انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شکوفایی پس از سوگواری

نگاهی به کتاب «شکوفایی پس از سوگواری» :ما چگونه با فقدان عزیزانمان روبرو می­شویم؟

ما چگونه با فقدان عزیزانمان روبرو می­شویم؟ مرگ پدر و مادر و دیگر عزیزانمان را چگونه تاب می­آوریم؟ چه اتفاقی می­افتد که علی­رغم تحمیل چنین اندوه بزرگی؛ به زندگی باز می­گردیم و به زبان ساده می­توانیم دوام بیاوریم؟

این سوالات و مشابه آنها را جرج بونانو در کتاب «شکوفایی پس از سوگواری» (the other side of sadness) مورد بحث و بررسی قرار داده است. او که استاد روان­شناسی بالینی و رئیس بخش مشاوره و روان­شناسی بالینی در کالج معلمان دانشگاه کلمبیاست؛ سال­هاست که به مطالعه و پژوهش در خصوص عزاداری و چالشهای عاطفی مربوط به آن پرداخته و می­کوشد نگاه سنتی غالب، نسبت به فقدان عزیزان را مورد چالش قرار دهد.

بنا بر همین نگاه سنتی غالب؛ همه­ی انسان­ها در برخورد با فقدان عزیزان، پنج مرحله انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی و پذیرش را از سر می­گذرانند. طبق این دیدگاه؛ دنیای فقدان برای همه انسان­ها کمابیش دنیایی مشابه است و سوگواری فرایندی پیش­بینی پذیر و سرراست تلقی می­شود. این الگو دارای این پیش فرض نهفته است که سوگواری برای همه افراد کم و بیش یکسان است و وقتی کسی بتواند در مدت زمان کوتاه بر اندوه فقدان غلبه کند یا مثلاً بعضی از این مراحل را به صورت ناقص رد کند، مشکلی در کار است که ممکن است بزودی به شکل عواطف آزار دهنده خود را نشان دهد.

اما بونانو با ارائه کلیاتی از مقایسه فرهنگ­های مختلف و تامل در برخی آئین های سوگواری در سراسر جهان، انجام پژوهش­های متعدد و مصاحبه­های پرشمار با کسانی که عزیزانشان را از دست داده­اند استدلال می­کند که ارائه تعریفی دقیق از عزاداری تقریباً ناممکن است. او در این کتاب نشان داده که سوگواری پدیده­ای چندلایه، منحصربفرد و بسیار پیچیده است و همین پیچیدگی سبب می­شود که دستیابی به تحلیل در خصوص تمام ابعاد سوگواری هم ناممکن باشد.

یکی از نتایج ثابتی که بونانو طی سال­های متمادی از مصاحبه با داغ دیدگان گرفته این است که داغداری تجربه­ای تک­بعدی نیست. این پدیده برای همه یکسان برگزار نمی­شود و به نظر نمی­رسد مراحل خاصی وجود داشته باشد که همه باید پشت سر بگذارند و افراد داغدار الگوها و مسیرهای مختلفی از واکنش­های سوگوارانه را در طول زمان نشان می­دهند.

علاوه بر تلاش برای دوری از سنت دیرینه­ی مراحل سوگواری، بونانو با مشارکت در تجربیات واقعی عزیز از دست دادگان، نشان داده که روش­های خاص هر جامعه در پذیرش مرگ نزدیکان هرچند باهم تفاوت­های اساسی دارند اما علیرغم همه این تفاوتها باید دانست که توانایی و قدرت ما در تحمل فقدان عزیزان و سوگواری برای این فقدان بسیار بیشتر از میزانی است که تصور می­کنیم.

بینشی که جورج بونانو در «شکوفایی پس از سوگواری» ارائه می‌دهد عمیق و هوشمندانه است. او بحث خود را در دوازده فصل دسته بندی کرده و فصول کتاب خود را با عنوان «بدترین اتفاق ممکن» شروع می­کند. او خاطر نشان می­کند که از دست دادن عزیزان یک واقعیت زندگی است، و وقتی ما با مرگ رو در رو می­شویم چاره­ای جز پذیرش معنای آن نداریم.

بونانو در این فصل نشان می­دهد که مرگ عزیز برای هر انسانی در واقع تلخ­ترین اتفاق قابل تصور است. او بحث می­کند که برای کسی که داغدار شده بالاتر از سیاهی رنگی نیست و گویی همه­ی مراحل زندگی بعد از این اتفاق، طور دیگری به چشم فرد سوگوار می­آید. در واقع احساسات و عواطف این فرد نسبت به همه چیز زندگی از کوچک­ترین و کم اهمیت­ترین موضوعات تا فلسفه­ی هستی و زندگی دستخوش تغییراتی در طول زمان می شود.

بونانو استدلال می­کند که غم و اندوه یک تجربه تک بعدی نیست که همه باید مراحل از پیش تعیین شده را طی کنند، بلکه «افراد الگوها یا مسیرهای متفاوتی از واکنش های سوگ را در طول زمان نشان می دهند.» آنها ممکن است به طور موثری با مساله کنار بیایند (تاب آوری) و بازگشت تدریجی را تجربه کنند. یا روال عادی روزانه (بهبودی) را در پیش بگیرند یا مقابله با درد از دست دادن (غم مزمن) که روشی سخت­تر است را در پیش بگیرند. به گفته نویسنده، «به نظر می‌رسد واکنش‌های ما به غم و اندوه برای کمک به پذیرش و تطبیق نسبتاً سریع تهدیدها طراحی شده­اند تا بتوانیم به زندگی سازنده ادامه دهیم» (ص.۱۸). علیرغم اینکه غم بخش بزرگی از احساسات متنوع و پیچیده یک عزیز از دست داده است اما جنبه­ی مثبتی نیز در آن وجود دارد: «سوگ یک تجربه قدرتمند است که دیدگاه مردم را به زندگی تغییر می دهد.»

هرچند فقدان بسیار دلهره آور و ناخوشایند است اما رایج ترین مسیری که در میان افراد داغ دیده مشترک است؛ مسیر تاب آوری است. او بر این نظر است که نمی­توان غصه و اندوه از دست دادن را نادیده انگاشت اما از آنجائیکه این تجربه مختص ذات انسان است، هرطور شده انسان راه تعادل را بازیافته و زندگی را از سر می­گیرد. این پژوهشگر پس از سالها تحقیق در زمینه واکنش­های مختلف عزیز از دست دادگانی مثل بازماندگان یازدهم سپتامبر یا بمباران هیروشیما و… به این نتیجه رسیده که تاب­آوری طبیعی افراد، نشان می­دهد که سوگواری چیزی فراتر از آن است که صرفاً بخواهیم آن را پشت سر بگذاریم و زندگی را از سر بگیریم.

مفهوم تاب­آوری به عواملی همچون کیفیت رابطه­ی از دست رفته، حضور دیگران برای تسلی بخشی، توانایی استفاده از اجتناب و حواس‌پرتی به‌عنوان راهبردهای مقابله، انعطاف‌پذیری گسترده‌تر برای انطباق با تقاضاهای در حال تغییر موقعیت‌های مختلف و رفتارها و افکاری با تنوع بسیار بیشتر بستگی دارد.

بونانو استدلال می­کند که مطالعات جدیدتر، با استانداردهای تغییر یافته­ی شواهد، مطلقاً هیچ پشتوانه­ای برای این ایده که غم و اندوه کاریست که باید قبل از بهبودی کامل انجام شود، پیدا نکرده است. نه تنها، نویسنده بر این باور است که مشکلات روانی لزوماً نباید به واکنش‌های سوگ حل‌نشده­ی قبلی برگردد بلکه «بیشتر افراد سوگوار خود به خود و بدون هیچ نوع کمک حرفه‌ای بهبود می‌یابند». چرا که «آنها یک انعطاف پذیری طبیعی از خود نشان می­دهند.» (ص ۲۴). از نظر این استاد روان­شناسی، کارکرد غم و اندوه این است که توجه ما را به درون معطوف کند، تفکر عمیق‌تر و مؤثرتر را ترویج کند و به شکلی جزئیات محورتر و دقیق‌تر در ارزیابی توانایی‌ها و عملکردمان به ما کمک کند. برای بونانو سوگ اساساً یک واکنش استرسی است. «تلاشی از سوی ذهن و بدن ما برای مقابله با ادراک تهدیدی برای زندگی عادی ما». (ص ۱۹۲)

واقعیت این است که ذهن افراد داغدار معمولاً درگیر پرسش­هایی اطراف عزیزان فقیدشان می­شود. اینکه آیا آنها نیست شده اند؟ به جای دیگری رفته­اند؟ به شکل دیگری وجود دارند؟ از جمله سوالاتی­ست که تا مدت­های مدیدی ذهن داغ دیدگان را به خود مشغول می­کند. اما در عین حال وجود دارند و کم هم نیستند افرادی که پس از دست دادن عزیزشان اتفاقاً پیوندی قویتر و محسوس­تر با او برقرار کرده­اند و از راه­های مختلفی همچون دنبال کردن خواسته­های او در دنیای واقع، به کارهای بعضاً دلگرم کننده و شگفت آوری دست زده­اند.

تاب­آوری طبیعی، راه­های منحصربفرد هر کس در رسیدن به آن، نمودهای فردی و اجتماعی آن، مفهومی است که در سرتاسر کتاب مورد تاکید قرار گرفته و نمونه­های بی­شماری از آن مثال زده شده است. مولف کتاب بر این باور است که مفهوم تاب­آوری طبیعی را زمانی می­فهمیم که با مرگ عزیزی کنار می­آئیم و با رویدادهای هولناکی مثل جنگ، بلایای طبیعی و همه­گیری­های زیستی و مواردی از این دست روبرو می­شویم.

او اضافه می­کند توانایی تحمل درد فقدان، خصلتی خاص نیست بلکه صرفاً نمونه­ای از توانایی کل نوع بشر در هنگام مواجهه با تلخی­هاست و پس از فروکش کردن شوک اولیه­ی فقدان، افراد سوگوار در می­یابند که بهترین راه ادای احترام به عزیز از دست رفته شان این نیست که در درد و رنج فقدان باقی بمانند و اینگونه مرگی نمادین را برای خود رقم بزنند.

همان­گونه که قبلا نیز اشاره شد در نظریات قدیم بر اهمیت پشت سر گذاشتن درد داغداری از طریق سوگواری تاکید شده و مراحل ثابتی برای آن در نظر گرفته می­شد. طبق این نظریات، هدف نهایی سوگواری قطع کامل هر نوع دلبستگی و گسستن تمام ارتباطات ناخودآگاه است و هرگونه تاخیر در رخداد این امر، فقط باعث تاخیر در حل و فصل نهایی فرایند سوگواری می­شود. اما به مرور زمان و وقتی تحقیقات در این زمینه شکلی تکمیلی­تر به خود گرفته و با زبان علمی بیان شد؛ مشخص شد که بسیاری از افراد داغدار سالم (از نظر روانی) از پیوند عاطفی­شان با عزیز از دست رفته صرف نظر نکرده و حتی تا سال­ها پس از فقدان نیز این پیوند را در درون خود و به شکلی ژرف­تر تجربه کرده­اند.

تحقیقات مذکور؛ تصویر کاملا متفاوتی از توانایی ذهنی و عاطفی انسان در کنار آمدن با فقدان به دست داده است. از جمله این­که کارکردهای ذهنی اکثریت افراد داغداری که توانسته بودند بعد از مدتی به زندگی عادی خود بازگردند نشان داد که تاب­آوری علاوه بر آنکه مولفه­ای ژنتیکی دارد از عوامل روان­شناختی فردی نیز کمک می­گیرد. افراد تاب­آور از توانایی ذهنی عاطفی رفت و برگشت میان اندوه و عواطف مثبت برخوردارند و انعطاف بیشتری را در نحوه­ی بروز و استفاده از عواطف خود نشان می­دهند. آنها «ابزارهای بیشتری در جعبه ابزار خود دارند» و در نحوه­ی استفاده از احساسات انعطاف‌پذیرتر هستند، و گاهی اوقات از «راهبردهای رفتاری» مانند توجه به خود استفاده می‌کنند و این­گونه بسیاری از جنبه‌های سوگ به تدریج و با گذشت زمان محو می‌شوند.

همه فصل‌های کتاب بر اهمیت تحقیقات طولی و نیاز به رویکردهای نظری مبتنی بر داده‌های تجربی تأکید می‌کنند و نویسنده به شدت بر منابع عینی تکیه دارد. منابع عینی که جزئیات علمی انبوهی را ارائه نمی­کند و  به همین دلیل، کتاب را مناسب فهم هر مخاطبی می­کند. شاید جذاب‌ترین جنبه این کتاب، دیدگاه غالب نویسنده بر این مبناست که به شدت بر فرصت‌های بازماندگان، برای زندگی بهتر و رضایت‌بخش‌تر تأکید می‌کند. «بسیاری از مردم داغدار می‌دانند که بهترین راه برای ادای احترام به عزیزانشان از طریق درد و رنج خودشان نیست. از طریق مردن خودشان با غم و اندوه فقدان نیست، بلکه زندگی کردن تا حد امکان، کامل است.»

به تاکید نویسنده این کتاب؛ با وجود گذشت ده سال از انتشار ویراست اول، حالا دیگر سوگواری و پژوهش­های اطراف آن موضوعی ویژه، نامعمول و به حاشیه رانده شده محسوب نمی­شود و از آنجائی­که همه انسان­ها دیر یا زود در مقطعی از زندگی شان با فقدان روبرو می­شوند؛ مطالعه این موضوع توجهات بسیاری را به خود جلب کرده است.

کتاب «شکوفایی پس از سوگواری» با ترجمه خوب و روان علیرضا شفیعی­نسب در ۳۰۰ صفحه و توسط نشر پندار تابان منتشر شده است. نمونه­های تجربی مورد مطالعه در سراسر این کتاب آن­قدر زیاد و متنوع است که شاید بتوان این کتاب را یکی از تحقیقات برجسته در خصوص «اندوه از دست دادن عزیز» دانست. کتاب ارزشمندی که به اذعان مجله New Scientist علم را با آنچه مردم نیاز دارند، پیوند می­زند.