گام اول : امسال به مناسب روز معلم. ارزشیابی ترم قبل به دستم داده شد . چندین تبریک هم رسید. آینده، چه رؤیایی در سر دارد:
تبریک شما، بودن در این جهان
نوشتههای مرتبط
را فریاد زد .
بوده ام در این جهان ؟
در رؤیای روز هایی که می آید؟
گام دوم : تهران هنر مفهومی
فرهنگ ، آئینه ها ، تداعی ها و شکل های شگفت آوری در هوا
فیلم تهران ، هنرمفهومی ساخته محمد رضا اصلانی یک روایت تو درتو ، چند لایه و تجربی یا بهتر است بگویم هنجار گریز ، به مدد آئینه ها و شعر سپانلو از مفهوم فرهنگ و تاریخ و شکل های شگفت آوری است که در هوای شهر صنعتی می بیند .
در اولین لایه از این روایت انتقادی ، با مشهودات وصدا روبروهستیم : شخصیت های محوری عبارتند از : محمد علی سپانلو ( شاعر تهران ) و شعر ها و خاطره ی خانه ای که در شهر گم شد و پرسش از شاعر یا گوینده شهر مادر، پرسش شاعر از خود که دیگر چه تعبیری دارد؟.
در لایه دوم : شهر آشنایی زدایی شده است و در آئینه ها مشاهده می شود. که بعدی انتزاعی به عمل بازنمایی واقع گرایانه می افزاید و اثر را به سوی خودش بر می گرداند. این لایه گرچه عبارت از نحوه مواجهه با واقعیت یا نمایش واقعیت از طریق تصاویری معوج وشکسته وبر آئینه است. لیکن عنصر اصلی اش تفاوتی است که هنرمدرن با گزارش یا تصویر واقع گرا ، طلب می کند .
لایه سوم چنارها ، هنرها ، مجسمه ها و هواپیما ها ست .
فیلم ، تماشاگر را در روز ، به “نظاره ی چهره ها در قاب مه” دعوت می کند .” مه کشنده ترین بامداد این ایام”
در شهرهای صنعتی ، در روز های غمناک که خورشید هنوز در آن پلک میزند ، عجبا !” و به شب می رسد ” شب می شود در کاخ کسری “.
در موزه ایران باستان ، دوربین دور مجسمه شمی تراولینگ می کند و همانطور که درآغاز فیلم روی چهره الحسن بن هیثم مکث کرده بود ، رخ به رخ با مجسمه شمی[۱] و در موزه هنر ها ی معاصر رو به مجمسه های مدرن می ایستد . می توان با فرهنگ رو در رو ایستاد و نگاهش کرد . هر چند که با استفاده از دیزالو و تمهیدات بصری بنظر می رسد که روح فردوسی از کالبدش جدا می شود .
از تقابل دائمی این چند دسته تصویر و صدا ، مفهومی از شهر در ذهن بیننده به ظهور می رسد : و خبری که می رسد از میان ستون ها ( جنگ یونانیان و دعوا در خیابان با صدای کشیدن شمشیر از نیام ) و “آنجا که تسلطی است مسلط به رنگ خاکستر ” و زیبایی هاو ارزش های تهران نیز به خاطره های تهران پیوسته ا ند. خاطره های تمدن و فرهنگ ( سعدی ، حافظ، مولوی ، سهروردی ملاصدرا ، توحید ، شریعتی) هنوز درشهر هستند و در انبوه خبر های ره بندان ها از ترافیک در رادیو شنیده می شوند . گوینده زن می گوید : بین جزیره های گیاهی ی صخره های سرگردان ، فیروزه با غبار در آمیخت. تهران کز کرده به گوشه ی پالتوی نخ نمای دماوند”. “تهران بی خواب مشکل ” آمیزه ای است از گذشته و حال. دکتر سید مهدی زرقانی در چشم انداز شعر معاصر ایران در باره سپانلو می گوید : “شگرد اصلی سپانلو در شعر، چیزی نیست جز تداعی آزاد معانی . سپانلو شاعر تداعی هاست” ( ص۶۲۰) روایت اصلانی در تهران هنر مفهومی نیز جز این تداعی ها نیست. آئینه به معنای دسترسی غیر مستقیم و یا عدم امکان نفوذ به پس تصویر است. جمعیت هایی که دیگر به راحتی قابل شناخت نیستند. آدم های عصر ماشین و صنعت، در مترو ها ، اتوبوس ها و فضا های در بسته وبهم فشرده می گذرند و فرصت تأمل بر آنها نیست. بنابراین “گزینش آئینه” ، امکان نگرش مفهومی یا پست مدرن به شهر را فراهم می آورد. می توان گفت که در عین حال چند صدایی بودن فیلم ، در دنباله چیغ و جام حسنلو است. و صدای شاعر و گوینده ی زن و رنگ ها، در ذهن من ، گذشته و آینده تهران را تداعی می کرد و تصاویر ثانوی می آفرید :” از عشق و جوانی و کنکور ،به مهمانسرای جوانی ، سپیده دمان درخیابان برخوردها “. تداعی هایی که به پرسش شاعر از خویش و پرسش فیلمساز از مخاطب می انجامد که به امید درک کدامین گشاینده راه یا کاشف چشمه هایی؟ سپانلو به آسمان می نگرد .
صحنه واپسین ، یعنی فرودگاه در شب ، روایت اصلانی را به پرسش از عصر صنعتی می کشد . در میان فرود آمدن ها ، مجسمه مردی دست بسینه می آید .” هنگامی که خمیازه می گیرد خیابان ” همین نشانه مرکزیت موضوعی یا گرانیگاه و نگاه تاریخی اثر را آشکار می سازد!
“تهران هنر مفهومی” روایت تو در تو و فرم گرایانه ی یک روز یا یک دوران است. روایتی که از اصلی ترین عناصر مشاهده هنری و آموزه های هنر فرمالیست یعنی ” نا آشنا سازی و درک را مشکل وطولانی کردن “، به نهایت برخوردار است. فیلمی تجربی که معانی اش را در سطور شعر سپانلو ، تصاویر آئینه ها ونگاه های خیره به فرهنگ می پوشاند.
[۱] – مجسمه شمی در موزه ملی ایران ، نمایشگربزرگزاده پارتی . شمی منطقه ای در بختیاری است .