لیلیا دلریو[۱] برگردان پرویز صداقت
در این اواخر، شهرها عمدتاً به سبب مهاجرت به نواحی شهریشده، رشدی نمایی یافتهاند. دنیای معاصر (به طور مشخص دنیای «جهانیشده») با مفهومی تازه از زندگی شهری مواجه گشته که در آن طبقات اجتماعی معنای دیگری متفاوت از آنچه همواره به عنوان تمایزات طبقاتی تصور میشد یافته است. به عبارت دیگر، چشماندازهای جدیدی در مورد طبقه در قبال فعالیتهایش و مفهوم جهان نزد آن وجود دارد. اساساً، دگرگونیهای معانی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در زندگی روزمره (و در ارتباط با شیوهی شهری زندگی) تاثیر مستقیمی بر شیوهی کنش مردم دارد.
نوشتههای مرتبط
از هنگام پیدایش ماشین در سدهی گذشته، جامعه با دنبال کردن خط تولید و مصرف که در آن هر تلاش ممکنی انجام میشد تا محصولات سادهتر، سریعتر، آسانتر و در دسترستر باشند، یعنی همگان به آن دسترسی داشته باشند, در فرایند «تعمیم» بود. تولید انبوه به معنای بازار انبوه بود که بدین ترتیب به فرهنگ انبوه تغییر شکل داد. استاندارد شدن در بهرهوری از صافی تمامی سطوح زندگی شهری گذشت: از مشاغل تماموقت تا خانوادهی استاندارد با خانهای استاندارد در حومهای استاندارد، همچنین در تمامی سطوح فابریک اجتماع. این فرایندِ موسوم به «فوردیسم» مستلزم تقسیم انعطافناپذیر کار، عمودی و افقی، بود و عنصر اصلی آن یعنی خط مونتاژ بازتاب هدفهای اصلیاش از تولید سازمانیافتهی و ساختار تولید صنعتی با هزینههایی کارآمد است» (رابالا)
تمایزات طبقاتی (و نیز جایگاه مشاغل) در طی این دوره بسیار باثبات بود و هر طبقه نمایی بسیار خاص داشت که نمیتوانست چندان انعطافی داشته باشد. داشتن شغل به معنای امنیت بود چرا که چند دهه ادامه مییافت. همچنان که بیل برین تاکید میکند «انسان سازمان دههی ۱۹۵۰ همهی زندگیاش برای یک شرکت کار میکرد و رفتار اجتماعی وی را این سازماندهی عمومی رقم میزد.»
در این فضای امن، فوردیسم با ارائهی خانهها و ساختارهایی متناسب، پیشرفتهایی در توسعهی شیوهی بهتر زندگی برای کارگران پدید آورد. اما انعطافناپذیری این سیستم (چرا که سیستمهای سنتی امکان انعطاف ندارند) معایب بسیاری در خود داشت. یکی از اصلیترین مسایل اصلی فوردیسم بحران اقتصادی بود، استفاده از ماشینآلات کارآمدتر به جای نیروی کار، بیکاری به همراه داشت. و علاوه بر آن، در سطح اجتماعی این سیستم با غرق ساختن مردم در کارهای عادی، کسالتبار و خستهکننده شور زندگی آنان را از میان برداشت. حتی نخستین گام در جهت تغییری در شیوهی زندگی شهری در شرایط انعطافناپذیر سلسلهمراتب اجتماعی توسعه یافت. مصرف، واکنشی به تولید بود اما بهزودی وضعیت وارونه شد و بر شیوهی رفتار جامعه اثر گذاشت. مردم قادر به برگزیدن محصولاتی بودند که مناسب شخصیتهایشان بود و آزادی انتخابی قابلتوجه (هرچند کوچک) وجود داشت.
دوران فوردیستی چکیدهی تلاشها برای ساده کردن جامعه، برای کارآیی بیشتر به منظور «مدرن»تر بودن است. اما دربرگیری همه چیز جنبهی حساس زندگی را از قلم انداخت. به نظر مارشال برمن، «اگر بهدقت به صحبت نویسندگان و متفکران قرن بیستم دربارهی مدرنیته گوش دهیم و آن را با نظرات یک قرن قبل مقایسه کنیم، چشماندازی کاملاً نومیدکننده و تحدید دامنهی تخیل را میبینیم» و این در حقیقت نقطهضعف فوردیسم است (چنان که در جنبش «مدرن» سدهی گذشته مشاهده میکنیم) که «چشماندازهای باز حیات مدرن به کناری رفت و نماهایی بسته جایگزین آن شد؛ “یا این یا آن” به جای “هر دو با هم” نشسته است» (۱۹۸۸:۲۴).
دیدگاه برمن دربارهی مدرنیسم آغازگر این بحث است که چهگونه مدرنیسم به جهانی تازه و متفاوت تکامل یافت که اغلب به پسامدرنیسم موسوم است؛ اما این اصطلاح به گفتمانهای متفاوتی منتهی شده که در اینجا نمیخواهم از آن صحبت کنم. وانگهی، لازم است تاکید کنیم که مدرنیسم مُدی نبود که یک روز به دنیا آمد و روز دیگر از دنیا رفت، همانطور که ویکتور خوارز تاکید میکند، «گفتن از این که جنبش مدرن محدود به نیمقرن بود حرف پوچی است» (۲۰۰۳: ۴۰) بهویژه ازآنرو که جامعه همچنان درگیر «مدرنسازی» خود به فابریکهای هرچه پیچیدهتری از طبقات و مناسبات است. یعنی، نه تنها مدرنیسم هنوز قابلیت کاربرد دارد و حتی مفهوم «پسامدرنیسم» نیز همچنان واژهی مدرن را در انتهای خود حمل میکند. این واقعیت که شیوهی تفکر ما چنان که برمن تاکید میکند به تناقضاتی «تقلیل» یافته است تنها تاکیدی بر رشد در سطح مدرنیته به درهمافزایی بالاتری از اجزاء است که پیش از این مشاهده نشده است.
پس از سقوط نظامهای فوردیستی، جامعه خود را در جستوجوی اولویتهایی به جای «کارآیی» و تولید یافته است. از آن هنگام، زندگی در شهرها از «زنجیره» به «گره» تغییر یافته که در آن فرهنگ شهری فضایی برتر در ذهن شهروندان مییابد. خانوادهی حومهنشینِ کامل رشد یافته است و اجزای تشکیلدهندهی آن با هدفهای متفاوتی از فضای خارج از حومه بهرهبرداری میکنند. کودکانی که در خیابانهای عریض آن بازی میکردند اکنون به دنبال سبک زندگیای هستند که محل وقوع تمامی فعالیتهای شهر است. خانه برای والدین هرچه بزرگتر میشود و فاصلهاش تا نواحی تفریحی رشد مییابد. زندگی بیش از هر زمان دیگری در سمت مصرف موازنهی اقتصاد متمرکز میشود. اما این همه چرا رخ میدهد و به چه تبدیل میشود؟ کریس هامنت تمایز روشنی بین دوران قدیمی فوردیستی و دوران معاصر پسافوردیسم قائل میشود:
با سقوط طولانی صنعت ساخت کالا و اهمیت فزایندهی بخش خصوصی, بهویژه مالی، کسبوکار و خدمات حرفهای مانند حقوقی، تبلیغات، مشاورهی مدیریت، روابط عمومی و خدماتی عمومی مانند بهداشت و آموزش، ساختار حرفهای جوامع مدرن غربی تغییر ژرفی یافته است.
مشاغل, دیگر مبتنی بر ساختار کهنهی سلسلهمراتبی نیست که از نظام خط تولید در صنعتگرایی دنبالهروی میکرد و این تغییرات نه تنها روش سازماندهی جامعه را تغییر داده که اهمیت موقعیت شغلی همهی جنبههای دیگر زندگی را متاثر از خود ساخته است.
کاهش اندازهی طبقهی کارگر دستکار و افزایشی سریع در اندازه و سهم گروههای حرفهای، مدیریتی و فنی وجود داشته است. (هامنت ۲۰۰۳: ۳۳۴, ۳۳۵)
جامعه اکنون مبتنی بر اقتصاد خدماتی است که در مقابل تولید صنعتی رشد یافته است. از آغاز این فرایند، حتی هنر نیز نقش مهمی در این دگرسانی یافته که در آن تولید فرهنگ تمامی انواع مردم خلاق و الهامپرداز را درگیر ساخته است. چنان که شارون زاکین پیشتر در دههی ۱۹۸۰ گفت: «این روزها با در نظر گرفتن هنر به مثابه صنعت، هنرمندان صنعتگران نوین میشوند و همان اهمیتی را دارند که هر صنعتگری برای توسعه و سلامت اقتصادی شهر داشت» (زاکین, ۱۹۸۹:۱۸۸).
در زمانی نه چندان دور از این مقطع، زایش تدریجی طبقهی اجتماعی جدیدی رخ داد که از میان طبقهی متوسط روبهرشد پدید آمد و درآمد و دلمشغولهایش مراتب بالاتری را هدف قرار داد. بهویژه در سنوسالهای ۲۰ و ۳۰ (هرچند این روزها حتی در میان جوانترها) سبک زندگی جدیدی ظهور کرد که در آن «باهمستان community» اصلی دیگر خانواده یا دفتر کار نیست، بلکه مردم باهمبودن را در جهان واقعی مییابند: جاهایی که خیابانهایش در ساعت ۲ صبح هم زنده هستند و در آن صحنههای موسیقی پرتحرک، کافههای شبانه و انواع ورزشها بهسادگی در این ساعتها هم دسترساند. مردم میخواهند نیرویی را که خلاقیتشان را تامین میکند بهتمامی احساس کنند.« (برین ۲۰۰۱)
به نظر باشکن, ادارهی آمار امریکا گونهی طبقهی متوسط بالایی را با مناسبات درهمآمیختهی میان چهار متغیر مهم در این طبقه تعریف کرد: موقعیت حرفهای، تحصیلات دانشگاهی، درآمد بالا و تغییر درآمد (۲۰۰۳: ۸۱۴). با استفاده از اصطلاح عامتر، طبقهی متوسط جدید نمایندگان «فرهنگ جدید»ند، ساکنان خلاق و فعال شهری که چنانکه دیوید بایرن توصیف میکند بهاتفاق در این شعارها سهمیماند: الف) زیباشناسی به مثابه کالا، ب) «هنری» به مثابه سبک زندگی و ج) انضمامی کردن فرهنگ در ساخت محیط. یعنی, طبقهی متوسط جدید اساساً دلمشغول فرهنگ بصری زیباشناختی است که در نماهای شهری تبلور مییابد و علاوه بر آن شیوههای معنادارتر رفتار، مانند توجه عمیقتر به هنر، تکثر، دانش و در یک کلام فرهنگ، علایق این طبقه است.
تصاویر شهر طبقهی متوسط جدید تمامی شهرها را در دنیای جهانیشده دربرمیگیرد. این نواحی به طور مشخص شامل مکانهای ترمیمشده در داخل شهرهاست که اکنون تازه و پرجنبوجوش و با فرهنگ و زندگی هستند. درست شبیه یقهسقیدهایی که آستین بالازدهاند و در ظهر تابستانی در پارک برایانت (واقع در قلب منهتن در نیویورک) قدم میزنند و ناهار میخورند و «به خاطر پلیس و محافظان امنیتی، طراحی و غذا, این پارک بازنمایی بصری و فضایی فرهنگ عمومی طبقهی متوسط است.» (زاکین ۱۹۵۳: ۳۲). طبقهی متوسط جدید در بازبودن متبلور میشود: زیرا به خودی خود گروه همگونی نیست: گروههای مختلف قومی، سنی، زادگاهی، زبانی، سلیقهای، با نگاه و استعداد و سلیقهی و غیره متفاوت. و چنان که هرمان باشکن توصیف میکند، «فرهنگ سیاسی این طبقه مدارا و بخشندگی نسبت به همهی طبقات و گروهها در سرتاسر جهان را تشویق میکند.» اما افراد خارج از طبقهی متوسط جدید در تلاش برای دستیابی به هدفهایش تمایل دارند که بقیهی جهان را فراموش میکند. طبقهی متوسط جدید نگران بقا نیست، زیرا «برخلاف هراس “لایههای پایینی” از طلبکاران، فقر، مرگومیر کودکان، یا مراقبتهای ناکافی بهداشتی و تامین اجتماعی، گونهی طبقهی متوسط جدید بیشتر نگران «سقوط» در برابر چالش حرفهای؛ دشمنان نظم برنامهریزی شده و ضرب و جرح شخصی است» (باشکن ۲۰۰۳: ۸۲۶).
به نظر شارون زاکین، شرکت بازسازی پارک برایانت بعد از نظم دوباره بخشیدن به پارک «مدل آرامش با کاپوچینو» را ایجاد کرد (۱۹۹۵: ۲۸ تاکید از ماست» که جداشدگی در مکانهای عمومی را بدون بستن فیزیکی در به روی دیگران به پیش میبرد. بقیهی مردم که درآمد / موقعیت پایینتری از طبقهی متوسط جدید دارند این «دیگران» را تشکیل میدهد. این واقعیت که آنان را «دیگران» بخوانیم دال بر «هراس از تقلیل فاصله بین “ما” و “آنان”، بین گاردهای امنیتی و مجرمان، بین نخبگان و گروههای قومی است که فرهنگ را سلاح مبرمی در اعمال نظم ساخته است» (زاکین ۱۹۹۵: ۴۶) تناقضی بین جذب و دفعی که طبقهی متوسط ارج مینهد وجود دارد، از سویی تنوع در خود وجود دارد و از طرف دیگر از تنوع خارج از طبقهی متوسط جدید میهراسد.
آنچه در این فرایند به دام افتاده واژهی «فرهنگ» است که از تغییر معنا از نسلی به نسل دیگر آسیب دیده است. اگر ما معنای این واژه را از پدر بزرگ و مادربزرگ و والدینمان بپرسیم, فرهنگ را آن چیزی میدانند که مرتبط است با هنر عالی (و کلاسیک) که استادان بزرگ در طی تاریخ خلق کردهاند و به منظور شکوفایی در زندگی در اجتماع آموخته و مطالعه میشود. شکاف بزرگی بین آن مفهوم فرهنک و «فرهنگ جدید»ی وجود دارد که جوانان (شامل طبقهی متوسط جدید) تعریف کردهاند. این فرهنگ مدلولی عامتر دارد که نه تنها هنر که تمامی جنبههای زندگی را در برمیگیرد یعنی زندگی فرهنگ میشود یا چنان که شارون زاکین تاکید میکند«فرهنگ عمومی چنان که به طور اجتماعی در سطح خُرد بنا میشود، توسط بسیاری از برخوردهای اجتماعی تولید میشود که زندگی روزمرهی ما را در خیابانها, فروشگاهها و پارکها و فضاهایی را که در آن زندگی عمومی در شهرها را تجربه میکنیم شکل میدهد.» (۱۹۹۵: ۱۱ تاکید افزوده شده است)
این نشانهی پیوند تازهای بین فرهنگ و فعالیتهای ما در شهر است که شامل اساساً آن چیزهایی است که مربوط به زمان بیکاری و سرگرمی ما با چیزی است که «فرهنگ خریدکردن» نیز مینامیم که بهقاعده در شهرهای سرمایهداری بدان عمل میشود. اما نه تنها این پیوند بر مفهوم فرهنگ تاثیر گذاشته که نمایانگر دگرگونیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در جامعه است، جایی «فرهنگ عمومی را با فرهنگهای بازرگانی پیوند میدهد که کاربردهای مهمی در هویت اجتماعی و کنترل اجتماعی دارد» (زاکین ۱۹۹۵:۱۹). در این مفهوم، فرهنگ بیهودهتر است و بیشتر توسط منافع خصوصی مدیریت میشود.
همه, از شرکتهای تلفن همراه تا دندانپزشک، میخواهند که مردم بهدفعات بیشتری خرید کنند، از این رو عمر اشیایی که میخریم زود به پایان میرسد و خیلی سریعتر جایگزین میشوند. اگر هشت سال قبل یک کامپیوتر میخریدید بعد از سه سال از رده خارج میشد، اکنون این زمان حتی کمتر از یک سال است و این تاحدودی وابسته به فرایند خلاقانهی طراحی و شیئی است که تمامی جنبهها در یک سبک زندگی خاص (برای مثال در میان طبقهی متوسط جدید) را نمایندگی میکند. در این سبک زندگی «حاشیهی کاسبکارانهی اقتصاد به سمت دلالی و فروش سرمایهگذاریها و به سمت این فراوردههای خلاقانه تحول یافته که جای دیگری نمیتوانست بهسادگی بازتولید شد. گفته میشد که طراحی محصول نشاندهندهی نبوغ اقتصادی است.» (زاکین ۱۹۹۵:۸ تاکید از ماست) خرید یک کامپیوتر مکینتاش هیچگاه مُد نبوده است» این نه تنها نمایانگر داشتن رایانهای زیبا با عملکرد خوب که علاوه بر آن به همراه خود حامل یک «سبک زندگی» است.
در تحول از مصرف انبوه به مصرفی پیشرفتهتر و پیچیدهتر، وقتی «در نمادگرایی فرهنگی جامعهای که به نحو روزافزونی مادی میشود، هنر جایگاه اصلی را مییابد» هنر و طراحی عناصر اصلی مصرفگرایی بودهاند (زاکین ۱۹۸۹: ۸۲). بنابراین مصرفگرایی نه تنها دلمشغول خرید کالاهاست، که به دیگر جنبههای زندگی مانند خلق زیباشناسی و حتی مفهوم جدید ماهیت فرهنگ نیز سرایت کرده است. به عبارت دیگر «فرهنگ مصرفکننده شبیه دیگر اشکال فرهنگی، وسایلی تدارک میبیند که واسطهی ساختار اجتماعی با افراد و از طریق افراد است.» (واین و اوکانر ۱۹۹۷: ۸۴۵). بدون این فرهنگ در خیابانهای زندگی روزمره، جامعهی امروز و نسلهای آتی قابل درک نیستند.
کتاب شناسی
Berman, Marshall 1988, All That Is Solid Melts Into Air: The Experience of Modernity, Penguin, London, UK.
Boschken, Herman L. 2003, The American Upper Middle Class, in “Global Cities”, Urban Affairs Review, pages 810-830, July 2003.
Breen, Bill 2001, Where are you on the talent map?, Fast Company Magazine, Issue 42, January 2001. http://www.fastcompany.com/magazine/42/pp_florida.html accessed on 15.10.04
Byrne, David 2001, Understanding the Urban, Palgrave Macmillan, United Kingdom
Hamnett, Chris, 2003 Gentrification, Postindustrialism, and Industrial and Occupational Restructuring in Global Cities, in “A Companion to the City”, ed. by Bridge, Gary and Sophie Watson 2003,Blackwell,Oxford UK
Juarez, Victor, 2003, Teoria General de la Hipermodernidad, LOMO, Guadalajara, Mexico
Rubala, Jessica, Emerging Organizational Forms: Beyond Fordism, http://www.wam.umd.edu/~jemote/jaffee6.html accessed on 15.12.04
Wynne, Derek and Justin O’Connor 1997, Consumption and the Postmodern City, in Urban Studies, Vol. 35. 1998
Zukin, Sharon 1989, Loft Living, Rutgers University Press, USA
Zukin, Sharon 1995, The Culture of the Cities, Blackwell, USA.
این مطلب متعلق به ویژه نامه شهر و فرهنگ است.
http://anthropology.ir/publication/10240
[۱] معمار و شهرساز در مرکز مطالعات شهری، آکادمی هنر استونی و مقالهی بالا در سایت http://www.urbanistika.ee منتشر شده است.