انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

عالم‌گیر!

کتاب جدید و کم‌حجم اسلاوی ژیژک با عنوان عالَمگیر! کووید ۱۹ جهان را تکان می‌دهد! با ترجمۀ هوشمند دهقان توسط انتشارات صدای معاصر به بازار آمد و تا تابستان ۹۹ به چاپ پنجم رسید. در ابتدای کتاب دربارۀ نویسنده آمده است که ژیژک یکی از سرشناس‌ترین فلاسفه و نظریه‌پردازان فرهنگی جهان معاصر است و تالیف نوآورانه و بحث‌انگیز او، ایده‌های متافیزیکی هگل، نظرات روانکاوانۀ لکان و دیالکتیک مارکسیستی را به ترتیبی به هم می‌آمیزد تا خرد جمعی و عقاید مورد قبول هر دو ایدئولوژی چپ و راست را به چالش بکشاند. ژیژک سرآغاز را با عنوان «مرا لمس مکن» شروع می‌کند و با نکته‌سنجی به آیه‌ای از انجیل که مریم مجدلیه مسیح را پس از رستاخیزش بازمی‌شناسد و عیسی به او می‌گوید: «مرا لمس مکن!» اشاره می‌کند. ژیژک ابتدا این عبارت را کنار پاسخ عیسی به حواریونش می‌گذارد که وقتی از او پرسیدند که از کجا بفهمیم مسیح رجعت کرده، دوباره زنده شده است، عیسی در جواب گفت هرگاه میان مومنانش محبّت حکمفرما باشد او در جمع آنان حاضر است. حضور او نه مثل شخصی لمس‌شدنی، بلکه رشتۀ محبّت و هبستگی میان افراد خواهد بود. بعد از این گریز زدن، ژیژک این روایت را به همه‌گیر شدن کرونا و تاکید بر دوری از دیگران و لمس نکردن آنها ربط می‌دهد و می‌گوید حالا دست ما که به افراد نمی‌رسد؛ «فقط از درونست که می‌توانیم به همدیگر نزدیک بشویم، و چشم‌های ما پنجره‌ای است که به «درون» باز می‌شود. این روزها وقتی آشنایی (یا حتی غریبه‌ای) را می‌بینیم فاصلۀ مناسب را حفظ می‌کنیم یک نگاه عمیق به چشم طرف مقابل می‌تواند احساساتی بیشتر از نوازشی خودمانی را بروز دهد.» (ص ۱۲)

ژیژک امید دارد که فاصله‌گذاری بدنی، پیوند ما با دیگران را بیشتر سازد و این دوری به ما کمک می‌کند که حضور دیگران را بهتر تجربه کنیم و بفهمم که چه اهمیتی برایمان دارند. و وضوح مسئله این است که این ویروس، بسیاری از بنیان‌های زندگی ما را فرو خواهد پاشید. اما سئوالی که در پایان سرآغاز مطرح می‌کند این است که چرا با وجود هشدارهای از قبل دانشمندان، در برابر این فاجعه غافلگیر شدیم؟

برای پاسخ به این سئوال ژیژک وارد فصل اول با عنوانی تامل‌برانگیز می‌شود: «اکنون همگی در یک قایق نشسته‌ایم». او با اشاره قهرمانی چلسی منینگ (Chelsea Manning) و ادوارد اسنودن (Edward Snowden) بحث آزادی بیان را مطرح می‌کند و نقل قولی از ورنا یو (Verna Yu) خبرنگار مقیم هنگ کنگ می‌کند که «اگر چین برای آزادی بیان، ارزش قائل بود اصلاً بحران ویروس کرونا به وجود نمی‌‌آمد. تا وقتی آزادی بیان و سایر حقوق اساسی شهروندان چینی، محترم شمرده نشود چنین بحران‌هایی باز هم اتفاق خواهند افتاد… شاید حقوق بشر در چین، ربط چندانی به بقیۀ دنیا نداشته باشد اما همان گونه که در این بحران شاهد بودیم، فاجعه وقتی اتفاق افتاد که چین، جلوی آزادی‌های شهروندانش را گرفت. مطمئناً اکنون زمانی است که جامعۀ جهانی این موضوع را بیشتر جدّی بگیرد.» (ص ۱۶)

در کل مردم در چنین بیماری‌های همه‌گیری به دولتی مقدر نیاز دارند تا بتوانند به‌درستی اقدامات مهمی مانند قرنطینه را انجام دهند. ژیژک معتقد است که چین توانست ده میلیون نفر را قرنطینه کند و این سئوال را مطرح می‌کند که «آیا با استفاده از آزادی بیان بیشتر، می‌شد جلوی بیماری همه‌گیر را گرفت، یا آنکه چین مجبور بوده که به خاطر نجات دنیا، آزادی‌های مدنی را در ایالت هوبئی فدا کند؟» در واقع ژیژک تلاش دارد به پیچیدگی مسئله اشاره کند که در چنین شرایط بحرانی آزادی بیان تا چه اندازه می‌تواند کارساز باشد. او هر دو راهکار را درست می‌داند و معتقد است که راه آسانی برای تفکیک آزادی «مفید» بیان از شایعات «مخرّب» وجود ندارد. در این صورت او جاری بودن آزادی بیان را امر آسانی نمی‌داند چرا که دائماً می‌تواند در معرض اختلاط با شایعات باشد. او با اشاره به جنگ دنیاها (۱۸۹۷) اثر هربت جورج ولز به نابود شدن موجودات دیگر توسط انسان‌ها تمرکز دارد و اینکه با وجود چنین ویروس‌هایی می‌فهمیم که همیشه انسان نیست که قدرت نابودی را در دست دارد و موجودات دیگر را نابود می‌کند، انسان هم می‌تواند توسط موجودات دیگر تلف شود. «حقیقتی که پذیرفتنش واقعاً دشوار است اینست که اپیدمی فعلی، پیامد یک تصادف محض طبیعی است که افتاده و هیچ معنای عمیق‌تری ندارد. در چیدمان عظیم کائنات، ما فقط یک گونه هستیم؛ بی‌هیچ اهمیّت خاصی.» (ص ۲۱)

ژیژک همچنین به زبان اسفناک سیاست و پیشنهاد نتانیاهو به مقامات فلسطینی برای همکاری گریزی می‌زند، چرا که تفکیک یهودیان و فلسطینی‌ها در آنجا مسّیر نیست. «اکنون زمان رها کردن شعار «اوّل، امریکا! (یا هر کس دیگر)» فرا رسیده است. چنان که مارتین لوتر کینگ، بیش از نیم سدۀ قبل گفته است: «شاید با کشتی‌های مختلفی آمده باشیم، امّا اکنون همگی در یک قایق نشسته‌ایم.»»  (ص ۲۱)

در فصل دوم با عنوان «چرا همیشه خسته‌ایم؟» ژیژک به مسئله خستگی و فرسودگی که در دوران کرونا به وجود آمده است اشاره می‌کند و این فرسودگی را در افراد به دو گروه تقسیم می‌کند «اپیدمی کرونا ویروس ما را با دو شمایل متضاد از افراد، مواجه می‌سازد، دو شمایلی که در زندگی روزانه‌مان به عینه می‌بینیم: کسانی مثل کادر درمان پزشکی و پرستاران خانگی که تا سرحد فرسودگی کار می‌‌کنند، و کسانی که کاری برای انجام‌دادن ندارند چون از سراجبار یا اختیار در خانۀ خود محبوس شده‌اند.» (ص ۲۳) اما او قصد دارد با نگاهی متفاوت‌تر به مسئله فرسودگی و خستگی کادر درمان بپردازد. او با آوردن مثال‌هایی از تولید و کار جمعی و کارگران و تلاش برای خلاقیت اجباری به موضوع خوداستثمارگری و فرسودگی در چنین وضعیتی می‌پردازد و از تقسیم‌بندی تازه‌ طبقاتی یاد می‌کند «یکریز اعلام می‌کنند که در انزوایی ایمن بنشینید و دورکاری کنید. اما چه گروه‌هایی می‌توانند این شکلی کار کنند؟ کسانی که کارهای فکری می‌کنند و قرارداد موقت دارند و مدیرانی که می‌توانند از طریق ایمیل و تله‌کنفرانس کارها را رله کنند، طوری که حتی شاید وقت بیشتری برای «استثمار کردن خودشان» داشته باشند. اما در مورد کسانی که کارشان باید در بیرون از خانه، در کارخانه‌ها، مزارع، فروشگاه‌ها، بیمارستان‌ها و حمل و نقل عمومی انجام شود چی؟ در این گونه شغل‌ها، بسیاری از کارها باید در فضای ناایمن خارج از خانه انجام شود تا بقیه بتوانند در قرنطینه‌های شخصی خود جان به در برند…» (ص ۲۹)

اما او همۀ خستگی‌ها و فرسودگی‌ها را در یک معنا ارزیابی نمی‌کند، بلکه او بین فرسودگی در جهت خود استثمارگری و فرسودگی رضایت‌مندانه که در جهت سودرسانی به بازار نیست فرق می‌گذارد. «وقتی یکی از اعضای کادر درمان در نتیجۀ اضافه‌کاری از پا می‌افتد، و زمانی که یک پرستار خانگی به خاطر مسئولیتی طاقت‌فرسا خسته و کوفته می‌شود، خستگی آنان با خستگی کسانی که مجذوب کشش‌ها و امیال افراطی شغلی هستند فرق دارد. خستگی آنان، خستگی ارزنده‌ای است.» ( ص ۳۰)

در فصل سوم، «به سوی طوفانی تمام‌عیار در اروپا»، ژیژک می‌گوید «طوفان تمام‌عیار وقتی به پا می‌شود که ترکیب نادری از شرایط ناهمگون، رخدادی با خشونت فوق‌العاده را تولید کند. در چنین وضعیتی، هم‌افزایی نیروها، مقدار انرژی‌ای را آزاد می‌کند که بیش از مجموع انرژی تک تک عوامل موثّر در آن رخداد است.» (ص ۳۱) سه طوفان به وجود آمده است که دو طوفان نخست مختص به اروپا نیست که اولی اپیدمی کروناویروس با اثر مستقیمش (قرنطینه، ابتلا و مرگ) است و دیگری پیامدهای اقتصادی که البته در اروپا وخیم‌تر خواهد بود. اما طوفان سوم که اسم آن را پوتوغان (Putogan) می‌گذارد؛ موجی تازه از خشونت در سوریه، میان ترکیه و حکومت اسد که دو طرف به طرز نامهربانانه‌ای از رنج و عذاب میلیون‌ها آواره، برای منافع سیاسی خود بهره‌بردای می‌کنند. اردوغان و پوتین «کشوری را ویران می‌کنند تا به طرزی بی‌رحمانه به مقاصد خود، و از جمله، نابودی اروپای متحد دست یابند. به علاوه، آنها اکنون این کار را در شرایط یک اپیدمی جهانی انجام می‌دهند، یعنی در زمانی که تشریک مساعی جهانی از هر وقت دیگر واجب‌تر است؛ آنها از وحشت ایجادشده همچون وسیله‌ای برای دنبال کردن مقاصد نظامی‌شان استفاده می‌کنند.» (ص ۳۳- ۳۴)

ژیژک از فواید اپیدمی نیز یاد می‌کند و آنها را برمی‌شمارد: ۱- اپیدمی ما را نسبت به لزوم تشریک مساعی جهانی، بسیار آگاه ساخته است. ۲- اپیدمی را کار مهاجران و پناهجویان ندانسته‌اند؛ معمولاً نژادپرستان را رسم بر این است که سرمنشا تهدید را «دیگری شرقی» دانسته‌اند.

ژیژک در فصل چهارم، « به برهوت ویروسی خوش آمدید!»، به بحث‌های ایدئولوژیکی این اپیدمی می‌پردازد. «انتشار کنونی اپیدمی کروناویروس، اپیدمی وسیعی از ویروس‌های ایدئولوژیکی خفته در جوامع ما را نیز بیدار کرده است که عبارتند از: اخبار ساختگی، تئوری‌های پارانوایی توطئه، و فوران نژادپرستی.» ( ص ۳۷) اما امیدوار است که ویروسی سودمند ما را مبتلا کند، ویروس فکرکردن در مورد یک جامعۀ بدیل. «جامعه‌ای فراتر از دولت-ملت، جامعه‌ای که خودش را در قالب همبستگی و همکاری جهانی، متبلور می‌سازد.» ( ص ۳۷) اما این خود می‌تواند پارادوکسی را منجر شود، کروناویروس ما را وا می‌دارد تا براساس اعتماد به مردم و علم، شکل نوینی از کمونیسم را ابداع کنیم. ۳۷

او معتقد است که فاجعه جهانی موجب همبستگی می‌شود و تفاوت‌های جزئی را بی‌اهمیت می‌سازد و نکتۀ اصلی این است که   «حتماً باید فاجعه‌ای پیش بیاید تا ما را به بازاندیشی در مورد اساسی‌ترین مولفه‌های جامعه‌مان قادر سازد!» (ص ۳۹) این اپیدمی به ما می‌آموزد که بیش از پیش به ایجاد نوعی شبکۀ بهداشت و درمان جهانی نیاز داریم. مسئله دیگری که در این فصل بدان پرداخت سرمایه‌داری است. «کرونا ویروس حتی بیش از پیش عملکرد روان بازار جهانی را مختل می‌کند. آیا همۀ این‌ها به نیاز مبرم برای بازسازماندهی اقتصادی جهانی که دیگر تحت استیلای سازوکارهای بازار نباشد هشدار نمی‌دهد؟» (ص ۴۲)

فصل پنجم «پنج مرحلۀ تمام اپیدمی‌ها» است که ژیژک به پنج مرحله الیزابت کوبلر راس اشاره دارد که انسان‌ها در مقابل بیماری لاعلاج نشان می‌دهند: ۱- انکار  ۲- خشم ۳- چانه‌زنی ۴- افسردگی ۵- پذیرش. این پنج مرحله را به اپیدمی کرونا ویروس نیز تعمیم می‌دهد «نخست انکارش کردیم (چیز مهمّی نیست، فقط چند نفر آدم غیرمسئول دارند وحشت‌پراکنی می‌کنند.)؛ سپس خشم (معمولاً در قالبی نژادپرستانه یا  ضد دولتی؛ چینی‌ها مقصّرند؛ دولت ما کفایت ندارد…) بعد نوبت به چانه‌زنی می‌رسد (خیلی خب، چند نفر قربانی شدند، اما این بیماری از سارس، کم‌خطرتر است، و می‌توانیم میزان صدمات را به حداقل برسانیم…)؛ اگر راهکارها کارساز نباشند افسردگی ظاهر می‌شود (خودمان را گول نزنیم، کار همه‌مان تمام است!)… اما مرحلۀ پذیرش چه شکلی خواهد بود؟ جالبست که این اپیدمی، با آخرین دور اعتراضات اجتماعی در جاهایی مثل فرانسه و هنگ‌کنگ وجه مشترکی دارد، این اجتماعات این جوری عمل نمی‌کنند که طغیان کنند و بعد بگذارند بروند، آنها ایستادگی می‌کنند و ترسی دائمی و شکننده را به زندگی ما تزرق می‌کنند.» ( ص ۴۸) «آنچه مجبور به پذیرفتن‌اش هستیم و باید خودمان را با آن وفق بدهیم اینست که زیرلایه‌ای از زندگی وجود دارد، زیرلایه‌ای نامیرا که خود را به شکل ابلهانه‌ای تکرار می‌کند. نوعی حیات پیش‌جنسی ویروس‌ها که همیشه وجود داشته و هماره مثل سایه‌ای تاریک همراه ما خواهد بود؛ سایه‌ای که خود زندگی ما را نشانه می‌گیرد، و در وقتی که هیچ انتظارش را نداریم سر به طغیان می‌گذارد. در سطحی کلی‌تر، اپیدمی‌های ویروسی ما را به یاد پیشامد نهایی و بی‌معنابودن زندگی‌مان می‌اندازد؛ هر چقدر هم که عمارت‌های معنوی‌مان را باشکوه بسازیم یک پیشامد طبیعی کور مثل ویروس یا یک سیّارک می‌تواند به کار ما پایان دهد… دیگر حقایق بوم‌شناسی جای خود دارد، حقایقی که عنوان می‌دارد ما انسان‌ها نیز می‌توانیم به شکلی نادانسته در این پایان‌بخشیدن، سهیم باشیم.» ( ص ۴۸)

در «ویروس ایدئولوژی»، ژیژک این سئوال را مطرح می‌کند «یکی از پرسش‌های جالبی که اپیدمی کروناویروس برمی‌انگیزد، حتی برای من ناوارد در آمار و ارقام، اینست که: کجا داده‌ها به پایان می‌رسند  کجا ایدئولوژی شروع می‌شود؟»  و در ادامه این سئوال را می‌پرسد که «در اینجا پارادوکسی وجود دارد: هرچه بخش‌های مختلف جهان بیشتر به هم مربوط می‌شوند، پشامدی محلّی، راحت‌تر می‌تواند وحشتی جهانی را برانگیزد و نهایتاً فاجعه‌ای به بار آورد.» (۴۹) او معتقد است که اگرچه از یک سو رشد فناوری عدم وابستگی ما به طبیعت را بیشتر کرده است، اما از سوی دیگر وابستگی ما به نواسانات طبیعی را بیشتر ساخته است. و یک امر مسلّم آن است که انزوا، ساختن دیوارهای جدید و قرنطینه‌های بیشتر، کارساز نیست بلکه نیاز به همبستگی و واکنشی هماهنگ و جهانی لازمست. در کل، ژیژک سعی دارد کروناویروس را عاملی برای انسجام بیشتر جهانی در نظر بگیرد تا یک عاملی که باعث اختلافات بیشتر شود.

او معتقد است که کسانی باید در چین شرمنده باشند که نگران سلامتی خود بودند ولی در عموم اپیدمی را کم‌اهمیت جلوه می‌دادند مانند مدیران علی‌رتبه‌ای که دغدغه گرمایش زمین را ندارند اما در کوه‌های راکی برای خانواده خود جان‌پناه درست می‌کنند.

در فصل «آرام باشید و بترسید»، ژیژک به سفارش رسانه‌ها مبنی بر نترسیدن تاکید دارد و به ماجرایی اشاره دارد که در آن شایعه کمبود شدن دستمال توالت به واقع به دلیل هجوم بیش از حد مردم تبدیل به یک کمبود شد. نقطۀ مقابل وحشت فعلی، وحشت نکردن است آن هم در زمانی که ترسیدن کاملاً موجّه باشد. «آنچه از این تقابل می‌فهمیم اینست که وحشت، راه مناسبی برای مواجهه با یک خطر واقعی نیست. وقتی وحشت‌زده واکنش نشان می‌دهیم خطر را جدّی نمی‌گیریم؛ برعکس، آن را بی‌اهمیت می‌سازیم. (ص ۵۶) و این سئوال به وجود می‌آید که «برای آنکه با آن به طور جدّی مواجه شویم، چه نکاتی را باید بیاموزیم و چه کارهایی باید بکنیم؟» (ص ۵۷) در پاسخ به این سئوال باز ژیژک به این نکته می‌پردازد که همبستگی و همکاری جهانی به نفع همه ماست و البته این مسئله فقط مربوط به کرونا نیست، در بحران‌های دیگری مانند هوا، آب و غیره نیز باید بدین صورت باشد. ژیژک به نوعی شیوه کمونیستی اعتقاد دارد «رهیافت کمونیستی که من طرفدارش هستم یگانه راهی است که برای پشت سرگذاشت چنین نگرش‌های خامی در اختیار دارم. از همین حالا می‌شود نشانه‌های کاستن از همبستگی بی‌قید و شرط را در مناظره‌های جاری، تشخیص داد.» (ص ۶۰)

فصل بعدی «نظارت و مجازات؟ بله لطفاً» است که ابتدا به نظر آگامبن اشاره دارد که معتقد است «چرا رسانه‌ها و مسئولین تمام سعی‌شان را می‌کنند تا جوّی از وحشت ایجاد کنند، و بدین ترتیب وضعیتی واقعاً استثنایی را به وجود بیاورند؛ وضعیتی که با محدودیت‌های اکید در رفت و آمد، تعلیق امور روزمرّه و فعالیت‌های شغلی برای سراسر مناطق، توام است؟» (ص ۶۴) در مقابل این سئوال، ژیژک این سئوال را مطرح می‌کند که «چرا قدرت دولتی باید به اشاعۀ چنین وحشتی علاقمند باشد؟…» ژیژک واکنش آگامبن را «وحشت بزرگ‌نمایی‌شدۀ» ناشی از انتشار ویروس را آمیزه‌ای از اعمال کنترل اجتماعی و عناصری از تبعیض نژادی می‌داند، اما باید به این مسئله هم توجه داشت که «خطر آلودگی ویروسی، کمک شایانی به اشکال جدید همبستگی محلی و جهانی کرده است؛ به علاوه، نیاز به مهارکردن خود قدرت را بیشتر آشکار ساخته است. افراد حق دارند که قدرت دولتی را مسئول بدانند: قدرت در اختیار شماست، حالا «بیار آنچه داری از مردی و زور!» (ص ۶۵)

ژیکژک بر این باور است که حتی با گذراندن این بحران، ما دیگر به وضعیت قبل باز نخواهیم گشت. «ما باید نوعی زیستن بسیار شکننده‌تر را بیاموزیم که توام با مخاطرات دائمی خواهد بود. ما مجبور خواهیم شد که نگرش کلی‌مان نسبت به زندگی، و نسبت به هستی خودمان به عنوان موجوداتی زنده در میان دیگر اشکال حیات را عوض کنیم. به سخن دیگر، اگر «فلسفه» را نامی برای سمت‌گیری اصلی‌مان در زندگی بدانیم ناچار خواهیم بود که یک انقلاب فلسفی راستین را از سر بگذرانیم.» (ص ۶۷) تشویش‌آورترین چیزی که باید از این اپیدمی بیاموزیم این است که «وقتی طبیعت از طریق ویروس‌ها به ما حمله‌ور می‌شود به این ترتیب پیام ما را به خودمان برمی‌گرداند. آن پیام اینست: هر کاری با من کردید حالا با خودتان می‌کنم. (ص ۷۰)

فصل ۹ با عنوان «آیا تقدیر ما، بربریّت با چهره‌ای انسانی است؟» به واقعیت‌های موجود این اپیدمی توجه دارد که این اپیدمی ما را با چیزی مواجه کرده است که قبلاً ناممکن به نظر می‌رسید «جهانی که می‌شناسیم‌اش از چرخش بازایستاده، تمام کشورها در حالت منع کامل عبور و مرور قرار دارند؛ بسیاری از ما در خانه‌های خود محصور شده‌ایم و با آینده‌ای نامعلوم روبرو هستیم، آینده‌ای که در آن، حتی اگر جان سالم به در بریم، بحران‌های کلان اقتصادی محتمل است. واکنش ما به تمامی این‌ها، یعنی آنچه باید انجام بدهیم، نیز باید نوعی ناممکن باشد؛ یعنی آنچه با مختصات نظم جهانی موجود، ناممکن به نظر می‌رسد. ناممکن اتفاق افتاده است، جهان ما باز ایستاده است، و حالا ناممکن همان کاری است که برای احتراز از بدتر شدن اوضاع باید انجامش دهیم؛ امّا چیست آن کار ناممکن؟» (ص ۷۲)

ژیژک اعتقاد دارد که آنچه بیش از همه نگرانش می‌کند بربریّت با چهرۀ انسانی است، اینکه با تصمیماتی نظیر ایتالیا مبنی بر اینکه اگر اوضاع بدتر بشود کسانی که بالای هشتاد سال دارند را به حال خود رها خواهد کرد به این پیام برسیم که باید قید اخلاقیات اجتماعی‌ما را بزنیم و دور افراد پیر و ضعیف را خط بکشیم. ژیژک می‌گوید که ما گرفتار بحرانی سه‌گانه شده‌ایم: بحران طبّی (خود اپیدمی) بحران اقتصادی (که پیامد اپیدمی هر چه باشد لطمۀ شدیدی خواهد زد) و بحران روان‌شناختی. او همچنین به نقد این سخن که «حالا که همۀ ما در این بحران کنار هم هستیم، باید سیاست را فراموش کنیم و فقط یکدل و یک‌جهت برای نجات خودمان تلاش کنیم.» بر این باور است که اتفاقاً به سیاست‌های راستینی نیاز داریم.

ژیژک در فصل دهم با عنوان «کمونیسم یا بربریّت، به همین سادگی!» می‌گوید نظر امانوئل کانت در باب قوانین دولت این است که «اطاعت کن، ولی بیندیش، آزادی اندیشه را حفظ کن!» اما امروز به چیزی بیش از آنچه که کانت «استفادۀ عمومی از عقل» می‌نامیدش نیاز داریم. اپیدمی‌ها به انواع مختلف برمی‌گردند و از اکنون باید تصمیمات دشوار بگیریم.

ژیژک بحث کمونیسم را پیش می‌‌کشد و می‌گوید منظور او از کمونیسم نوعی «کمونیسم فاجعه» است و آن را پادزهر سرمایه‌داری فاجعه می‌داند. دولت باید در تولید لوارم ضروری مانند ماسک، کیت‌های تست و دستگاه تنفسی و غیره نقش فعال‌تری داشته باشد و باید نسبت به میلیون‌ها انسانی که مدتی از کار بیکار شده‌اند چاره‌ای بیندیشد. نظام درمانی نیز مبتنی بر موسسات برای مراقبت از افراد سالمند بهتر آن است که بر جوامع محلی اتکا کند و از سوی دیگر نیاز به نوعی همکاری جهانی است که به تولید و تقسیم منابع بکوشند. «وقتی از «کمونیسم» حرف می‌زنم منظورم اشاره به این قبیل پیشرفت‌ها است، و در عوض آن، هیچ گزینۀ بدیلی جز بربریّت نوین نمی‌بینم.» (ص ۸۵) «ویروس، دشمنی نیست که برای نابودی ما نقشه‌ها و راهبردهایی داشته باشد؛ ویروس، صرفاً ساز و کاری است که به طور ابلهانه خودش را تکثیر می‌کند.» (ص ۸۶) او بر این باور است که «تنها از طریق تلاش برای نجات انسانیّت از خودویرانگری است که ما از بشریت نوین مراقبت می‌کنیم، و فقط از طریق این تهدید مرگبار  است که می‌توانیم بشریّتی متّحد را تجسّم کنیم.» (ص ۸۶)