صنایع دستی یا به هر نام دیگری اعم از هنرهای سنتی، هنرهای صناعی و یا هنرهای بومی شناخته شود از آنجا که با حوزه های مختلفی همچون فرهنگ، طبیعت، قومیت و حتا تاریخ در ارتباط تنگاتنگ است می تواند انتقال دهنده پیوند آنها نیز باشد، از همین رو می تواند قابی برای تجلی هویت قومی و ملی نیز شناخته شود.
صنایع دستی فرآیندی بوم¬آورد است، هنر- صنعتی که از جغرافیای پیرامونی محل زیست هر جامعه بهره می گیرد و بر اساس تجربه هایی که در میان اقوام نهادینه شده است فرآوری می شود. در مجموعه صنایع دستی ایران می توان همانگونه که از شمال تا جنوب حرکت می کنیم از آثار ساخته شده از چوب های جنگلی یا ساقه های نی تا صدف های خلیج فارس ها و برگ های نخل مشاهده کرد. همین گونه اگر به گوشه های دیگری از پهنه ایران سر بزنیم می توان هنرهایی که محصول طبیعت پیرامونی سازندگان است مشاهده کرد.. یکی از دلایل تنوع صنایع دستی ایران را می توان تنوع اقلیمی قلمداد نمود.
نوشتههای مرتبط
از سوی دیگر هر جامعه تجربیات بومی خود را دارد، تجربیاتی که حاصل پیوستار فرهنگی، معیشت و موقعیت زیستی آنها است. این تجربیات همانند یک میراث از نسلی به نسلی دیگر منتقل شده است، همانگونه که دختران کاشان و قم و بیجار از مادرانشان قالی بافی را آموخته اند، همانگونه که زنان رشتی به دختران رشتی دوزی و مادران جنوبی به دختران شان گلابتون دوزی آموزانده اند.
تداوم این سنت های ساخت در بسیاری از مناطق کشور با هویت خانوادگی افراد پیوند خورده است و این خانواده ها با همین مشاغل شناخته هستند و امروزه می توان در فامیل خانواده ها نام ها و نشان هایی از صنایع دستی را مشاهده کرد، اگرچه که دیگر صاحبان نام ها به این هنرها اشتغال ندارند اما شیوه های ساخت هنرها به یک راز خانوادگی و یا تبحر تبدیل شده است و این تبحر به یک اعتبار برای تولیدات محسوب می شود.
با توجه به همین ویژگی ها صنایع دستی نشانگر تنوع و تمایز جغرافیایی و قومی موجود در ایران است. اگر به سراغ فرم و نقش موجود در این صنایع برویم می توانیم ریشه هایی دیرینه برای آنها بیابیم. ریشه هایی که از ازمنه های دور آغاز می شود و تداوم می یابد و در این تداوم که حاصل پیوستار تاریخی و فرهنگی است می توان تأثیر تعاملات بینافرهنگی را نیز مشاهده کرد. این تأثیرات سبب شده است که صنایع و یا هنرهای ایرانی در یک شکل و قواره از هزاره های دور ثابت نماند، اگرچه می توان رابطه ای بینامتنی میان صنایع امروز و اجداد دیرینه آنها که حاصل کاوش های باستانشناختی است و در موزه ها جای گرفته اند مشاهده کرد، اما می توان شاهد بود که از نیاکان دور این آثار که در ویترین های موزه ها جا خوش کرده اند تا آثار تولیدی معاصر راه درازی طی شده است راهی که تمایزهای بسیاری را شکل داده است. پیوستار فرهنگی و تاریخی بخشی ازمفهومی است که این هنر-صنعت در خود دارند و تجلی می دهند. پیوستار فرهنگی نهفته در این آثار همان پیوستاری است که هویت قومی و ملی را می سازد. وقتی می گوییم که هویت ملی در وجود هویت های خرد قومی معنا می یابد، این هنرها نیر در تجمیع خود زیبایی شناسی ملی را شکل می دهند.یک نوع زیبایی که جنبه کاربردی دارد و تنها در زیبایی فرمی محدود نمی شود. اینجاست که زیبایی در ساحت پدیده ای فرهنگی واجتماعی تجلی می کند و باید جنبه هاو رابطه های فرهنگی و اجتماعی آن را جستجو کرد.
یکی از شاخص های مهم دیگر درحوزه صنایع دستی معاصربودن آن است.هنر- صنعتی که زنده است و همراه با کل جامعه می زید. در این زیست اکنونی این آثار نمی توانند در گذشته باقی بمانند، همانگونه که در هر دوره تاریخی این آثار و فرآیندها و نشانه هایشان معاصربوده اند. اگر این هنر-صنعت ها جنبه معاصربودن خود را از دست بدهند وبخواهند ارزش های خود را در تکرار گذشته بیابند دیگر پیوستار خود را از دست می دهند.
اگر ایرانشناسی را جستجوی هویت ایرانی وابعادآن تلقی نماییم، برای پاسح به این خواسته و پرسش های آن باید تجلیات آن راجستجو کرد وبه دنبال اشتراکات در نمودهای فرهنگی بود. هویت ایرانی در پیوستارهای فرهنگی و تاریخی معنا می باید، از سوی دیگر هویت ایرانی متأثر از روابط بینافرهنگی این حوزه فرهنگی است. آنچنانکه برشمرده شدصنایع دستی در ساحت مجموعه ای از هنر-صنعت بومی همه ابعاد مورد نظر ایران شناسی را درخود جای داده است از این رو می تواند یکی از حوزه های مطالعاتی ایران شناسی باشد. صنایع دستی آینه ای است که می تواند هویت ایرانی ما را به ما نشان دهد و ما می توانیم با نگاه در این آینه به چگونگی حضور خودمان در دوره های مختلف و رابطه چندگانه با طبیعت و قومیت پی ببریم.
شناخت ایران شناسانه صنایع دستی جدای از اینکه می تواند روشی مشخص در این حوزه را تعریف نماید از سوی دیگر میتواند به برخی پرسش های معاصر و چالش های اجتماعی این حوزه پاسخ دهد و کمک برساند.