انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ظهور و سقوط نظریه توسعه (بخش پنجم)

کولین لِیز/ترجمه آرمان شهرکی

نظریه توسعه” با پایان علت وجودی اش روبرو میشود

نویسندگان گزارش سالانه جهانی توسعه در بانک جهانی با مشکل موجود از طریق کلنجار رفتن با گفتمانی متفرق از تخالفها، مواجهه نموده اند: دولت مورد نیاز است؛ اما در نهایت چندان هم مورد نیاز نیست؛ تنها زمانیکه بازار بخوبی کار نکند؛ دموکراسی مهم است؛ اما اگر به تقاضاهای نامربوطی برای توزیع مجدد منتهی شود؛ نه. تئوریسینهای دانشگاهی توسعه بسختی میتوانند با چنین چیزی همراه شوند؛ پس چه میتوانند بکنند؟

با به انتها رسیدن دهه ۱۹۸۰ بود که اهمیت کامل محیط متغیر، وارد ادبیات نظری شد؛ اگرچه کاهش چشمگیر در اهداف رسمی توسعه که توسط بانک جهانی و دیگر آژانسها طی سالهای متمادی اعلام میشد؛ بوضوح چنین چیزی را آشکار کرده بود. در اوایل دهه ۱۹۷۰، بینش “خیز” (catching up) ( ریشه داشته در تفسیر روستو در ۱۹۶۰ و جامعه ای با “مصرف انبوه” که متضمن “برابری” و دموکراسی بود) مسیری را بسوی جاه طلبیهایی متعادل ترسیم مینمود: “توزیع همراه با رشد”- یعنی یک مقدار کاهش در نابرابری، کاهشی که خارج از رشد حاصل میشد؛ بنحویکه احتمال آن میرفت و بهتر آن بود که کشورهای درحال توسعه مقداری با آن از در عدم مخالفت درآیند- بعبارتی، توهم کمتری درباره دموکراسی داشته باشند. دهه ۱۹۷۰ که به انتها رسید؛ توزیع مجدد تنها راهی بود جهت تحقق “نیازهای اساسی” فقرا؛ آنهاکه بنابه فرض همواره در جبهه ما بودند؛ لذا، هدف برابری روبه محاق رفت. حال نوبت تعدیل ساختاری رسیده بود تا رشد را به بارآورد؛ جوامع توسعه نیافته، خودشان را با بستر گرم ونرمی که بازار برایشان تدارک دیده بود؛ وفق دادند و بدین منظور حتی نیازهای اساسی نیز باید قربانی میشد.سپس، همگان آگاه شده بودند که اوضاع از اساس تغییر کرده و اینکه “نظریه توسعه” در آشفتگی عمیق است. سوای خود نئو-لیبرالیسم، پنج خط اصلی پاسخ نظری قابل شناسایی بود. یکی مشکل را ذاتی خود نظریه توسعه میدید: یک “بن بست” نظری که باید توسط مفاهیم و تحقیق بهتر مرتفع شود. پاسخ دوم را میتوان “گزینش گرایی همچون امری عادی در اجتماع توسعه” (eclecticism as usual in the development community) نام نهاد. سومی مشتمل است بر بسط و تکامل بیشتر در نظریه وابستگی. چهارمین پاسخ بازگشتی است به دستورکار ناتمام میردال و “نئو-نهادگراها” ی دهه ۱۹۶۰- به معنای اینکه چطور ابعاد اجتماعی و سیاسی را به تحلیلهای اقتصاد توسعه “بیافزاییم”- اما اینبار با تحلیل این ابعاد بر حسب نظریه انتخاب عقلایی. و در نهایت آخرین پاسخ، چشمپوشی از هرگونه تعهدی به توسعه در ازای جستجوی (اغلب به نام پسا-ساختارگرا) صرفِ “فهم” آنچه رخ میدهد. بیایید با به اختصار این پاسخها را مرور نماییم. […]

“مطالعات توسعه” چونان جایگزینی برای “نظریه توسعه”

در ۱۹۹۱یک گروه تئوریسینهای توسعه ی متمایل به چپ با همکاری یکدیگر کتابی عالی را با تدوینگری فرانس شورمن (Frans Schuurman) تحت عنوان رهایی از بن بست: جهاتی جدید در نظریه توسعه (Beyond the Impasse: New Directions in Development Theory) (1) روانه بازار نمودند. ایده ی “بن بست” در نظریه انتقادی توسعه در مقالات مختلفی در اواسط دهه ۱۹۸۰ کندوکاو شده بود؛ مثلا مقاله ای به قلم دیوید بوث (Dvid Booth) (17)، معذالک در۱۹۹۱، بوث، که در کتاب شورمن سهم چشمگیری داشت؛ نشانه هایی دال بر رهایی از بن بست دید. از این نظر (قویا توسط شورمن تایید شده) تحقیق تجربی خود را از عمومیت مفرط (excessive generality)، ضرورتگرایی (necessitarianism)، غایت نگری (teleology)، تقلیلگرایی طبقاتی، جزم گرایی (dogmatism) و دیگر نواقص نظریه توسعه ایِ تحت مارکسیستی (Marxist-influenced) رهانیده و بدین ترتیب توانی برای ابداعات نظری تازه را به رخ کشیده است. نظریه نوین باید به طیف وسیعی از موقعیتها در جهان سوم حساس باشد؛ و باید امکان “فضایی برای مانور” در سطوح “خرد” و “میانه” از کنش را مهیا سازد؛ همچنین سطح “کلان” که تمرکز نظریه تئوری سابق بوده است- البته بدون رها نمودن دستورکار به ارث رسیده از اقتصاد سیاسی. بوث امیدوار است که در ترکیب مطالعه ی معانی فرهنگی که بصورت ذهنی توسط مردم به چیزها منتسب میشود با مطالعه همان چیزها از یک موضع خارجی و عینی، موفق شود؛ به طریقی که پیش از این محقق نشده: همچنین او سعی داشته تا به دغدغه های آنهاکه در عمل توسعه ایِ کاربردی دخیل بوده اند به خوبی بپردازد. (۳)

نقطه ی عزیمت بوث- بسط شگرف تحقیق میدانی تحت لوای “مطالعات توسعه”- البته معتبر است؛ و اگر به آن انباشت به همان میزان معتبرِ تحقیق اجتماعی را که لزوما ذیل عنوان “مطالعات توسعه” دریافت نمیشود- مشتمل بر تاریخ اقتصادی و اجتماعی و مطالعات جنسیت در کشورهای جهان سوم- را هم اضافه نماییم؛ هم بلحاظ حجم و هم کیفیت از آنچه پیش از آن انجام شده؛ پیشی گرفته و مکررا از بنیانهای تجربی و تاحدودی لرزانِ “نظریه کلان” (grand theory) سابق، پرده برمیدارد. خصلتبندی بوث در کارش به موازات آنکه غالبا از برخی ضعفهای تفکر توسعه ایِ پیشین- تقلیلگرایی، عمومیت افراطی و قس علی هذا- رها میشود و مادامیکه در علائقش بسیار متنوع است؛ صحیح نیز هست. مثلا زنان، فعالیت در سطح محلی، قومیت، دین و فرهنگ، که همگی در ادبیات پیشین دست دوم محسوب میشدند؛ اغلب در کار بوث در پیشزمینه بوده؛ بصورت ریز بدانها پرداخته شده؛ سطح بالایی از استناد را دارا بوده و به لحاظ فکری تازه و بدیع هستند. (۴).

یادداشتها:

(۱) Frans J. Schuurman (ed.), Beyond the Impasse: New Directions in Development Theory (London: ZedBooks, 1993).

(۲) David Booth, ‘Marxism and Development Sociology: Interpreting the Impasse’, World Development 13/7, 1985, pp. 761–۸۷. [ . . . ]

(۳) David Booth, ‘Development Research: From Impasse to a New Agenda’, in Schuurman (ed.),

Beyond the Impasse, op cit.,pp. 49–۷۶. [ . . . ]

(۴) برای یک بازبینی نمونه ای از بخش قابل توجه این اثر نگاه کنید به

Frederick Cooper, Florencia E. Mallon, Steve J. Stern, Allen Isaacman and William Roseberry, Confronting Historical Paradigms: Peasants, Labor, and the Capitalist World System in Africa and Latin America (Madison: University of Wisconsin Press, 1993).

ای میل نویسنده: arm.shahraki@gmail.com

وبلاگ نویسنده: alhamra9617.blogfa.com