در این نوشتار، مباحث مورد نظر ذیل سه پرسش کلیدی طرح میشود. پرسش اول این است که علوم اجتماعی به عزاداری محرم و به طور کلی دین چه نگاهی دارد و این نوع نگاه، چه تفاوتی با دیگر نگاهها دارد؟ پرسش دوم این است که علوم اجتماعی چه در داخل و چه در خارج ایران، چقدر به عزاداری محرم پرداخته و در آن، به چه چیزهایی توجه داشته است؟ سؤال سوم هم این است که در مسیر پیش رو، علوم اجتماعی چرا و چگونه باید به عزاداری محرم بپردازد؟
ویژگیهای علوم اجتماعی در مواجهه با امر دینی
نوشتههای مرتبط
علوم اجتماعی اعم از جامعه شناسی، انسانشناسی، مطالعات فرهنگی و سایر مطالعاتی که معمولاً در حوزه علوم اجتماعی قرار میگیرد، ویژگیهای خاصی دارد که این ویژگیها در نسبت آن با امر دینی تعیین کننده است. در پاسخ پرسش اول، یعنی نوع نگاه علوم اجتماعی به دین، در ضمن بیان این ویژگیها روشن خواهد شد.
۱- تبیین پدیده های اجتماعی در ساحت اجتماع، فارق از ابعاد ماورایی
علوم اجتماعی زمانی که به یک موضوع میپردازد، تلاش میکند آن را با ارجاع به واقعیات اجتماعی دیگر، فهم، تبیین و تفسیر کند. بنابراین علوم اجتماعی نمیتواند یک پدیده را به جایی ببرد که برایش قابل فهم نیست. علوم اجتماعی وقایع و پدیده های اجتماعی را به امور ماورایی، مبهم و رازآلود ارجاع نمیدهد.
بر اساس این قاعده بنیادین در علوم اجتماعی، پژوهشهای این علوم به همین سپهر اجتماعی محدود است و سپهر قدسی آنگونه که دینداران می فهمند و معنا میکنند، فراتر از آن قرار میگیرد. علوم اجتماعی کاری با ماورای این سپهر اجتماعی ندارد، چون در حوزه تخصصی او نیست.بنابراین علوم اجتماعی، درباره تمام پدیده های اجتماعی، از جهت اهمیت تاریخی و اجتماعیشان به مطالعه میپردازد و نه چیزی بیش از آن.
۲- رویکرد شکاکانه و نقادانه علوم اجتماعی به پدیده های اجتماعی
علوم اجتماعی وقتی به یک پدیده مذهبی نگاه میکند، سرمای خاصی در نگاه خود دارد که میتوانیم آن را «سرمای شک علمی» بنامیم. وقتی از حوزه اجتماعی به پدیدهای مذهبی نگاه میشود، این پدیده،فارغ از حقیقت و باطن آن و صرفاً به عنوان پدیده ای اجتماعی تلقی میشود.علوم اجتماعی حرارت ایمان دینی را مثل سایر پدیده ها و رفتارهای اجتماعی تلقی میکند؛بنابراین نگاه درون دینی و برون دینی تفاوت مهمی دارد.
علوم اجتماعی به دنبال رد یا تأیید یک باور نیست، بلکه به دنبال این است که اگر باوری هست، چرا شکل گرفته، چه پیامدهایی در زندگی اجتماعی دارد و چگونه در صحنه جامعه عمل میکند. علوم اجتماعی حق قضاوت درباره صحت و سقم محتوای ایمان و رفتار دینی ندارد و آنها را در کنار سایر پدیده های اجتماعی تحلیل میکند.
۳- وجوه انتقادی در علوم اجتماعی
سومین نکته ای که در سرنوشت علوم اجتماعی در ایران (بالاخص در حوزه دین) مهم و تأثیرگذاراست، وجوه انتقادی آن است. علوم اجتماعی در مطالعه دین واقعیاتی را نشان میدهد که این واقعیات در سایر مطالعات دیده نمیشود: یکی اینکه ریشه های زمینی و مادی پدیده های دینی را نشان میدهد؛ این که برای مثال یک پدیده اجتماعی در چه شرایطی و توسط چه علایق و منافعی شکل گرفته است.مورد دوم هم اینکه روابط قدرت را در شکلدادن یک واقعیت اجتماعی نشان میدهد؛ این¬که برای مثال وقتی یک واقعیت اجتماعی شکل میگیرد، چه نسبتی با منافع و علایق ما دارد و ما برای منافع خود، چه برخوردی با آن میکنیم.
مقابله با علوم اجتماعی
بنا بر این ویژگیها و به خصوص ویژگی آخر و به دلیل اینکه علوم اجتماعی اموری را نشان میدهد که برخی تمایل به نشان دادن آن ندارند، عده ای با محتوای آن و آنچه از واقعیت اجتماعی نمایش میدهد، مقابله میکنند. بنابراین علوم اجتماعی هم به دلایل معرفت شناختی (که یک نگاه شکاکانه و زمینی و تاریخی به پدیدهها دارد) و هم به دلایل عملی (درگیرشدن با حوزه قدرت و برخی منافع) همیشه مورد سرکوب بوده است. به خصوص وقتی به حوزه دین پرداخته است. در خارج از ایران هم تحقیق درباره دین، کار سختی است و واکنشهای تندی به همراه دارد.
در حوزه علوم اجتماعی، وقتی کسانی مثل شریعتی، سروش یا حتی ابوزید و برخی متفکران دیگر در حوزه دین مطلبی نوشته اند، با واکنشهای بسیاری مواجه شدهاند که بخشی از این واکنشها ناشی از ماهیت علوم اجتماعی است؛ هم از نظر معرفتشناختی و هم از لحاظ عملی.این در حالی است که علوم اجتماعی در پرداختن به پدیده ای مثل عاشورا، دین یا هر پدیده مقدس دیگر، نمیخواهد قضاوت کند که این پدیده حقیقت دارد یا خیر؛ بلکه بحث بر سر این است که این پدیده، در تاریخ اتفاق افتاده و دارای ابعاد و شرایط تاریخی و اجتماعی است. علوم اجتماعی در همین حد به اظهار نظر میپردازد و بیشتر از آن نظر نمیدهد.
تمایز چشمانداز دینی و چشمانداز علمی
بنا به اعتقاد قلبی ما، در عاشورا حقیقتی وجود دارد. این حقیقت و گزاره های ناظر به آن بر رویکرد و چشم انداز دینی مبتنی است و در همان منطق و چشم انداز قابل توجیه است. اما در علوم اجتماعی نمیشود با چشم انداز اعتقادی به مسأله نگاه کرد؛ چون علم یک چشم انداز است و دین چشم انداز دیگری. جهانبینی، زبان، مفاهیم و اصطلاحات این دو چشم انداز با هم متفاوت است.
تا هنگامی که انسان هست و خود این انسان جهانش را میسازد، علوم اجتماعی هم وجود دارد و میتواند هر پدیدهای را که تمایل دارد بررسی کند. پارادایم و چشم انداز دینی هم میتواند درباره همه امور انسان نظر بدهد؛ چون دین، منطق خاص خودش را دارد و در همه چیز، وجوه خیر و شر و حلال و حرام را میبیند. بنابراین دین و علم، هر کدام کار خود را میکنند.
رویکردهای روشنفکرانه و پژوهشگرانه باید در فضای دانشگاهی از هم تفکیک شود. اگر بین نهادها و نظامهای دانش، بین رویکردهای دینی، هنری، علمی و سایر روالهای فهم جهان، تفکیک وجود داشته باشد، اینقدر نزاع رخ نمیدهد. وقتی در علوم اجتماعی گزاره ای درباره عاشورا بیان میشود و این گزاره از فضای علوم اجتماعی به زمینه دینی میرود، چون در منطق نگاه علوم اجتماعی آن را بدون بارقدسی اش دیده اند و اصولا بار قدسی آن را هم امری تاریخی میدانند، لذا به مذاق دینداران خوش نیامده و معمولا اسباب ناراحتی ایشان میشود؛ در صورتی که نسبت به زمینه قدسی و الهیاتی آن سخنی گفته نشده و اظهار نظری نشده است.
علوم اجتماعی در باب حقیقت قدسی ذاتی عاشورا آنگونه که دینداران مدعی آنند، توان حرف زدن ندارد. در علوم اجتماعی، در مورد زمان، چگونگی و پیامدهای یک پدیده اجتماعی بحث میشود. اینکه این باور صحیح است یا غلط، در ذات خود، یک نوع سؤال ذات گرایانه است و به علوم اجتماعی ربطی ندارد. علوم اجتماعی، در این زمینه نه میتواند حرفی بزند و نه حق حرف زدن دارد. همانطور که کسی نمیتواند از بیرون از یک علم مدرن، درباره ذات آن قضاوت کند.
در زندگی شخصی هم بهتر است حیطه زندگی دیندارانه با مطالعات و تحصیلات شخصی از هم تفکیک شود. برای مثال مردمشناس متدین، باید با رویکرد دینی و نه رویکرد جامعه شناختی در مناسک و مراسمات مذهبی شرکت کند و این دو رویکرد را به درستی از هم تفکیک کند؛ چون نتیجه این مطالعات، صرفاً بازتاب واقعیت اجتماعی نیست؛ بلکه ممکن است به واسطه تأثیری که میگذارد، فرد پس از توصیف واقعیت به گونه متفاوتی عمل کند.
دین و علم، هر کدام قواعد و زبان خاص خود را دارند و دو مقوله جدا از هم هستند که البته بر روی هم تأثیر و تأثر دارند. نمیشود با زبان دین درباره علم قضاوت کرد (مگر برای دینداران باشد،اما در زمینه دینی،نباید علم را از منظر دینی دید و مدعی شد که نگاه دینی،یک نگاه علمی است)؛ بلکه اگر قرار است یک کار علمی نقد شود، با یک کار علمی امکانپذیر است. وقتی از منظر دینی نسبت به موضوع حرف میزنیم، موضعی داریم و از منظر علمی، موضعی دیگر. باید مشخص شود که زمان نقد، تحقیق علمی میکنیم یا بحث دینی و کلامی داریم. این مناقشه و اختلاط میان رویکرد کلامی و رویکردی علمی، منشا بسیاری از چالشهای رایج در جامعه در بدفهمی از علم است.
توجه قابل قبول علوم اجتماعی نسبت به عزاداری
پرسش دوم در رابطه با میزان توجه علوم اجتماعی نسبت به عزاداری است که در اینجا به آن پرداخته میشود.به نظر میرسد تعبیر«بی توجهی» علوم اجتماعی نسبت به این مسأله تا حدودی دور از واقعیت است.
علوم اجتماعی به اسلام و به طور خاص «عزاداری» توجه زیادی داشته است. پیشینه این مباحث درسنت مطالعات اجتماعی شرقشناسان، سابقه ای بسیار طولانی دارد و علیرغم نواقص رو به اصلاحی که در کار ایشان وجود داشته است، مطالعات بسیار خوبی در باب اسلام انجام داده اند. در این سنت، در مورد اسلام (به طور خاص متأثر از وبر) تحقیقات گسترده ای انجام شده است که نکات بسیار خوب و قابل استفادهای در آن وجود دارد. در سنت انسان-شناسی هم کارهای خوبی انجام شده است؛ مثل کار گیرتز که ادوارد سعید در پایان کتاب شرقشناسی خود، از نسل جدید شرقشناسی تعریف میکند و میگوید این نسل جدید، از ساختارها و روابط قدرت در شرقشناسی دور بوده اند. بنابراین پیشینه مطالعات عزاداری را تا حدی باید در مطالعات علوم اجتماعی یا مطالعات شرقشناسی در باب اسلام دید.
دو دسته مطالعات در باب اسلام و به طور خاص عزاداری
مطالعات علوم اجتماعی درباب اسلام و به نحو خاص در باب عزاداری در دو دسته قابل طرح است:
دسته اول مطالعات تاریخی و دسته دوم مطالعات میدانی که به صورت زنده و جاری به عزاداریها پرداخته است.
مطالعات تاریخی در باب عاشورا
در مطالعات تاریخی،برای مثال کتاب «جامعه شناسی مردم کوفه» نوشته عمادالدین باقی و برخی از آثار دیگر که از منظر جامعه شناسی به مسأله نگاه کرده اند، وجود دارد.در خارج ایران کارهای مفصلتری انجام شده است؛ هم درباره واقعه عاشورا وهم درباره پیامدهای الهیاتی آن. در مورد صدر اسلام هم مطالعات زیادی انجام شده است. البته در زبان فارسی ، مهمترین و مفصل ترین کار در زمینه عزاداری، کار آقای محسن حسام مظاهری است، که با عنوان رسانه شیعه منتشر شده است.
مطالعات میدانی در باب عزاداری
در این حوزه که در واقع مرتبط با عزاداری و مسأله اصلی ما است، غربیها مطالعات زیادی انجام دادهاند.علیرغم تمام انتقاداتی که ممکن است به این مطالعات وجود داشته باشد، کارهای بسیار مفید و قابل اعتنایی توسط آنان انجام شده است؛ کارهایی که باید توسط ما صورت میگرفت!
عموم کارهایی که درباره عزاداری انجام شده است، یا معطوف به ایران است و یا هند. البته مطالعات اندکی هم در مورد عراق و سایر نقاط شیعی وجود دارد.در مجموع، درباره همه مسائل شیعیان کار شده است؛ به خصوص در سالهای اخیر و اتفاقات سیاسی خاورمیانه واقدامات سیاسی شیعی.
دو مسأله غامض در این مطالعات وجود دارد: مسأله اول،تحلیل عزاداری بر اساس یک دینامیسم اجتماعی و تأثیری که بر زندگی اجتماعی مؤمنان میگذارد و پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آن است.مسأله دوم این است که چه نسبتی بین عزاداری و دینداری مردم وجود دارد؛ البته دینداری در مفهوم تاریخی و نه مفهوم الهیاتی آن.این دو سنخ مسأله، در علوم اجتماعی و در این مطالعات برجسته هستند.
چند مثال بیان میشود تا مشخص شود در این مطالعات چه وجوهی مورد تأکید بوده است. عمده ترین مطالعات اولیه میدانی،پیرامون موضوعاتی مثل تعزیه (که بیشترین حجم را به خود اختصاص داده است) و بررسی وجوه هنری عزاداری بوده است؛ مانند تحقیقات چلکوفسکی.
پس ازتجربه انقلاب ایران و جنگ،مطالعه گستردهتری صورت گرفت که در آنها، عزاداری به مثابه یک دینامیسم اجتماعی مطالعه شده است. مانند تحقیقات مایکل فیشر که مفهوم «پارادایم کربلا» را مطرح میکند. فیشر درک کاملاً فرهنگی از عاشورا دارد.
در دو دهه اخیر، موضوعات جدیدی شکل گرفته است که بخشی از آن، ناشی از تحولات جهانی و تحولات علم بوده است. مانند تحقیقاتی که در هند، پاکستان و ایران درباره ابعاد جنسیتی عزاداری انجام شده است؛ مسائلی از قبیل «زنان و عاشورا» و «عزاداری و محافل زنان». مثل تحقیقی که ماری هاگلند انجام داده یا تحقیقی که خانم تراب در جنوب تهران انجام داده است؛ خانم عادلخواه هم تحقیقاتی در این زمینه انجام داده است. چند آمریکایی هم درحوزه پاکستان و هند در این زمینه مطالعاتی داشته اند. این مطالعات به موضوعاتی نظر دارند که کمتر به آنها پرداخته شده است.
با توجه به فربهشدن این مطالعات، موضوعات بسیار تخصصی نیز در میان آنها قابل مشاهده است. برای مثال یک خانم ژاپنی درباره اشیاء عزاداری کار میکند؛ یا یک کلکسیونر هندی شیعه در آلمان مطالعاتی در حوزه اشیاء مقدس و عزاداریها انجام داده و کلکسیونی در این موضوع جمع کرده است. یک محقق انگلیسی هم درباره اشیاء شیعیان تحقیق میکند.
در مطالعات دیگری،به نقش عزاداری در مهاجران شیعی درآمریکا و اروپا پرداخته شده است. این مطالعات از آن جهت اهمیت مییابد که هندیها به حوزه آنگلوساکسون مهاجرت زیادی داشته اند و این سنت را هم با خود برده اند و در آنجا هویت خود را بازسازی کردهاند و در عاشورا دسته (به قول هندیها«جلوس») راه میاندازند. مطالعات قدیمی تری هم وجود دارد: مانند کتاب«رنج رهایی بخش در اسلام» که محمود ایوب زیر نظر آنه ماری شیمل انجام داده است.
این مطالعات و به خصوص تحقیقات جدیدتر و تخصصی شدن مسائل این حوزه، نشان میدهد که به این موضوع، در سطح قابل توجهی پرداخته شده است. ضمن اینکه حجم این مطالعات باید مقایسه شود با نسبت جمعیت شیعه در جهان. البته در ایران این موضوع تا حدی مورد غفلت قرار گرفته است که ایراد اصلی بر اساتید مذهبی و متدین علوم اجتماعی است. که مدعی علوم اجتماعی هستند و کمکتر به مسائل پیرامون خودمان پرداخته اند و البته شاید هم ترس از تبعات مطالعات جامعه شناسی دین و اتهام بی دینی است که در جامعه ایران وجود دارد.
تأملات علمی و شبه علمی در باب عزاداری محرم
سه حوزه گفتمانی در موضوع عاشورا و عزاداری به بحث پرداخته اند.رویکرد اول گفتمان سنتی علمای شیعه است که موضوع بحث ما نیست و البته در این حوزه بحثها و منازعاتی وجود داشته است.در این حوزه علاوه بر رویکرد تاریخی، مباحث کلامی نیز در بطن آن حضور دارد.
رویکرد دوم که دارای محتوای کلامی است، تفاسیری است که عمدتاً روشنفکران دینی از عاشورا ارائه میدهند مانند آثار ملکیان و سروش. مباحث دیگری هماز جانب روشنفکران مدرن وجود دارد که با دغدغه غیردینی،عاشورا را از منظر مسائل فرهنگی مورد بحث قرار میدهند. روشنفکران مدرن عمدتاً تلاش دارند جریان عزاداری رابه عنوان یک خرافه و آسیب نشان دهد.
بحث اصلی ما معطوف به رویکرد سوم است که از منظر جامعه شناسی و مردمشناسی به موضوع عزاداری میپردازد. در این رویکرد، بین اساتید و محققان جوان تفاوت قابل توجهی وجود دارد.
کم توجهی اساتید پیشکسوت علوم اجتماعی ایران به مقوله عاشورا و عزاداری
اساتید پیشکسوت و باسابقه علوم اجتماعی، کمتر به این موضوع توجه کرده اند. توجهاتی هم که صورت گرفته، نه با دغدغه جامعهشناختی و مردمشناختی، بلکه با دغدغه کلامی بوده است. در واقع یک نوع افشاگری دینی و به تعبیر خاص «خرافه¬زدایی» و یک نوع دغدغه روشنفکرانه در میان این اساتید وجود داشته است. یکی از دلایل این کمتوجهی،پرهیز عامدانه ای است که از موضوع دین داشتهاند. اساتید سکولار، با پذیرش رویکردهای نوسازی و توسعه دهههای پنجاه و شصت، معتقد بودند که دین به تدریج ضعیف و حذف میشود ودر نتیجه به آن بیتوجه بودهاند.برای مثال در پژوهشهایی که موسسه«مطالعات و تحقیقات اجتماعی» انجام شده است،یک نگرش شبه¬مارکسیستی کلاسیک دیده میشود که بر اساس آن، دین کاملاً در حاشیه قرار دارد. در نتیجه، یک نوع کم توجهی معرفت شناختی نسبت به این قضیه وجود دارد. دلیل دیگر ترس از هزینه های زیادی است که پرداختن به این موضوعات برای محقق در پی دارد.
اساتید متدین و مذهبی هم به دلایل مختلف نسبت به این موضوعات بی توجه بوده اند. این اساتید معمولاً از منظر کلامی و الهیاتی درباره عاشورا به بحث پرداخته اند. ضمن اینکه در زمینه مطالعات دینی، اولویتهای موضوعی دیگری در میان این اساتید وجود داشته است؛ مثل مسأله سکولاریزم.
همه دلایل این کم توجهی، معرفت شناختی نیست.یکی از دلایل این است که در حوزه جامعه شناسی و مردم شناسی، پرداختن به عاشورا، برخلاف «سکولاریزم» و «تاریخ نهاد دین» موضوع شیک و جذابی نیست. نه فقط در مورد عزاداری که در مورد بسیاری از موضوعات دیگر هم اینچنین است.
یکی از دلایل نپرداختن به این موضوعات، تنبلی و رخوت محققان است؛ چون این قبیل پژوهشها نیاز به رفت و آمد در میان مردم و تحقیقات میدانی دارد که حوصله و همت زیادی میخواهد و این حوصله و همت وجود ندارد! چه جامعه شناس دیندار و چه جامعه شناس بی دین، ترجیح میدهد در اتاقش درباره موضوعات دیگر تأمل کند. البته یک بخش از این تنبلی ناشی از نهاد دانشگاه است که بیش از آن¬که امکان تفکر را فراهم کند، دردسر ایجاد میکند.
به هر حال این دلایل، باعث میشود که اساتید نسل قبل، توجه علمی چندانی به این موضوع نداشته باشند؛ البته به عنوان یک موضوع پژوهشی، نه به عنوان یک موضوع روشنفکرانه.
مقوله عزاداری و عاشورا در میان محققین علوم اجتماعی نسل جدید
در نسل جدیدی که از دهه هشتاد وارد علوم اجتماعی شدند، چرخشی دیده میشود. بخشی از تحولات علمی این نسل، به چرخشهای نظری و روش شناختی مربوط است. این نسل در موضوعاتشان، توجه به بدنه جامعه را در اولویت قرار داده اند و موضوعات زنده و جاری برایشان اهمیت پیدا کرده است.
از نکات دیگر،توجه این نسل به روشهای میدانی و کار عملی و کنارگذاشتن پژوهش-هایی کتابخانهای صِرف است. در میان این نسل این ایده مطرح شد که برای فهم واقعیت، باید آن را به طور میدانی درک کرد.
نکته دیگر این است که به واسطه علائق جدید شکلگرفته، نسل جدید تلاش کردند فارغ از تنبلی و مدزدگی، به موضوعاتی بپردازند که مورد توجهشان بوده است. همه اینها در شرایطی بوده است که این قبیل مطالعات با واکنشهای متعددی نیز روبه رو بوده است؛ اینکه این پژوهشها«چه فایدهای دارد؟» و سؤالاتی از این دست.
این تلاشها، آثار فوقالعادهای در مطالعات بعدی داشته است. برای مثال در بسیاری از مطالعات اخیر، اثرتحقیقات آقای مظاهری (که جزو بهترین مطالعات صورتگرفته در این حوزه بوده است)، مشاهده میشود. این اثرگذاری، نشان دهنده اهمیت و محتوای محققانه این مطالعات بوده است.
تأثیر مقوله آسیب شناسی عزاداری بر حوزه مطالعات اجتماعی عزاداری
مقوله مهمی که در حوزه مطالعات عزاداری اثر گذاشت، مسأله آسیب شناسی بود. آسیب شناسی از دهه هشتاد رایج شد. این آسیب شناسی بیش از آنکه یک واقعیت مهم باشد، یک ساخت تصنعی و رسانهای بود که از دو امر برمیخاست: امر اول منازعات مداحان بود. مداحان سنتی، رقیبان جدیدی پیدا کردند که در فضای رسانه ای حضور جدی داشتند. امر دیگر، منازعه روحانیت با الگوهایی بود که خارج از کنترل آنان درآمده بود و آنها این الگوها را (درست یا غلط) نمیپسندیدند.
این نزاع میان مداحان و میان مداحان جدید و روحانیت باعث شد چیزی به نام انحراف در عزاداری عاشورا و از یادبردن سنتهای عزاداری مطرح شود. این در حالی است که از لحاظ تاریخی و فرهنگی هیچ چیز در عزاداری اصیل نیست، بلکه همه سنتهای عزاداری برساخته های تاریخی هستند، تنها وجه مشترک هم گریه بر امام شهید است. اینکه گریه چه صورت و مسیری پیدا کند، تماماً تاریخی بوده است. در واقع سنت عزاداری محصولی کاملاً تاریخی است و از لحاظ عمومی و سیاسی بیش از همه از موقعی شکل گرفت که معزالدوله (از امیران آلبویه) به ضرب و زور شمشیر، مخالفان را سرکوب کرد و اقداماتی که در دوره حکومت صفویه اتفاق افتاد، سبب عمومیت عزاداری در بدنه جامعه شیعی شد. بخشی از آیینهای شیعی در همین دوره شکل گرفته است.
بنابراین این ادعا که عزاداری اصیل از بین رفته است، یک ادعای رسانهای و ادعای بی پایه است. همه سنتها یک زمان ابداع میشوند و ممکن است یک زمانی هم از بین بروند و یا دچار تغییر شوند.
در هر صورت مسأله «آسیبشناسی» بودجه هایی را وارد مطالعات این حوزه کرد و دغدغه جامعهشناسان را به این موضوع معطوف ساخت. گرچه شاید این نتیجه هدف اولیه نبود، اما به شکل گیری و گسترش این مطالعات دامن زد و با وجود مشکلاتی که ایجاد کرد، محاسن زیادی هم در بر داشت.
کارهایی که در مسیر پیشرو باید صورت بگیرد
پرسش سوم این است که «با وجود تمام این مسائل و اتفاقات، در مسیر پیش رو، چه باید کنیم؟» مهمترین نکته این است که اگر بخواهیم علوم اجتماعی را ادامه دهیم و به جلو ببریم، باید به واژه«سنت» به معنای فرهنگی آن بیشتر توجه کنیم نه به مفهوم مذهبی آن. متأسفانه علوم اجتماعی و مطالعات عزاداری، همه به انحرافات معطوف شده است؛ در حالی که انحرافات درصد قابل توجهی نیست. در ایام عزاداری، گرچه بسیاری از مردم به واسطه رسانه¬ها در این عزاداریها شرکت میکنند، اما نهایتاً به هیأتی میروند که قبول دارند؛ یعنی طبق یک ساختار عمل میکند.ضمن اینکه سبک جدید مداحی و عزاداری در همه جا به این شدت و با این گستردگی وجود ندارد و به نسبت کل جمعیت کشور، درصد قابل توجهی نیست.
بنابراین یک بخش کار این است که سنتها و سنت عزاداری را به معنی فرهنگی و یک پدیده اجتماعی (و نه به معنی یک امر مذهبی و الهیاتی) مطالعه و بررسی کنیم.
دومین کاری که میبایست صورت بگیرد، این است که به اَشکال محلی عزاداری بپردازیم.
کار دیگری که در علوم اجتماعی باید صورت بگیرد جلوگیری از تهاجم رسانه ها و به خصوص رسانه های رسمی به سنتهای مذهبی و دینی محلی است. برای مثال رسانه ملی تلاش دارد با چند مداح کلیشه ای، معرفی الگو کند. این رسانه ها، وضعیت واقعی را بازنمایی نمیکنند، بلکه مراسم عزاداری خاصی را پخش میکنند. در نمایش مراسم مذهبی نوعی یکسانسازی در رسانه ملی صورت میگیرد که این کار صحیح نیست. به عبارت دیگر در مورد سنت های اصیل عزاداری، رسانه ملی، خودش بزرگترین آسیب است. البته در سالهای اخیر با تأیید و تأکید مقام معظم رهبری، رسانه ملی روند خود را نسبت به سنتهای محلی تا حدی اصلاح کرده است، اما هنوزبا روند مطلوب فاصله زیادی دارد.
توجه به اشکال محلی و متکثر عزاداری در ایران، اولویتی است که لازم است به آن بپردازیم. فرهنگ و جامعه شیعی، عملاً از عاشورا و عزاداریها صورت میگیرد. دینداری، اخلاق و منش بدنه جامعه مذهبی، از خلال عزاداریها شکل میگیرد. بنابراین عاشورا فقط یک سنت و آیین دینی نیست، بلکه هسته اصلی تشیع تاریخی و مردمی است. به همین دلیل، بهتر است به این موضوع، بیشتر و دقیقتر و بدون طرح مسأله آسیب شناسی توجه شود؛ چون مسأله آسیب شناسی بعد از این مطالعات اولیه باید انجام بگیرد.
چهارمین کاری که علوم اجتماعی میتواند انجام دهد، پرداختن به وجوه پنهان مسأله آسیب شناسی است؛ بررسی اینکه منافع چه گروههایی این آسیبشناسی را جدی میکند. به هر حال، اگر بحث آسیبشناسی مطرح باشد، باید این مسائل و پیامدهای آن در دینداری مردم هم مورد بررسی قرار بگیرد. همچنین لازم است درباره عملکرد نهادهای رسمی و سنتی مانند روحانیت و سازمانها و مراکزی که متولی این امر هستند، به خصوص در مسأله «دستکاری و دخالت در سنتهای عزاداری» آسیب شناسی صورت بگیرد و حتی دلالتهای سیاسی و اجتماعی این سنتها و عزاداریها روشن شود.
البته در مجموع، گسترش این آسیب شناسیها امر مطلوبی نیست،چون عدهای را علیه عدهای دیگر می شوراند. فعلاً در مقام شناخت، نقصهای زیادی داریم که لازم است به آنها بپردازیم و شاید بعداً بتوانیم به آسیب شناسی برسیم.
توجه به این نکته لازم است که این توصیه ها از منظر محقق علوم اجتماعی است. یک قاعده در تحقیق و پژوهش این است که میگوید شما پرسش را شروع کنید، اما ممکن است لزوماً به جواب جدید نرسید، بلکه به پرسشهای جدید برسید. من بایک مسأله شروع کردم و اکنون به مسأله های جدیدی رسیدهام. هر محققی از موضع محقق بودنش میتواند موضوعات و مسائل جدیدی را که به لحاظ پژوهشی لازم میداند معرفی و پیشنهاد کند. البته ممکن است نیازها و اقتضائات مدیریتی متولیان و سیاستگذاران فرهنگی، امور دیگری باشد.