انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

علیه تنفر (۱۰)

تصویری بس غریب در آینه

امکه

صفحه فیس بوک « از دوبلین دفاع می کینم» یکی از بیشمار گروه های مباحثه است که حول قطعه دیداری کلزنیتز شکل گرفته است. گروه های معترض دیگری که به ورود پناهندگان و ارعاب کسانی که در پی کمک به آنها هستند نیز وجود دارد. از آن جا که نظریه پردازان، روایان، گردانندگان مباحثات اینترنتی و حتی سالن های خصوصی بحث،‌ مغذی تمام این گروه ها، یکی است، نمی توانآن ها را پراکنده و حاشیه ای دانست. منابع زاینده چنین تنفر هرگز خود را همچنان چفته گران که فریاد های خشم بر سر پناهندگان و مهاجرین می بارانند، نمایان نمی کنند و «دغد غه» های خود را از نوع خواست های بورژوازی می نمایانند. با گفتمان های خود چنین تنفری را ممکن ساخته ولی در ملأ عام از آن فاصله می گیرند. چنین است سیاست های آـ د ـ اف و نیز کسانی که از کنار پناهندگان و مهاجرین با سکوت می گذرند اما حضور آنان را معادل بزهکاری و رعب دانسته ، نمی توانند مسلمانان را همچو اجتماعات دینی بپذیرند و کم و بیش با آتش گشودن بر پناهندگان و مهاجرین در مرز ها مخالفتی ندارند.
کسانی که امید بهره وری از چنین خشم و خشونت را دارند تنها پرورندگان آن نیستند. رانت خواران ارعاب که به تولید «پر فروش ترین کتب»، به فکر گسترش مخاطبین خود، رآی دهندگان و میانجی گرایانی اند که به خوبی می دانند چگونه در ملأ عام فاصله شان را با عربده کشان کوچه و خیابان حفظ کنند و در عین حال از آنان به نفع خود استفاده کنند.

در بین تولید کنندگان تنفر و رانت خواران آن، نیز باید از شبکه بین المللی تروریسم داعش و کشتار های شان از بیروت تا بروکسل و از تونس تا پاریس ( م: و هم اکنون تا اندونزی) نام برد. داعش همان استراتژی تبلیغاتی راست جدید اروپا را در پیش دارد: تقسیم جامعه اروپایی بر اساس منطق و ایدیولوژی تفاوت. هر حمله داعش به ارعاب مسلمانان دامن می زند. با انتشار هر قطعه دیداری کشتار، و هر قتل گروگانی ، داعش، دانسته و آگاهانه، به امید تحریک خشونت علیه مسلمانان و در نهایت به انزوا کشاندن آن ها ، در گوشه ای از جوامع اروپایی رخنه می کند.

هدف آشکار داعش، جدا سازی مسلمانان در جوامع اروپایی متکثر و غیر مذهبی است و ابزار آن قطبی سازی منظم است. ایولوژی داعش هر اختلاط، همزیستی فرهنگی،و هر گونه آزادی مدرن مذهبی را رد می کند. مسلمانان جزم گرا و رادیکال های ضد اسلامی، تصویری بس غریب در آینه ی یکدیگرند: تنفر یکدیدگر را تشدید کرده و ایدئولوژی همگون سازی فرهنگی و مذهبی را تحکیم می کنند. به همین دلیل است که راست های افراطی به طور مرتب به روایت کشار های داعش در کوچکترین شهرهای اروپا می پردازند. خشونت عینی و رعب واقعی داعش، فرافکنی چنین خشونت و رعبی را بر مسلمانانی که دقیقا از همین عوامل گریخته اند، ممکن و تسهیل می سازد . بدین شکل بسیاری از روزنامه نگاران و سیاستمداران فجایع داعش را دلیلی بر صحت دید خود می دانند؛ برای اینان، خشنودی از محق بودن بر همدردی با قربانیان می چربد.

تنفر، همچنین از طرف کسانی که از هر گونه دخالتی کوتاهی کرده، و آن را تحمل می کنند تغذیه می شود. هرگز بدون تحمل مخفیانه این تنفر و عمیقا منفور دانستن اهداف آن، حتی در صورت مخالفت با روش های ابراز آن و ارعاب مهاجرین و پناهندگان و ….، چنین تنفری در سراسر آلمان نمی توانست ریشه دواند. اگر خود ابراز تنفر نمی کنند ، دیگران را در ابراز آن آرام می گذارند، زیرا علاقه ای به رودررویی ندارند، به دنبال ادامه زندگی روزمره خود اند، تمایلی به ایجاد تنش در آن و و تحمل برخورد با طیف پیچیدگی های زندگی مدرن را ندارند. وکلایی که با تردید به تجسس موارد حملات به پناهندگان و حقوق آنان و یا هم جنس گرایان تن در می دهند،‌ مأموران پلیسی که فقط به شهادت آلمانی گوش فراداده و زحمت پرسش از دیگران را به خود نمی دهند، کسانی که در اعماق وجود خود از یهودیان، مسلمانان و رومن ها روی می تابانند از این دسته اند. اینان آشکارا انزجار خود را بر زبان نمی آورند بلکه آن را با احتیاط بیشتری، نه به شکل تنفری کور بلکه نگرانی ای ناشنوا فرموله می کنند. حمله وران به به مراکز اسکان پناهندگان و یا گروه های خبرنگار، لعنت کنندکان «نخبگان » و یا « واشنگتن»را نیز نباید از قلم انداخت.
تنفر ابراز شده در کلزنیتز امری استثنایی نیست بلکه طی مدتی طولانی تدارک دیده ، تحمل و توجیه و در عمق جامعه ابراز شده است. این روند چندان عجیب نیست و رخ دادنش نه چندان دشوار: کافی است حقوق اقلیت ها ( که در واقع چندان حقی هم ندارند) ارزش خود را از دست داده و مورد پرسش قرار گیرد، امری که به راحتی با احساس بی اعتمادی گسترده نسبت به اینان در نهاد های دولتی ممکن می شود و در نتیجه شاهد کنترل شدید شان هستیم. البته با روش انتقاد اسرائیل نیز آشنایی داریم که همیشه با این جمله اغاز می شود: « حق گفتن این را داریم که ….». چنین ملغمه ای از مزاح، داستان های کوتاه به ظاهر بی ضرر، و یا شوخی های گستاخانه است که اهداف خود را تحقیر می کند.
این موارد واقعا نه نمونه هایی از تنفرند و نه خشونت جسمانی اند. حاملین چنین احساساتی مانند عربده کشان در خیابان ها تظاهرات به راه نمی اندازند ولی با تحمل آن، باعث تنگ شدن فضای امنیت دگرباشان وپناهندگان/مهاجرین شده و پذیرش آنان را در جامعه نه اگر ناممکن بلکه بسیار دشوار می سازد. بدین شکل مناطق/فضاهایی ایجاد می شوند خارج از دسترس بخشی از جامعه : هر آن جایی که متفاوتین ، چه از نظر رنگ پوست، ایمان ، گرایش جنسی و …. نامریی می شوند. گویی اینان از گوشت و خون نبوده و سایه ای بیش نباشند! هر آن جایی که افرادی که با هنجار جامعه همخوانی ندارند، پایمال شده و کسی به برخاستن آنان یاری نمی دهد ، کسی از آنان پوزش نمی طلبد وحضور برخی سبک و سبک تر احساس می شود، همدستی با تنفر زاده می شود. ‌

ادامه در شماره آینده.
***************

یادداشت ها از مترجم

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.