برگردان فاطمه آقامیری
شما بیش از آنچه فکر می کنید که انجام می دهید، می دانید./ بنجامین اسپاک
نوشتههای مرتبط
تو در کنار کودک خواهی بود./ ای. اس. نیل
هیچ وظیفهای، چالشبرانگیزتر و به صورت بلقوه باارزش تر از فرزندپروری نیست. اندکی از ما، به عنوان افرادی بالغ از ریاضیات دانشگاهی استفاده میکنیم. اما تعداد زیادی از ما والدین میشویم. هنوز، مدارس ما همه دانشآموزان را ملزم میکند تا جبر و هندسه بخوانند، اما آنها به ندرت دروس مهم –یا حتی واحدهای مطالعه- در مورد فرزندپروری ارائه میدهند. فرض بر این قرار میگیرد که جوانان چگونگی فرزندپروری را در خانه از پدر و مادر خودشان یاد خواهند گرفت.
یک سوال آزاردهنده براساس این فرض شکل میگیرد. ما میدانیم که موفقیت دانشگاهی به میزان زیادی با موفقیت اجتماعی- اقتصادی مرتبط است و ممکن است که روشهای فرزندپروری نیز با آن موقعیت در ارتباط باشد یا تحت تاثیر آن قرار گیرد. این بدان معنا نیست که والدین ثروتمند بیش از والدین فقیر فرزندانشان را دوست دارند؛ به وضوح چنین چیزی درست نیست. همچنین، بدین معنا نیست که مساله اشتباهی در والدین فقیر و یا در افراد با اقلیت فرهنگی وجود دارد. این موضوعی برای سرزنش نیست. به علاوه، فرزندپروری بد در همه گروههای اجتماعی- اقتصادی، اقلیتها، نژادها، ادیان و جوامع رخ میدهد. اما به نظر میرسد برخی شیوههای فرزندپروری بیش از حد در دسترس اقتصادی و آموزشی است و همچنین به نظر میرسد برای زندگی در یک دموکراسی لیبرال موثرتر است؛ این شیوهها میتوانند آموزش داده شوند و یا مورد نقد قرار گیرند. این تحرک صعودی که توسط سیاستگذاران در آمریکا لمس شده است، می تواند با تدریس فرزندپروری موثر بهتر از ملزم کردن همه دانش آموزان به موضوعات دانشگاهی مشوق باشد. اما ما با انتخاب دوگانه مواجه نمیشویم. ما می توانیم فرزندپروری را آموزش دهیم و دانش آموزان را به مطالعه موضوعات دانشگاهی مهم تشویق کنیم.
در نتیجه، من ادعا نمیکنم که تنها اقلیتهای از نظر اقتصادی فقیر و اغلب فرهنگی نیاز به مهارتهای فرزندپروری دارند. ما کلاً میتوانیم از چنین مطالعاتی بسیار بیاموزیم، اما آنها باید به صورت غیر اجباری ارائه شوند. یکی از دروس انتقادی در مورد فرزندپروری باید تمرکز بر این باشد که چگونه اغلب متخصصان در گذشته اشتباه میکردند و اینکه چگونه ممکن است امروز هم اشتباه کنند. نظر به بحث اجتماعیشدن، نه تنها دانشآموزان نیاز به اندوختن اطلاعات دارند، بلکه آنها نیاز به فرصتهایی برای تفکر بر روی آن اطلاعات و به چالشکشیدن آنها دارند.
کودکان و مراقبت کودک
معلمان در طی سالها این پرسش را داشتهاند که “چه دانشی ارزشمندتر است؟” این سوال معمولا، بحث داغی در مورد مزیتهای دانش رشتهای و بحث هایی در مورد مضمون دانش در مقابل فرایند دانش به راه میاندازند. اما اگر ما، آن گونه ای که آلفرد نورس ویتهد بحث میکند، با خود زندگی به عنوان ماده آموزش شروع میکردیم، مطمئنا دانش فرزندپروری را به عنوان مرکز علایق انسانی میگماردیم. تقریبا هرکسی با این نظر موافق است، اما بحث جدی زمانی به وجود می آید که ما می پرسیم کجا این دانش باید حاصل شود.
من فکر میکنم که پافشاری بر این موضوع غیر قابل دفاع است که مهارتهای فرزندپروری تنها باید در خانه یا در برخی از موسسات اجتماعی آموخته شوند که بزرگسالان به صورت داوطلبانه چنین دانشی را در آن جستجو میکنند. اعتراض روشن علیه این سیستم این است که تحتنظر این ایده آنهایی که به صورت فقیرانهای تحت سرپرستی والدین قرار گرفتند، خودشان والدین فقیری خواهند شد. من هنوز به این معتقدم، اما اعتراضی به ادعای من که فرزندپروری باید در مدارس آموخته شود، جاییکه آموزش برای همه در دسترس است، وجود دارد. این اعتراض چنین است که تقاضاهای زیادی در مورد مدارس ما وجود دارد و این که جامعه ما لبریز از نصیحتهای فرزندپروری در دسترس برای حدود ۱۰۰ سال است. اما اگر مردم می توانند بخوانند، میتوانند آموزش و آگاهی مورد نیازشان را بیابند. بنابراین، مدارس باید بر آموزش هرکس برای خواندن تمرکز کند. من مطمئنا با اینکه خواندن باید برای هر کسی آموزش داده شود، موافق هستم، اما این خواسته شدنی نخواهد بود. هرکس قبل از آنکه اطلاعات را از طریق خواندن جستجو کند، باید احساس نیاز کند و بسیاری از افراد به سادگی آنچه را که والدینشان یا پرستارهایشان بهعنوان فرزندپروری انجام می دادند، کپی می کنند. به علاوه، مجموعه مبهمی از مدرکی وجود دارد که تعداد کمی از مردم همیشه بعد از دبیرستان کتاب میخوانند؛ درصدی که ممکن تا حدود ۵۰ درصد باشد. احتمال دارد افرادی که کتاب نمیخوانند، انواع نشریههایی را که آنها در مورد فرزندپروری آگاه میکند، نخوانند. بنابراین، به سادگی آموزش افراد را برای خواندن این ایده حتمی نمیکند که آنها مطالبی را مطالعه خواهند کرد که آنها را به خوبی مطلع میسازد. به علاوه، بسیاری از دانشآموزان تجربه ناخوشایندی با خواندن در کل روز های مدرسهشان دارند. آنها اغلب با پایان یافتن مدرسه و خواندن رهایی مییابند. این موقعیت ناراحتکننده از وظایف، نظمی از دروس انتقادی برای معلمان را پیشنهاد میکند: آیا ما میتوانیم افراد را به ادامه خواندن ترغیب کنیم؟ اگر ما این سوال را نپذیریم –همان طور که در فصل ۱ بیان کردم که بسیاری از ما این کار را می کنیم- چه محرک طبیعی می تواند ما را به خواندن تشویق کند؟ این سوالها نه تنها برای موضوع در دست – فرزندپروری- بلکه برای موضوع کلیتر ارتقا شهروند آگاه مهم هستند.
اعتراض دیگر علیه فراهمسازی اطلاعات و آموزش مهارتهای فرزندپروری به دانشآموزان دبیرستانی وارد میشود: این اطلاعاتی است که (ما امیدواریم) برای چندین سال استفاده نخواهد شد. آنها ممنوع خواهند شد قبل از اینکه مورد نیاز قرار گیرند. من نمی توانم بهسادگی از کنار این اعتراض را نادیده بگیرم چرا که خودم با آنچه که در دبیرستان تدریس میشود مخالفت زیادی دارم. اما آنچه که مورد اعتراض من است، هرگز اکثریت دانش آموزان استفاده نمی کنند. اگر ما فرزندپروری را در مدارس آموزش دهیم، دانش آموزان درمییابند که موضوع دارای اهمیت زیادی است و ممکن است بخشهایی از آن را زمانی که نیاز کاربردی به آن دارند، به یاد آورند. دستکم حافظهای که درگیر این اطلاعات است، احساس نیاز به مطالعه مجدد آن را ایجاد سازد. ما به آسانی نمی توانیم ادعایی همسان برای آموزش انقلاب فرانسه، قواعد تکمیل و موضوعات ساده و آموزشهای درجه دومی ایجاد کنیم. بنابراین، اطلاعات در مورد فرزندپروری، که به صورت عاقلانه انتخاب شده است، رابطه مستقیمی با نوجوانانی خواهند داشت که خودشان هنوز تحت سرپرستی والدینشان هستند. درواقع، دانشآموزان کل دوران مدرسهشان را جدی تر میگرفتند اگر ما موضوعات مورد توجه رایج را معرفی میکردیم که مطمئنا دوباره در زندگی افراد رخ میدهد.
ادامه دارد …