امبرتو اکو، برگردان: عاطفه اولیایی
علیرغم ابهام واژه ی فاشیسم، به نظرم می توان فهرستی از ویژگی های پدیده ای را که «فاشیسم ابدی»[۳] می خوانم، تهیه نمود. این ویژگی ها را نمی توان در یک سامانه گنجاند؛ برخی نافی یکدیگر و از ویژگی های استبداد و یا جزم گرایی اند. ولی با وجودِ یکی از آن ها افشانه ی فاشیسم شروع به شکل گیری می کند.
نوشتههای مرتبط
۱ـ نخستین جنبه ی فاشیسم ابدی ستایش سنت است
البته سنت گرایی که بسیار قدیمی تر از فاشیسم است نه تنها از ویژگی های افکار کاتولیک ضد انقلابی پس از انقلاب فرانسه بود بلکه در دروان یونان باستان (هلنی)، واکنشی به خردگرایی کهن یونان بوده است. مردمان گوناگون حوزه مدیترانه که به ادیان متفاوتی پایبند بودند (بیشتر این ادیان به راحتی مورد تایید معابد رومی ها بود) خواب الهام الهی را می دیدند که در سپیده دم تاریخ بشریت وحی شده بود واز نظرعرفای سنت گرا مدت مدیدی پس پرده ی زبان فراموش شده ـ در هیروگلیف مصری، در ویرانه های سلت[i] و در طومار های ادیان ناشناخته ی آسیا ـ مستور بود.
این فرهنگ نوین می بایست ترکیبی بوده باشد. براساس واژه نامه ها این آمیختگی نه تنها « ترکیب باورها و مراسم گوناگون بود»؛ بلکه چنین ترکیبی می بایست تضاد ها را نیز تحمل کند. رگه ای از خرد در هر کدام از پیام های اولیه بود واگر چه به ظاهر به نظر می رسید محتوایی متفاوت یا ناسازگار داشته باشند همه به طور تمثیلی به حقیقتی کهن اشاره داشتند.
حقیقت یک بار و برای همیشه روشن شده بود و آنچه مانده بود تفسیر پیام های رمزگونه اش بود. در نتیجه پبشرفت آموختن ناممکن بود.
اگر نظری به بخش کتاب هایی که زیر عنوان عصر نویی در کتابخانه های آمریکا به فروش می رسند بیفکنید حتی به نوشته های آگوستین مقدس نیز ـ که تا آن جا که من خبر دارم فاشیست نبوده ـ برخواهید خورد. ولی ترکیب اگوستین مقدس و استون هنج [۴] از نشانه های فاشیسم ابدی است.
۲ـ سنت گرایی، رد تلویحی نوگرایی است.
فاشیست ها و نازی ها هر دو فناوری را ستایش می کردند در حالیکه اندیشمندان سنت گرا عادتا آن را به مثابه نفی کننده ی ارزش های معنوی سنتی رد می کردند. لیکن با وجود این که نازیسم از پیشرفت فناوریش به خود می بالید ارج گذاری اش به نو آوری بسیار سطحی و بر پایه ی خون بر زمین بود[۵]. رد دنیای مدرن در پوشش رد شیوه ی سرمایه داری مطرح می شد. روشنگری و عصر خرد آغاز فساد و انحراف تلقی می شد . به این معنا فاشیسم ابدی را می توان خرد ستیز دانست.
۳ ـ خرد ستیزی ناشی از کیشِ کنش به خاطر کنش است.
عمل یا کنش که فی النفسه زیباست، باید بدون درنگ و اندیشه صورت گیرد. تفکر نوعی عقیم و سست سازی عمل است. بنابراین فرهنگ را از ورای نهش ها و روش های حیاتی اش می سنجند. بی اعتمادی به دنیای روشنفکران همواره از ویژگی های فاشیسم ابدی بوده است: و این از شیفتگی هرمان گورینگ[۶] برای جمله ای از نمایشنامه هنس ژوست ( «وقتی صحبت از فرهنگ می شود دست به اسلحه می برم» ) گرفته تا استفاده از اصطلاحات « روشنفکر منحط»، “ملا نقطی” («eggheads») «پر فیس و افاده های بی مصرف» و «دانشگاه لانه ی سرخ ها» صادق است. روشنفکرانِ رسما فاشیست، عمدتا در پی حمله به فرهنگ تجدد و روشنفکران لیبرال «خائن» به ارزش های سنتی بودند.
۴-ـ تفکر منقد تمایز گذار است و این خود نشانه ی تجدد است.
در فرهنگ مدرن، متفکران عدم توافق را راهی برای پیشبرد دانش میدانند و آنرا ستایش می کنند در حالیکه فاشیسم ابدی آن را ناشی از خیانت می داند.
۵-ـ عدم توافق نشانه ای از تنوع است.
فاشیسم ابدی از طریق استثمار و تشدید ترسی طبیعی از تفاوت ها در پی ایجاد اجماع و همرایی است. اولین جذبه برای یک فاشیست و یا جنبش نارس فاشیسم حرکتی علیه بیگانه است. بنابراین فاشیست ابدی در معنا نژاد پرست است.
۶ـ فاشیسم ابدی ناشی از استیصال فردی و یا جمعی است.
یکی از مشخص ترین ویژگی های تاریخی فاشیسم توسل به طبقه ی متوسط مستأصلی ی بود که از بحران اقتصادی رنج می برد و دچار خفت اقصادی و ترس ازفشار گروه های پایین تر جامعه شده بود. در زمان ما اکثریت «پرولتاریای» قدیمیِ خرده بورژوا شده و لومپن ها که به مقیاس وسیعی از صحنه ی سیاسی کنار زده شده اند، مخاطبین فاشیست های فردا خواهند بود.
۷ ـ فاشیسم ابدی به کسانی که از احساس محرومیت از هویت اجتماعی در رنج اند، تلقین می کند که تنها امتیاز مشترکشان زاده شدن در یک سرزمین است.
این سرچشمه ی ملی گرایی است. به علاوه تنها دشمنان یک ملت می توانند به آن هویت بخشند. در نتیجه ریشه ی روانی فاشیست ابدی از وسواس توطئه ای بین المللی سیراب می شود و پیروان این فاشیسم باید احساس در محاصره بودن کنند. آسان ترین طریق خنثی کردن آن توطئه ی استفاده از بیگانه هراسی[۷] است. اما باید توطئه ای نیز در داخل در جریان باشد: یهودیان معمولا از بهترین اهدافند زیرا که در عین حال هم در درون و هم در برون اند. در امریکا وسواس توطئه نهفته در نظریه ی پت رابینسون است به نام « نظم نوین دنیا[۸]» و البته همانطور که شاهدش بودیم بسیاری دیگر نیز وجود دارد.
۸ ـ دنباله روان باید از ثروت با کبکبه و دبدبه دشمنان احساس خفت و خواری کنند.
در کودکی به ما می آموختند که انگلیسی ها پنج وعده غذا می خورند: بسیار بیشتراز ایتالیایی های فقیر و هوشیار و یهودیان ثروتمندند و از طریق شبکه ای مخفی به یکدیگر یاری می رسانند. دنباله روان فاشیست های ابدی نیز باید بدانند که به راحتی قادر به در هم کوبیدن دشمن اند. بنابراین با لفاظی های متضاد، دشمن را در عین حال بسیار ضعیف و بسیار قوی می نمایانند. حکومت های فاشیستی محکوم به شکست اند زیرا که دایما عاجز از برآورد دقیق نیروی دشمن اند.
۹ ـ برای فاشیست های ابدی مبارزه برای زندگی کردن نیست بلکه منظور زندگی کردن، مبارزه است.
از ان جا که « زندگی جنگ دایم است[۹]»، « صلح طلبی معامله با دشمن » و بنابراین نکوهیده است. اما این تفکر، خود، جنگی دایم[۱۰] و پیچیده به دنبال می آورد. برای شکست دشمن باید جنگی قطعی[۱۱] رخ دهد که در پی آن جنبش بر دنیا حکم خواهد راند. چنین «راهکرد قطعی و نهایی » متضمن دوره ای از صلح یعنی دورانی طلایی خواهد بود که خود اصول جنگ دایم را نفی می کند. این معضل را هیچ رهبر فاشیستی نتوانسته است حل کند.
۱۰ ـ نخبه گرایی از ویژگی های تمام ایدیولوژی های واپسگراست زیرا که اساسا اشرافی است؛ نخبه گرایی اشرافی و نظامی تنفری خشن و شدید نسبت به ضعفا ابراز می کند.
فاشیسم ابدی فقط قادر به جانبداری از نخبه گرایی عامه پسند است. هر کدام از شهروندان از بهترین های دنیایند ـ اعضای حزب بهترین های شهروندان اند ـ هر شهروند می تواند (و یا باید) عضو حزب شود. ولی اشرافیت بدون مردم عام نمی تواند وجود داشته باشد. در واقع رهبران با اطلاع از این که قدرتشان را نه بطور دمکراتیک بلکه به زور کسب کرده اند، به خوبی اگاهند که آن زور نیز بر ضعف مردم استوار است؛ در واقع آنان به قدری ضعیف اند که احتیاج به حکمران دارند.
۱۱ـ با چنین دیدگاهی همه برای قهرمان شدن تربیت می شوند.
قهرمانان در اسطوره ها موجودات استثنایی هستند ولی در جهان بینی فاشیسم ابدی، قهرمانی هنجاری است اجتماعی. این کیش قهرمان پروری مشخصا با کیش مرگ مرتبط است. تصادفی نیست که شعار فالانژیست های اسپانیایی «زنده باد مرگ»[۱۲] بود. در جوامع غیر فاشیستی به شهروندان می آموزند که مرگ ناخوش آیند است لیکن باید با متانت پذیرفته شود؛ مؤمنین، مرگ را راهی دردناک برای دستیابی به خوشبختی می دانند. اما فاشیست ابدی گرسنه ی مرگ قهرمانانه است، یعنی والاترین پاداش یک زندگی قهرمانانه که به خورد او داده اند. وی بی صبرانه در انتظار مرگ است و در این بی صبری دیگران را مداوما به استقبال مرگ می فرستد.
۱۲ ـ از آنجا که هم جنگ دایم و هم قهرمانی، بازی هایی بسیار دشوارند، فاشیست ابدی این امر را متوجه امور جنسی می کند.
این خود سرچشمه ی نرینه رفتاری[۱۳] است ( که تنفر از زن و عدم تحمل و محکومیت رفتار جنسی غیر استاندارد ـ ازپرهیز از آمیزش گرفته تا همجنس گرایی ـ است). آز آن جا که حتی آمیزش، بازی سختی می شود، قهرمان فاشیست ابدی، بازی با اسلحه را جایگزین آن می کند ـ و این عمل قضیبی[۱۴] مصنوعی است.
۱۳ـ فاشیسم ابدی بر اساس پوپولیسمی گزینشی یا به زبان دیگر پوپولیسمی کیفیتی است.
در دمکراسی شهروندان از حقوق فردی برخوردارند ولی در مجموع از نظر کمیتی تاثیری سیاسی دارند: فرد از تصمیم جمع پیروی می کند. لیکن از نظر فاشیست های ابدی فرد به عنوان فرد از حقی برخوردار نیست و مردم به مثابه یک کیفیت و یک تمامیت یکپارچه با اراده ای مشترک، تعریف می شوند. از آن جا که جمعیت کثیر مردم نمی تواند اراده ی مشترک داشته باشد، رهبر تظاهر به مفسر بودن اراده ی آن ها می کند. مردم که قدرت نمایندگی خود را از دست داده اند، برای ایفای نقش مردم به صحنه ی سیاسی دعوت می شوند. در نتیجه مردم بیش از تخیلی نمایشی[۱۵] نیستند. در آینده تلویزیون و یا اینترتی عامه پسند( پوپولیستی) پاسخ های احساسی گروهی منتخب از مردم را به عنوان صدای مردم ارائه خواهد کرد و چنین نیز پذیرفته خواهد شد.
فاشیسم ابدی به دلیل کیفیت عامه پسند بودنش باید در مقابل حکومت پارلمانی « پوسیده» بیاستد. هر زمان ساستمداری در باره ی مشروعیت پارلمان و نمایندگی صدای مردم ابراز شک می کند بوی فاشیسم ابدی شنیده می شود.
۱۴-ـ فاشیسم ابدی دروغ پراکنی[۱۶] می کند
در رمان ۱۹۸۴[۱۷] ، ارول نیوزپیک را به عنوان زبان رسمی ای به نام اینگساگ ( سوسیالیسم انگلیسی) ابداع کرد. اما عناصری از فاشیسم ابدی در اشکال مختلف حکومت های استبدادی نمایان است. کتب مدارس نازی ها به منظور تضعیف قدرت استدلال و تفکر پیچیده به زبانی ضعیف ونحوی ابتدایی نوشته شده بودند. ولی به غیر از نیوزپیک نازی ها، باید توانایی شناسایی انواع دیگر آن ها را نیز، حتی اگر ظاهر معصوم یک برنامه ی تلویزیونی را داشته باشند، داشته باشیم.
حال که ویژگی های فاشیسم ابدی را برشمردم، نوبت به نتیجه گیری می رسد. در بامداد ۲۷ ژوئیه ی ۱۹۴۳، خبر سرنگونی فاشیسم و دستگیری موسولینی را از رادیو شنیدم. مادرم مرا به خرید روزنامه فرستاد. وقتی به نزدیک ترین باجه رسیدم روزنامه های بسیاری با نام های متفاوت دیدم. به علاوه با نگاهی سریع به سر خط اخبار متوجه شدم که هر کدام با دیگری متفاوت است. یکی از آن ها را خریدم . پیامی را در صفحه ی اول آن با پنج، شش امضای حزب های متفاوت مانند دموکرات مسیحی ها، حزب کمونیست، حزب سوسیالیست، حزب عمل، و حزب لیبرال خواندم. تا آن زمان فکر می کردم در هر کشور فقط بک حزب وجود دارد و در ایتالیا هم تنها حزب ملی فاشیست وجود داشته است. یک باره کشف کرده بودم که درعین حال چند حزب می توانند در کشورم وجود داشته باشد. به علاوه از آن جا که کودک تیزهوشی بودم نتیجه گرفتم که تمام این احزاب یک شبه تشکیل نشده اند و از قبل به شکل سازمان های مخفی وجود داشته اند.
مقاله به پایان رسیدن استبداد و شروع آزادی را نوید می داد: آزادی بیان، رسانه ها، سازمان های سیاسی. در تمام عمرم واژه های «آزادی» و یا «استبداد» را نخوانده بودم. به یمن این واژه ها دوباره زاده شده بودم . این بار، مردی غربی و آزاد.
باید کوشش کنیم تا این مفاهیم دوباره فراموش نشوند. فاشیسم ابدی هنوز وجود دارد و برخی مواقع در لباس شخصی. البته تشخیصشان بسیار آسان تر می بود اگر کسی رک و راست می گفت « می خواهم دوباره آشویتس راه بیندازم و پیراهن سیاه ها دوباره در میادین ایتالیا رژه بروند». زندگی به این سادگی نیست. فاشیسم ابدی می تواند در پس معصوم ترین نقاب ها باز گردد. وظیفه ی ما بر ملا کردن آن و رو کردن هراثر جدیدی از آن هر روز و در هر جای دنیا ست. سخن فرانکلین روزولت در نوامبر ۱۹۳۸ شایسته ی یاد آوری است: « اگر دمکراسی آمریکایی به مثابه نیرویی زنده از پیشروی باز ماند و از راه های صلح آمیز روز و شب در بهبود سرنوشت شهروندان مان نکوشد ـ قدرت فاشیسم در سرزمینمان گسترش می یابد.» آزادی و رها سازی وظایفی بی پایان اند. شعار ما چنین است: «فراموش نکن».
و برای اختتام این هم شعری از فرانکو فورتینی:
آواز آخرین پارتیزان
بر دیواره ی پل
سرهای مردان برآویخته
در آب چشمه ها
بزاق مردان به دار آویخته
بر سنگفرش بازار
ناخن مردان تیرباران شده
برخشکیده علف ها
دندان مردان تیرباران شده
دندان در هوا و سنگ فروبر
تن، نه دیگر تن انسان است
دندان در هوا و سنگ فروبر
دل، نه دیگر دل مردان است
ما اما در چشم مردگان خوانده ایم
و آزادی جهان، ارمغان ماست
ودر دستان گره خورده ی مردگان
داد، نزدیک.
امبرتو اکو ۱۹۹۵
یادداشت ها ـ توضیحات و لینک ها از مترجم.
[۱] celtic
[۲] Grail
[۳] Ur –Fascism = eternal Fascism
[۴] نام آثار باستانی دوران نوسنگی در سالیسبوری انگلیس
[۵] Blut und Boden
[۶] Hermann Goering و Hanns Johst
[۷] xenophobia
[۸] تئوری توطئه، اصطلاح نظم نوین جهانی (به انگلیسی: New World Order یا NWO) به پیدایش حکومتی تمامیتخواه برای سلطه بر تمام دنیا اطلاق میگردد]
در تئوریهای توطئه درونمایهٔ معمول نظم نوین جهانی پایگاه سری قدرتی از نخبگان در نظر گرفته میشوند که لیست بلندبالایی از اقداماتی که باید در سطح جهان انجام دهند در دست دارند و در حال دسیسهچینی برای حاکمیت بر جهان از طریق یک حکومت جهانی اقتدارگرا و قدرتطلب هستند؛ حکومتی که جایگزین حاکمیت تمامی کشورهای مستقل جهان شود. نظم نوین جهانی به پروپاگاندایی که در راستای القای برقراری حکومت جهانی به عنوان نقطهٔ عطف پیشرفت تاریخ و حد اعلای آن انجام میگیرد نیز اطلاق میشود. طرحریزی رخدادهای مهمی در سیاست و اقتصاد جهان به گروههای تأثیرگذار کوچکی نسبت داده میشوند که از طریق سازمانهای صوری متعددی انجام میگیرند. تلاش برای تسلط بر جهان از جانب گروههای سیاسی و سری کوچک طی حوادث تاریخی و کنونی متعدد، جزئی از نقشهٔ دستیابی به سلطهٔ جهانی در نظر گرفته شدهاند.
[۹] ملک الشعرا بهار: زندگی جنگ است جانا بهر جنگ آماده شو نیست هنگام تامل بی درنگ آماده شو!
[۱۰] Armageddon
» [۱۱] قطعی جدال» یاد آور سرود انترناسیونالیسم است ـ
[۱۲] Viva la Muerte
[۱۳] machismo –
[۱۴] phallic exercise
[۱۵] theatrical fiction
[۱۶] Newspeak
[۱۷] اریک آرتور بلر (به انگلیسی: Eric Arthur Blair) با نام مستعار جرج اورول (به انگلیسی: George Orwell) (زادهٔ ۱۹۰۳ – درگذشتهٔ ۱۹۵۰) داستان نویس، روزنامهنگار، منتقد ادبی و شاعر انگلیسی بود. او را بیشتر برای دو رمان سرشناش و پرفروشش مزرعه حیوانات و هزار و نهصد و هشتاد و چهار میشناسند. این دو کتاب بر روی هم بیشتر از هر دو کتاب دیگری از یک نویسنده قرن بیستمی، فروش داشتهاند.
فاشیسم ابدی (۱)