انگسنگ هو (Engseng Ho) عضو هیئت علمی انسان شناسی و مطالعات اجتماعی و پژوهشگر آکادمی هاروارد در مطالعات بین المللی و منطقه ای است . وی بعد ازچندین سال تدریس در دانشگاه هاروارد به دانشگاه دوک در کارولینای شمالی پیوست و هم اکنون درمرکز مطالعات اسلامی دانشگاه دوک (DISC) مشغول به فعالیت است.
وی درکمیته های مطالعات خاورمیانه ، جنوب آسیا و مطالعات اجتماعی فعالیت کرده است. حوزه علاقه او معطوف به این موضوع است که چگونه چالش تحرکات جمعیتی، پذیرای تئوری های جامعه ودولت شده است. اوعلاقه خود را از خلال دیاسپوراها و امپراطوری های اقیانوس هند دنبال می کند؛ وبه این منظور ازمواد خام تاریخی و مردم نگارانه مربوط به یمن (حوزه عرب)، هند ومجمع الجزایرمالاکا بهره می گیرد.
نوشتههای مرتبط
از جمله آثاراخیر او می توان به موارد زیر اشاره کرد: ” امپراطوری از منظر دیاسپوریک : نگاهی از بعد دیگر” درنشریه مطالعات تطبیقی جامعه و تاریخ (۲۰۰۴) ، و ” نام ها فراتر از ملت ها : ساختن جهان-شهرهای محلی” درنشریه مطالعات روستایی (۲۰۰۲) . همچنین کتاب مشهور او به نام ” قبرهای تریم : شجره شناسی و تحرک جمعیتی در اقیانوس هند ” در سال ۲۰۰۵ توسط انتشارات دانشگاه کالیفرنیا به چاپ رسیده است.
مقاله زیر که به قلم انگسنگ هو و در نقد رویکرد خاص گرا و انزواگونه در بررسی فرهنگ ها و ضرورت نگاه ساختاری و سیستماتیک در بررسی شبکه ای و به هم مرتبط پدیده ها درجهان نگاشته شده است ، در نشریه مرکز مطالعات خاورمیانه دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده که از نظر می گذرد:
فرهنگ ها و پیوستگی ها : پیچیدگی های رابطه
هنگامی که درباره موضوع علم انسان شناسی سوال می کنیم ، بسیاری از انسان شناسان امروزی در پاسخ ،چیزی شبیه به مطالب زیررا عنوان می کنند : مطالعه تنوعات فرهنگی از خلال کار میدانی مردم نگارانه به صورت درازمدت بر روی فرهنگ های خاص و در فضاهای عینی . تا جایی که برونیسلاو مالینوفسکی پیشگام این مسیر شد، کار میدانی شامل توصیف بومی متمرکزاز یک فرهنگ است که از طریق مشاهده مستقیم درمحیط اصلی آن فرهنگ شکل گرفته باشد . براساس تجربیات علم (انسان شناسی)، مشاهده مشارکتی پایه مطمئنی برای دانش محسوب می شود. در شیوه مردم نگارانه ، یکی از زندانیان دربند لهستانی در ملانزی به عنوان یکی از زندانیان جنگی در طی جنگ جهانی دوم، پیشگام انسان شناسی شد : نمایش بخش بسیاربسیار کوچکی از انسان شناسی .
انسان شناسان و بومیان هر دو ناظر کشمکش میان ملت هایی بودند که برای نابودی مصنوعات ساخته دست بشربه عنوان محصول شیوه ” تولید صنعتی ” ، بسیج شده بودند. در همین راستا و از آنجا که مالینوفسکی قادر نبود کارجدی برای رفع این حماقت بشری در مقیاس وسیع آن انجام دهد ، قدرت قابل ملاحظه اش را در”مشاهده “حیات پیرامونی خود به کار گرفت . او تمامیت یک جهان دور از اروپا را توصیف کرد ؛ جهانی اسرارآمیزکه آن را نه از میان کتاب ها بلکه از طریق مشارکت مستقیم درک کرد. به دنبال فعالیت های مالینوفسکی، “اقامت یک یا دوساله در میدان تحقیق” مبدل به یک گذار مقدس درراه آماده سازی انسان شناسان و درحقیقت منبع عمده ای برای رازآمیزی نظام مند(علمی) درکنار شایعات بی اساس در خصوص کاربرد این روش شد.
این روش گردآوری داده ها، به ترتیب مطالعات مربوط به فرهنگ ها و اجتماعات را سامان داد که این مطالعات خصلتا حال گرا، شنیداری، بومی و(به لحاظ میدان مورد بررسی) از درون به هم چسبیده اما از هم جدا افتاده بودند.
اگرچه مخالفان درهمه جا حضور داشتند، نهایتا اجماعی در رد ابعاد بومی و درون گرای این نوع تعهد جمعی در طی بیست و پنج سال گذشته پدید آمده است . به نظر می رسد واژه “جهانی شدن ” همه آنچه را که در ارتباط با تک نگاری جزیره ها ، قبایل و روستاها راه به خطا برده بود را جمع بندی کرده وخاتمه داده است. به جای انزوا، ” فراملی گرایی” به عنوان شعار مطرح شد و انسان شناسان به مطالعات مربوط به دیاسپورا، مهاجرت، استعمارگرایی ، مرزها،جریان ها ، اختلاط ها ، شبکه های علمی و تکنولوژی روی آوردند. فراملی گرایی بدان معنا است که روابط خارجی، دیگرصرفا مشغله دولت ها نیست بلکه مردم نیز در هر قدم از زندگی خود به همان اندازه با آن درگیر هستند. در دهه ۱۹۹۰، یک اجماع ناگهانی و قابل ملاحظه پیرامون این موضوع نضج گرفت که جهان به صورت بنیادی تغییر کرده است : چرایی این امر دقیقا روشن نبود اما تحولاتی در ارتباط با اینترنت ، سقوط دیوار برلین ، برپایی بازار بورس ، پیروزی سرمایه داری ، تند شدن دور زمان و فضا، ازدحام مهاجران در غرب و حتی پایان دولت- ملت ها رخ داده بود. همه این تغییرات ، جدید به نظر می رسید ویازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، این نوشدگی ها را به یک کلاف سردرگم و نوعی فوریت دست نیافتنی مبدل ساخت . امروزه احساس آشکاری در این زمینه وجود دارد که تاریخ را در حال تولید شدن می بیند و به طرز متناقضی ، همین امر ، تمرکز دیرپای انسان شناسی بر “حال” را تشدید می کند : یک مشاهده گر مشارکتی نباید بیش از این ، صرفا بر یک فرهنگ خارجی تمرکز کند ،بلکه باید مشاهده گری خود را برتکثر موجود در تاریخ بین الملل که مهجورواقع شده ، معطوف سازد.
در حالی که بحث “فرهنگ های مجزا اما برابر” همچنان در میان انسان شناسان مورد تاکید است؛ به منظور دستیابی به یک مفهوم لیبرال از دولت خانگی تکثرگرا(دهکده جهانی : م) از طریق فرآیند مقایسه در عرصه بین المللی ، انسان شناسان در حال حاضر با مجموعه حوادثی مواجه هستند که جوهره های عظیمی را به سوی خود می کشد که به شکل متنوعی ،از آنها به عنوان ادیان ، تمدن ها، فرهنگ ها، دولت ها وجهان بینی ها که در رابطه خشونت آمیز و پیچیده ای با یکدیگرنیز قرار دارد ، یاد می شود .از خلال این نوع آشفتگی های بین المللی ، مسئله “تمایز”شهرت فراوانی یافت ، گرچه تمایز، آماج حملات نفرت آمیز مخالفان خود نیز قرارگرفت ؛ تا اینکه توجه به نوشدگی ها در عرصه جهانی نیز دیگراز رونق افتاد و به صورت پیوستارهایی ذهن آشنا دوباره ظاهرگشت. ” جدید بودن” به خودی خود ناموجه جلوه می کرد ( این همه بدان معنا است که تحول در رویکرد انسان شناسی به تاریخ ، در توجه صرف به مجموعه حوادث عظیمی که تمام جهان را به واسطه نوظهور بودن خود تحت تاثیر قرار داد، خلاصه نمی شود ؛ بل چنانچه در سطور زیر از نظر می گذرد،این حوادث تحول ساز در گذشته نیز رخ داده و اساسا پدیده متاخری نیست : م )
مسیر حوادث جاری ، این فوریت را به استهزا می کشاند. حتی در خصوص نیاز به درک پیشرفت خاورمیانه معاصر، امکان هدایت پژوهش میدانی در این منطقه کاهش یافته است. البته باید دانست ، این نیاز( به درک امر پیشرفت در خاورمیانه) یک مصیبت تمام عیار نیست ؛ چرا که مسائل خاورمیانه محدود به فرهنگ بومی یا ساختار اجتماعی آن نمی شود. آنها مسائلی هستند که درون روابط پیوسته در سطح کره زمین معنا پیدا می کنند؛ از طریق هواپیماها ،لوله های نفت، سیم های تلگراف و شبکه ماهواره، معاملات و شراکت های فاسد در تجارت و جنگ ،ارتش غیرفعال ،مزدوران ،شبه نظامیان و تلفیق های نظامی- صنعتی ،ابعاد تصویری به کار گرفته شده از طریق رسانه های الکترونیک، و جریان های رو به رشد و نقل و انتقال های آموزشی، تکنولوژیک و نظامی .
در شرایطی که عالمان سیاسی برای درک مدخلی چون “کنشگران غیردولتی” در دنیای کلوب مانندی از امور خارجی ،درتکاپو هستند؛ انسان شناسان که از مسیر دیگری وارد شده اند در حال بحث و جدل برای درک پیکره های عظیمی هستند که با زندگی مردم در تماس اند. هرچند فرو ریختن فاصله های میان رشته ای تغییر چندانی نکرده است، اما نسبتا بر”خود بازآفرینی” انسان شناسی در دهه گذشته متمرکز است. (منظور، رویکرد نوین انسان شناسی در توجه به امور کلان موثر بر زندگی انسان ها در سراسر جهان به جای داشتن نگاه میکروسکوپی پیشین است : م)
درموقعیتی که آماتورهای به اصطلاح حرفه ای که در یک رشته مقیم هستند، هرگز در میان دنیایی از متخصصان، اهداف یکپارچه کننده خود را رها نکرده اند؛ انسان شناسان چنین سوالاتی را از خود پرسیده اند: آیا کسی می تواند یک روش مردم نگارانه را در تعداد زیادی از میدان های پژوهشی به کار برد، یا اینکه آیا آشفتگی پدیده فراملی (transnational phenomenon) نیاز به رویکردهای جدیدی دارد؟ آیا تحلیل های نمادین،زبان شناختی و نامنظم از بازنمایی های جمعی که به آرامی دوره گذار خود را از توتم های قبیله ای به گنجینه های قومی و ملی طی کرده اند، می توانند در فهم کنش های تروریستی و جنایات جنگی موثر باشند که توانسته اند حوزه های انتخابیه بین المللی و بلوک های انتخاباتی ملی را جابجا کرده و شکل دهند. از آنجا که انسان شناسی دولت به سختی توسعه پیدا کرده است، حال این پرسش مطرح می شود که چطور می توانیم روابط این نوع انسان شناسی را با “کنشگران غیر دولتی” خیالی – همان کسانی که آنها را درموقعیت های دیگر به عنوان “اطلاع رسان ها ” شناخته ایم، در یک نقشه نشان دهیم. واحدهای تحلیل و دامنه جغرافیایی ما چیست؟ آیا ما باید سطوح بزرگتری از تحلیل انتزاعی را جستجو کنیم تا به این وسیله حوادث جهانی را که در حال غرق کردن موقعیت های محلی ما هستند،تسخیر کنیم؟ یا اینکه باید بر روابط زیر منطقه ای وسیع اما عینی کار کنیم؟ و اخیرا اینکه آیا نظریه پسا استعماری ، در ارجاع دادن و مرتبط دانستن استعمارگرایی با گذشته محق است ،یا ما برای اشاره به آن چیزی که شبیه “مردم نگاری امپراطوری” باشد، باید به ورای زمان حال نگاه کنیم؟ (منظور این است که آیا اساسا می توان استعمارگرایی و ویژگی های مردم نگاری مرتبط با آن دوره را از پسا استعمار و مردم نگاری خاص آن جدا کرد؟ )
جوامع در دنیای قدیم :
انسان شناسان به مطالعه خاورمیانه نیاز دارند چرا که با به کار بردن ساده انگاری های روش شناختی و معمولا همراه با تمرکز مردم نگاری بر زمان حال و ابعاد خاص،شفاهی و از درون پیوسته در منطقه، چیز زیادی به دست نمی آید. در خاورمیانه همچون سرتاسر دنیای قدیم، مردم از مکان های مختلف برای مدت طولانی با یکدیگر درتماس بوده اند، در رابطه مستمری از تجارت، تبادل باج، تاخت و تاز، جنگ، درون همسری، تغییر دین، به بردگی کشیدن و قرض گیری.
جاده ابریشم، اقیانوس هند، دریای مدیترانه، صحرای آفریقا- این ها عناوین جغرافیایی هستند برای شبکه ای از مسیرها که چنین تماس هایی را میزبانی کرده اند. این مسیرهای متعدد در منطقه، امروزاز طریق واژه نظامی خاورمیانه (the Middle East) معرفی می شوند، و پیشتر با واژه خاورنزدیک (the Near East) ؛ زمانی که عثمانی ها معضلی برای اروپا محسوب می شدند. این یک مثل قدیمی است که خاورمیانه، محیط ترانزیتی است که از خلال آن ،مردمان ،مذاهب،دولت ها و ایده های سیال سفر کرده وبایکدیگر مواجه می شوند. در دنیای قدیم، هیچ مواجهه ای واقعا یک برخورد جدید نبود؛ اساسا گوناگونی درکار نبود،فرهنگ ها،ادیان یا زبان های مجزا برای مدتی نسبتا طولانی وارد رابطه تازه ای شده بودند. یک سپاه از نظامیان اروپا که امروز در منطقه خاورمیانه تمرکز داده می شوند،همان ها هستند که یک هزاره پیش و همین طور بارها درخلال این فاصله زمانی، دراین منطقه حضورداشتند. مدل گاگین پیرامون”جزیره آرام انسان شناسی” با دوخصیصه هوشیاری و فرسودگی، در اینجا کارکردی نداشت. به همین صورت،جوامع کهن در جهان به هم مرتبط گذشته،شامل خاورمیانه،جهت توسعه رویکردهای جدید نسبت به مطالعه رویارویی ها وپیوستگی ها در مقیاس وسیع و مینیاتوری آن، عرصه غنی و آموزنده ای را فراهم می آورد.
ما در شرایطی از این مطالعات سود می بریم که از این نکته آگاه باشیم : این مطالعات، نقاط شروع کاررا در نقطه مقابل نقطه ای که انسان شناسی حرکت خود را از آن آغاز کرده،برای ما مهیا می کنند. به جای فرهنگ های ساده و بسته، این بار با میدان های پژوهشی از نوع پیچیده،به هم متصل و جهان شهری آن رو به رو هستیم. به جای نفوذ کردن در نوعی مردم نگاری افسانه ای و بی پایان در زمان حال، اکنون با مردم نگاری هایی مواجهیم که در گفتگویی بی پایان باگذشته ها برساخته می شوند؛ گفتگویی که در سایت های باستان شناختی،مکان ها و کتاب های مقدس، ساختمان های قدیمی،سایت های خشونت( مانند اردوگاه های کار اجباری)، کمون های قبیله ای،وقایع نامه های تاریخی،دعاوی و ضد دعاوی مطرح شده پیرامون حقیقت و قلمرو این نوع مردم نگاری. به جای برپایی مواجهه ای نابرابر میان استعمارگرصنعتی و بومی بدوی، ما شاهد مجموعه روابط طولانی مدت و در حال تغییری از سلطه،واژگونی،انطباق با محیط،انباشت،قطبی سازی،انفصال، بازگشت – و در واقع کلایدسکوپی (سینما شهرفرنگ) از روابط اجتماعی هستیم. به جای تقسیم بندی های نژادی و سان های گسترده ای(نابرابری روابط قدرت) که جوامع متکثراستعماری متاخررا بنا نهاده اند، مادر اینجا با نزدیکی ها و تمایزها در خانه های نزدیک به هم سر و کار داریم. در خاورمیانه، به هم پیوستگی، پیچیدگی وجهان- شهرگرایی، نه محصولات مدرنیته (و لذا پدیده ای متاخر) بلکه ابعادی از تاریخ هستند.
ماخذ : نشریه مرکز مطالعات خاورمیانه وابسته به دانشگاه هاروارد
صفحه انگسنگ هو در هاروارد
ترجمه : سارا محمدکمال email:sara_muhamadkamal@yahoo.com