انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عشق و انقلاب

نمایشنامه نویسی در طول تاریخ دستخوش تحولات و دگرگونی های زیادی شده است. این تغییر و تحولات در دهه های مختلف به صورت اشکال و صورتهای متنوعی از وقایع تاریخی و ادبی و نیز ظهور گونه های نوین ادب فارسی به صورت بارز و نمایانی نشان داده شده اند.دوره ترجمه آثار نمایشی جهان، تغییر و تحولات ادبی گسترده و عظیمی را در عرصه نمایشنامه نویسی مخصوصا در نمایش ایرانی بوجود آورده است.اما آنچه محققان و بزرگان نمایشنامه نویسی به آن بیشتر پرداخته اند تحولات تاریخی واجتماعی در نمایشنامه نویسی بوده است.از طرفی ، نمایشنامه نویسی به عنوان گونه ای جدید و نوین نثر فارسی در قلمروی زبان و ادب فارسی با توجه به درون مایه های عاطفی متنوع، توجه بسیاری از مخاطبین را به خود معطوف کرده است و با ارائه آثار ادبی خود سهم مؤثرتری در بروز این دوره داشته اند. بنابراین شاید بتوان نمایشنامه ها را «تاریخ نوشته شده به زبان هنر»نامید که تاثیر آن در بیان افکارنویسندگان و انتقال آن دوران به نسل ما از اهمیت بسیاری برخوردار است. عواطف و احساسات انسانی در تاریخ پرفراز و نشیب ایران همواره دست مایه خوبی برای نویسندگان و هنرمندان درحوزه های مختلف بوده تا بتوانند از آن برای بیان یکسری مطالب مغفول و ناگفته از تاریخ ایران استفاده کنند. یکی از بارزترین این احساسات مفهوم«عشق»است. یکی از فیلسوفانی که نگاه ویژه به عشق داشته، هری گوردون فرانکفورت، فیلسوف معاصر است.
نمایشنامه روایت ناتمام گرد آفرید،حکایت بخشی از تاریخ ایران در دهه پنجاه را با سه شخصیت اصلی روایت می کند به این صورت که یک چریک(سهراب) بعد از باخبر شدن از اینکه دختر مورد علاقه اش(گردآفرید) در خانه فرد متمولی(رستم بزرگمهر) از طبقات بالا زندگی می کند تصمیم می گیرد در قالب یک روزنامه نگار و به بهانه ای اینکه تصمیم دارد کمبودهای جامعه را طی نامه ای مفصل به شخصیتی که امکان تغییر برایش بهتر فراهم است برساند،دست به ترور این شخص بزند،که در نهایت هردو کشته می شوند و تنها دختر نمایشنامه زنده می ماند. هرچند سهراب خود به روش غلط و نادرست موجود پی برده و در مکالمه سهراب با اعضاء سازمان وهمچنین با گردآفرید بیان گر این موضوع است.اما به دلیل فشارهای سازمان چریک های فدایی ناگزیر به انجام عمل اشتباه یعنی ترور رستم بزرگمهر می شود.و از طرفی رستم بزرگمهر به عنوان فردی متعلق به طبقه مرفه جامعه نیز به ظلم و ستمی که در جامعه جریان دارد واقف است و حتی برای کمک دست به اعمال خیریه می زد.در واقع نویسنده سعی دارد بیان کند که هر دو شخصیت از دو طبقه اجتماعی متوجه لزوم تغییرات و اصلاحات در ساختار جامعه شده¬اند، اما هر کدام به گونه ای در چهار چوب طبقاتی خود محصور هستند بطوری که امکان گفتگو هم بین این دو وجود ندارد! وجه مشترک هردوی آنها، همان طور که سهراب در گفتگو با گردآفرید اشاره می کند، کویری است که به دلیل تضادی در جامعه با درون خود احساس می کنند.رستم بزرگمهر به عنوان نماینده طبقه بالا خواستار اصلاح ساختار اجتماعی، سیاسی است و سهراب ایرانی به عنوان نماینده طبقه پایین تغییرات در جامعه را در سرنگونی طبقه حاکم می داند.
در این جا قصد دارم با استفاده از نظر این فیلسوف به این سوال پاسخ دهم که چگونه عشق ورزیدن سهراب ایرانی بین دو معشوق( گردآفرید و هدف نهایی) موجب تضاد و سرانجام نابودی او را فراهم می آورد.
فرانکفورت پاسخ سؤال را در اهمیتی می داند که به هدف نهایی می دهیم. او عنوان می کند که ما به هدفی نیاز داریم که به خاطرخودش ارزش دستیابی دارد نه به این خاطر که وسیله ای برای هدف دیگر است، چرا که فعالیت ما وقتی معنادار است که به هدف نهایی ختم شود،که در اینجا منظورسرکوبی رژیم شاهنشاهی و پیروزی مردم است. بدون هدف نهایی، اعمالی که انجام می دهیم حقیقتاً پوچ و بیهوده به نظر می رسند و علاقه ای به انجام دادن کارهایمان نداریم و اراده مان مسیر ثابتی نخواهد داشت. زندگیمان منفعلانه و خودآگاهی مان غیر فعال خواهد شد.حتی اگر به حفظ بعضی بقایای خودآگاهی ادامه دهیم علاقه¬ای به چیزی که روی می دهد نداریم. در معرض تضعیف حیات روانی قرار می گیریم و فعالیت ذهنی مان کاهش می یابد. درون حوزه آگاهی تفاوت درک نمی کنیم و تمایزی قائل نمی شویم. پس حوزه ی خودآگاهی ما همگون می شود.حوزه¬ی خودآگاهی کاملاً نامتمایز شده پایانی است بر تمام حرکات یا تغییرات روانی و به موجب آن تجربه ی آگاهانه متوقف می شود.
وسیله¬ی دستیابی به هدف نهایی، به عقیده¬ی فرانکفورت،عشق است. عشق ورزیدن به افراد وچیزهای خاص باعث می شود که به هدف نهایی پیوند بخوریم.بدین ترتیب سهراب نه فقط به گردآفرید بلکه به رستم بزرگمهر هم عشق می ورزد! زیرا او با عشق ورزیدن به این دو هرچند از جنس عشقی متفاوتند پیوند خود را با هدف نهایی اش بیشتر احساس می کند.پس عشق منبع اصلی ارزش نهایی است. اگر به هیچ چیز عشق نورزیم پس هیچ چیز برای ما ارزش قطعی و ذاتی نخواهد داشت، از آنجا که عشق هم خالق ارزش نهایی و ذاتی است و هم خالق اهمیت، پس زمینه ی نهایی عقلانیت عملی است. پس چون باید به هدف نهایی دست یابیم و راه دستیابی به آن عشق است، عشق اهمیت زیادی برای ما دارد.
هر چیزی دارای ویژگیهایی است و عشق هم از نظر فرانکفورت دارای خصوصیت عقلاَ ضروری است. موضوع عشق اغلب ممکن است چیزی عینی مثل یک فرد باشد(گردآفرید) یا چیزی ذهنی مثل آرمان اخلاقی(انقلاب). عشق است که به معشوق ارزش می دهد و این ارزش از اهمیت دادن مشتق می شود. با اهمیت دادن به معشوق آن را ارزشمند می سازیم. طبیعت عشق به گونه ایست که موضوعاتش به خاطر خودشان برایمان ارزشمند اند و این موضوعات را به عنوان هدف مهم می¬شماریم نه به عنوان وسیله؛ به همین دلیل سهراب برای رستم بزرگمهر نامه می نویسد،چرا که برای او ارزش و اهمیت قائل است.
اما، از نظر فرانکفورت، عشق علاوه بر ویژگی ذکر شده، ویژگی های دیگری نیز دارد.عشق ذومراتب است. ما به بعضی چیزها بیشتر از چیزهای دیگر عشق می¬ورزیم. به همین خاطر ضرورتی که عشق بر اراده تحمیل می¬کند، همیشه مطلق نیست. امکان دارد عشق ورزیدن به چیزی را به خاطر چیزی دیگری که بیشتر به آن عشق می¬ورزیم کنار بگذاریم.این همان کاری است که سهراب می کند یعنی به آرمانش بیشتر از گردآفرید عشق می ورزد.
هم چنین، عشق ممکن است ناپایدار باشد. عشق هم مثل هر وضع طبیعی دیگر، از شرایط محیط آسیب می¬پذیرد. اگر به عشقِ خود مطمئن نباشیم می توانیم آن را با چیز دیگر جایگزین کنیم. اما اگر به عشق خود اطمینان داشته باشیم هیچ گاه نمی توانیم برای آن جایگزینی قرار دهیم و نمی توانیم آن را تغییر دهیم. ضرورت های اراده اند که تعیین می کنند به چه چیز عشق بورزیم. وقتی به اراده ی خود اطمینان نداریم یعنی به عشق خود مطمئن نیستیم، در عشقمان تضاد و نگرانی ایجاد می شود. با بوجود آمدن تضاد در درونمان مسیر ثابت خود را از دست می دهیم .این تضادی است که سهراب در عشق ورزیدن به آرمانش دچار آن می شود هرچند که دیگر راه بازگشتی برایش نمانده است. قسمتی از وجودش میل به عشق ورزیدن دارد و قسمتی میل به عشق نورزیدن، در این زمان اراده نمی تواند تصمیم بگیرد کدام طرف را انتخاب کند. به دنبال عشق ورزیدن به گرد آفرید باشد یا به دنبال اجتناب از عشق به آرمانهای انقلابی اش. در اینجا سهراب در آن واحد به مسیرهای مخالف کشیده می¬شود و قادر به هدایت خود در مسیری ثابت نیست. اراده ی چند پاره سهراب با تردید همراه است و تردید در نهایت نوعی یک نواختی در حوزه خود آگاهی را موجب میشود که به سبب آن فعالیت ذهنی تقلیل یافته در نهایت متوقف و سبب نابودی او می شود.
این کتاب در۴ پرده به همراه ۳ تحلیل نمایشنامه از سه دیدگاه مختلف، در۲۰۰ صفحه توسط نشر نخستین به تازگی در دی ماه ۱۳۹۷منتشر شده است.

منابع:
مسلمی،نداوحسینی،مالک(۱۳۹۰)عشق از نظر هری گوردن فرانکفورت،مجله جستارهای فلسفی ص۴۷-۶۲