ظاهرا سالانه، چندین هزار میلیارد بودجه – در شرایطی که بسیاری از مردم ما به نان شب محتاجند- به یک غول رسانهای و انحصاری پول داده میشود که برای دولت تبلیغ و مردم را به سوی آن جذب و در آنها اعتماد ایجاد کند. نتیجه پس از چندین دهه فعالیت: استفاده اکثریت قریب به اتفاق مردم از رسانههای خارجی و اغلب مخالف همین دولت. اما چرا؟ اگر بتوان به سختی نظریههای توطئه را کنار گذاشت که هدفی پنهانی در کار نبوده و این همه از سر بیکفایتی است، باید باز هم اذعان کرد که این حد از بیکفایتی، حقیقتا شگفتانگیز است. برای تنها به چند نمونه در سالهای گذشته اشاره میکنیم که درباره هرکدام مورد به مورد نظر انتقادی خود را به انتشار رساندهایم: ۱- نخست توهینهای مکرر به تاریخ ایران از طریق گذاشتن نامهای ایرانی با پیشینه تاریخی به ویژه از شاهنامه بر تمام «ضد قهرمان»های دزد و جاسوس، رذل و اوباش در سریالهای تلویزیونی؛ ۲- توهینهای متعدد و تکراری به اقوام ایرانی و نژادپرستی در برنامههای کمدی، برنامه کودکان، برنامههای ورزشی و غیره که بارها کار را به شورش در نقاط مختلف کشور، معذرت خواهیهای بعدی مجریان یا کسانی که توهین کردهاند در همان استانها و غیره کشانده، برای مثال در توهین به عربزبانهای خوزستان یا ترکزبانهای آذربایجان؛ ۳- صدها بار توهین و لودگیهای یک گروه ثابت با یک سرتیم از «سلبریتی»ها – که امروز جزو «مخالفان» شده – به لهجه و سنتهای اقوام ایرانی و پادویی سیاسی جناحهای مختلف سیاسی کشور و یک مورد مشابه از چنین توهینهای تحقیرآمیزی در یک برنامه تقلیدی بازاری و مبتذل به بهانه «مسابقه موسیقی»، به لهجه یک نوجوان به وسیله یک خانم تازه به دوران رسیده که در پی «سلبریتی» شدن است؛ ۴- توهین به داغداران یک فاجعه، یعنی توهین به خانواده جانباختگان سقوط هواپیمای اوکراینی با موشک خودی از طرف یک «فیلمساز متعهد» و در خدمت؛ ۵- توهین به همه مردم ایران به وسیله یک مجری زن جوان و مشکوک و ناشناس که حرف شاه پیشین را تکرار کرد که: هرکسی «وضعیت کشور» را دوست ندارد «جمع کند و برود».
اما آنجا که توهینها گوی سبقت را از هر لحاظ بردهاند، زمانی بوده که برخی از کسانی که خود را بسیار «مرد» میدانند، زنان را مورد تمسخر قرار میدهند و با اطمینان آدمهای بُزدلی که پشت به کوه دارند، در موقعیتی به شدت مردسالارانه و زنستیزانه، کثیفترین شوخیهای جنسی را در تلویزیونی که خود را اخلاقیترین تلویزیون دنیا میداند، به سهولت مطرح میکنند، نظیر آن بار که یک «استاد دانشگاه» به خانم رخشان بنیاعتماد، یورش برد که: شاید از حمله داعشیها خوشش میآید که با «ما» مخالفت میکند؟. و باز موردی که در همین چند روز (نیمه بهمن ۱۴۰۱) اتفاق افتاد و باز با زیر پا گذاشتن تمام «ضوابط اخلاقی» سفت و سخت این دستگاه، دو «فیلمساز» که شهرتشان در نزد همه شناخته شده است، سخنانی بیشرمانه گفتند و به زنانی که دستشان از همه جا کوتاه است «متلک انداختند»: میهمان برنامه گفت: بعضی از خانمهایی که پنجاه سال را رد میکنند، یائسگی خودشان را هم تقصیر حکومت میدانند و مجری «معروف» و «جسور» با تایید به سخنان او، با خندهای چندشآور دندانهایش را نشان داد. روشن است که واکنشها در ایران و در جهان بلافاصله شروع شد و تعداد بسیار بیشتری را به وداع همیشگی با سیستم رسانهای ایران و به سوی رسانههای خارجی کشاند، اما این نکته ما نیست. نکته در آن است که چرا نباید این جمله را معکوس کرد و گفت: بعضی از آقایان، به ویژه از نوع فیلمساز ِ «سِه لی بری تی» با تلفظ «فیلمساز» مشهور، وقتی از شصت سالگی میگذرند، «خواجه» شدن خودشان را به حساب زنان ایرانی میگذارند. البته نه «یائسه»، نه «خواجه» واژگانی به خودی خود زشت نیستند، اما در چارچوب یک رسانه عمومی مدعی «اخلاقی بودن» و یک برنامه پربیننده کاربرد آنها تامل برانگیز هستند. بهر رو مهم این است که واژه «یائسه» وقتی به این شکل توهینآمیز به کار میرود، بدل به طنزی سوررئالیستی میشود که برخی گمان میکنند ضربهای به طرف مقابل (زنان) است، در حالی که یک خودکشی چندین و چند باره برای یک بی اعتباری باز هم بزرگتر به شمار میآید. حال اگر گفته بودیم: برخی از فیلمسازان مرد سلبریتی وقتی «یائسه» میشوند و به خصوص چون «مرد» هستند یا در اصطلاح عوام «نامرد» هستند، همه چیز را از چشم خانمها میبینند، به گمانمان بازهم دقیقتر درون منطق این سوررئالیسم جای میگرفتیم. تفاوت جهان مدرن با جهان باستان در آن است، که همه چیز ضبط و ثبت میشود و «مردان یائسه» یا «خواجههای بیآبرو» دقیقا به دلیل «مرد» بودنشان، باید بدانند که نام و تصویرشان تا ابد بر جای خواهد ماند، البته بعید است با توجه به پیشینهشان، چندان نگران محافظت این آینده باشند یا اصولا آیندهای در کار باشد.
استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر موسسه انسانشناسی و فرهنگ