میگویند «شهر» زیباترین و پرارزشترین ابداع انسانی است و «جنگ» زشتترین و ضدارزشترین دستاورد او. اما این گزارهها را باید نسبی کرد و نسبی دید: شهر در رویکرد آرمانشهرگرایانه آن است که میتواند زیباترین ابداع انسان شمرده شود. زیرا امکان میدهد هزاران هزار فرد در کنار یکدیگر با صلح و آرامش و هماهنگی زندگی کنند و این به معنای آن است که این افراد با محدودکردن خود و زندگی خویش زیر ضوابط و قوانین شهری، «دیگری» و سلایق و بودنش را به رسمیت شناختهاند. و این امر تا زمانی که شهرهای جدید تأسیس شدند و به انسانها امکان دادند دموکراسی مدرن را در آنها به تجربه در آورده و به تحقق برساند، ممکن نبود.
امروز که شاهد فاصله گرفتن ولو موقت جهان از دموکراسی چه در معنای آزادی و چه در معنای عدالت اجتماعی و اقتصادی هستیم، شهرهای ِ جهان نیز از آرمانشهرهایی بالقوه، خط سیری شتابزده را برای تبدیل شدن به ویرانشهرهایی بالفعل را پیش گرفتهاند. جنگ، اما، هرگز زیبا و قابل ستودن نبوده است. از این رو هرگز نمیتوان از جنگی ستایش کرد، بلکه ممکن است به آن تن داد زیرا یک «دیگر»ی پرخاشجو آن را به «خود» تحمیل کرده باشد: همان «دیگری» که در پی آن باشد تا حق بودن و زیستن را از او بگیرد. اما حتی چنین جنگی نیز، نه در «جنگ» بودنش، بلکه در آرمانهایی که در آن در پی صلح و بازگشت به موقعیتی هستند که مردمان زندگی خود را از سر بگیرند، زیباست. و اگر این زیبایی واقعیت باشد، در این دفاع، هرگز نباید اثری از خشونت و بیرحمی و شقاوت ببینیم.
نوشتههای مرتبط
دفاع، موقعیتی طبیعی است که موجود زنده برای حفظ حیات خویش دست به آن میزند. در یک کلام، دفاع، فداکاریها و شجاعتها و از خودگذشتگیهای درون آن، فراتر از جنگ، در شهر و در پذیرش دیگری معنا مییاند. از این روست که تنشها و جنگهای مدرن با جنگهای باستانی که چیزی جز غارت و آدمکشی نبودهاند، متفاوت هستند. همانگونه که شهرهای مدرن به مثابه امکانی فضایی و زمانی، برای تحقق ِ دستاوردهای دموکراتیک، آزادی و تخیل، قابل مقایسه با شهرهای باستانی که چیزی جز محلی برای گردهم آمدن ِ همه سرکوبگران بیرحم انسانها نبودهاند، تفاوت دارند. عکسهای ِ جنگ در ظرافت حرکات، در شادمانی ِ آنان که از حق «خود» به «خود» ماندن و در نهایت از حق «دیگری» به «دیگر» ماندن، دفاع میکنند، میتوانند از این لحاظ گویایی بسیار زیادی داشته باشند. عکاسی جنگ را به همین دلیل باید در معنایی، دقیقاً بر خلاف روند و روایت ِ جنگ در لایه سطحی آن و کنش بلافصلش، که چیزی جز خشونت و مرگ نیست، پیشبُرد تا بتواند دفاع را از پرخاشگری و زندگی را از مرگ تمیز دهد.