در برابر اتحاد شی و بن سلمان علیه دولت ایران، شاید بسیار شگفتزده شده باشند، شاید گروهی هم خشمناک. واکنش سیاسی دولت، در شرایطی که خود بحرانی درونی را تجربه میکند و بیش از هر زمانی در مقابل تحریمهای فزاینده غرب، نیاز به متحدان قدرتمند دارد، هر چه بود و باشد نمیتواند ضربه این شوک را جبران کند.
تماشای ابر قدرتی که وعدههای چند صد میلیاردی و اقتدار نظامی میداد، در کنار دشمنی که امیدوار بود به متحدی برای خود تبدیلش کند، صحنهای تحملناپذیر است. اما هیچ تصویری به روشنی و گویایی این همنشینی نیست: دو دیکتاتور. در یک سو: دیکتاتور قبیلهای آل سعود که تلاش میکند با دلارهای غارت شده و دستمزد نوکرپیشگی چند ده ساله «کشورش» در حفظ منافع دولتهای غربی، خود را یک «مستبد روشنگر» نشان بدهد و یکی از وحشیترین و عقبافتادهترین کشورهای جهان را به بهشت جدیدی برای خاور میانه نشان دهد، همان کشوری که در یک روز، بیش از هشتاد نفر را گردن میزنند و سالها در راس تروریسم وهابی در جهان قرار داشت و هنوز دارد و میلیونها نفر را مستقیما و غیر مستقیم به کشتن داده است. و در سوی دیگر: دیکتاتور کمونیست یکی از خشنترین سرمایهداریهای جهان کنونی که در آن بدترین پدیدههای یک سرمایهداری لجامگسیخته قرن نوزدهمی با بدترین پدیدههای یک دولت توتالیتر کمونیستی – استالینیستی ترکیب شدهاند: کار کودکان و سرکوب و کشتار میلیونی کارگران، فقرا، مسلمانان و مخالفان در خیابانها و در اردوگاههای مرگ و فقر مطلق بخش بزرگ جمعیت داخلی سرزمین و قتل و اعدام هزاران هزار زندانی سیاسی در خفا و فروش اندامهای آنها. دو دیکتاتور در آرزوی حاکمیتی مادام العمر که بیشک باید در خواب ببینند و در دوزخی همچون همه دیکتاتورهای پیشین به پایان خواهد رسید.
نوشتههای مرتبط
در این میان، اگر همواره بر آن تاکید داشتهایم که دولتهای غربی از اروپا تا آمریکا، میراث خوار خشونت استعماری و امپریالیستی در طول چند قرن بودهاند، این را نیز هرگز فراموش نکردهایم که اکثریت این کشورها، حتی بدترینشان، به برکت دستاوردهای دموکراتیک، آزادی سیاسی و اجتماعی، قدرت نهادهای مدنی و اپوزیسیون دموکراتیک درون خود و افکار عمومیشان، همیشه میتوانند دوستانی به مراتب بهتر و حتی دشمنانی به مراتب کم خطرتر از این گونه دیکتاتورهای قبیلهای و توتالیتر باشند. قواعد بازی با کشورهای دموکراتیک کمابیش روشن است و هم از این روست که حتی خود این دیکتاتورها، نیز سرمایههای خویش را به بانکهای آنها میسپارند و روانه سرمایهگذاری در آنها میکنند نه روانه کشورهای یکدیگر. اما این تجربه میتواند درس بسیار بزرگی نیز در بر داشته باشد: اینکه به دیکتاتورهای توتالیتر و کمونیست دیگری چون پوتین در هیچ زمینه اعتماد نشود. هرگونه انتظاری از این سیستمهای تخریب شده و رو به فنا، امید بستن بر باد است و گره زدن سرنوشت خود به سرنوشت آنها و آشکارا یک خودکشی سیاسی. تنها راه برای ساختن آیندهای بهتر برای ما، استقلال در مقام نخست و سپس، اعتماد به همه کشورهایی است که بالاترین شاخصهای دموکراتیک و کمترین شاخصهای دیکتاتوری و توتالیتاریسم را داشته باشند.