زندگی آدمها روایتهای گوناگونی دارد و با تنوع ، تکثر، تزاحم و تراکمی عجیب درهم پیچیده است و شاید به همین دلیل است که حیات اجتماعی را هم هرچه بیشتر پیچیدهتر میکند. انسان در یک رابطهی دوسویه میان خودش و اجتماعش به داد و ستد مشغول است و هر نوع پیچیدگی فردی در جامع تأثیرگزار خواهد بود. اما روایت هر انسان تنها و تنها به دلیل انسان بودنش قابل شنیدن است و دور و بر ما مملو از انسانهایی است که روایتهایی از حیات انسانی را در زندگی خود حمل میکنند، فارغ از آنکه شعاع تأثیرگزاریشان بر حیات اجتماعی جامعه چقدر است. به این معنی که ما عادت کردهایم تاریخ را از نگاه بزرگان جامعه بخوانیم و بدانیم. یعنی تاریخ یعنی همهی انسانهایی که با نام شاه، حاکم، رییس جمهور و غیره شناخته میشوند و یا رویدادهایی مانند جنگ جهانی اول، نسلکشی فلان که به دلیل گستردگی و وسعت رویداد آن را تاریخ مینامیم و مکانهایی که هنوز بر سر ثبت ملی و جهانی آن میان افراد مختلف بحث و جدل هست. و در این بین غافلیم از انسانهایی که هر روز دور و بر ما به زندگی عادی و معمولی مشغولند و نه دستی در نسلکشیهای فجیع جهانی دارند و نه سهمی از دنیایی دارند که هر روز بر سر مالکیت حتا یک وجب از آن میان حاکمیتها جنگهای سراسری در میافتد.
از همین دسته انسانهایند آنهایی که صدای جارویشان را هرازگاهی بر سرای کوچههایمان میشنویم تا از رهگذر پاکیزه کردن آن، زن و بچهای سرگرسنه بر بالین نگذارند و این مرد با شانههای تکیدهاش، با بردن نان به خانه از در آمد ناچیز رفتگری شرمندهی خانواده نشود. یا آن جراح متخصص مغز و اعصاب معروف که ریزترین و کوچکترین اعصاب بدن یک بیمار را به زیر تیغ جراحی میبرد تا به یک بیمار نه فقط حیات که سلامتی ببخشد، یا همان معلم دوران دبستان تک تک ما که سالهای سال است در کلاس اول دبستان تدریس میکند و یک عمر سروکله زدن با کودکان ۶ و ۷ ساله او را به مثابه یک کودک حساس و شکننده کرده است و یا همان پیرزنی که کنار یک فروشگاه بزرگ مواد غذایی از صبح تا شب بساط پهن میکند و وقتی پای درددلش مینشینی از دورانی میگوید که ۴ فرزندش را در انقلاب از دست داده و تنها پسرش به دلیل سالها شکنجه در زندانهای سیاسی همان دوران، اکنون مبتلا به بیماری روانی است.
نوشتههای مرتبط
تغییر این نگرش کاری بس دشوار است که تاریخ، لزومن تاریخ حکومتها نیست،. به ویژه در جامعهای که هر رسمیتی به دولت فرافکنی میشود و حرکتهای مردمی بدون کمک یا اعتبار دولت اعتباری ندارد. تغییر نگرش گفته شده باید شامل این موضوع باشد که یک زندگی عادی و روزمره از یک سو ارزش شناختی دارد و از سوی دیگر مدیریت کلان یک جامعه تا حد زیادی میتواند در روال همان زندگیهای روزمره مؤثر باشد و زندگیهای پیش پا افتادهای که هر روز روایتی از آن میشنویم نه فقط زندگی روزمرهی یک فرد است که تا حد غیرقابل انکاری نتیجهی همان سیاستهای تاریخی در بعد کلان یک جامعه است. به این ترتیب به نگرش علمی و قابل دفاعی میرسیم که در حال حاضر با عنوان «تاریخ فرهنگی» شناخته میشود و طی آن ارزش تصمیم یک پادشاه در جامعه با شغل پیرزن دستفروش برابری میکند. حال جای پرسش است که این برابرانگاری چه جای دفاعی دارد؟
در پاسخ باید گفت جامعه نه فقط برایندی از کنشهای کلان است که برهمکنش کنشگران خرد نیز در روند آن مؤثر است. بنابراین برای شناخت هرچهبیشتر و عمیقتر یک جامعه لازم است تعداد شناختها به لحاظ کمی و کیفی از کنشگران خرد افزایش یابد و از این طریق نخبگان به سطح زندگی معمولی و عادی افراد جامعه نزدیکتر شده و درک انتزاعی و در بسیاری موارد غیرحقیقی و غیرواقعی خویش از آن را به یک درک ملموس و فهم قابل اعتماد و اعتنا بدل سازند. چیزی که در جامعهی ما بسیار کمتر از آن چیزی که قابل تصور است، اتفاق میافتد و شناخت عمیق و درونی از همنوعانمان در حدی نزدیک به صفر است.
با وصف این تاریخ فرهنگی در جامعهی ما یک ضرورت است. نه فقط به دلیل آنکه مانند برخی از رشتههای علمی دانشگاهی تنها به دلیل تدریس در یک کشور پیشرفته وارد فضای آکادمیک ما شدهاند با وجود گذشت سالها از راهاندازی آن، هنوز دانشجویان و اساتید نیاز عمیق و درونی نسبت به آن را در جامعه احساس نمیکنند، اما با وجود این بر جذب و تربیت دانشجو برای چنین رشتههایی مصرند! بلکه ضرورت تاریخ فرهنگی ضرورتی جداییناپذیر از رشتههایی مانند جامعهشناسی، انسانشناسی، روانشناسی اجتماعی، اقتصاد و غیره است و هر چه بیشتر متخصصان علوم انسانی ما در این رشته و روشهای آن متخصصتر باشند، نگاهی انسانیتر به انسان خواهند یافت و در کنار تخصص خود میتوانند درکی واقعیتر از علم خویش و در نهایت موجود انسانی داشته باشند.روندی که در کشورهای توسعهیافته در حال گسترش است و هر روز بر تعداد کتابهایی افزوده میشود که به ثبت تاریخ زندگی مردمان عادی به ویژه در سالهای کهنسالیشان پرداخته است.
ایمیل نویسنده: fsayyarpour@gmail.com