انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

فرمالیسم نو

گفتیم که ایراد اساسی وارد بر نظریه ی فرمالیسم غفلت آن از محتوای اثر و محدود کردن تحلیل های خود به صورت و فرم اثر هنری بود. به این ترتیب نظریه ی فرمالیسم آماج انتقادها و ایرادات فراوانی قرار گرفت که مفصلاً در نوشته ی قبلی به آنها پرداختیم. فرمالیسم نو نظریه ی جدیدی بود که در پی رفع نقص های نظریه ی فرمالیسم برآمد. نو فرمالیستها با پذیرش محتوای اثر به عنوان شرط لازم برای آثار هنری ایراد اصلی و اساسی فرمالیسم را برطرف نمودند. قاعده ی کلّی فرمالیسم نو به این صورت در آمد: یک اثر هنری است اگر و تنها اگر دارای محتوا باشد( شرط لازم) ، دارای فرم باشد( شرط کافی) و این صورت و محتوا به نحو پسندیده و متناسبی به هم مربوط شده باشند.

این تعریف تفاوت بنیادینی با قاعده ی کلی فرمالیسم دارد. توجه به محتوا و قرار دادن آن به عنوان شرط لازم پیشرفت چشمگیری است. پس از طرح این قاعده ی کلّی بسیاری به اشتباه از تعبیر ظرف و مظروف بهره گرفتند و محتوا را به آبی تشبیه کردند که تا وقتی در قالب ظرفی قرار نگیرد، فرم معینی ندارد. این فرم و صورت اثر است که به عنوان شکل دهنده ی محتوا ایفای نقش میکند. اما بر اساس این تعبیر به نظر میرسد فرم و محتوا کاملا از هم تفکیک پذیرند؛ حال آنکه در بسیاری از قطعات موسیقی فرم موسیقیایی اثر و محتوای آن ( مثلا سرزندگی) از هم جدایی ناپذیرند.

نو فرمالیست ها با اشراف به این اشتباه که برخی به آن دچار آمدند از تعبیر ظرف و مظروف استفاده نکردند. از نظر نو فرمالیست ها محتوای اثر به منزله ی معنا و مضمون اثر است و فرم نحوه ی ارائه ی معناست. در واقع فرم و صورت یک اثر به محتوا و معنای آن صورت و نمود بیرونی می بخشد. نو فرمالیسم حتی از این هم فراتر میرود و محتوای اثر را جوهر آن و فرم را عارض بر محتوا می دانند.

همچنین نوفرمالیستها تاکید میکنند که آنچه میان آثار هنری و چیزهای دیگر فرق می گذارد آن است که در اثر هنری میان فرم و محتوا تناسبی پسندیده برقرار است.

مزیت های فرمالیسم نو:

فرمالیسم نو مزیتهای فراوانی دارد که آنرا به عنوان یک نظریه ی متفاوت از فرمالیسم مطرح میکند:

· نخستین و مهمترین نقطه ی قوت این نظریه این است که محتوای اثر را نادیده نمی گیرد و فرم را در خدمت تبیین و تجسم آن در نظر می آورد.این امر به خودی خود باعث می شود آثاری که از فرم متناسب با محتوا برخوردار نیستند از زمره ی آثار هنری کنار گذاشته شوند.

· فرمالیسم نو برخلاف فرمالیسم محض که ابعاد بیانی اثر هنری را نادیده می گرفت،نسبت به بعد بیانی اثر هنری حساس است به این معنا که در فرمالیسم نو ابتدا سعی بر آن است محتوایی که اثر در پی بیان آن است کشف شود و سپس بررسی کند که آیا ابزارهای صوری به کار رفته در اثر هنری به شکل مناسبی محتوا را باز می نمایند یا خیر. این که برخی از آثار هنری اصلا به قصد بیان تجربه های انسانی خلق می شوند و به همین خاطر خاصیت بیانی دارند،مورد اهمال فرمالیسم محض واقع شده بود اما این کاستی در فرمالیسم نو مرتفع شد.

· گفتیم که در کانون نظریه ی فرمالیسم ابهام نهفته است؛ چرا که این نظریه در مورد مفهوم اساسی خود به نام فرم دلالت گر که آنرا شرط لازم برای آثار هنری می دانست، توضیحی نمی دهد اما در فرمالیسم نو شرط لازم آثار هنری برخورداری از فرمی متاسب با محتواست.متناسب بودن فرم و محتوا به مراتب از ابهام کمتری برخوردار است. بنا بر تعریف فرمالیسم نو محتواست که بر فرم حاکمیت دارد و به همین دلیل برای تشخیص رابطه ی فرم و محتوا بایستی محتوای اثر را به خوبی درک کرد و سپس بررسی کرد که آیا این عناصر صوری به کار گرفته شده در فرم اثر به خوبی محتوا و معنا را منتقل می نمایند یا خیر.

· فرمالیسم نو تنها در پی رفع کاستی های فرمالیسم محض نیست و خصایص نو و منحصر به فردی نیز دارد.در نظریه ی فرمالیسم محض وقتی صحبت از فرم دلالت گر به میان می آمد اینطور به نظر می رسید که تعداد فرم های دلالتگر محدود است و زمانی در تاریخ میرسد که تمام فرم های دلالتگر کشف می شوند و به این ترتیب هنر از پویایی باز می ماند. این نظریه در مقابل این حقیقت که هنر همواره بی قرار و پویا است چاره ای جز سکوت نداشت. اما در فرمالیسم نو به خوبی توضیح داده می شود که دلیل این حرکت دائمی هنر چیست چرا سبکهای نوی هنری مداوماً به رشد خود ادامه می دهند. فرمالیسم نو این مسئله را این گونه توجیه میکند که شرایط بشر دائماً در حال تغییر است و انسان همواره در برابر موقعیت هایی قرار میگیرد که در نتیجه ی پیشرفت ذهن بشر و تکامل روز افزون تکنولوژی، حاصل شده اند. موقعیت هایی که گاهاً پیش از این زمان هرگز وجود نداشته اند. این محتواهای تازه در جهان هنر نیز وارد می شوند و سبب پیدایش معناهای تازه می گردند؛ بنابراین فرم های تازه ی هنری پدید می آیند که از پس ارائه ی این معناها برآیند. به نظر میرسد فرمالیسم نو به خوبی از پس توضیح چرایی پیدایش سبکهای هنری تازه بر آمده است.

· فرمالیسم نو در این میان وظیفه و جایگاه منتقدان هنری را نیز تعیین می کند و آنها را موظف به افشای تناسبات برقرار میان فرم و محتوای آثار هنری برای عامه ی مردم می نماید.

اگر چه نظریه ی فرمالیسم نو بسیار کارآمد تر از فرمالیسم محض است اما ایراداتی نیز بر آن وارد است.

این نظریه ادعا میکند اثری هنری است اگر و تنها اگر محتوایی داشته باشد،فرمی داشته باشد و فرم و محتوای آن به نحو پسندیده ای با هم در تناسب باشند. بنا به این تعریف آن دسته از آثار هنری که محتوای چندانی ندارند و یا از فرم مناسبی برای ارائه ی محتوای خود برخوردار نیستند خود به خود از زمره ی آثار هنری کنار گذاشته می شوند. برای مثال بخشی از هنرهای دیداری صرفا به قصد ایجاد لذت در مخاطب ایجاد شده اند و محتوای چندانی ندارند مانند مشبک کاری های پنجره های قصرها. از طرفی برخی آثار هنری آن چنان محتوای قوی و ارزشمندی دارند که هیچ فرمی به درستی قادر به ارائه ی کامل آنها نیست. بخش عظیمی از هنر و نقاشی آبستره در این دسته قرار میگیرند.

نظریه ی فرمالیسم نو پس از فرمالیسم محض راهگشای هنرمندان بسیاری شد اما این نظریه تنها یک پله از پلکان رو به رشد نظریه های فلسفی هنری است و راه را برای پیدایش نظریات جدید میگشاید.

پا نوشت:

سه نوشتار پیدایش و تکامل فرمالیسم، ایراد هایی بر نظریه ی فرمالیسم و فرمالیسم نو شرحی از کتاب زیر بوده اند:

کارول،نوئل(۱۹۹۹)- ترجمه ی طباطبایی، صالح- انتشارات فرهنگستان هنر(چاپ سوم.صص۱۶۹-۲۴۳)

http://anthropology.ir/node/27579