انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

طبقه‌ی متوسط و سینمای ایران

مقدمه: سینمای هر جامعه می‌تواند بازتابی از ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی مردمان آن باشد. تصاویری که بر پرده‌ی جادویی سینما نقش می‌بندد و روایت‌ها و شخصیت‌های موجود در فیلم‌های سینمایی جامعه اگر آیینه‌ی تمام‌نمای جامعه‌ نباشد؛ لااقل تصویری دور و بیگانه با زندگی اجتماعی مردمان آن هم نیست.

همین نزدیکی سینما و واقعیت اجتماعی است که برخی جامعه‌شناسان را ترغیب کرده است برای بررسی ویژگی‌های زندگی اجتماعی در دوره‌ای خاص از تاریخ یک جامعه، به سراغ سینما بروند و ویژگی‌های آن را برای شناخت جامعه‌ای که فیلم از آن برآمده است،‌ بررسی کنند.

جامعه‌شناسان برای شناخت بهتر جامعه، ناگزیر از ارایه‌ی گروه‌بندی‌ها و طبقه‌بندی‌های اجتماعی مختلف بوده‌اند. در برداشت بیشتر جامعه‌شناسان، جامعه از کلیتی بی‌شکل و یکدست به مجموعه‌های انسانی شامل گروه‌بندی‌ها و اقشار انسانی تبدیل می‌شود و به این ترتیب کار فهم و درک و تبیین جامعه امکان‌پذیر می‌شود. این طبقه‌بندی‌های در غالب موارد بر پایه و شالوده‌ی تئوری‌های جامعه‌شناختی شکل می‌گیرند. تئوری‌ها به جامعه‌شناسان کمک می‌کنند، از زاویه‌ای مشخص به جامعه بنگرند و نیروهای مؤثر بر ویژگی‌ها و تحولات آن را شناسایی کنند.

مفهوم طبقه یکی از مفاهیم پایه و اساسی علوم اجتماعی است که دیدگاه‌های فراوان و متفاوتی درباره‌ی آن وجود دارد. برخی از جامعه‌شناسان،‌ طبقات را سنگ بنای جامعه می‌دانند و تحولات جامعه را بر مبنای آن تحلیل می‌کنند. این نوشتار کوششی است برای طرح نگرش کلی جامعه‌شناسی به مفهوم طبقه و شناسایی خطوط کلی نحوه‌ی بازنمایی طبقه‌ی متوسط جدید در سینمای ایران.

داستان طبقه

رؤیای جامعه‌شناسی و جامعه‌شناسان از همان ابتدا شناخت جامعه با شیوه‌ای علمی و دقیق بود. جامعه‌شناسان می‌خواستند قوانین حاکم بر ایستایی و پویایی جامعه را کشف کنند و تا حد امکان به اصلاح مسایل و مشکلات اجتماعی که مسبب رنج‌های انسانی می‌شد دست بزنند. اما شاید یکی از نخستین پرسش‌های پیش روی آنان در مسیر دستیابی به آرزوی فهم جامعه، این بود: جامعه‌ چیست؟

شناخت نظم حاکم بر جامعه نیازمند آن بود که جامعه‌شناسان دریابند چه نیروهایی در درون کلیتی که نام جامعه به آن می‌دهیم، وجود دارند و بر سرنوشت آن تأثیر می‌گذارند. آیا جامعه تنها شامل مجموعه‌‌ای از افراد است که در سرزمینی واحد کنار هم زندگی می‌کنند؟ پاسخ جامعه‌شناسان نخستین به این پرسش منفی بود؛ جامعه نه تنها افراد، بلکه مجموعه‌ای از نیروهای اجتماعی را دربرمی‌گیرد. اهمیت این نیروهای اجتماعی گاه بیشتر و تعیین کننده‌تر از فرد فرد کسانی است که آن‌ها را تشکیل می‌دهند.

طبقه از ابتدای شکل‌گیری جامعه‌شناسی تاکنون یکی از مهم‌ترین نیروهای اجتماعی مؤثر بر اوضاع و احوال جامعه بوده است. جامعه به جز افراد، به جز گروه‌هایی که بر پایه‌ی ویژگی‌های انتسابی همچون سن و جنس می‌گیرند،‌ شامل طبقات اجتماعی است. اما درباره‌ی طبقه ـ همچون سایر مفاهیم اجتماعی ـ نظرگاه‌ها و مناقشات گوناگون وجود داشته است.

بخش مهمی از نظریات و پژوهش‌های مربوط به طبقه در سنت جامعه‌شناسی مارکسیستی شکل گرفته است. این دسته از محققین و متفکرین که اقتصاد را زیربنا و موتور محرکه‌ی جوامع می‌دانستند، مفهوم طبقه را نیز با نگاهی اقتصادی تعریف کردند و آن را مهم‌ترین عامل تعیین کننده‌ی سازوکار هر جامعه، در کانون کوشش‌های نظری و عملی اجتماعی قرار دادند.

نگرش کارل مارکس به طبقه، از ماندگارترین و تأثیرگذارترین برداشت‌های موجود از آن در اقتصاد، فلسفه و علوم اجتماعی است. مارکس طبقه را در ارتباط با مالکیت ابزار تولید تعریف می‌کند. به اعتقاد او طبقه یک گروه از مردم است که با توجه به ابزار تولید جایگاه مشترک و واحدی دارند، ابزاری که وسیله‌ی معاش آن‌هاست. بر این اساس او کل تاریخ بشر را ماحصل و دستاورد این تقسیم طبقاتی می‌بیند، تقسیم طبقاتی که به دنبال خود نابرابری اجتماعی را به همراه می‌آورد. «تمام جوامع گذشته و حال میدانی برای مبارزه‌ی بنیادین بین آن عده که دارند و آن عده که ندارند و بین ستمگرها و ستمدیده‌هاست». (گرب ۱۳۷۵: ۶۴)

گرایش مارکس به تحلیل اجتماعی و کشف تضادهای آن برای تشریح سیر تکاملی تاریخ، موجب شده که مطالعه لایه بندی اجتماعی نقشی ویژه در فلسفه سیاسی او داشته باشد. مارکس مبنای تحلیل خود را بر «مناسبات تولید» بنا کرده و بر این اساس دو طبقه متخاصم دارندگان ابزار تولید و دارندگان نیروی کار را در برابر هم قرار داده است. به نظر مارکس تاریخ چیزی به جز تقابل این دو گروه نبوده و نیست و این تضاد در بطن خود تکامل تاریخ را موجب شده است. تاریخ داستان مبارزه‌ی مداوم دو طبقه‌ی صاحب ابزار تولید و فاقد آن است و تخاصمات این دو نیروست که آینده‌ی جامعه را رقم می‌زند. (پیشین: ۶۷)

مارکس منکر آن نیست که امروز میان دو طبقه سرمایه دار و کارگر، گروه‌های واسط متعددی مانند پیشه وران، خرده بورژواها، تجار و دهقانان وجود دارند، اما او از دو چیز سخن می گوید، از یک سو به تدریج که نظام سرمایه داری تحول می یابد، روابط اجتماعی به سمتی می گراید که سرانجام به صورت دو گروه، و فقط دو گروه متبلور گردند که در یک سوی آن‌ها سرمایه داران و در سوی دیگر کارگران (پرولتاریا) قرار دارند. از سوی دیگر، دو طبقه، و فقط دو طبقه، نمودار امکانی از نظام سیاسی و تصوری از نظام اجتماعی اند. طبقات واسطه نه ابتکار عمل دارند و نه قدرت تحرک تاریخی. فقط دو طبقه‌اند که می توانند نشان خود را بر جامعه حک کنند. یکی طبقه سرمایه‌دار است و دیگر طبقه کارگر. آن‌گاه که نبرد قاطع میان این دو طبقه در می‌گیرد، هر کس مجبور خواهد شد که یا به سرمایه داران یا به کارگران بپیوندد.

مارکس برای طبقات و اقشار متوسط نقش ویژه و تعیین‌کننده‌ای در تحولات جامعه قایل نبود، اما واقعیت جهان سرمایه‌داری سمت و سویی دیگر گرفت و اقشار متوسط نه تنها به سمت اضمحلال ترفتند، بلکه رفته رفته بر گستره‌ی بخش‌هایی از جامعه که طبقه‌ی متوسط را در برمی‌گرفت، افزوده شد. نکته‌ی قابل توجه دیگر در نظریه‌ی مارکس در خصوص طبقه‌ی متوسط آن است که او دو قشر کارکنان دفتری و کاسبان خرده‌پا را در کنار هم قرار می‌دهد، اما واقعیت تجربه شده‌ باز هم مغایر با دیدگاه مارکس بر ناهمسویی این دو گواهی می‌دهد.

در دهه‌های اخیر در نظریه‌ی جامعه‌شناسی با دسته‌ای از آثار روبروییم که رویکردهای یک‌جانبه و یک‌سونگرانه‌ی موجود در جامعه‌شناسی را مورد نقد قرار می‌دهند. آن‌ها معتقدند جامعه و مناسبات موجود در آن واقعیات پیچیده‌ای هستند که باید آن‌ها را در روابط چندجانبه‌ای که با هم دارند بررسی کرد. این نظریه‌پردازان کوشیدند نظریاتی را ساخته و پرداخته کنند که در آن‌ها همزمان به عاملیت و ساختار، نظم و تغییر، ایستایی و پویایی و روابط پیچیده و متداخل آن‌ها توجه شود. پی‌یر بوردیو به عنوان یکی از این جامعه‌شناسان، با رد نگرش‌های یکسویه و تک‌عاملی به پدیده‌های اجتماعی، نگرش صرفاً اقتصادی به طبقه را نیز مورد انتقاد قرار داد. در دیدگاه او «سرمایه‌ی اقتصادی» در کنار «سرمایه‌ی فرهنگی» و «سرمایه‌ی اجتماعی» تعیین‌کننده‌ی جایگاه افراد در یک طبقه هستند و تأثیر سرمایه‌های فرهنگی و اجتماعی بر جایگاه طبقاتی افراد کم‌تر از سرمایه‌ی‌ اقتصادی نیست.

کتاب تمایز[۱] که با استفاده از داده های آماری مختلف و تفسیر این داده‌ها در پرتو مشاهدات اتنوگرافیک و نیز منابع اطلاعاتی نامتعارف نظیر عکس، کاتالوگ و تبلیغات فراهم آمده است، بیانگر نوعی مردم نگاری[۲] از جامعه معاصر فرانسه است و اصالت رفتار عامه مردم را تائید می‌کند، به این معنی که رفتار آن ها را ناشی از ایدئولوژی ساده‌انگارانه مارکسی سنتی نمی‌داند. درحقیقت، «تمایز، توصیفی فوق العاده از خصوصیت مصرف فرهنگی گروه‌هایی است که به لحاظ فضایی و فراتر از آن در نسبت شان با ضرورت‌های مادی زندگی متمایز هستند» (فوولر ۱۹۹۸: ۵۰)

به عبارت دیگر، گروه های اجتماعی مختلف از چنان منش های متفاوتی برخوردارند که تجلی آن در گوناگونی مصرف شان نمود می یابد. شاهد مثال کارگرانی هستند که به رغم داشتن استطاعت مالی در تهیه غذاهای باب میل طبقه بورژوا، همچنان غذاهای سنگین، چرب و حجیم را می‌پسندند و یا زنان طبقه‌ی کارگری که میلی به خرید از فروشگاه‌های منحصر به فرد ندارند و ما یحتاج خود را از فروشگاه‌های زنجیره‌ای تهیه می‌کنند، و علاوه بر آن به هماهنگی وسائل منزل همانند زنان بورژوا حساسیتی نشان نمی‌دهند. (بوردیو، ۱۹۸۴: ۳۷۹)

سرمایه‌ی اقتصادی شامل درآمد و بقیه‌ی انواع منابع مالی است که در قالب مالکیت جلوه نهادی پیدا می‌کند. (فاضلی ۱۳۸۴: ۳۳) سرمایه اقتصادی تشابه زیادی با مفهوم مارکسی کلمه سرمایه دارد و شامل سرمایه‌ی تولیدی می‌گردد که می‌تواند برای تولید اشیا و خدمات به کار آید. (ممتاز، ۱۳۸۳: ۱۵۰)

مفهوم سرمایه فرهنگی نزدیک به مفهوم وبری شیوه زندگی است که شامل مهارت های خاص، سلیقه، نحوه سخن گفتن، مدارک تحصیلی می‌گردد. سرمایه‌ی فرهنگی دربرگیرنده‌ی تمایلات پایدار افراد است که در خلال اجتماعی شدن در فرد انباشته می‌شود. بوردیو تحصیلات را نمودی از سرمایه‌ی فرهنگی می‌دانست لیکن گرایش به اشیای فرهنگی و جمع شدن محصولات فرهنگی نزد فرد را سرمایه‌ی فرهنگی می‌خواند. سرمایه‌ی نمادین جزیی از سرمایه‌ی فرهنگی است و به معنای توانایی مشروعیت دادن، تعریف کردن، ارزش گذاردن یا سبک ساختن در عرصه‌ی فرهنگ است. سرمایه‌ی اجتماعی نیز شامل همه‌ی منابع واقعی و بالقوه‌ای است که می‌تواند در اثر عضویت در شبکه‌ی اجتماعی کنشگران یا سازمان‌ها به دست می‌آید. (فاضلی ۱۳۸۴: ۳۳)

مفهوم سرمایه اجتماعی به مقامات و روابط گروهی یا شبکه های اجتماعی دوستی و نظیر آن مربوط می گردد که فرد در درون آن قرار گرفته است و می تواند به نفع خود از آن استفاده کند. (ممتاز، ۱۳۸۳: ۱۵۰) سرمایه‌ی اجتماعی سرجمع مالکیت‌ شبکه‌های ارتباطی کم و بیش نهادینه شده‌ای از آشنایی‌های متقابل یا به عبارتی عضویت در این شبکه‌هاست که برای اعضای خود سرمایه‌ای جمعی فراهم می‌آورند. این سرمایه اعتبار است. اعتبار در معانی مختلف آن، اعتباری که دستیابی به اهداف را تسهیل می‌کند. آن‌چه که به میدان معنا می‌دهد سرمایه است. حجم و ترکیب انواع سرمایه‌های نزد فرد، جایگاه وی را در سلسله مراتب میدان تعیین می‌کند. (فاضلی ۱۳۸۴: ۳۳)

اشکال گوناگون سرمایه قابل تبدیل به هم هستند. به طور مثال، سرمایه‌ی اجتماعی می‌تواند فرد را وارد روابطی سازد که حاصل آن کسب میزانی از سود به شکل پول یا انواع مالکیت باشد. به همان ترتیب، تحصیلات به سرمایه‌ی اقتصادی قابل تبدیل است و گاه ممکن است به سرمایه‌ی اجتماعی نیز تبدیل گردد. به این ترتیب که تحصیلات و داشتن مدارک عالی مشاغل پردرآمدی را در اختیار فرد قرار می‌دهد که با قرار گرفتن در آن موقعیت‌ها می‌تواند نه تنها به پول بلکه به قدرت نیز دست یابد و از نمادهایی هم برای مشروعیت بخشیدن به موقعیت خود استفاده کند. البته موانعی نیز در راه تبدیل انواع سرمایه به یکدیگر وجود دارد. کسانی که سرمایه اقتصادی دارند و آن را تازه به دست آورده‌اند، ممکن است هر چقدر کوشش کنند نتوانند سرمایه فرهنگی ر ا که شامل داشتن سلیقه‌ی خوب، یا سخن گفتن به طریق خاص، یا دانستن چند زبان خارجی است بیاموزند. (ممتاز، ۱۳۸۳: ۱۵۱)

توزیع این سه نوع سرمایه تعیین‌کننده‌ی موقعیت طبقاتی عینی فرد در نظام اجتماعی است. به عبارت دیگر، ساخت طبقاتی از طریق ترکیب انواع این سرمایه‌ها به وسیله‌ی گروه‌ها روشن می‌شود. طبقات بالا بیشترین میزان سرمایه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نمادین را دارند. طبقه‌ی متوسط مقدار کمتری از این انواع را در اختیار دارد و طبقه‌ی پایین کمترین مقدار این ترکیب از منابع را مورد بهره‌برداری قرار می‌دهد. (همان)

بوردیو در ادامه بحث درباره‌ی انواع سرمایه، به صورت‌بندی دقیق و نظام‌مند مفهوم دیگری در نظریه‌ی اجتماعی کمک کرد، که بر سمت و سوی پژوهش‌های معطوف به طبقه و نیروهای اجتماعی تأثیر نهاد: مفهوم «سبک زندگی».

بوردیو سبک را چنین توصیف می کند: «سبک و شیوه بیشترین توانایی را برای بیان ویژگی‌هایی دارد که همه‌ی دنیای فعالیت‌ها را در خود خلاصه کرده است مانند یک معادله که یک منحنی در آن خلاصه شده است» (بوردیو ۱۹۸۴: ۲۸۵) او سبک زندگی را فعالیت‌های نظام‌مندی می‌داند که از ذوق و سلیقه فرد ناشی می‌شوند و بیشتر جنبه‌ی عینی و خارجی دارند و در عین حال به صورت نمادین به فرد هویت می‌بخشند و میان اقشار مختلف اجتماعی تمایز ایجاد می‌کنند. معنا یا به عبارتی ارزش‌های این فعالیت‌ها از موقعیت‌های آن در نظام تضادها و ارتباط‌ها اخذ می‌شود (پیشین ۱۷۳-۱۷۶) وی در جای دیگر می‌گوید: «سبک زندگی دارایی‌هایی است که به وسیله آن اشغال‌کنندگان موقعیت‌های مختلف خودشان را با قصد تمایز یا بدون قصد آن از دیگران تمایز می‌بخشند (پیشین: ۲۴۹ و مهدوی کنی ۱۳۸۶: ۲۰۷)

برخی از ویژگی‌های سبک زندگی را می‌توان به شرح زیر توصیف کرد:

اولاً سبک زندگی الگوی منسجمی از رفتارهاست که در عرصه‌ی خاصی از زندگی بروز می‌کند. بنابراین می‌توانیم از سبک زندگی در رانندگی، بهداشت یا مصرف فرهنگی سخن بگوییم. ثانیاً سبک زندگی ویچگی زندگی یک گروه اجتماعی است. این گروه اجتماعی می‌تواند به صورت آماری تعریف شود و نیازی نیست که افراد این گروه یکدیگر را بشناسند یا با هم تعامل داشته باشند. ثالثاً سبک زندگی الزاماً داراری تشخص در جامعه نیست. یعنی سبک زندگی یک گروه لزوماً برای همگان شناخته شده نیست. سبک زندگی می‌تواند برای افراد جامعه قابل تشخیص باشد یا نباشد. رابعاً سبک زندگی انسجام دارد. از دشوارترین مباحث درباره‌ی سبک زندگی مباحثه بر سر انسجام آن است. ویل (۱۹۹۳) معتقد است سبک‌های زندگی بر حول مجموعه‌ای منسجم از اصول اخلاقی و زیباشناختی یا مجموعه‌ای از نیروهای ناشی از سن، درآمد، جنسیت یا حتی جغرافیا سامان می‌یابد. خامساً سبک زندگی مستلزم عنصر انتخاب است. البته در هیچ فرهنگ و جامعه‌ای انتخاب کاملاً آزاد وجود ندارد. اما به میزانی که جوامع توسعه‌ی اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را تجربه می‌کنند انتخاب‌های فردی گسترده‌تری را در اختیار افراد قرار می‌دهند و از همین روست که شکل‌گیری سبک‌های زندگی نیز امکان‌پذیر می‌شود. سبک زندگی ناشی از بروز تنوع نیز هست. (فاضلی، ۱۳۸۴: ۳۰و۳۱)

بر این اساس سبک زندگی عبارت است از طیف رفتاری‌ای که اصلی انسجام‌بخش بر آن حاکم است و عرصه‌ای از زندگی را تحت پوشش دارد و در میان گروهی از افراد جامعه قابل مشاهده است و الزاماً برای همگان قابل تشخیص نیست. اگرچه محقق اجتماعی میان آن و بقیه‌ی طیف رفتارهای افراد جامعه تمایز قایل می‌شود… نکته‌ی مهم این است که سبک زندگی بر حول محور مصرف سامان می‌یابد. به عبارتی فعالیتهایی که ویژگی‌های آن‌ها را برای درآمدن در قالب سبک زندگی تعریف کردیم، اساساً از جنس مصرف هستند و البته کاملاً مشخص است که معنایی گسترده از مصرف مد نظر است. (فاضلی ۱۳۸۴: ۳۱)

بوردیو بررسی سبک زندگی را در درجه‌ی اول مطالعه‌ی دارایی (کالاهای تجملی یا فرهنگی‌) می‌داند که افراد دور خود جمع کرده‌اند؛ مانند خانه، ویلا، قایق تفریحی، ماشین، اثاثیه، نقاشی‌ها، کتاب‌ها، نوشیدنی‌ها، سیگارها، عطر، لباس‌ها و در درجه‌ی دوم، فعالیت‌هایی که افراد با آن خود را متمایز نشان می‌دهند مثل ورزش‌ها، بازی‌ها، تفریحات، پیاده‌روی یا کوه‌پیمایی، اسکی یا سوارکاری، گلف یا تنیس، لباس پوشیدن، رسیدگی به ظاهر بدن خود، نحوه‌ی استفاده از زبان و بودجه‌بندی (بوردیو ۱۹۸۴: ۲۸۳)

در نظریه‌ی بوردیو سبک زندگی شامل اعمال طبقه‌بندی شده و طبقه‌بندی کننده‌ی فرد در عرصه‌هایی چون تقسیم ساعات شبانه روز، نوع تفریحات و ورزش، شیوه‌های معاشرت، اثاثیه و خانه، آداب سخن گفتن و راه رفتن است، در واقع از نظر بوردیو سبک زندگی عینیت یافته و تجسم یافته‌ی ترجیحات افراد است. از یک سو، سبک‌های زندگی شیوه‌های مصرف عاملان اجتماعی‌ای است که دارای رتبه‌بندی‌های مختلفی از جهت شأن و مشروعیت اجتماعی‌اند. این شیوه‌های مصرفی بازتاب نظام اجتماعی سلسله مراتبی است؛ اما چنانچه بوردیو در کتاب تمایز بر حسب منطق دیالکتیکی نشان می‌دهد مصرف صرفاً راهی برای نشان دادن تمایزات نیست، بلکه خود راهی برای ایجاد تمایزات نیز هست (باکاک، ۱۳۸۶: ۹۶)

ذائقه‌ها و ترجیحات زیباشناختی متفاوت سبک‌های زندگی متفاوت را ایجاد می‌کنند «بنابراین سبک زندگی محصول نظام‌مند منش است که از خلال رابطه‌ی دوجانبه‌ی خود با رویه‌های منش درک می‌شود و تبدیل به نظام نشانه‌هایی می‌گردد که به گونه‌ای جامعه‌ای مورد ارزیابی قرار گیرد (مثلاً به عنوان قابل احترام ، ننگ‌آور و و …) (بوردیو، ۱۹۸۴ به نقل از شالچی، ۱۳۸۶: ۱۰۰)

چنانچه بوردیو در عبارت فوق نیز اشاره می‌کند مصرف به منزله‌ی نظامی از نشانه‌ها و نمادها مطرح است که کارکردهایی چون تمایزگذاری اجتماعی دارد که البته به نظر بوردیو معنایش از همین تفاوت و تمایز ناشی می شود و چیزی جز آن نیست. از این رو، در بحث بوردیو مصرف همانند پاسخ به نیازهای زیستی مطرح نمی شود، بلکه مصرف به منزله استفاده از نظامی از نشانه‌ها و نمادها مطرح است. از این رو، مصرف در اندیشه‌ی بوردیو، برخلاف مارکسیسم کلاسیک، صرفاً یک متغیر وابسته نیست. (شالچی ۱۳۸۶: ۱۰۱)

سبک زندگی متأثر از ذائقه و ذائقه پیامد منش و منش نیز محصول جایگاه فرد در ساختارهای عینی اجتماعی است. جایگاه فرد در ساختار اجتماعی که مشخص کننده‌ی میزان بهره مندی وی از انواع سرمایه است، منش وی را شکل می‌دهد و منش نیز مولد دو نوع نظام است: یکی نظامی از رویه های ادراک و ارزیابی، یعنی همان ذائقه و دیگری نظامی از رویه‌های ایجادکننده‌ی اعمال قابل طبقه بندی که تعامل این دو نظام سبک زندگی را ایجاد می‌کند. اما این یک طرف رابطه است؛ زیرا سبک زندگی و فرآیندهای مصرفی به منزله‌ی تجلی آن، هم نظامی از اعمال طبقه‌بندی شده است و هم نظامی از اعمال طبقه‌بندی کننده. از این رو است که فرآیندهای مصرفی خود به منزله‌ی متغیری مستقل در ایجاد سلسله مراتب اجتماعی مطرح‌اند. نکته‌ی مهمتر آنکه رابطه‌ی منش و ساختار اجتماعی یک سویه نیست، بلکه بوردیو از رابطه دیالکتیکی شرایط و منش سخن می گوید که سبب تغییر در توزیع سرمایه و توازن رابطه‌ی قدرت در جامعه می شود و سیستمی از تفاوت های ادراک شده و دارایی‌های متمایز ایجاد می‌کند که در واقع همان توزیع سرمایه نمادین و سرمایه‌ی مشروعی است که حقیقت عینی را تحریف می‌کند. (همان)

دسته‌بندی‌های سبک زندگی که از طریق کاربست الگوهای بوردیویی به دست می‌آید صرفاً توصیف مجموعه‌ای از واقعیات نیست، بلکه از آن جهت که اجازه‌ی پیش‌بینی سایر اوصاف و خصایل را می‌دهد نقش تبیین‌گر دارد و می‌تواند قدرت پیش‌بینی برخوردها، دوستی و امیال را به دست دهد (بوردیو، ۱۳۸۰: ۳۹- ۴۰)

مهمترین ویژگی سبک زندگی عبارت است از شکل گیری آن، حول محور گرایش‌ها (تمایلات، ترجیح‌ها) یا آنچه ذوق و سلیقه خوانده شده است. به عبارت دیگر، سبک زندگی، الگو یا مجموعه‌ای از رفتارها، وضع‌ها و دارایی‌هایی است که ناشی از سلیقه باشد. (مهدوی کنی ۱۳۸۶: ۲۲۵)

با عنایت به تعاریف فوق، سبک زندگی، حول محور مصرف سامان می‌یابد. با این توضیح، سبک زندگی فرهنگی مجموعه‌ای از رفتارهای مصرف و فعالیت فرهنگی است که روی هم رفته دارای انسجام‌اند و در گروه مشخصی از افراد قابل تشخیص دادن است. بسته به این که مصرف مادی یا فرهنگی افراد مد نظر باشد، می‌توان از سبک زندگی مادی یا فرهنگی سخن گفت. (فاضلی ۱۳۸۶: ۱۸۱)

سبک زندگی فرهنگی یا مادی پیامدهای گسترده‌ای برای زندگی فردی و اجتماعی دارد. سبک زندگی ممکن است عامل بهره‌برداری بهتر از انرژی یا ازهم‌پاشیدن خانواده، تولید الگوهای مهاجرت، میزان جرم و جنایت، بهداشت و توزیع رفتارهای بهداشتی باشد (همان)

سیر تکوینی مباحث جامعه‌شناختی مربوط به طبقه حاکی از نقص و نارسایی برداشت کلاسیک مبتنی بر اقتصاد از طبقه و نیز شناسایی دو طبقه‌ی اصلی در جامعه‌ی سرمایه‌داری غرب دارد. مسأله‌ای که تا حد زیادی در آثار متفکرین پس از مارکس مورد نقد و اصلاح قرار گرفت. اکنون می‌دانیم که جایگاه طبقاتی افراد در جامعه ناشی از تأثیر و تأثرات متقابل و پیچیده‌ی عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است. طبقه‌ی متوسط یا به تعبیر دقیق‌تر اقشار متوسط در این دیدگاه جز موقعیت اقتصادی کمابیش مشابه، دارای ترجیبحات و سلایق فرهنگی مشابه و روابط اجتماعی مشترکی هستند. آن‌چه اقشار متوسط را از سایر اقشار جامعه جدا می‌کند، سبک زندگی آنان است. که مختصات اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی این اقشار در آن تجلی یافته است.

طبقات متوسط در ایران

اگر برداشت پولانزاس از طبقات متوسط را مبنا قرار دهیم در تاریخ معاصر ایران می‌توان از دو طبقه‌ی متوسط «سنتی» و «جدید» سخن گفت. طبقه‌ی متوسط سنتی در واقع همان تجار و بازاریان ایرانی هستند که در ادبیات مارکسیستی تحت عنوان «خرده‌بورژوازی» نیز طبقه‌بندی شده‌اند. طبقه‌ی متوسط جدید اما متشکل از بوروکرات‌ها، تکنوکرات‌ها و اصطلاحاً روشنفکرانی است که ظرف سده‌ی اخیر در ایران شکل گرفته و رفته رفته بر جمعیت آن‌ها در ساختار اجتماعی ایران افزوده شده است. از آن‌جا که این نوشتار بیشتر در صدد بررسی بازنمایی طبقه‌ی متوسط جدید در سینمای ایران است، بیشتر بر ویژگی‌ها و تحولات این طبقه در جامعه‌ی ایران تأکید خواهد شد.

جایگاه طبقه‌ی متوسط جدید در ایران و نقش آن در تحولات تاریخ معاصر این سرزمین تفاوت قابل توجهی با نقش آنان در جوامع غربی داشته است. تولد طبقه‌ی متوسط جدید در ایران مقارنِ آشنایی ایرانیان با فکر تجدد، اندیشه‌ی مدرن و شکل‌گیری خواسته‌ها و نیازها و جنبش‌های جدید از مشروطه تاکنون است. این طبقه منادیان و هواداران سبک زندگی مدرن در تاریخ اجتماعی این سرزمین بوده‌اند.

«نورالفکرها» یا گروهی که امروز آن‌ را روشنفکران می‌خوانیم، از اولین گروه‌هایی هستند که آغازگر مسیر سبک زندگی نوینی بودند که در قرن اخیر اهمیت و تأثیر بسزایی در تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران بر جای نهاده است. وجه تمایز آنان از سایر نیروهای اجتماعی، آشنایی با اندیشه‌ی مدرن و اشتغال به امور فکری همراستا با این اندیشه بود. چنان که ملاحظه می‌شود، نقطه‌ی تمایز این اقشار با سایر اقشار جامعه، نه در تملک سرمایه‌ی اقتصادی مشابه با یکدیگر، بلکه برخورداری از سرمایه‌های فرهنگی متمایز از سایر گروه‌های اجتماعی است. پس عامل سرمایه‌ی فرهنگی و به تبع آن سبک زندگی از ابتدا عنصری مهم و تعیین کننده در تمایز میان این اقشار با سایر اقشار و گروه‌های اجتماعی بوده‌ است.

اکنون پس از گذشت صد سال از عصر مشروطه، این طبقه به راستی در ساختار جامعه‌ی ایران نهادمند شده است. گسترش دانشگاه‌ها و نهادهای آموزشی و مهم‌تر از آن سهولت یافتن دسترسی افراد گوناگون به امکان تحصیل دانش در حوزه‌های مختلف، سبب وسعت یافتن قلمرو این طبقه در جامعه‌ی ایران شده است.

ویژگی‌های بارز این طبقه تا مدت‌ها شامل مواردی چون درآمد متوسط، اشتغال به مشاغل فکری و اداری و سلیقه‌ی فرهنگی متفاوت با دیگر اقشار در زمینه‌ی تفریحات و سرگرمی‌ها، هنر، روابط اجتماعی و خانوادگی بوده است. این طبقه یکی از طرف‌های فعال درگیر در شکاف اجتماعی سنتی/ مدرن را در جامعه‌ی ایران تشکیل می‌دهد که نمود آن را به ویژه در رقابت‌ها و منازعات سیاسی دهه‌های اخیر می‌توان مشاهده کرد.

پس برخلاف سرگذشت طبقه‌ی متوسط در جوامع غربی، می‌توان گفت طبقه‌ی متوسط جدید در ایران حاملان اصلی سبک زندگی مدرن بوده‌اند و همین بر اهمیت و تأثیر اجتماعی آن‌ها در این سرزمین افزوده است.

طبقه‌ی نوظهور

علیرغم نهادمندی طبقه‌ی متوسط جدید، ظرف دهه‌ی گذشته گروه‌هایی در جامعه‌ی ایران رشد کرده‌اند که نه به طور کامل در این طبقه جای می‌گیرند و نه جایگاه تعین‌یافته‌ی دیگری در ساختار اجتماعی برای آن‌ها قابل تصور است. مهم‌ترین ویژگی این قشر نوظهور غنا در برخورداری از سرمایه‌ی فرهنگی و فقر در برخورداری از سرمایه‌ی اقتصادی است.

در جامعه‌ی متعادل انتظار می‌رود که امکان تبدیل انواع مختلف سرمایه ـ اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین ـ به یکدیگر وجود داشته باشد. به عنوان مثال فردی که صاحب سرمایه‌ی اجتماعی بالاست، می‌تواند با بهره‌مندی از مزیت مشروعیت اجتماعی و روابط اجتماعی متعدد، سرمایه‌ی اقتصادی خود را افزایش دهد. یا فردی با سرمایه‌ی اقتصادی بالا، قادر است با صرف پول بیشتر، زودتر و آسان‌تر به سرمایه‌ی فرهنگی مورد نظرش دست یابد.

به همین ترتیب انتظار می‌رود فردی که سرمایه‌ی فرهنگی (شناخت و مهارت و معرفت) دارد، بتواند در جامعه لااقل به جایگاه اقتصادی متوسط دست پیدا کند. در مورد طبقه‌ی متوسط جدید نهادمند شده در ساختار جامعه‌ی ایران در دهه‌های گذشته این قاعده تا حدودی جاری بوده است. اعضای این طبقه با کسب دانش و مهارت‌های نوین که غالباً از طریق تحصیلات دانشگاهی به دست می‌آمده، قادر بوده‌اند در قیاس با سایر اقشار اجتماعی به جایگاه اقتصادی متوسطی در جامعه دست یابند.

اما توسعه‌ی قابل توجه تحصیلات عالی در ایران پس از انقلاب اسلامی از یکسو و تحولات صورت گرفته در نظام اقتصادی و بازار کار از سوی دیگر سبب ظهور گروه‌هایی در ایران گردیده است که علیرغم کسب سرمایه‌های فرهنگی متناسب، قادر به تبدیل آن‌ها به سرمایه‌ی اقتصادی نیستند. نکته‌ی مهم در خصوص این اقشار آن است که افزایش شناخت و آگاهی و سرمایه‌ی فرهنگی در میان آنان به افزایش سطح انتظارات اقتصادی نیز منجر شده است، چیزی که در واقعیت زندگی اجتماعی نمی‌توانند به آن دست یابند.

تشابه سرمایه‌ی فرهنگی این طبقه‌ی نوظهور با طبقه‌ی متوسط جدید، موجب شکل‌گیری ترجیحات و علایق و سلایق فرهنگی مشابهی میان آنان شده است. همین امر گاه باعث می‌شود برخی این دو قشر را در یک طبقه قرار دهند. اما واقعیت آن است که طبقه‌ی نوظهور به لحاظ سرمایه‌های اقتصادی تفاوت فاحشی با طبقه‌ی متوسط جدید دارد و همین امر جایگاه اقتصادی این طبقه را در ساختار اجتماعی ایران به شدت تنزل داده است.

اعضای این طبقه عموماً از نسلی هستند که با دشواری و به امید ارتقای جایگاه اجتماعی درگیر تحصیل و به عبارتی کسب سرمایه‌‌های فرهنگی شده‌اند با این انتظار که قادر باشند در آینده این سرمایه‌های فرهنگی را به سرمایه‌ی اقتصادی تبدیل کنند. اما اکنون با تغییر شرایط بازار کار و افزایش بی رویه‌ی حجم این طبقه،‌ خود را ناکام از دستیابی به خواسته‌ها و آرزوهاشان می‌بینند. این طبقه، طبقه‌ای بی‌سامان و بی‌خانمان است چرا که هیچ جایگاه نهادمندی در ساختار جامعه برای این طبقه در نظر گرفته نشده است. حتا اگر نگرش‌های اعضای این طبقه را نیز ملاک و معیار قرار دادن آن‌ها در یک جایگاه اجتماعی معین قرار دهیم،‌ باز به همین بی‌سامانی و بی‌خانمانی می‌رسیم. چرا که شکاف میان انتظارات ذهنی و واقعیت‌ها یا امکانات عینی در دسترس این طبقه مانع از آن می‌شود که آنان خود را در موقعیت طبقات پایین، بالا یا حتا متوسط قرار دهند.

طبقه‌ی متوسط و سینمای ایران

سینمای امروز، صرف نظر از وجه هنری دارای بعد تجاری و به عبارت دیگر کالایی است. فیلم سینمایی در کنار آن‌که می‌تواند اثری هنری باشد، کالایی فرهنگی است که به حکم کالا بودنش ناگزیر متناسب با قواعد بازار شکل می‌گیرد و خرید و فروش می‌شود. در جامعه‌ی مصرفی امروز سینما نیز همچون هر کالای دیگری تابع قواعد ساختاری تولید، توزیع و مصرف حاکم بر بازار است.

در بررسی رابطه‌ی میان طبقات متوسط و سینما در ایران، باید به ویژگی‌ها و تحولات بازار کالاهای فرهنگی و به خصوص سینما نیز توجه کرد. در دهه‌های اخیر مهم‌ترین و گسترده‌ترین مشتریان بالقوه‌ی بازار سینما در ایران اعضای طبقه‌ی متوسط جدید بوده‌اند. این مسئله ناگزیر بر محتوای آثار سینمایی نیز تأثیرگذار خواهد بود و لاجرم فراوانی آن دسته از آثار سینمایی که قرابت بیشتری با ترجیحات ذهنی و سبک زندگی این طبقه دارند، افزایش خواهد یافت.

همان‌طور که در بخش‌های پیشین گفته شد، تفریحات و مصرف فرهنگی افراد یکی از عوامل مهم در تعیین و تثبیت سبک‌های زندگی است. شرایط اقتصادی موجود در ایران سبب شده است استفاده از سینما، ‌به یکی از ویژگی‌های تمایز بخش طبقه‌ی متوسط جدید تبدیل شود. این امر به نوبه‌ی خود موجب طبقاتی شدن آثار سینمایی و ایجاد فاصله‌ی بیشتر میان سایر طبقات و سینما می‌گردد. اما از آن‌جا که اقتصاد سینما در ایران، مطابق با ساختار کلان اقتصاد جامعه، کاملاً مطابق با قواعد بازار سرمایه‌داری نیست، نمی‌توان به طور قاطع حکم بر طبقاتی شده حوزه‌ی سینما در ایران داد.سرمایه‌گذاری‌های دولتی برای ساخت فیلم‌های سینمایی نیز در جای خود می‌تواند بر جهت‌گیری‌های صنعت سینما مؤثر باشد.

اما برای شناسایی جایگاه طبقه‌ی متوسط جدید در سینمای ایران و نحوه‌ی بازنمایی آن در آثار مختلف سینمایی لازم است به طور کلی نگاهی به چگونگی نمایش طبقات در سینما بیندازیم. شاید بررسی جایگاه این طبقه در کنار سایر طبقات اجتماعی در متن آثار سینمایی بتواند موقعیت طبقه‌ی متوسط جدید را در سینمای ایران آشکارتر کند.

بررسی نحوه‌ی بازنمایی قشرهای مختلف اجتماعی در سینمای ایران، نیازمند بررسی دقیق، علمی و نظام‌مندتری است اما در این نوشتار به طرح برخی خطوط کلی و مهم از جایگاه هر یک از طبقات یا اقشار اجتماعی در فیلم‌های سینمایی ایرانی اکتفا می‌شود.

می‌توان گفت در فیلم‌های سینمایی ایرانی غالباً برخی «تیپ‌ها» طبقات اصلی جامعه را نمایندگی می‌کنند. تیپ «سرمایه‌دار» بازنمای طبقه‌ی بالا در جامعه است. این طبقه در قالب افرادی متمول نمایش داده می‌شود که در بسیاری از موارد علیرغم برخورداری از امکانات مادی مطلوب، با خلأهای عاطفی و انسانی روبروست. تیپ نماینده‌ی طبقه‌ی متوسط سنتی در جامعه‌ی ایران تیپ «حاجی‌بازاری» است. فیلم‌های ایرانی در بازنمایی این طبقه و در واقع نمایش این تیپ به دو دسته تقسیم می‌شوند. در برخی از آن‌ها تیپ حاجی بازاری شخصیتی معصوم و خیرخواه و اخلاق‌مدار و در برخی دیگر مزور و ریاکار نمایش داده می‌شود.

طبقه‌ی پایین معمولاً در فیلم‌های سینمای ایران در قالب تیپ «زحمت‌کش و ساده‌دل» بازنمایی می‌شود. نمایش این تیپ‌ها عموماً با تأکید بر معصومیت و مظلومیت آن‌ها و نیز با بار ارزشی مثبت همراه است.

طبقه‌ی متوسط جدید نیز در سینمای ایران، دارای چهره‌ای دوگانه است. این طبقه که غالب با تیپ‌هایی مثل استاد دانشگاه، کارمند، نویسنده، هنرمند،‌ روزنامه‌نگار، وکیل، تاجر بین‌المللی و صاحبان مشاغل مدرن تصویر می‌شود، در بسیاری از موارد در شرایط تردید، افسردگی و تنش‌های فکری و عملی به نمایش درمی‌آید. در بازنمایی مثبت از این طبقه در فیلم‌های سینمایی از آن‌ها چهره‌ی افرادی خلاق، باهوش و قانونمند نشان داده می‌شود و در بازنمایی منفی، این تیپ‌ها افرادی دمدمی‌مزاج، ولنگار، خودباخته و غرب‌زده معرفی می‌شوند.

طبقه

نحوه‌ی‌ بازنمایی

طبقه‌ی بالا

تیپ سرمایه‌دار

طبقه‌ی متوسط سنتی

تیپ «حاجی‌بازاری»

طبقه‌ی متوسط جدید

تیپ استاد دانشگاه/ کارمند/ نویسنده/ هنرمند

طبقه‌ی پایین

تیپ زحمتکش و ساده‌دل

طبقه‌ی نوظهور

؟

از جمله آثار قابل توجه سینمای ایران که به تصویر ویژگی‌های زندگی طبقه‌ی متوسط جدید در ایران پرداخته‌اند می‌توان به هامون،‌ درباره‌ی الی، جدایی نادر از سیمین، سعادت آباد، خیلی دور خیلی نزدیک، من مادر هستم و بسیاری از فیلم‌های سینمایی دو دهه‌ی اخیر سینمای ایران اشاره کرد.

نکته‌ی مهم در خصوص فیلم‌های فوق و آثار مشابه با آن‌ها بازنمایی طبقه‌ای است که دارای سرمایه‌ی فرهنگی نسبتاً بالا با محتوای ارزشی و نگرشی مدرن و سرمایه‌ی اقتصادی متوسط به بالا هستند. روابط اجتماعی و خانوادگی، نوع مصرف، سلایق فرهنگی، ترجیحات سیاسی، ویژگی‌های زبانی و سایر ابعاد زندگی شخصیت‌های اصلی تصویر شده در این آثار در واقع تصویری از سبک زندگی مدرن در ایران است. اما این سبک زندگی مدرن در زندگی شخصیت‌ها و خانواده‌هایی به تصویر کشیده می‌شود که عموماً در موقعیت اقتصادی متوسط رو به بالا هستند.

از همین روست که طبقه‌ی نوظهور ـ همچنان که در واقعیت جامعه‌ی ایران طبقه‌ای بی‌سامان و بی‌جایگاه است ـ در سینمای ایرانی نیز جایگاه قابل توجهی ندارد. به نظر می‌رسد این طبقه در حال تلاش و مبارزه برای دستیابی به جایگاهی تثبیت شده در ساختار جامعه‌ است.

منابع

Fowler، B. (1998). Pierre Bourdieu & Cultural Theory. SAGE Publications.

Bourdieu، P. (1984). Distinction: A Social Critique of the Judgement of Teste. (Richard Nice، Trans.) London: Routled & Keagan Paul.

 

باکاک،ر (۱۳۸۱)، مصرف، ترجمه خسرو صبری، تهران،انتشارات شیرازه

– بوردیو،پ (۱۳۸۰) ،نظریه کنش، ترجمه مرتضی مردیها، تهران، انتشارات نقش و نگار

شالچی، و. (۱۳۸۶). سبک زندگی جوانان کافی شاپ. فصلنامه تحقیقات فرهنگی ، ۹۳ – ۱۱۵.

فاضلی، م. (۱۳۸۴). جامعه‌شناسی مصرف موسیقی. فصلنامه انجمن ایرانی مطالعات فرهنگی و ارتباطات (سال ۱. شماره ۴)، ۲۷- ۵۳.

فاضلی، م. (۱۳۸۲). مصرف و سبک زندگی. تهران: نشر صبح صادق

گرب، ا. نابرابری اجتماعی (دیدگاههای نظریه‌پردازان کلاسیک و معاصر). ترجمه محمد سیاه‌پوش و احمدرضا غروی‌زاد. تهران: معاصر

ممتاز، ف. (۱۳۸۳). معرفی مفهوم طبقه از دیدگاه بوردیو. پژوهشنامه علوم انسانی ، شماره ۳۱ و ۳۲، ۱۴۹-۱۶۰.

مهدوی کنی، م. (۱۳۸۶). مفهوم سبک زندگی و گستره‌ی آن در علوم اجتماعی. فصلنامه‌ تحقیقات فرهنگی (شماره ۱)، ۱۹۹- ۲۳۰.