فرهنگ و کرونا، جبار رحمانی، انتشارات انسانشناسی، ۱۳۹۹
معرفی کتاب : کرونا امروز به پدیدهای آشنا در زندگی همۀ ما ایرانیان، بدل شده است، پدیدهای که گاه مایۀ ترس و وحشت است و گاه مایۀ طنز و جوک؛ ولی هرچه هست همۀ ساحتهای زندگی ما را به خودش آغشته کرده است. نزدیکترین مناسبات ما با عزیزترین اعضای خانواده و دوستان را تحت تأثیر قرار داده است، معیشت و تفریح و سفر و کار را هم عملاً برای چند ماهی به تعلیق درآورد. این روزها زندگی در سایۀ کرونا، برای همۀ ما عادی شده و به تعبیری «باید با کرونا زندگی کنیم». در عمیقترین و نزدیکترین سطح روابط اجتماعی، در الهیات و آیینهای مذهبی، در رؤیاها و در سیاستهای بینالمللی و مناسبات جهانی میتوان آثار کرونا را دید؛ به همین دلیل برخی جهان انسانی را به ماقبل و مابعد کرونا تقسیم کردهاند.
نوشتههای مرتبط
ورود سهمگین این ویروس به زندگی انسانی و سایهگستر شدن آن در همۀ جوانب جامعه، آن را به پدیدۀ مهمی فراتر از مسئلۀ سلامت جسمانی و یک بیماری تنفسی بدل کرده است. کرونا، زیربنای زندگی و جامعه، یعنی نظام تعاملات و روابط انسانی را تحت تأثیر قرار داده و عملاً آن را مختل کرده است، لذا همۀ ساحتهای زندگی انسانی را دربر گرفته است. آنچه اهمیت دارد درک این ابعاد فراگیر و متکثر ویروس کرونا و پیامدهای آن برای زندگی انسانی است. باید آن را پدیدهای وسیع، چندبعدی و البته سیال و متغیر دانست، که درک آن مستلزم بینش و رویکردهای میانرشتهای و چندوجهی است. هرچند زمان زیادی از ورود این ویروس به ساحتهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ما نگذشته است و از همین رو سخن گفتن از آن اندکی زودهنگام به نظر میرسد، اما در حیطۀ رخدادهایی از این دست، نمیتوان منتظر گذر زمان و آرام شدن طوفان آن پدیده بود.
نهادهای جامعه ما، برای مواجهه با بحران طراحی نشدهاند، برای همین هم توان پاسخگویی به شرایط بحران را ندارند و نیروی اصلی مواجهه با بحران، در همان نیروهای مردمی است.
نظام اساطیری در فرهنگ ایرانی و سایر تمدنها، نکتۀ مهمی در مورد تأسیس جامعه به ما میگوید، اینکه جامعه از طریق ایثار و فداکاری و گاه قربانی شدن افراد یا گروههای خاصی شکل میگیرد؛ اما تداوم جامعه و مدیریت آن باید منطق عقلانی و واقعبینی خودش را داشته باشد. بحران کرونا نشان داد که جامعۀ ما، همیشه در بطن خودش روحیهای دارد که آدمهای بسیاری حاضر به فداکاری برای نجات جامعه باشند و درعینحال، مسئلۀ اصلی جامعۀ ما، روند مدیریت آن در شرایط مختلف است، مدیریتی که معمولاً مبتنی بر مناسبات شخصی و تشخیصهای فردی و اوامر بالادستی است. مهمتر از همه در این میان، مسئولیتپذیری است، مسئولیتی که به دلیل غفلت از آن، بیماری اینگونه در جامعه پخش شد.
شیوع ویروس کرونا منجر به تعلیق بسیاری از روالهای عادی زندگی انسانی شد. هرچند بیشتر دانش ما از این بحران، از منظر پزشکی بود، اما بحران کرونا، یک بحران فراگیر زیستی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی است. ازاینرو ضروری است شناخت جامعی از این بحران داشته باشیم. در این کتاب تلاش کردم که از منظر علم انسانشناسی به ابعاد فرهنگی و اجتماعی بحران کرونا در جامعۀ ایرانی بپردازم.
کرونا امروز به پدیدهای آشنا در زندگی همۀ ما بدل شده است، پدیدهای که گاه مایۀ ترس و وحشت است و گاه مایۀ طنز و جوک؛ ولی هرچه هست همۀ ساحتهای زندگی ما را به خودش آغشته کرده است. نزدیکترین مناسبات ما با عزیزترین اعضای خانواده و دوستان را تحت تأثیر قرار داده است، معیشت و تفریح و سفر و کار را هم عملاً برای چند ماهی به تعلیق درآورد. این روزها زندگی در سایۀ کرونا، برای همۀ ما عادی شده و به تعبیری «باید با کرونا زندگی کنیم». خانوادۀ ویروس کرونا هرچند در دهۀ ۱۹۶۰ میلادی کشف شدند، اما طی یک سال گذشته دنیا را بدون حضور این ویروس نمیتوان تصور کرد. طی چند ماه اخیر کرونا یا کووید ۱۹ در تمام ساحتهای زندگی ما هست و میتوان ردپای آن را دید. در عمیقترین و نزدیکترین سطح روابط اجتماعی، در الهیات و آیینهای مذهبی، در رؤیاها و خوابهای شبانگاهی و در سیاستهای بینالمللی و مناسبات جهانی میتوان آثار کرونا را دید؛ به همین دلیل برخی جهان انسانی را به ماقبل و مابعد کرونا تقسیم کردهاند.
ورود سهمگین این ویروس به زندگی انسانی و سایهگستر شدن آن در همۀ جوانب جامعه، آن را به پدیدۀ مهمی فراتر از مسئلۀ سلامت جسمانی و یک بیماری تنفسی بدل کرده است. کرونا، زیربنای زندگی و جامعه، یعنی نظام تعاملات و روابط انسانی را تحت تأثیر قرار داده و عملاً آن را مختل کرده است، لذا همۀ ساحتهای زندگی انسانی را دربر گرفته است. آنچه اهمیت دارد درک این ابعاد فراگیر و متکثر ویروس کرونا و پیامدهای آن برای زندگی انسانی است. باید آن را پدیدهای وسیع، چندبعدی و البته سیال و متغیر دانست، که درک آن مستلزم بینش و رویکردهای میانرشتهای و چندوجهی است. هرچند زمان زیادی از ورود این ویروس به ساحتهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی ما نگذشته است و از همین رو سخن گفتن از آن اندکی زودهنگام به نظر میرسد، اما در حیطۀ رخدادهایی از این دست، نمیتوان منتظر گذر زمان و آرام شدن طوفان آن پدیده بود.
منطق علومانسانی نیز درنهایت بر درکی احتمالی و نسبی از پدیدهها استوار است و در مورد کرونا در شرایطی که حتی علوم زیستی و طبیعی هم اعلام کردهاند هنوز شناخت درست و دقیقی از ابعاد مختلف آن ندارند، قطعاً درک ابعاد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی این ویروس نیز مبتنی بر ظن و گمانهای اولیه و حدسی خواهند بود؛ اما نمیتوان منتظر لحظۀ موعود برای فهم نهایی از پدیدۀ انسانی بود، فهم ما از پدیدههای سیالی همچون کرونا نیز فهمی سیال و متغیر است؛ زیرا در مواجههای مداوم و مستمر با واقعیتی سیال و متغیر مانند کرونا، درک ما بهتدریج شکل میگیرد. از همین رو لازم است بدون ادعای دستیابی به فهم نهایی، در گفتگویی مداوم با پدیدههایی از این دست تلاش کنیم فهم خودمان را غنیتر، عمیقتر و دقیقتر کنیم. به همین دلیل لازم است ادراکی که در زمانها و بسترهای مختلف از پدیدههایی مانند کرونا وجود داشته، ثبت شود. این ثبت شدن، دو معنا دارد: از یکسو ثبت لحظههایی از تاریخ ایدهها و تصورات ما از امور و پدیدههای پیش رو است و از سوی دیگر ایجاد آرشیوی است برای نقد و گفتگو با لحظههای مختلف رخداد فهم در میان ما.
یادداشتهای زیر حاصل مجموعهای از نوشتارهای من در ایام شیوع کرونا در ایران (از میانۀ اسفندماه ۱۳۹۸ تا اواخر خرداد ۱۳۹۹) است. هرچند نوشتن در میان حادثه از نظر برخی، امری ناصواب و انتشار آن نوشتهها، امری ناصوابتر و نادرست محسوب میشود، اما حسب استدلالی که پیشتر آوردم، ثبت این نوشتهها، به معنای ادعای تام و نهایی بودن محتوای آنها در فهم پدیدۀ کرونا نیست، بلکه تلاشی است برای ثبت بخشی از ذهنیت ما در میانه و در بحبوحۀ حادثه. قطعاً بهتدریج با آشکارتر شدن هرچه بیشتر ابعاد پدیده و به دست آمدن گزارشها و دادههای جدید، میتوان فهم بهتر و عمیقتری از موضوع به دست داد، اما تأملات و نوشتههایی که در حین و در میانۀ رخداد موردنظر تألیف شدهاند، قابلیتها و کاربردهای خاص خودشان را برای واکاوی فهم علوم اجتماعی از این پدیده و عملکرد فاهمۀ علوم اجتماعی در لحظۀ رخداد خاص موردنظر خواهند داشت. تأملات پسینی بر این نوشتهها و یادداشتها (که بسیاری از این نوع نوشتههای اصحاب علوم اجتماعی ایران دربارۀ حیات اجتماعی و سیاسی ویروس کرونا در ایران در سایت انجمن جامعهشناسی ایران منتشر شدهاند) میتواند راهی باشد برای تکمیل و منقحتر کردن نظام فکری اصحاب علوم اجتماعی در ایران.
فرم نوشتاری جستارنویسی در میان اصحاب علوم اجتماعی که در چند سال اخیر رواج یافته، تلاشی بوده برای پیوند زدن بینش علوم اجتماعی با امور و وقایع حادث در جامعه، تا بتوان دیدگاه و نظرات اصحاب علوم اجتماعی را هم برای سیاستگذاران و برای عموم مردم در مورد امر مهم و جاری منتشر کرد. جستارنویسی بستری برای مواجهۀ مستقیم و بهموقع علوم اجتماعی با مسائل حاد جامعۀ ایرانی بوده است. هرچند تمایزهای خاص خودش را با پژوهشهای حرفهای دانشگاهی دارد، اما عملاً مبتنی است بر بینش و تجربۀ حاصل از سالها مداقه و تأمل از منظر علوم اجتماعی و در بستر جامعۀ ایرانی.
سنت جستارنویسی پیشتر هم رواج داشته، اما تدوین و انتشار آنها بهصورت کتاب، امر جدیدی است که از یکسو دیدگاهها و تحلیلهای مختلف را کنار هم قرار بدهد و هم از سوی دیگر آرشیو جدیتری برای علوم اجتماعی ایران فراهم کند. این رویۀ انتشار جستارها بهصورت کتاب، از پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در زمان مدیریت دکتر محمدرضا جوادی یگانه شروع شد که به همت ایشان، جستارهایی در پلاسکو و موضوعات دیگری مانند انتخابات و برجام و… منتشر شد. ازاینرو این تجمیع ایدهها و تحلیلهای اصحاب علوم اجتماعی در قالب کتاب، گویی صدای آنها را شنیدنیتر و گاه مؤثرتر کرده است. این ایده و الگوی مجموعهجستارها بعدها توسط نهادهای دیگری هم اتخاذ شد و میتوان ادعا کرد نسبتاً هم موفق بوده است. ازاینرو نوشتن در حین واقعه در قالب جستار و انتشار آنها راهی برای تأمل و گفتگوی تاریخمند و زمینهمند درباب موضوعات خواهند بود.
هرچند جستارهای این کتاب حاصل نوشتههای فردی من در همان ایام محدود اسفند ۹۸ و خرداد ۹۹ هستند، اما در همۀ آن ایام، وقت من صرف خواندن گزارشها و تحلیلهای داخلی و خارجی از این پدیده و همچنین نوشتن دربارۀ آن گذشت. دورۀ کوتاه گردآوری اطلاعات در باب این پدیده و البته نقص شدید اطلاعات و مستندات، منجر بدان شد که بخش زیادی از این نوشتهها بر تحلیلهای نسبی و گاه حدسی از ابعاد اجتماعی و فرهنگی پدیدۀ موردنظر مبتنی باشد، اما تلاش من بر آن بوده که از منظر انسانشناختی به ابعاد مختلفی از این پدیده برحسب دادههای موجود و در دسترس پرداخته شود. تلاش کردهام در این جستارها، الگوها و منطق فرهنگی موجود در پدیدههای مرتبط با پدیدۀ کرونا را در زندگی ایرانیان مورد بحث قرار بدهم. از همین رو گاه تحلیلها به ذهنیت کنشگران سطح خرد ایرانی و درک آنها از شعارهای ستاد بحران کرونا پرداخته و گاه به دلالتهای فرهنگی و ایدئولوژیک این شعارها و گاهی نیز به ابعادی فراگیر از ساحتهای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی این پدیده در جامعۀ ایرانی و نقش آن در بازتولید نابرابریها و بیعدالتیهای ضمنی و آشکار در جامعه پرداخته شده است. امیدوارم این مختصر نوشتهها فرصتی باشد برای واکاوی هرچه بیشتر ذهنیت ما در باب بحرانها و نحوۀ عملکرد این ذهنیت در بحبوحۀ واقعهای فراگیر مانند کرونا که همۀ جامعه را درگیر خودش کرده است. هرچند تجربۀ من در این ایام بهواسطۀ نوشتن، مصاحبه با خبرگزاریها و حضور در صداوسیما و حتی نوشتن گزارش سیاستی در این زمینه، نشان داد که نهادهای متولی ما عمیقاً به طور گزینشی دربارۀ مباحث تخصصی و اعمال آنها در سیاستگذاری عمل میکنند. این موضوع سیاستگذاری در مواجهه با بحرانها، ربط چندانی به کیفیت و محتوای مباحث تخصصی علمی در موقعیت بحرانی ندارد، بحث کاربردی بودن و قابلیت کاربست ایدههای متخصصان علمی در سیاستگذاریها در اصل مطرح نیست، مسئلۀ اصلی آن است که مدیر یا سیاستگذار به چه ایده و چه کسی دسترسی و اعتماد دارد، آنگاه آن ایده و تحلیل میتواند در سیاستگذاری مؤثر واقع شود. به همین دلیل مسئلۀ اصلی، کاربردی بودن یا کارکردی بودن علوم و مباحث تخصصی نبوده، بلکه این نوع پرسش از علوم و متهم ساختن آنها، نوعی فرافکنی مسئله و سلب مسئولیت از مدیران و مسئولان است. درحالیکه باید مسئلۀ اصلی، نه در نهادهای تولید علم (که البته نقدهایی به عملکرد آنها در جای خودش مطرح است)، بلکه در نهادهای مدیریتی و سیاستگذاری است که حسب ظن شخصی، دسترسی به مباحث تخصصی و اعتماد به متخصصان خاصِ در دسترسشان تصمیم گرفتهاند و عمل کردهاند بیآنکه مسئولیت این مسئله را متوجه خودشان کنند. ازاینرو به نظر میرسد حوزۀ عمومی در حال حاضر بهترین جایی است که بتوان در گفتگو با آن تلاش کرد فهمی عمیق از طریق مشارکت در جامعه در باب پدیدهها و بحرانها ارائه شود. برای همین، تدوین و انتشار این کتاب بخشی از فرایند گفتگو با حوزۀ عمومی است، جایی که نقدها و نظرهای متقابل میتواند فرصتی برای بهتر کردن فهم خودم از جهان اجتماعی در موقعیتهای عادی و بحرانی فراهم کند. در این ایام همصحبتی با دوستان مختلف، به شکل گرفتن برخی از ایدهها و فهم بهتر از این ویروس و ابعاد اجتماعی آن بسیار کمک کرد، رضا ماحوزی، نیره داوودی، مزدک دانشور، مهدی حسینزاده، نسرین شعربافچیزاده، صفیه رحمانی، سعید اعظمی، فاطمه علمدار، آریا رحمانی، اسما کرجی و کسان بسیار دیگری که در گفتگوها و نقدهای متقابل جستارهای نوشته شدۀ من، به بهتر شدن بخشی از نوشتهها بسیار کمک کردند. برخی از این دوستان، در حوزه پزشکی و پرستاری و نهادهای درمانی، متخصص بودند و برخی هم در حیطههای علومانسانی و علوم اجتماعی؛ زیرا درک پدیدۀ اجتماعی ویروس کرونا، مستلزم درک وجوه مختلف آن، از جهات مختلف است. هرچند همچنان نواقص بسیاری در این نوشتهها وجود دارد که مسئولیت آنها با من است.
و اما مؤخرهای زودهنگام بر این کتاب؛
در ایامی که منتظر انجام امور لازم برای آمادهسازی این کتاب برای انتشار بودم، من نیز دچار ویروس کرونا (و شاید به تعبیر پزشکی آن، مشکوک به کرونا، چون همه تستهای لازم را ندادم) شدم، البته نه از نوعی که شدید باشد و کار به بیمارستان و بستری شدن و مشکلات ریوی بکشد، بلکه از نوعی بود که نسبتاً قابل تحمل بود و در مراقبت خانگی هم قابل درمان بود؛ اما تجربۀ مبتلا شدن به بیماریای که اینهمه مدت دربارهاش نوشته بودم، فهم عمیقتری مبتنی بر تجربۀ زیسته از آن بیماری و جهان اجتماعی آن به من داد.
مسئلۀ کرونا و مهمتر از همه انگ کرونایی بودن و استرسهای ناشی از آن، عمیقاً زندگی و ذهن بیمار کرونایی را به خود مشغول میکند. ترکیبی از انواع دلهرهها و استرسها، همزمان به سراغت میآیند. از یکسو در محیط خودت دچار طرد میشوی و انگ کرونایی بودن تو را به یک امر خطرناک برای جامعه و نزدیکان بدل میکند و گویی بخشی از رفتارهای نزدیکان آنقدر متفاوت میشود که گاه یادت میرود چه کسی بودهای و دچار نوعی بحران هویت میشوی. در کنار این استرس برونزا، میتوان از استرسی درونزا هم صحبت کرد. نوعی حس گناه اخلاقی از احتمال آلوده کردن دیگران و بالأخص عزیزانت به این بیماری. تو دائماً در این اضطرابی که نکند شخص دیگری را به این بیماری آلوده کنی، اگر این دیگریها، عزیزانت باشند که تناقضی بین بودن خودت و ایجاد خطر کردن برای آنها شکل میگیرد و دائماً در خودت حس بدی از شر بودن شکل میگیرد. از سوی دیگر در این شرایط بیماری درحالیکه در فضای اجتماعی بیماری، تو احتمال مرگ را هم برای خودت قائلی، نیازت به حضور عزیزان بیشتر میشود. نیاز به حضور عزیزان با احتمال خطر آلوده شدن آنها تناقضی را شکل میدهد که وقتی در کنار انگ کرونایی شدن از سوی جامعه قرار میگیرد، حس عمیقی از تنهایی و انزوای وجودی را به تو میدهد. گویی در این حالت منِ بیمار در تناقضی عمیق با بودن خودم قرار گرفتهام؛ نه جامعۀ پیرامونیام مرا را دوست دارد، نه میتوانی به سراغ عزیزانی بروی که در حال حاضر به خطری برای آنها بدل شدهای. این اضطراب وجودی اگر در کنار ترس از بیماری بنشیند، درنهایت تو را به موقعیتی از ترسناک بودن و ناپاک بودن و تنها بودن میرساند، بنبستی هستیشناختی در زندگی، بنبستی که در آن به پوچی همهچیز میرسی. در لحظهای که بیشترین نیاز را به حضور عزیزان داری، جدیترین ممنوعیتها برای حضور آنها وجود دارد، گویی به یک درماندگی عمیق و بینهایت رسیدهای و راهی برای خروج از آن نیست.
وقتی که بیماری رفع میشود، گویی تولدی دوباره داری، گویی جهان اجتماعی و فرهنگی پیرامونت ناگهان احیا میشود و همهچیز از تعلیق و سیاهی در میآید و دوباره زندگی جریان پیدا میکند؛ رهایی از این بیماری، تولدی دوباره است.
اما این تجربه به من نشان داد که در میانۀ این بیماری، کار کادر درمان، واقعاً سخت است. اگر روزگاری، جنگی در مرزها باشد، قهرمان جنگ، از همه خداحافظی میکند، به مرزها میرود و خودش را داوطلبانه فدا میکند؛ اما در شرایط کرونا، مسئله فدا کردن خودت نیست، کادر درمان فقط در چالش فداکاری خودشان قرار ندارند، اضطراب عمیقی که از امکان انتقال بیماری به عزیزان دارند، قطعاً اضطرابی کشنده و سخت خواهد بود. گویی به رزمندهای گفته شود برای رفتن به خط مقدم، باید خانوادهات (همسر و فرزندان و پدر و مادرت) را با خودت ببری، درحالیکه میداند احتمال اسارت برای آنها و کشته شدنشان هم هست. این درحالی است که مبارزه با کرونا، انتخاب فرزندان این پرستاران و پزشکان و سایر کادر درمان نیست. آنها هم امنیت، سلامت و زندگی میخواهند. این تناقض بهشدت زجرآور و دلهرهآور است. به همین خاطر باید قدر آنهایی که در این میانه، به وظیفهشان عمل کردهاند را دانست و اگر در این شرایط، برخی از پزشکان و کادر درمان از وظیفهشان شانه خالی کردند، آنها را نیز باید همدلانه درک کرد.
هرچند من خودم به نوع سختی از این بیماری مبتلا نشدم، اما این اضطرابها و رنجها در شرایطی که هنوز مطمئن نیستی از بیماری رها شدهای، دائماً به سراغت میآیند و قطعاً آنهایی که کارشان به بستری شدن در بیمارستان کشیده شود، با شدت بیشتری این رنجها را تجربه میکنند؛ اما مسئلۀ مهمی که در کنار بیماری کرونا هست، استرس و اضطراب روحی بیمار است که قطعاً پیامدهای بسیاری بر روند بهبود و سلامت بیماران دارد، به همین سبب باید با توجه به تداوم بیماری کرونا در جامعۀ انسانی، قابلیتهای روحی لازم برای موقعیتهای بحرانی را بیشتر و بیشتر به مردم آموزش داد. متأسفانه تجربۀ کرونا نشان داد که ما مهارتهای شناختی و رفتاری و عاطفی لازم برای کنترل و مدیریت عملکرد خودمان و دیگران در شرایط بحرانی را نداریم. ازاینرو نظام آموزشی و فرهنگی ما به جای پرداختن به موضوعات حاشیهای، باید پا در زمین واقعیت گذاشته و اندکی بیشتر و جدیتر به آمادهسازی مردم برای مواجهه با بحرانهای پاندمیک و همهگیریهای جهانی بپردازد. هزینههای کرونا، فقط آنهایی که جانشان را از دست دادند، نبودند، زندهها گاه بیشتر از مردهها، هزینه میدهند. لذا بحران را باید جدیتر و عمیقتر شناخت و درک کرد؛ در مدیریت بحران، اندک خطایی میتواند آتش فاجعه را شعلهورتر کند و قربانیان بیشتری بگیرد. به همین سبب فهم دقیق و همهجانبۀ عملکرد جامعه در موقعیت بحرانی، نه یک دغدغۀ شناختی صرف، بلکه یک ضرورت مدیریتی و استراتژیک برای جامعۀ انسانی است و در جامعۀ ما که زیرساختها عمدتاً برای شرایط عادی طراحی شدهاند، این مسئله، ضرورت بیشتری دارد. نهادهای جامعه ما، برای مواجهه با بحران طراحی نشدهاند، برای همین هم توان پاسخگویی به شرایط بحران را ندارند و نیروی اصلی مواجهه با بحران، در همان نیروهای مردمی است. گویی تناظری هست میان فقدان مهارتهای شناختی، عاطفی و رفتاری تکتک اعضای جامعه در شرایط بحرانی با فقدان مهارتها و الگوهای متناسب با موقعیتهای بحران در نهادها و سازمانهای بزرگ و مسئول. این اندیشیدن به بحرانها و آماده شدن برای آن، هم در سطح فردی و هم در سطح جمعی، یک ضرورت کلیدی است.
نظام اساطیری در فرهنگ ایرانی و سایر تمدنها، نکتۀ مهمی در مورد تأسیس جامعه به ما میگوید، اینکه جامعه از طریق ایثار و فداکاری و گاه قربانی شدن افراد یا گروههای خاصی شکل میگیرد؛ اما تداوم جامعه و مدیریت آن باید منطق عقلانی و واقعبینی خودش را داشته باشد. بحران کرونا نشان داد که جامعۀ ما، همیشه در بطن خودش روحیهای دارد که آدمهای بسیاری حاضر به فداکاری برای نجات جامعه باشند و درعینحال، مسئلۀ اصلی جامعۀ ما، روند مدیریت آن در شرایط مختلف است، مدیریتی که معمولاً مبتنی بر مناسبات شخصی و تشخیصهای فردی و اوامر بالادستی است. مهمتر از همه در این میان، مسئولیتپذیری است، مسئولیتی که به دلیل غفلت از آن، بیماری اینگونه در جامعه پخش شد. ازاینرو جامعۀ ایرانی در بحران کرونا نشان داد که توان ایثارگری دارد، اما مشکل در آنسوی قضیه است، زیرا مدیریت بحران و سیاست در این جامعه برای مواقع بحرانی چندان کارآمد نبوده و همیشه بهواسطۀ تکیه بر همین نیروی ایثارگری خودانگیختۀ مردمی از بحران گذر کرده است.
آنچه رنج کرونا را بر پیکر رنجور جامعۀ ایرانی بیشتر و سختتر کرد، رخدادی دیگر با نام تورم بود که در میانۀ راه فاجعه به این جامعه افزوده شد. جامعۀ ایرانی در میانۀ کرونا، با تورم افسارگسیختهای مواجه شد که نشان داد مدیرانش دل در گرو آرمانهایی دارند که با حیات جامعه و خیر عمومی، لزوماً همیشه همسو نیست و شاید جامعه بتواند از خلال این بحرانها بفهمد که راه نجاتش نه در قدرت که در درون خودش و از خلال نهادهای مدنی خودش است؛ اما با همۀ اینها جهان پر از خطر پاندمیها، مستلزم شناخت بهتر تجربهها و برنامهریزی بهتر برای مواجهه با آن در آینده است.
امیدوارم در این سرزمین هرچه بیشتر الگوهای عقلانی و مسئولیتپذیری در نهادهای مسئول نهادینه شود و در میان کنشگران فردی هم شاهد رشد مهارتهای شناختی، فردی و عاطفی برای موقعیتهای بحرانی باشیم. این امید، همچنان روزنهای روشن و رو به آینده در مسیر پیش روی جامعۀ ایرانی است.
اطلاعات کتابشناختی فرهنگ و کرونا
فرهنگ و کرونا، جبار رحمانی، انتشارات انسانشناسی، ۱۳۹۹
سال | ۱۳۹۹ |
قطع | رقعی |
نوبت چاپ | اول |
تیراژ | ۱۰۰۰ |
تعداد صفحه | ۱۸۲ |
ناشر | انسانشناسی |
شابک | ۹۷۸۶۲۲۹۵۵۲۶۹۸ |
بیست صفحۀ نخست کتاب فرهنگ و کرونا را از لینک زیر دانلود کنید: