عکس فوری (۲۹۲): خودکشی و ویرانی مطلق با جنگ یا تلاش برای بهبود موقعیت با مذاکره، انتخاب عقلانی روشن است
سال جدید برای مردم ما با دغدغهها و فشارهایی بیش از پیش و بیسابقه در چند دهه اخیر آغاز میشود. از یک سو، فشارهای اقتصادی که کمر طبقه متوسط و به ویژه طبقه محروم جامعه را خرد کرده در موازات با تداوم فضای بسته و فشارهای سیاسی و دخالت بیحد و حصر حاکمیت در زندگی خصوصی مردم که حیات و حتی زنده ماندن را برای همه تلخ و گاه غیرقابل تحمل کرده است؛ و از سوی دیگر، فشار و تهدید آمریکا و اسرائیل برای رسیدن به منافع خود، بدون آنکه کمترین اندیشه و دغدغهای نسبت به آینده اقداماتشان برای مردم ایران یا منطقه داشته باشند؛ یا کمترین دغدغهای نسبت به ویرانی و فروپاشی کامل کشور ما.
تکلیف آمریکا و اسرائیل روشن است؛ زیرا در طول پنجاه سال اخیر همواره نشان دادهاند که به هیچ چیز جز جنگ افروزی برای پیشبرد اهداف کوتاه و بلند مدت خویش فکر نمیکنند و برایشان، به هیچ وجه «سرانجام» جنگ یا سایر مداخلاتشان در کشورهای دیگر، مطرح نیست. کما اینکه آمریکا در طول این نیم قرن با دخالتهای بیشمارش در ایران، هرگز به عواقب آن نیندیشید، و بهای این مداخلات را صرفاً مردم ما دادند. بنابراین باید دو رژیم آپارتایدی اسرائیل و ترامپی آمریکا را که هر دو، کشورهای خودشان و کل جهان را به بنبستی تقریبا کامل کشاندهاند، کمتر در تحلیل خود مد نظر داشته باشیم و نگاهمان بیشتر به موقعیت خودمان باشد و به سوی مردم خویش یعنی تنها کسانی که دغدغۀ آبادی و آینده کشور خود را دارند.
اما در داخل کشور نیز گروهی جز به ثروت و قدرت نمیاندیشند و از اینها برخی حتی توانایی آن را ندارند که منافع خودشان را نیز تشخیص دهند. همین را بهروشنی میتوان درباره بخشی از کسانی گفت که خود را «اپوزیسیون» مینامند و طرفدار «آینده بهتر» اما با دخالت خارجی و بمباران کشور، گویی خواسته باشیم یک عمل جراحی مغز را با مته و اره برقی انجام بدهیم. این گروهها در واقع جز به احتمال قدرت و ثروت آتی و «جایگزینی» خودشان در قدرت، فکر نمیکنند، ما با این گروهها سخنی نداریم. روی سخن ما با مردم و اندیشمندانی است که دغدغۀ آینده این فرهنگ را دارند و برای آنها پیامی کوتاه داریم: هیچ بلایی برای یک کشور و از آن هم بیشتر برای یک فرهنگ بدتر و ویرانگرتر از جنگ نیست. تمام توهماتی که «فردایی طلایی» پس از یک جنگ وعده میدهند، خیالات باطل و ابلهانهای بیش نیستند که تاریخ، از دوران باستان تا دورۀ معاصر بیپایه بودن آنها را نشان داده است. جنگ کامل و گسترده با قدرتهای مخربی همچون اسرائیل و آمریکا که تاریخ و حیاتشان جز از راه جنگ و ترس و وحشت و تخریب تامین نشده، یک خودکشی است، حتی اگر در آن به «پیروزی» برسیم. آمریکا پس از جنگ جهانی دوم تقریبا در همه جنگهای خود شکست خورده است، اما به قیمت ویرانی کامل کشوری که با آن وارد جنگ شده و برای این امر دلایل اقتصادی و سیاسی و نظامی بینهایتی وجود دارد. نه مردم این منطقه و نه حتی اکثریت دولتهای آن جنگ نمیخواهند، بنابراین استفاده از هر فرصتی برای مذاکره و رسیدن به نتیجهای صلحآمیز، شجاعانهترین تصمیم و مسئولانهترین تصمیمی است که هر دولتی میتواند در حال حاضر بگیرد. امیدواریم که در آستانه سال جدید تصمیمگیرندگان ما نیز نشان دهند که درک تاریخی نسبتاً درستی دارند. حال ممکن است که این پرسش درست پیش بیاید که بنابراین با این حکم، باید حفظ موقعیت کنونی را راه حل مشکلات دانست؟ پاسخ به نظر ما روشن است، این موقعیت به خودی خود، قابل دوام نیست، اما اگر جنگی تمام عیار رخ دهد، اصولا «موقعیتی» باقی نخواهد ماند که خواسته باشیم بهترش کنیم. اگر هم بماند، موقعیتی صدها بار بدتر از امروز خواهد بود. هیچ فردی که اندکی فرهنگ و تاریخ را بشناسد و طرفدار آزادی و دموکراسی و عدالت باشد، نمیتواند این اهداف با با کمک جنگ و دخالت خارجی نظامی به هر بها و هر نتیجهای، بخواهد؛ و از همه بدتر با هر توهمی که نسبت به نتیجه این دخالت ممکن است در نزد عوام بیابیم. صلح و مذاکره برای صلح تنها راهی است که امکان میدهد شاید بتوانیم از موقعیت اسفبار کنونی خارج شویم یا زمینه خارج شدن از آن را فراهم بیاوریم. در حالی که جنگ به معنای بازگشتی مدنی و اجتماعی و سیاسی به دهها و بلکه صدها سال پیش، به خصوص در حوزه فرهنگ و مدنیت، خواهد بود. هیچ هدفی در حال حاضر مهمتر از پرهیز از جنگ و پرهیز از خشونت برای آیندهای بهتر نیست. همانگونه که بارها گفتهایم هرگز در هیچ زمانی در طول تاریخ، موقعیتهای بهتر برای انسانها از طریق جنگ و خشونت و زور به دست نیامده و نخواهد آمد و مبارزه برای به دست آوردن حقوق خود و بهبود و خروج از موقعیت کنونی، لزوما باید از راه پرهیز از هر گونه انتقامجویی، کینهورزی، و هر خشونتی در تمام مراحلی که ما را به وضعیتی بهتر و مطلوب برساند، همراه باشد.