سازمان ملل متحد، سال ۱۹۹۳، در چهل و هشتمین مجمع عمومی خود و بنا بر مصوبۀ پیشین سازمان یونسکو، روز ۱۳ اردیبهشت (۳ ماه مه) را «روز جهانی آزادی مطبوعات» نام نهاد تا بر ارزش مطبوعات و آزادی آنها به مثابۀ تنها ضامن و ابزار اصلی نظامهای دموکراتیک تاکید کند. امروز با نگاهی به نقشۀ جهان و نقشۀ کشورهایی که حرفۀ روزنامهنگاری در آنها خطرناک و بیشترین تعداد روزنامهنگاران و عکاسان خبری کشته یا زندانی میشوند، به سرعت در مییابیم که هر اندازه از رنگ سبز(کم خطرترین کشورها) به سمت رنگ قرمز (پرخطرترین کشورها) پیش برویم، به همان میزان از توسعه، آزادی و دموکراسی به سوی توسعهنایافتگی و اشکال مختلف دیکتاتوری و ضدیت با دموکراسی پیش رفتهایم. این نقشه بیش از هر سندی نشان میدهد که توسعه بدون آزادی خواب و خیالی بیش نیست. در جهان امروز شکل ظاهری دموکراسی به مثابۀ یک نظام حاکمیتی مبتنی بر وجود انتخابات، و وجود سه قوۀ قانونگذاری، اجرایی و قضایی، یا به عبارت دیگر وجود «قانون اساسی مبتنی بر رأی مردم»، «قوانین مدنی و جنایی» و نهادهای اداری که آنها را در خود جای داده باشند، به خودی خود و بدون آزادی و دموکراسی اقتصادی و فرهنگی، دیگر تقریبا گویای هیچ چیز جز شکلهایی توخالی نیستند. این امری است جهانشمول و روشن که در همه کشورهای جهان صادق است: از پهنههایی با پیشینه دویستوپنجاه ساله دموکراسی (نظیر ایالات متحده) تا عقبافتادهترین نظامهای اقتدارگرایانه قبیلهای (نظیر افغانستان). بنابراین آنچه امروز میتواند گویای وجود توسعهای واقعی، خوشبختی و رضایت انسانها از زیستن و زیستگاهشان و امیدشان به زندگی و بهویژه آیندۀ خود و فرزندانش باشد، نه وجود این شکلهای توخالی و کنشگران آنها (سیاستمداران حرفهای) بلکه موقعیت و وضعیت ضعیفترین اقشار هر جامعهای است: کودکان، زنان، فقرا، اقلیتهای قومی، نژادی، جنسی و جنسیتی، بیماران و افراد ناتوان و کهنسال، و البته شاید بیش و پیش از هر چیز موقعیت آزادی مخالفان هر نظامی گویای وجود یا عدم وجود دموکراسی است و مبنای سنجش افزون بر موقعیت اقشار ضعیف، وجود نهادهایی است که گویای موقعیت مطلوب این آزادی و حدود بیشتر یا کمتر آن باشند یعنی نهادهای مدنی آزاد و مستقل. در این میان، کسانی که میتوانند و تاکنون توانستهاند در طول چندین قرن از مبارزۀ خستگیناپذیر خود که عمری طولانیتر از دموکراسی مدرن دارد، ابتدا چنین نظامی را ایجاد و سپس به آن پیشرفت داده و از آن حفاظت کنند، کنشگران مطبوعات بودهاند: همان کسانی که دقیقا به همین دلیل، همیشه بیشترین قربانیان را دادهاند، اصحاب همۀ رسانهها اعم از دیداری و شنیداری و اکنون شبکههای مجازی. قهرمانان واقعی آزادی و برابری و برادری، شعار انقلابهای دموکراتیک قرن نوزده تا امروز، آنها هستند و نه جنگافروزان و نه حتی بازیچهها و قربانیان این جنگها. بنابراین، جای آن هست در شرایطی که امروز تقریبا در همه جای جهان، شاهد رشد گرایشهای اقتدارگرا هستیم و در جهان سوم، بدتر و بیشتر از هر کجای دیگر، سر خود را به احترام تمام کنشگران این پهنه خم و به آنها ادای احترام کنیم. اگر از جان گذشتگی، فداکاری و زحمات مطبوعات و رسانهها در دویست سال گذشته نبود، ما امروز در هیچ کجای جهان دیگر نه اثری از آزادی و دموکراسی میدیدیم و نه نشانهای از انسانیت و عدالت و برابری و همبستگی میان انسانها با یکدیگر و با سایر موجودات جهان پیرامونیشان. در نهایت شعار دادنها و خشونتورزیها به سود و زیان قدرتها، صحنههای پرشوری را در تاریخ معاصر رقم زدهاند که دویست سال اخیر را در تاریخ نوع انسان بینظیر میکنند، اما در میان همۀ این شورهای بر حق و یا ظالمانه، مهمترین کنشگران حقیقت را باید در رسانهها یافت. و البته باید هشیار بود که کنشگران آنها را با موشکافی و دقت از مبلغان دستگاههای تبلیغات سیاسی جدا کرد. آیندۀ جهان، امروز بیش از هر زمان دیگری به سرنوشت رسانهها و آزادی آنها بستگی دارد: انتخاب نادرست، یعنی آزار و جلوگیری آنان از کار و خدمت بزرگشان، هیچ نتیجهای جز ساختن دوزخی که همه در آن خواهند سوخت ندارد؛ در حالی که آزادی و باز گذاشتن دست مطبوعات برای نظارت و جلوگیری از حقکشیها و ظلم و فساد قدرتمندان و زورگویان بر اقشار و افراد دردمند جوامع و محیط زیست و همۀ موجودات جهان، تنها امیدی است که برای همۀ ما وجود دارد تا جهانی بهتر از آنچه به آن وارد شدیم، پس از خروجمان از آن باقی گذاریم.