این یادداشت برگردان مدخل بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و چاقی از کتاب مفاهیم کلیدی در بدن و جامعه نوشته کیت کریگان است.
تعریف:
نوشتههای مرتبط
بیاشتهایی عصبی، پرخوری عصبی و چاقی اصطلاحات تشخیصی پزشکی برای پدیدهای هستند که اغلب به صورت گروهبندیشده تحت عنوان ناهنجاریهای خوردن قرار میگیرند[۱]. در این میان چاقی احتمالاً به عنوان یک اختلال جسمی قابل درمان است زیرا به عنوان موضوعی برای سلامت همگانی است و با عوامل تعیینکننده اجتماعی مرتبط است. بیاشتهایی و پرخوری در راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM) طبقهبندی میشوند و عمدتاً در شرایط روانشناختی یا روانپزشکی درمان میشوند. در سادهترین حالت، بیاشتهایی از خلال امتناع از خوردن و فهم فرد از خود به عنوان «چاق» خود را نشان میدهد؛ صرف نظر از وزن بدنی کم یا خیلی کم. پرخوری معمولاً در روشهای خوردن بیش از حد، پاکسازی (استفراغ، مصرف ملین) و یا ورزشکردن به گونهای وسواسی، برای حفظ وزن متوسط بدن بروز میکند. چاقی اصطلاحی است برای وزن بدن که به لحاظ پزشکی درصدی تعریفشده فرای هنجارهای محاسباتی برای وزن و قالب بدن است.
*************************************
از دیدگاه پزشکی، شناخت هریک از این شرایط برمبنای معانی و هنجارهایی است که به طیف «سلامتی» وزن بدن مربوط میشوند. سادهترین شیوه محاسبه پارامترهایی است که وزن کم، متوسط و بالای بدنی را در شاخص تودهای (BMI) در نظر میگیرند. محاسبه وزن در نسبت با قد به صورت کیلوگرم بر متر توده بدنی را تشکیل میدهد. به هر حال BMI تنها میتواند به عنوان یک مطرح دال باشد نه یک امر تجویزی، چنانچه نمیتواند تنوع مربوط به نسبت میان شکل چاقی، ماهیچه، اسکلت افراد را محاسبه کند. به رغم نگهداری یک بانک داده مربوط به تنوع جهانی شاخص BMI در سازمان بهداشت جهانی[۲] و طیفهای مقولات مختلف توصیهشده برای تنوع اشکال بدنی[۳]، معیار مسلط بر مبنای شکل بدن هنجارمند هندواروپایی[۴] باقی مانده است. بنابراین، عقلانیکردن بدن به سوی انتزاعات متریک میتواند بر فهم افراد از خودشان مؤثر باشد که هویت آنان را در سطوح شخصی و فرهنگی تشکیل میدهد. تعریفهای بینالمللی از طیف شاخص BMI نیز متنوع است، اما در اصطلاحات عمومی به مقولات زیر وزن (زیر ۱۸.۵ kg/m2)، متناسب (۱۸.۵ تا ۲۵ kg/m2) و ازدیاد وزن (بالای ۳۰ kg/m2) را شامل میشود.
از دیدگاه جامعهشناسی، سادهسازی پزشکیشده بیاشتهایی و پرخوری عصبی امری به شدت بحثانگیز است. دستهبندی تحت عنوان پزشکی «اختلالات خوردن» گرایش به آسیبشناسی فرد نسبت به رفتارهای خوردنش دارد: افرادی که «در خوردن اختلال دارند» به لحاظ روانی خوب نبودن فهمیده میشود. وقتی دراواخر قرن نوزدهم، پزشکی بیاشتهایی عصبی را «کشف کرد»، آن را در مفاهیم مربوط به آسیبشناسی روانی زنانه قرار داد: هیستریا. تشخیص های فروید در مورد امتناع از خوردن، نظریههای گسترده وی را در مورد سائقهای جنسی و تنشهای خانوادگی منعکس میکند (روانکاوی). در نزد وی، بیاشتهایی عصبی شکلی از هیستری بود که [آن را] ناتوانی برای کنارآمدن با انگیزههای جنسی میدانست که به امتناع غذایی منجر میشود، یعنی رد انگیزه برای خوردن (و زندهماندن). در نظریههای روانکاوانه بعدی، این نظریه به نظریههای بیاشتهایی عصبی به مثابه امتناع از انکار بدن یک زن بالغ به نفع حفظ بدن غیرجنسی کودکانه تغییر کرد[۵]. بیاشتهایی عصبی درون طیف هیستری است اما اثرات بدنی – بالا آوردن از مری و تخریب دندانها به دلیل استفراغ مداوم- برای حفظ وزن تقریباً نرمال، کمتر مشهود است. ما میتوانیم در اینجا مفاهیمی را ببینیم که در بازنماییهای رسانههای معاصر از بیاشتهایی عصبی بر آنها اصرار میشود این مسئله تقریباً مربوط به زنان جوان است و غالباً به دلیل پویایی ضعیف خانواده [بر آنها] تحمیل میشود. گزارشهای عمومی از پرنسس دایانا اغلب نشان میدادند بیاشتهایی عصبی او به خاطر عدم پختگی یا فقدان کنترل بر زندگیاش بوده است. در هر مورد این مقولهبندی به مثابه «رنج از اختلال خوردن» است که در اصطلاحات جنسیت از غیرمنطقیبودن و منفعلبودن صورت میگیرد و به طور گستردهای جز شخصیت طبیعی زنانگی به نظر میرسد (جنسیت / جنس ، طبیعت / فرهنگ). آسیبشناسی روانکاوانه از رفتارهای مربوط به خوردن، به طور همزمان علت مشروع ایجاد این شرایط (در تعریف واژه بیمار اشتباه است) و هر نوع توانایی فرد برای عاملیت آن را کاهش میدهد(بیمار به درمان توسط پزشک نیاز دارد).
فمینیستها بحث کردهاند که چنین انفعالی ضرورتاً شیوهای دقیق برای توصیف «اختلالات خوردن» نیست. نمیتوان انکار کرد که این بدن در جامعه بارها و بارها موضوعی میشود تا تلاشهایی برای شکلدادن و کنترل بر آن صورت بگیرد[۶] و ایدهآلها و تصوراتی از کمالگرایی بدنی که عمدتاً غیرقابل دسترس هستند اما با وصف این، میتوانند درونی شوند[۷] . به هر حال، مصرف دفع غذا از بدن نیز میتواند به عنوان ابزاری برای اعمال و نمایش کنترل بر جهان باشد: یعنی به عنوان جایگاهی برای یک عاملیت[۸]. متعاقب آن، شیوههایی از فهم اختلالات خوردن در بافتهای فرهنگی و اجتماعی وجود دارد که بر بدن در جامعه مؤثر است.
ترس وسواسی یک فرد بیاشتهای عصبی از چاقی ممکن است با تصور غیرواقعی (روانشناختی) او از خود در ارتباط باشد، اما حداقل بخشی از آن تصوری است که به بازنماییهای بیرونی اشکال ایدهآل بدنی مربوط میشود که در جامعه وجود دارد[۹]. اشکال ایدهآل بدن بر مبنای زمان و فرهنگ تغییر میکند. یک نگاه اجمالی بر پرتره زنان توسط روبنس[۱۰] پرترههای لِلی[۱۱] از نل گوین[۱۲] معشوقه پادشاه چارلز دوم[۱۳] نشان میدهد که جذابیت «اغواگر چاق» از قرن شانزدهم و هفدهم بدون شرمندگی در چاق بودگی است. فیگورهای پیکر ساعتشنی[۱۴] (در نتیجه پوشیدن لباسهای زیر) در قرن نوزدهم رواج یافت و دوباره در دهه ۱۹۵۰محبوب شدند. چنانچه در زیر خواهیم دید، شکل پرتر بدن برای زنان و مردان هر دو به عنوان ایدهآل در برخی فرهنگها به ویژه در فرهنگهای اقیانوس آرام جنوبی باقی ماند. به هر حال ارتباط عمومی میان لاغری با سلامت بدن عاملی است که از شکلگیری جنبشهای سلامت (و نژادپرستی) اواخر قرن نوزدهم ماندگار شده و به دیدکاه مدرن پزشکی از بدن انسانی به شدت نزدیک است[۱۵].
در سالهای اخیر، نگرانی درباره بیاشتهایی و پرخوری عصبی، شاهد انتقادات پابرجای مردم نسبت به ایدهآلهای صنایع مد و فیلم در مدلها و بازیگران با وزن کم تا بسیار کم بوده است. به طور گسترده این زنان به عنوان نمونههای ضعیف از شکل واقعی بدن برای دختران و زنان جوان محکوم شده است. همچنین، مطالعات مؤثر اجتماعی و فرهنگی مستلزم پژوهشهای دقیقتری است که شامل مصاحبه با کسانی است که رفتارهای مربوط به خوردن خود را در معرض نمایش میگذارند – برخی در رابطه با استفاده آنها از وبسایتهای طرفدار بیاشتهایی[۱۶]– که میزان بالایی از خودکنترلی و تعیین سرنوشت خود که میتواند از طریق کنترل بلع یا دفع غذا از بدن اعمال شود[۱۷]. نمیتوان گفت که بیاشتهایی عصبی یک فعالیت سیاسی خیرخواهانه است اما بنیانها و اظهارات آن به میزان زیادی پیچیده بوده و پشت آسیبشناسیهای شخصی گسترش یافته که آنها مستحق زمینهسازی دقیق هستند.
همزمان، اما در انتهای دیگر این طیف که از نظر پزشکی «اختلالات خوردن» تشخیص داده میشود، نگرانی فزاینده درباره چاقی مطرح میشود که به سرعت در حال ایجاد یک اضطراب و ترس ناگهانی اخلاقی است. ابزار کنترل اجتماعی اعمال شده توسط ابداعات سلامت عمومی با هدف کاهش وزن در مدارس ابتدایی و متوسطه، فرهنگ عمومی، کمپینها و رژیمهای پزشکی پیشگیرانه در بسیاری از کشورهای صنعتی وجود دارد.
هر یک از این الگوهای خوردن میتواند به مثابه یک مشکل سیاسی- اجتماعی توسعه و رشد درنظر گرفته شود و این نگرانیهای نسبتاً مدرن به عنوان آسیبشناسی نیز شناخته میشوند[۱۸]. برای مثال، در چارچوب اخلاقی- دینی اروپای متقدم، خوردن برای اضافه وزن و چاقی به عنوان یکی از هفت گناه کشنده (پرخوری) و برعکس شمرده میشد و برعکس جایی که غذا چربی کمتری داشت به طور عادی نشاندهنده شکوفایی و منزلت اجتماعی بود. در برخی از جوامع مانند ساموآ یا تونگا این مسئله باقی مانده است. اخیراً، چاقی عموماً با وفور و مصرف بیش از حد غذا – ارزان، فراوریشده، پرچرب و کمارزش از نظر مواد مغذی- در ترکیب با کمتحرکی ارتباط یافته است[۱۹]. تلویزیون به طور واقعی نشان میدهد در جایی رقابتکنندگان چاق در گفتمانی هستند که خود چاق یک موجود کاذب محسوب میشود و به خودِ رقابتکننده (منِ لاغر منِ واقعی هستم و منِ با انگیزه هستم) در این فرایند کمک داده میشود. در یک زمینه اجتماعی، ما از ادبیات جامعهشناسی سلامت میدانیم که هر یک از این توصیفها دقیقاً افرادی را شامل میشود که احتمال بیشترین میزان چاقی در جهان توسعهیافته دارند و به طور فزایندهای در کشورهای در حال توسعه زندگی میکنند: یعنی مردمانی با پشتوانه اجتماعی- اقتصادی ضعیف[۲۰].این مسئله فقط به خاطر فراوانی غذایی نیست که اضافه وزن ایجاد میشود، بلکه یکی از دلایل آن، غذاهای پرکالری ارزان است و فقدان در دسترسبودن غذای کم کالری مقرون به صرفه به این امر منجر میشود. همچنین این مسئله با فقدان دانش و زمان یا ایدهآل نبودن امر دانستن اینکه چگونه باید غذا را آماده کرد. در ادبیات بوردیویی، عادتوارههای ما را از چیزی آگاه میکنند که ما به عنوان غذاهای مناسب میبینیم. بنابراین مردم چیزی را میخورند که ممکن است از نظر پزشکی رژیم غذایی پایینتری باشد و لزوماً به آموزش بیشتر در مورد غذا پاسخ نمیدهند.
وزن ایدهآل نیز از لحاظ فرهنگی مشخص میشود. بنابراین چیزی که ممکن است در کشورهای توسعهیافته امروزی چاقی به نظر برسد در گذشته ممکن بوده به عنوان امر مطلوب در نظر گرفته شده است یا اینکه در جوامع معاصر با دسترسی پایینتر همگانی به غذا، ممکن است هنوز به عنوان نشانه منزلت بالای اجتماعی و کامیابی در نظر گرفته شود. به همین ترتیب، در زمینه فرهنگی، بیاشتهایی عصبی ممکن است به عنوان یک انتخاب زیباییشناسانه بر مبنای یک تصمیم آگاهانه کیهانشناسانه برای برتری رسیدن روح به رضایت جسمی یا مادی باشد. با توجه به معیارهای تشخیصی DSM ، بیشتر پرهیزکاران کاتولیک که در نقاشیهای قرون وسطی و رنسانس به تصویر کشیده شدندهاند، بیاشتهای عصبی تشخیص داده میشوند۰[۲۱]، همانطور که بسیاری از گوروها[۲۲] یا راهبان و راهبه های بودایی امروز خواهند بود. در پاسخ به آسیبشناسی رفتارهای مصرفی که به اشکال بدنی ناهنجار منجر میشوند، در کشورهای توسعهیافته، با جنبشهایی مواجه میشویم، به ویژه در ایالات متحده از «جنبش پذیرش چاقی[۲۳]» و وبسایتهای حمایتی برخط مربوط به بیاشتهایی عصبی و پرخوری[۲۴]. [در این میان] کمتر بحثبرانگیز است که کمپینهای تبلیغاتی خاصی وجود دارد که توسط شرکت خاصی بر اساس ترویج پذیرش اشکال تنوع بدنهای «زنان واقعی» انجام میشود که سوزی اورباخ[۲۵] شخصاً در آن نقش داشته است. به عنوان شرایطی که بدنها را تحت تأثیر قرار میدهد، هیچ یک از این اختلالات به سادگی و به طور مستقیم به عنوان یک بیماری پزشکی-زیست-روانشناختی وجود ندارد. جدا از اینکه احتمال آنکه هر یک از اینها اعمال عاملیت یا ابراز آگاهانه تفاوت باشد، به عنوان اعضای جنبشهای پذیرش چاقی یا بیاشتهای عصبی که بحث شد، مفهوم این پدیدهها به عنوان اختلالات عصبی میتواند با بدنهای ایدهآل در جامعهای که به لحاظ تاریخی یا فرهنگی خاص است، در نظر گرفته شود.
[۱] – من برای نامیدن مدخل ناهنجاریهای خوردن انتخابی نداشتم، زیرا مقولهبندیهای پزشکی را برای پیچیدگیهای ابن بجث اولویتبندی میکند، در حالی که اصطلاحات شخصی (اندکی)، پرباری کمتری دارند.
[۲] – http://apps.who.int/bmi/index.jsp
[۳] – WHO, 2004
[۴] – Caucasian
[۵] – Hepworth, 1999
[۶] – ن.ک به [مدخلهای] پیری و کودکی، فرایند تمدن، قدرت
[۷] – ن.ک به [مدخلهای] ظاهر و زیبایی، رسانه و بازنمایی
[۸] – Orbach, 1986
[۹] – Bordo 1993; Orbach, 1986
[۱۰] – Reubens
[۱۱] – Lely
[۱۲] – Nell Gwyn
[۱۳] – King Charles II
[۱۴] – Hour-glass figures
[۱۵] – ن. ک به [ مدخل] پزشکی و علم
[۱۶] – Burke، ۲۰۰۹
[۱۷] – Orbach, 1986
[۱۸]-Hepworth, 1999
[۱۹] – Hinde, in Dixon and Broom, 2007
[۲۰] – Friel and Broom, in Dixon and Broom, 2007
[۲۱] – Hepworth, 1999
[۲۲] – gurus
[۲۳] – Braziel and LeBesco, 2001
[۲۴] – Burke, 2009
[۲۵] – Susie Orbach