آدریان دی. وسولوسکی-مؤسسه انسانشناسی ماکس پلانک برگردان: فردین علیخواه
رویکردی که من پیشنهاد می کنم به معنای کمک به درک بهتری از شهرت در هر دو سطح نظریه و عمل است. به طور خاص، این، برای ترسیم پیوندهایی بین یافته های سنت های بدیلی که حول پیرامون شهرت قرار می گیرند مفید است. بگذارید از مثال رویکرد تاریخ قهرمان استفاده کنیم، سنتی که از پیوستن نیروها به مطالعات سلبریتی اجتناب می ورزد، و البته شباهت های بسیاری با آن دارد. تعریف یک قهرمان که به شکل گسترده ای توسط مورخان قهرمان مورد استفاده قرار می گیرد توسط جف کوبیت[۱] صورتبندی شده است:
نوشتههای مرتبط
قهرمان هر زن یا مردی است که وجود او، خواه در طول زندگی یا پس از آن، توسط دیگران اهدا شده است نه فقط با درجه بالایی از شهرت و افتخار بلکه با اختصاص ویژه معانی ضمنی و اهمیت نمادین-که نه فقط آنها را از نظر عزت عمومی به جایگاه بالاتری از سایرین ارتقاء می دهد بلکه آنها را هدف نوعی از سرمایه گذاری عاطفی جمعی می کند(وبیت، ۲۰۰۰، ص. ۳).
این تعریف به وضوح با برای مثال افکار لیلتی درباره سلبریتی و شکوه همپوشانی دارد. با این وضع لغات قهرمان و سلبریتی از نظر مسأله قابل ترجمه به بکدیگر نیستند. قهرمانان می توانند هم از شهرت زمینی و هم از یادبودها و گرامیداشت های پس از مرگ بهره مند گردند. آنها صرفا به عنوان چهره هایی نیک نگریسته می شوند و به عنوان هدف «سرمایه گذاری عاطفی جمعی» عمل می کنند که شباهتی به احساسات منتسب به نوع مرسوم و متداول اشخاص مشهور ندارد. اما این احساس جمعی دقیقا چیست؟ آیا از معانی که عموم به سلبریتی ها دارند متفاوت است؟ آیا قهرمان نوعی سلبریتی است؟ آیا عرصه قهرمان شکوهمند است؟ آیا سلبریتی ها قهرمان اند؟ اگر کسی تعریف کوبیت از قهرمان را دنبال کند پاسخ همه این سوالات به شکل اجتناب ناپذیری منفی خواهد بود. ولی یکی باقی مانده است تا نتیجه گیری کند که این دو مقوله جدا از هم اند. اما پس از آن باید این واقعیت کاملا متناقض را در نظر گرفت که تحقیق درباره قهرمانان دقیقا همان تحقیقی نیست که درباره سلبریتی ها انجام می شود: [این عرصه] تحلیل می کند که رسانه چگونه تصویر قهرمان را پالایش می کند، چهره هایی بی شمار از قهرمان را بررسی می کند و اینکه قهرمان چگونه تلاش می کند تا بین آن تصاویر گوناگون مانور دهد، و تلاش می کند تا به درکی از ساختار اجتماعی شهرت قهرمانی و جذبه فرد دست یابد. نمونه ای مفید از سوالاتی که توسط مورخان قهرمان پرسیده شده است سوال مکس جونز[۲](۲۰۰۷) در اثرش درباره اهمیت جذبه قهرمانی است. برای آنکه رویکردهای متنوع در تبیین این سوال طرح شود جونز به نمونه سرلشکر سِر هنری هالوک[۳] اشکاره می کند که در سال ۱۸۵۷ علیه شورش هند لشکرکشی کرد.
تفسیر برنی سبه[۴] از هالوک به عنوان یک سلبریتی دو سال بعدتر(۲۰۰۹) عرضه شد و برای جونز بسیار دیر بود تا بتواند نظر او را در مقاله اش لحاظ کند. تلاقی سلبریتی و قهرمان نباید تعجب برانگیز باشد وقتی کسی این واقعیت را در نظر بگیرد که هالوک هدف یک رسوایی (ویژگی معمول یک سلبریتی) قرار گرفت، اینکه شهرت منتشر می شود و شدیدا تحت تأثیر چهره های میانجی قرار می گیرد(میانجیگریِ قوی یکی از نشانه های بارز سلبریتی است) و اینکه بازنمایی تصویر او با پیشداوری های جنسیتی ارتباط بسیاری داشت(موضوع مورد علاقه در سنت زنان بازیگر سلبریتی) (جونز ۲۰۰۷، ص. ۵-۴۴۴). از این رو تفاوت واقعی بین قهرمانان و سلبریتی ها به عنوان اهداف مطالعه کجاست و، نکته مهم تر، این تفاوت ها چگونه می تواند به زبانی روش شناختی بیان شود؟
این فرض اولیه که اشکال و محتواهای شهرت دارای تاریخچه های متمایزی هستند و اینکه تنش بین این دو مقوله ویژگی عمده هر نوع شهرت است سازماندهی بهتری از دانش درباره هر موردی از سلبریتی(یا قهرمانان) فراهم می آورد همانطور که در مورد هالوک مثال آورده شد. به جای آنکه برای جمع آوری پراکنده تاریخ قهرمان و یافته های تاریخ سلبریتی، پیوسته بین سنت های تاریخ نگاری بدیل رفت و برگشت کنیم می توان تحلیل را بین دو وظیفه روششناختی تقسیم کرد. توصیف اشکال شهرت سرلشکر[هالوک] هم شامل گرامیداشت وی به عنوان یک قهرمان و هم رسوایی مطبوعاتی مرتبط با چهره او می شود و این امر امکان مقایسه با سایر معاصرانی را فراهم می آورد که با مجسمه هایشان جاودانه گشتند و یا با مرگشان شکوهمند شدند، و همچنین با سلبریتی های که رسوا شدند. قابل درک است که زندگی نامه نویسان هالوک و سیاستمدارانی که پروپاگاندای قهرمانی به راه انداختند کارکرد میانجیگرانه همچون بروشورهایی را دارند که از یک بازیگر مشهور برای بازی دعوت به عمل می آرود. به عبارت دیگر، بازنمایی هالوک از ایدهآل مردانگی، برای شیوه هایی که طبق آنها خوانندگان یا نویسندگان شناختهشده جنیست خودشان را ابراز می کنند می تواند به عنوان مواد مقایسهای خوبی عمل کند. اینکه هالوک چگونه به شهرت دست یافت و برداشت نمادین مردم از او، در کل می تواند برای افراد مشهور امری معمول یا غیرمعمول تشخیص داده شود. این امر چنین امکانی را به وجود می آورد که برای مثال تعیین کنیم تا چه حد مرگ یک «قهرمان» در قرن نوزدهم می تواند رسواییآور بازنمایی شود و اینکه آیا تحول فرهنگ سلبریتی بر میزان این رسوایی تأثیری داشته است یا نه.
به علاوه، رویکردی که بین اشکال و محتواها تمایز قائل است در تقابلی آشکار با درک کوبیت از قهرمان قرار دارد. بررسی محتواهای شهرت مستلزم این فرض اولیه است که در اینجا معانیای وجود دارد که به همه افراد مشهور منتسب می گردد، در حالی که کوبیت قهرمانان را به واسطه اهمیت نمادین تنها تعداد معدودی از آنها تعریف می کند. با این حال می توان استدلال کرد که همه افراد مشهور هدف انواع «سرمایه گذاری جمعی» هستند که شکل دهنده توجهی است که نثار آنها می شود. قرائت نزدیک تری از تعریف کوبیت آشکار می سازد که او خودش تماما بر انحصارگری[۵] قهرمانگرایی اصرار ندارد، چرا که از جک سلّاخ[۶] -یک قاتل بدنام در مطبوعات-به عنوان یکی از نمونه هایش استفاده می کند، و به «اهمیت نمادین» به عنوان «معنای انتسابی» اشاره می کند که واژه ای دربرگیرندهتر است(جونز ۲۰۰۷، ص. ۴۴۱). تعریف کوبیت، نظیر اکثر صورتبندیهای مفهوم سلبریتی اساسا به نوعی از شهرت قابل تقلیل است، اما هیچ امکانی برای تعیین اینکه چه اشکالی از شهرت به غیر از «درجه بالاتری» از افتخار که به قهرمانان اعطا می شود فراهم نمی آورد. کوبیت نه تنها معیار روشنی برای تعیین اینکه چه کسی قهرمان نامیده می شود ارائه نمی دهد بلکه سوالات ساختاری درباره مطالعه قهرمان را نیز نادیده می گیرد. این مسئله پاسخ اش را در روش اشکال-محتوا[۷] می یابد.
نکته حائز اهمیت آنکه روش اشکال-محتوا محققان را قادر می سازد تا مقایسه های وسیعی بین دوران تاریخی، قلمروهای فرهنگی و انواع گوناگون شهرت داشته باشند. مثال دیگری را در نظر بگیرید. یک موضوع مهم در علوم سیاسی موضوع زبانزد سیاستِ سلبریتی[یعنی] ترکیب مسئلهساز سیاست و شهرت است که شامل ترکیب کردن الگوهای سلبریتی و دولتمردان است که در «مدرنیته اخیر» تشدید شد. به عبارت دیگر با گذشت زمان، حوزه های سیاست و [صنعت]سرگرمی در یکدیگر فرو می ریزند و بیشتر به هم وابسته و قابل جایگزین می گردند. اگرچه این مسئله اغلب مورد بحث قرار می گیرد ولی به دلیل فقدان یک مقایسه سیستماتیک در تنگناست و متخصصان امر به کرات از ادبیات «سطحی و غیرعلمی» که با آن مواجه می شوند شکایت دارند(مارش و همکاران ۲۰۱۰، استریت ۲۰۱۲). رویکردهای موجود، خواه خاستگاهشان مطالعات سیاسی و خواه مطالعات سلبریتی باشد مجال بررسی نشانه های مسئله را فراهم می کنند: ستاره هایی که وارد حیات سیاسی می شوند از نام و آوازه بهره می برند، و بر عکس، سیاست مداران سازوکارهایی را پذیرفته اند که به شکل معمول مورد استفاده سلبریتی هاست(استریت ۲۰۰۴، کلنر ۲۰۱۰)، شخصیت های سیاسی تصویر عمومی سلبریتی ها را تقلید می کنند(ون زونن ۲۰۰۶)، و سلبریتی های کنشگر بیش از پیش در سیاست اثرگذار می شوند(تسالیکی و همکاران ۲۰۱۱). ما می توانیم نشان دهیم که مردم درباره این پدیده(اینتورن و استریت ۲۰۱۱) چه فکری دارند و بعد، تحول پیشرفت آنرا از نظر تاریخی منظم نماییم(ویلر ۲۰۱۳). اما قبل از همه این تلاش ها، پرسش اساسی درباره اینکه چرا سیاست سلبریتی ظهور یافته و مؤثر واقع شده هنوز بی پاسخ مانده است. آنچه نباید از نگاه ما دور بماند این واقعیت است که مفاهیم سلبریتی و سیاستمدار به یکدیگر قابل ترجمه نیستند، و با مجموعه متمایزی از مفاهیم ظاهرا ناسازگار همراه اند تا جایی که به اشتراک گذاشتن پلتفرم های ارتباطی مشابه می تواند به عنوان امری نامعقول تصور شود(به ترامپ و توئیتر فکر کنید). در این مورد، تأکید بر اینکه این مفاهیم جدا از هم اند مانع تعمیم های احتمالی می شود.
روش پیشنهاد شده مستلزم انصراف از مقولات فوق به نفع بحث محتواها و شهرت است و به مسئله سلبریتی ها و سیاستمداران به طور مشترک به عنوان «امر مشهور» یا « شخصیت عمومی» مربوط می شود. به این شیوه، می توان یک مخرج مشترک برای اهداف گوناگون مقایسه های احتمالی حاصل کرد. از آنجا، تنها یک گام برای خلق یک مطالعه کاملا متناسب باقی می ماند که به کفایت به پرسش سیاستِ سلبریتی بپردازد. برای مثال، مقایسه ای را در نظر بگیرید که دامنه اش دویست سال است(مثلا ۲۰۰۰-۱۸۰۰) و به اصل و نسب دو فرد مشهور ارتباط دارد-یکی در شاخه ای از [صنعت]سرگرمی و دیگری در سیاست- و هدفش توصیف فراز و نشیب تنش بین اشکال شهرت و محتواها در هر یک از این دودمانهاست. فرضیه می تواند تداوم هر دو خط(ارتباط مشابه اشکال و محتواها برای هر نوع از شهرت) و همگرایی نهایی آنها را دربرگیرد. مزایای چنین مطالعه ای بر سایر کارهای تاریخی بیانگر همه مزایای روش مقایسه ای است و بر فرصت مواجهه با تحولات بدیلِ پدیده تکیه می کند که در مقابل ثبات ویژگی هایی قرار می گیرد که در آنها مشترک اند. به طور خاص، مواجهه با اشکال و محتواها به عنوان تلاقی واقعیت های اجتماعی و واقعیت های متصور، جایی که تجانس یا تعارض آنها فرصت بیان می یابند، به پیشرفت مقایسه کمک می کند و نشانگر پیکربندی داخلی شهرت یک فرد است. به عبارت دیگر، این رویکرد تحقیق را به سوی پاسخ به سوالاتی هدایت می کند که دغدغه شان تأثیر متقابل روش هایی است که در آن افراد مشهور تولید می شوند، رسانه ای می شوند، و ادراک می شوند و در عین حال طبقه بندی جامعی ارائه می دهد که طی آن محقق را قادر می سازد به فراسوی مفروضات ضمنی اش درباره آنچه شهرت فرد بدان تعلق دارد عزیمت کند.
مثال های بالا و پیشنهاد اولیه من جا را برای توسعه ابزارهای نظری بیشتر ملموس باز می گذارد. اهمیت این رویکرد عمدتا در این واقعیت نهفته است که فرصت وحدت تاریخ های مختلفی را فراهم می آورد که با انواع مختلف شهرت سروکار دارند. با این حال، همچنین از عهده پاسخ به سوالات قدیمی نیز برمی آید و می تواند بحث های گذشته را دوباره احیا کند. اشکال و محتواها می تواند به عنوان یک صورت بندی مجدد از مفاهیم فرهنگی در مقابل کنش های اجتماعی تلقی شود، که رابطه دقیق آنها هدف مجادلات عمده در علوم اجتماعی است(ناوون ۱۹۹۶). اصرار بر شهرت می تواند به عنوان مشارکتی علمی در بحث بین مورخان اجتماعی، که همواره به تلاش برای یافتن قوانین جهانشمول در تاریخ متهم بوده اند، و مورخان فرهنگی درک شود که بر فرهنگ فراگیر توجه دارند در عین اینکه با وسواس از مقایسه های فراگیر اجتناب می ورزند. در مراکز دانشگاهی امروز ساختن پلتفرمهای وسیع برای تبادل روششناختی اغلب به دیده تردید نگریسته می شود به ویژه درباره موضوعی مانند شهرت که به آسانی قابل رد کردن است. مورخان به شکلی مضاعف تحت تأثیر این امر قرار می گیرند، دغدغه آنان به طور سنتی عناوینی نظیر تولد ملت ها یا امپراطوری های در حال فروپاشی است و موضوعاتی نظیر سلبریتی را سطحی و محدود به تغییرات فکری بسیار اخیر می دانند. ولی نمی توانند مسئولیت شان را در نگاه کردن با بینشی فراخ نادیده بگیرند[۸].
ریشه مسئله تاریخی کردن شهرت مسئله خاصگرایی دوره ای[۹] است. آیا طبقه بندی هایی که یک مورخ استفاده می کند باید با مواد او متناسب باشد در حالی که هر گونه تلاش برای تعمیمدهی به عنوان کاری سادهلوحانه کنار گذاشته می شود؟ یا اینکه مورخان باید با پذیرش ریسک ارائه ناصواب نسبت به خاصبودگی یک دوره مشخص، دورهها را نظریه پردازی کنند؟ به همین شکل، مورخان ممکن است با مسئله شهرت نیز به شکلی دو سویه برخورد کنند،[یعنی] به عنوان بیانی عجیب و غریب از ویژگی خاص یک دوره یا به عنوان پدیده ای عمومی که ذاتی جوامع انسانی است. شکگرایی اولیه درباره راه حل اخیر پس از آنکه یک نفر می آموزد که بسیاری از رویکردهای در ظاهر متفاوت به مطالعه شهرت دارای سوالات یکسانی هستند ممکن است کم رنگ شود. با این وجود تاریخ هرگز آنقدر جهانشمول نمی گردد که مورخان سعی در ایجاد آن دارند، و همانطور که چشم انداز مطالعات شهرت نشان می دهند بدون تردید ممکن است کمتر نیز تکه تکه شود.
[۱] Geoff Cubitt
[۲] Max Jones
[۳] Henry Havelock
[۴] Berny Sèbe
[۵] exclusiveness
[۶] Jack the Ripper
[۷] forms-contents method
[۸] تاریخ پیاده روی مشاهیر [آنلاین]. اتاق بازرگانی هالیوود. قابل دسترس در:
walkoffame.com [Accessed 16 March, 2018].
[۹] periodical particularism