رمان اسرار نوشتهی نویسنده، شاعر، رماننویس و برندهی جایزهی نوبل نروژی، کنوت هامسون است. هامسون در میان دو جنگ جهانی به فاشیسم آلمان گرایش داشت و زمانی که در ۱۹۴۰ نروژ به اشغال آلمان نازی درآمد، هامسون جانب اشغالگران را گرفت. همین امر از محبوبیت او کاست تا زمانی که با گذشت سالها، از رمانهای او اقتباسهایی سینمایی صورت گرفت و دوباره نام او را بر سر زبانها انداخت. تمایلات فاشیستی هامسون، در کنار نگاه ضدسرمایهداری، گرایش به طبیعت در کنار نکوهش بدن دارای نقص و تناقضات بسیار در شخصیت اصلی رمان اسرار که به شخصیت پیچیدهی نویسنده نیز بیشباهت نیست، همگی به رمانی اسرارآمیز شکل دادهاند. اما آنچه در این رمان مایهی شگفتی است تمایلات نژادپرستانهی پنهان نویسنده در لایههای نامحسوس داستان است. نژادگرایی در عامترین تعریف آن «باور به وجود نژادهای انسانی و به برتری نژاد “خود” نسبت به نژادهای “دیگر”» تعریف میشود. (فکوهی، ۱۳۸۲، ص ۱۱۷). در نژادگرایی دو استدلال مطرح میشود. یکی باور به «تقسیمبندیهای بیولوژیک بزرگی که فراتر از قومیتها و حتی ملیتها رفتهاند و تعداد محدودی را در کل بشریت تشکیل میدهند و نام نژاد بر آنها گذاشته میشود.» و دوم «باور به نوعی طبقهبندی سلسلهمراتبی میان نژادها بر اساس قابلیتها و خصوصیات بیولوژیک آنها». (همان). اگرچه در رمان اسرار این نوع از گرایشات در مورد نژادی خاص مطرح نمیشود اما این گرایش در مورد فیزیولوژی و بدن خاصی که داران نوعی نقصان و تفاوت است، وجود دارد.
برای درک زیباییشناسی در فاشیسم باید به سراغ درک مفهوم زیبایی در اندیشهی یونانی و باستان برویم. در این اندیشه «زیبایی یعنی کمال، یعنی بینقص بودن و نزدیکی به نمونههای طبیعی.» به طور کلی در نگاه اغلب فیلسوفان یونانی، شکل ظاهری، گویای طبیعت درونی بود. بنابر باورهای باستانی، نداشتن تقارن چه طبیعی باشد و چه بر اثر حادثه رخ داده باشد، انسان را به حوزهی شیطانی میراند. نقص عضوهای جسمی یا بیماریها روانی، دیوانگان، دلقکان و کوتولههایی که خود را به لودگی میزنند در این دسته قرار گرفته و هراسی آمیخته به احترام را به همراه داشتند. در فاشیسم نیز با بازگشت به همین درک باستانی، تقابلهایی دقیق میان موقعیتهای عقیدتی، اجتماعی، نژادی و … ایجاد میشود و به تعریف زیبایی در رویکردی ایدئولوژیک و تنها در شکلی خاص و که مورد نظر و تحمیل شده توسط حاکمیتی سیاسی است، میپردازد. (فکوهی، ۱۳۹۲، ص۲۱۱-۲۲۲) با این توضیح به سراغ رمان اسرار و توضیح بروز این رویکرد میرویم.
نوشتههای مرتبط
شخصیت اصلی رمان مردی اسرارآمیز به نام ناگل است که به شهری کوچک پا میگذارد. او با داستانبافیها، خیالپردازیها و دروغگوییهای خود مردم شهر را شگفتزده میکند و اسباب سرگرمی و دستمایهای برای غیبت آنان فراهم میآورد. ناگل به قدری سخنان متناقض میگوید که مردم گیج میشوند اما خواننده در لذت دروغگویی او شریک میشود چرا که به ذات نیک و کمکهای پنهانی او پی میبرد.
ماجرای اصلی رمان دربارهی عشق آتشین ناگل به زنی به نام دوشیزه کیلاند است که زیبایی زبانزدی دارد. ناگل مردی حدود سی ساله است که ورودی عجیب به شهر دارد و برای مدتی نامعلوم در هتلی ساکن میشود. او دارای حس ششم خارقالعادهای است و تمایل زیادی به شوکه کردن دیگران دارد. یکی از عادات وی تخریب شدید شخصیت خودش است. امری که دیگران را معذب میکند اما به دلیل داستانپردازیهای عجیب او در شهری کوچک که مردم داستان زیادی برای شنیدن ندارند، وی همچنان در مرکز توجه باقی میماند. برای مثال او در میان چمدانهایش یک جعبهی ویولن دارد و وقتی همه از او میخواهند که قطعهای برایشان بنوازد، میگوید که اصلاً نوازندگی بلد نیست و تنها این جعبه را به خاطر جلب توجه مردم با خود به این طرف و آن طرف میبرد و حتی ویولنی هم در جعبه نیست بلکه تعدادی ملحفهی کثیف در آن قرار دارد. این مسئله را بعدها مستخدم هتل که سارا نام دارد نیز به چشم میبیند و به دیگران نیز میگوید. اما سؤال اصلی برای دوشیزه کیلاند در این میان این است که هدف اصلی ناگل از لو دادن چنین مسائلی چیست؟ در اواخر رمان در جشنی که در شهر برپا شده است، ناگل با تنها ویلن موجود در شهر به چنان تکنوازیای دست میزند که همه انگشت به دهان میمانند. این رفتارهای ضد و نقیض ناگل در سراسر داستان ادامه دارد. اما علت محبوبیت اصلی ناگل برای خواننده دست و دلبازیهای مخفیانهی اوست که وی اصرار دارد کسی از آنها اطلاعی نداشته باشد. بخش اعظمی از این دست و دلبازی معطوف به فردی است که در داستان با عنوان «کوتوله» معرفی میشود. ناگل نه تنها از وی در برابر بیادبی و تحقیر دیگران حمایت میکند بلکه به صورت مخفیانه نیز برای او لباس مناسب تهیه میکند و مرتب هوای او را دارد.
فاشیسم در رمان زمانی ظهور مییابد که خواننده متوجه میشود، تنها موجود پلید در تمامی داستان همین فردی بود که مردم او را با بغض و کینه کوتوله مینامیدند. فردی که هم از لحاظ ظاهر زشت و بدترکیب بود و هم از لحاظ باطن. مردی بدقواره و کج و کوله که ذاتی پلید داشت و در سراسر داستان، ناگل برای او دل میسوزاند، به او کمک مالی میکرد و حتی از این موجود پست دفاع هم کرده بود.
اگرچه محوریت داستان دربارهی شخصیت عجیب ناگل و ابراز علاقهی رک و راست او به شیزه کیلاند یا همان داگنی است اما خواننده در کمال تعجب در انتهای رمان، با شخصیت پلید و نکبتبار کوتوله روبرو میشود. آن هم در یک جمله و در قالب یک اکتشاف. گویی نویسنده تمام داستانسراییهایش را کرد تا در انتها به خواننده بگوید که چنین فردی، با این مشخصات بدنی، با اینکه در کلیت داستان از چندان اهمیتی برخوردار نبوده و نه زیبایی داگنی را داشته و نه به عجیب و غریبی ناگل بوده، اما از ابتدا قابل اعتماد نبوده و تمام اتفاقات شوم داستان منعطف به حضور و وجود اوست. کوتوله یک کشیشزاده و باربر ذغال است و گاهی هم برای درآوردن پول میرقصد و لوده بازی درمیآورد. بدن او ارزشی ندارد و همواره توسط دیگران مورد تعرض و تحقیر قرار میگیرد. او هر کار خیری که انجام بدهد منفور است، حتی زمانی که جلوی خودکشی ناگل را گرفته است. چرا که تمام اینها پوششی است پشت آن بدن بدترکیب و چهرهی زشت تا به اهداف خبیث خود برسد. اهدافی که خواننده باید خود آنها را حدس بزند.
داوید لوبروتون در کتاب «جامعهشناسی بدن» از بدن «خیالین نژادگرایی» و بدن «ناتوان» صحبت به میان میآورد. این دو فرم از بدن یکی بروز خیالین دارد و دیگری بروزی جسمانی. بدن خیالین، بدنی است که فرد نژادپرست، با سعی در تمایزگذاری میان بدن بدون نقص و بدن فرد غریبه آن را میسازد. مانند کاری که مردمشناسان در آفریقا و یا نازیها در اندازهگیری بینی، جمجمه و اندامهای «دیگریِ» ناشناخته و یا مورد نفرت، انجام دادند. و آنجا که نازیها موفق به کشف تفاوت محسوسی نشدند به خیالپردازی دست زدند و با تعریف نشانهای بیرونی مانند ستارهی زرد که بر روی لباسهای یهودیان نصب میشد، بر این تمایز تأکید میکردند. این در حالی است که تمایز جسمانی بارز در افرادی که «ناتوان» نامیده میشوند، نوع دیگری از روابط را با افراد در جوامع تعریف میکند. لوبروتون معتقد است که جوامع غربی از «ناتوانی جسمانی یک داغ ننگ میسازند و آن را به عاملی ظریف برای ارزیابی منفی شخص بدل میکنند.» (لوبروتون، ۱۳۹۲، ص ۱۰۸). این امر به خوبی در رمان اسرار مشهود است. فردی که در سراسر رمان کوتوله نامیده میشود، فردی منفور است که از طرفی اکثر افراد جامعه با او رفتاری زننده و تحقیرآمیز دارند و از طرف دیگر احساس شفقت و دلسوزی برخی از این افراد در کنار شخصیت اصلی داستان و مخاطب نیز به وی متمایل میشود. در تمام طول داستان دلیلی مبتنی بر خوی پلید و غیرانسانی «کوتوله» ارائه نمیشود جز تفاوت جسمی وی با دیگران. او موجودی مرموز است که اگر کار نیکی هم انجام دهد برای پنهان کردن ذات پلید خود انجام داده است. و در انتها تنها چیزی که شاید توجیه کنندهی نتیجهی شوکه کنندهی رمان بتواند باشد، نگاه نهفته فاشیستی به بدنِ ضعیف و بدنِ متفاوت در ادبیات هامسون است.
منابع:
فکوهی، ناصر. (۱۳۸۲). تاریخ اندیشه و نظریههای انسانشناسی. تهران: نشر نی.
فکوهی، ناصر. (۱۳۹۲). انسانشناسی هنر (چاپ دوم). تهران: نشر ثالث.
لوبروتون، داوید. (۱۳۹۲). جامعهشناسی بدن. (ترجمه: فکوهی، ناصر). تهران: نشر ثالث.
هامسون، کنوت. اسرار. (۱۳۸۵). (ترجمه: سعیدپور، سعید). تهران: مروارید.