- نوسود و دولت آباد را در بر گرفت.گریش خان بدون توجه به تعصب دینی مردم جوانرود ، به تصور اینکه با تحمیل قدرت نظامی می تواند کار ها را از پیش ببرد در منطقه به شکار خوک و استعمال مشروبات الکلی می پرداخت و بتدریج ارتکاب عمل حرام را از شکارگاه به پادگان جوانرود کشانید و این بر اهالی و سران بسیار سنگین آمد.
بالاخره در اسفند ۱۳۴۶هـ .ق تفنگ چیان جوانرود پادگان قلعه جوانرود را محاصره کردند ، درگیری آغاز شد و گریش و نظامیان تحت امر او پنج روز مقاومت کردند و در روز ششم گریش خان به سبب فشار مهاجمین با لباس مبدل از پادگان گریخت و نظامیان با بر افراشتن پرچم سفید تسلیم شدند. لازم به ذکر است در آغاز جنگ اورامی ها به یاری تفنگچیان جوانرودی می آمدند .
در سال ۱۳۲۷ نیرو های نظامی به جوانرود حمله کردند . این اولین رویارویی مستقیم عشایر جوانرود ، با قوای نظامی بود که به جنگ جوارود معروف است . عدم اجرای دستور خلع سلاح از سوی جوانرودی ها و استمالت فرماندهان را دلالت بر ناتوانی دولت مرکزی می دانستند و از سوی دیگر فشار حکومت نظامی در تحویل اسلحه بدون تامین امنیت منطقه یا ایجاد یا ایجاد تسهیلات رفاهی برای اهالی ،کمبود آذوقه و نداشتن زراعت مناسب ، موجب عکس العمل مردم جوانرود و بی اعتنایی به مساله خلع سلاح گردید مامورین دولتی از اختلاف و کینه عشایر قلخانی نسبت به جوانرودی ها استفاده و افراد مسلح طوایف سنجابی ، الهیار خانی ،گوران و ولدبیگی را با ستون های عملیاتی نظامی بسیج کرده و برای سرکوبی عشایر جوانرود در اواخر ماه تیر ۱۳۲۷ هـ .ش مطابق اواسط رمضان ۱۳۶۷ق از مسیر سنجابی و دولت آباد اعزام نمودند .
میر لطیف اله سعیدی شاعر جوانرودی در مورد این جنگ وتاریخ آن چنین میگوید:
له ته قدیری حه ق که س وه کــار نه زان روژی چوار شه مه چــوارده ی ره مه زان
سالی هه زاروسی سه دو بیست و حه فت یه ک ئاگـرونه فتی وه جوان روکــه فت
ئــه ورو جـــوانـرو زور وه ئــه ختـــیارو شه رکـه رو جه نگــی هه رشه ش سـوارو
مه یلـی تو نـه بـی ئـه ی پــه روه ردگـار شه ش سوار چیه سی له شه ش سه د سوار
تـه رکـه و قه لاکـه مه شهـوری عامــــه حــودودی جــوان رو به ئــه و تــه مـامــه
نیروی دولتی و عشایر ، بر تپه های مرتفع پشت روستا های کلی و ترکپان ، جوانرود را هدف توپ و خمپاره قرار دادند و هواپیما های نظامی به حمایت از نیرو های اعزامی وارد عمل شدند و روستاهای جوانرود را بمباران کردند . تفنگچیان جوانرود مقابله کردند. نادر بیگ رستمی برادر محمد بیگ وکیل عبد الرحمن بیگ ایناخی و محمد شمشیری در روز چهارده رمضان ۱۳۲۷ش کشته شدند.
عبد الرحمن بیگ بابان یکی از شعرای به نام کرد در باره این جنگ چنین می گوید :
بوچی موباحه خوینی ئه م قه ومه لای هه مو قه ومیک
بوچی له سه رئه م قه ومه مه ظلومه قیامه تیک ناقه ومیت
یکی از محله های مشهور شهر جوانرود هلانیه است . هلانیه جایی است در جوانرود که پادشاه روم هنگام جنگ و لشکر کشی به ایران این مکان را به تصرف خود در آورده است و در آن مسکن گزیده است . لفظ هلانیه از اسم مادر پادشاه روم بوده است که این اسم تا این موقع دستخوش تغییر نشده است . این اسم را می توان در شعر شاعران اورامی پیدا کرد .
ته ماشا که ره فه له ک چیشش که رد ئه دای قه یسه ریش وه هه لانی به رد
مشاهیر ،علما ،دانشمندان ،شاعران و نویسندگان جوانرود:
ملا محمّد جوانرودی :
ملا محمّد فرزند سید مهدی جوانرودی متولد به سال ۱۲۸۵ هـ . ش، دانشمند و عارفی ارجمند بوده است که پس از خاتمه تحصیلات در بیاره نزد ملا عبد القادر مدرس کانی کَبودی به اجازه علمی نایل آمده و بعد از آن دست ارادت به شیخ عمر ضیاءالدین نقشبندی داده و پس از یک مدت سیر و سلوک به کفری رفته و در مدرسه امیر حسین بن سلیمان بیگ جاف به تدریس و امامت مشغول شده است پس ازط دو سال از آنجا به خانقین مهاجرت کرده و در خانقاه شیخ عمر تا آخر حیات سمت تدریس و امامت و و عظ و ارشاد داشته و در تارخ ۱۳۶۷ هـ . ق همانجا درگذشته است .
۲- نصیر الاسلام ملاباشی جوانرودی صدیقی .
نصیر الاسلام ملا احمد مشهور به « ملا باشی » رادمردی از خاندان علم و فضیلت از اهالی جوانرود کردستان که به شهر سنندج مهاجرت کرده و سال ها شغل تدریس و قضاوت داشته و در تاریخ ۱۳۶۱ هـ . ق در گذشته است .
ملا باشی از خانواده ای است که نسب خود را به خلیفه اول ابوبکر صدیق رضی الله عنه می رسانند و به همین جهت او را صدیقی می گویند .
ملا باشی خط نسخ را زیبا می نوشته و کتب زیادی را به خط خود کتابت کرده است که بیشتر آن ها مربوط به علوم هیات و ریاضی است ، زیرا خود این دانشمند در این علوم تبحر کافی داشته است .
۳- ملا محمود جوانرودی :
ملا محمود جوانرودی از اهالی جوانرود . در حدود سال ۱۳۰۰ هـ . ق تولد یافته و پس از طفولیت شروع به تحصیل کرده و در مدارس زیادی در کردستان ایران و عراق راه یافته و سرانجام در شهر کرکوک نزد علامه علی حکمت افندی در تاریخ ۱۳۳۰ هـ . ق مجاز شده است . آنگاه به ایران بازگشته و در آبادی بالک از قرای مریوان مدت یازده سال تدریس کرده و بعد از آن به جهاتی به آبادی دیگر مریوان به نام دره تفی رفته و تا هنگام مرگ ( سال ۱۳۶۳ هـ . ق ) در آنجا تدریس و خدمات دینی و اجتماعی خود را ادامه داده است .
ملا محمود فردی دانشمند ، خطاط ، منشی ، آشنا به ادبیات فارسی و متخصص در علوم ریاضی و فلکیات ( نجوم ) بوده است .
۴- ملا عبدالصمد جوانرودی :
ملا عبدالصمد از اهالی جوانرود شخصی فاضل و ادیب بوده و به کردی و عربی شعر می گفته است و « بهایی » تخلص کرده است .
۵- ملا عیسی جوانرودی :
ملا عیسی جوانرودی از اهل جوانرودی و از علمای کلاش می باشد که مشهور به جوانرودی است . فاضلی با ذوق و شاعری خوش قریحه بوده و در اواسط قرن سیزدهم در گذشته است . ملا عیسی از استادان حوزه علمیه جوانرود در قرن سیزدهم بوده و ملا عبدالرحیم مولوی معدومی شاعر معروف کُرد نزد وی تلمذ کرده و بعد ها هم با او مراوده و مشاعره داشته است . اشعار ذیل از ملا عیسی است که به مولوی معدومی نوشته و از او تقاضا کرده در باره کیفیت خانوادگی و اخلاقی زنی که می خواسته از او خواستگاری به عمل آورد ؛ تحقیق کند و نتیجه را به وی گزارش دهد .
رولــــــه بــــزانـــــه ، رولــــــه بـــــزانـــــه ئه حــــــوال یا روپه ریــــم به زانه
هــه م جــه خـویشانش ، هــه م جــه بیگــــانه پـــــرسه بزانــه ، ئــه و جه کامانه
خاصیش ، خه رابیش ، ئه طــوارش ، کــالاش په ستی قامه تش ، بوله ندی بالاش
ئــه حــــوالش تـــه حقیـــق پــه ریـم بکیـانــه مه کـــــــه ره درو ، ماوه رویــانه
خاص جه لالت خاص بو،خه راب خه راب بو تا واته ت مه قبوول اُولُو آلباب بو
با کــــه س نــــه زانــــو بــــه گــفتـگومـــان ئه شو به عه بث گشت ئابروومان
هـــــه رکـــه س عاقلـه ن ئیشـاره ش وه سه ن چه نی جاهیلان واته ی عه به ثن
ئه گه ر عاقلی ئایه ت ببینه
اَلطَّیِبات لِلطَّیِبین
مولوی در جواب گفته است :
چــوون بـه نده به و بـه نـد ئیخلاصی به نــده ن هه ر پاسه و به نده ن تا حــه یا تا مه نده ن
تـــه مــامـی مــه طلــه ب ئــه شعــارم وانــــان خاص و خــه رابــی یـارو یــچم زانــــان
عــه فیفه ن ، بــی عه یب ، خالیه ن جــه شه یـن اوجاغ زاده ی خاص نه جیب طه ره فه ین
ئه دابش ظه ریف ، خولقش چوون حووره ن بالاش میــانه ی خَیْـــــرُ الامُــــــــورن
بلــــی واتــــه ی من پــووچ و عـــه بــه ثــن گــــردین دوروبــو سیدیش وه سـه ن
والحاصِل واته م بی دو رو را سه ن
یا روپه ی یادی خاصه ن
۶- ملا جامی :
ملا جامی فرزند احمد ، بیسارانی الاصل و ساکن جوانرود بوده که در سال ۱۲۷۲ هـ . ق در زمان حکومت نجفعلی خان اردلان می زیسته است .
۷- کیفی جوانرودی :
نامش فتح الله در سال ۱۱۹۲ هـ . ش برابر با ۱۲۴۳ هـ . ق در روستای کوری بخش جوانرود متولد شده و در سال ۱۸۸۳ میلادی ، برابر ۱۳۰۵ هـ . ق در استانبول بدرود حیات گفته است. کیفی یکی از دانشمندان و فضلای بزرگ و مشهور استان کرمانشاه می باشد.
در دوره جوانی برای تحصیل علم ، رو به عراق نهاد و در هه و لیر به اتفاق شیخ رضا طالبانی شاعر شهیر کرد ، در خدمت مرحوم استاد عبدالله جلی زاده به تحصیل پرداخت .
کیفی در سال ۱۲۷۰ هـ ق هه و لیر را ترک کرد و از راه کرکوک عازم استانبول پایتخت ترکیه شد و در همان جا رحل اقامت انداخت .
اینک چند بیت از اشعار او او را در زیر می آوریم :
کافره مه سته چاوه کی غاره تی دین و دلبـه ره په رچه می پی کلاوه کی دوکه لی عود و عه نبه ره
زلفی سیاهی وه ک زره تا کوده کاته که ممه ره شکه ن شکه ن گره گره حلقه و چیـــن و چه نـبه ره
لــه چینی زلفــی تا به تــا خــوته ن خه تا حه تا له پیچی پرچه می هه تــا نه ظه رده چــی موعه ته ره
۸- محمد بیگ
شادروان محمد بیگ فرزند فیض الله بیگ بن فرج الله بیگ بن عبدالله بیگ وکیل جوانرود می باشد در ۱۳۷۳ سال در روستای خوش مکاناز توابع بخش جوانرود متولد شد.
او به سال ۱۳۲۰ هـ . ق دستگیر شد و به زندان اصفهان عازم گردید و در واقعه جنگ جهانی دوم به شهریور سال ۱۳۲۰ از زندان گریخت و به میان ایل بازگشت .
محمد بیگ به فارسی و کردی شهر سروده است وی در بهمن ماه سال ۱۳۳۸ در قریه تپه بور جوانرود متوفی و در همان جا به خاک سپرده شد .
۹- ملا احمد کلاشی :
نامش احمد پسر صدیق کلاشی در سال ۱۲۲۶ هـ . ق در روستای کلاش جوانرود بدنیا آمده است . در همان اوایل کودکی پیش پدرش خواندن و نوشتن را آموخت و بعد به سنندج رفته و در آنجا درس ملائی ( حوزه ای ) را تمام کرد ، سپس پیش غلامشاه خان رفته و نویسنده او شد . بعد از مدتی به جوانرود برگشت و نویسنده علیی اکبر خان حاکم جوانرود شد . و در همین زمان هم شروع کرد به درس دادن ، ملا احمد کلاشی در سال ۱۲۹۸ بعد از ۲۲ سال زندگی وفات یافت ملا احمد یکی از ادیبان و شاعران معروف کرد به شمار می آید ، با کیفی جوانرودی آشنایی داشته و نامه های منظوم برای یکدیگر ارسال می کردند .
خاندان جاف :
جاف از ایلات عشایر بزرگ کرده اند که تیره هایی از آن منشعب شده است قسمتی در خاک جوانرود ایران به سر می برند و شاخه ای در کردستان عراق سکونت دارند . از ایلات جاف چه آنهایی که در عراق هستند و چه آنهای که در جوانرود زندگی می کنند مردانی نامی و شایسته برخاسته اند ..
جاف جوانرود :
حبیب الله بیگ باباجانی :
حبیب الله بیگ باباجانی از امرای شایسته جاف جوانرود است که در زمان حیات خود با کوشش و تلاش زیاد تیره های جاف را تحت سیطره خود قرار داد و آن ها را با همدیگر منسجم و مرتبط ساخت و اندک اندک قدرتی برای خود فراهم ساخت و از طرف دولت به حکومت جوانرود رسید .
مصطفی خان باباجانی :
مصطفی خان فرزند حبیب الله بیگ باباجانی پس از پدر حاکم جوانرود شد و از طرف دولت لقب مسعود السلطنه یافت . او مردی مقتدر و صاحب نفوذ بود که عاقبت در جنگ ماهیدشت با سپاه کلهر در تاریخ ۱۳۳۷ کشته شد .
عبدالکریم بیگ :
عبدالکریم بیگ فرزند محمد بیگ از وکلای با لیاقت و مدبر طایفه رستم بیگی جوانرودی است که به شهامت و شجاعت معروف بوده و در تارخ ۱۳۳۰ هجری قمری در حمله سالار الدوله به کرمانشاه بدست افراد فرمان فرما کشته شده است . پس از او پسرش عبدالرحمان بیگ جانشین او شد که او هم در تارخ ۱۳۲۰ هجری شمسی پس از اسارت و ده سال در زندان قصر قجر تهران حیات را بدرود گفته است .
فتاح بیگ ولدبیگی جوانرود :
ولدبیگی شاخه دیگر از عشایر جاف جوانرود است . این طایفه به شجاعت و مردانگی در میان قبایل اکراد شهرت داشته و مردان لایق زیادی در میان آنها به وجود مده اند .
فتاح بیگ سردار اکرم فرزند سعید بیگ فرزند بهرام بیگ جوانرودی فرزند صوفی بیگ – که سر سلسله آنها ولد بیگ نام داشت – از رجال زبده ی این خاندان است . او با حبیب الله بیگ باباجانی قرابت سببی داشته و از صباحت منظر و صراحت لهجه و شهامت و دلیری و عفت و پاکدامنی برخوردار بوده و در تاریخ ۱۳۰۵ هـ . ق وفات یافته و دو پسر از او به جا مانده است .
بهرام بیگ سردار اکرم و یعقوب بیگ سردار امجد :
بهرام بیگ ولد بیگی :
بهرام بیگ فرزند فتاح بیگ مرد باکفایت و شایسته ای بود و بعد از پدر سمت جانشینی او را داشت . بعد ها از طرف دولت به مقام رئیس العشایری رسید و در تاریخ ۱۳۱۰ هجری شمسی دستگیر و در زندان قصر قجر زندانی شد و پس از دو سال در آنجا بدرود حیات گفت .
حاج یعقوب بیگ سردار امجد ولدبیگی :
حاج یعقوب بیگ سردار امجد فرزند دوم فتاح بیگ نیز با بردارش بهرام بیگ و سایر سران عشایر کردستان دستگیر شد و پس از ۱۰ سال حبس در تاریخ ۱۳۲۰ هـ . ش آزاد گردید و به موطن خود بازگشت و رسماً به ریاست عشایر و سمت بخشداری منطقه رسید و در سال ۱۳۴۰ هـ . ش در شهر کرمانشاه درگذشت .
۱۰- میرزا لطف الله سعیدی :
و در آخر شاعر بزرگ و مشهور شهر جوانرود که نامش لطف الله فرزند عبدالقادر که در سال ۱۳۰۴ هـ . ش در روستای ساروخان چشم به جهان گشود و در همان جا دوران کودکی را سپری نمود .
لطف الله برای درس خواندن روانه شهر جوانرود شد و دوره ابتدایی را طی نمود . بعد از اتمام دوره ابتدایی ترک تحصیل نمود و به کار کشاورزی رو نهاد . او در سن ۱۲ سالگی شروع به شعر گفتن کرد عشق و علاقه که در همان اوایل جوانی نسبت به سرودن شعر داشت بی نظیر بود . به طوری که به تمام مجالس عروسی و جشن و شادی دعوت می شد و حتی چندین بار هم به کشور عراق دعوت شده و به آنجا رفته بود . میرزا لطف الله سعیدی با اینکه سواد خیلی کمی داشت و حتی بعضی او را بی سواد می دانستند اما طبعی لطیف و گفتاری شیرین داشت او شعرهای فراوانی سروده است .
از جمله چنگ نامه جوانرود ، جنگ ما منان ، پیری ، گفتگوی زمین و آسمان ، سفرنامه تهران ، تعریف نامه بیگ زادگان و ده ها شعر دیگر که هر کدام به نوبه خود باارزشند . تخلص و ی در شعر « میرزا » بوده است . متأسفانه بعلت کم سوادی نتوانسته آنها را بنویسد . یکی از ویژگی های مهم میرزا این بوده که بدون فکر کردن شعر می سرود . و کلمه ها را ردیف می کرد .
میرزا لطف الله تا سال ۱۳۴۶ در روستای ساروخان بود ، بعد خانه و زمین های کشاورزی خود را فروخت و به شهر جوانرود کوچ کرد و در آن جا اجاره نشین شد در سال ۱۳۵۴ برای خود و خانواده اش خانه ای خرید و زندگی فقیرانه خود را شروع نمود و از راه سرودن شعر خرج زندگی را تأمین می کرد .
در سال ۱۳۶۹ هـ . ش بعلت ناراحتی قلبی زمین گیر شد و در روز ۲۰ اسفند ۱۳۷۰ دیده از جهان فرو بست و در مقبره شیخ ابوبکر جوانرود وی را به خاک سپردند . چهار دختر و یک پسر از او به جای مانده است اینک چند بیت از سروده های میرزا :
به هاران خوشه ! به هاران خوشه ! سه یری سه حرا و چه م گولزاران خوه شه !
شه مال به شانو چناران خــوه شه ! سه یری باغـــچه و بی هنــاران خــوه شــه !
جوانی خوه شه ! جوانی خوه شه ! ســـه یـــری جــوانــی خـــه وانــی خــوشه !
سه یری کونه و کول سه ر کانی خوه شه نیــــگای زلفانی قـــطرانی خـــــوه شــــه
قــــرچه ی دوانچـــه ی دزاو دز خوه شه سه یری هه لپرکه ی سی و چوار رز خوه شه
رازی نــهانی یه ینـــی یـــار خـــوه شـــه قصه ی مه خفیه تی پای دیوار خــــــوه شه
قصــپه ی بــق و چیــل یاله و یال خـو شه نیگای دوسی خاص ماله ومال خـــــوه شه
ده نـــگی قازه لاخ سالــی نـو خـــوه شه صه یادان دستـــور کـــووکو خـــــــوه شه
رفیق گیانی من گیانی تو خوشه
میـــــوات بگـــه یــــه وه تــــه خـوه شـه فقـــط نه پلکــی وه خـــوه لو خــــوه شه
هه رچیه که م عرض کرد ته مامی خوه شه له م گشت خوه شی یه ( میرزا ) بی به شه