اولا ترلیندن، برگردان مینوش صدوقیانزاده
مقالات دهگانهی این کتاب از دیدگاهی جنسیتی به بررسی جنبههای متفاوت اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و کالبدی شهر میپردازد. بهطورکلی در ایران، ادبیات و متونی که از چشمانداز جنسیت به تحلیل موضوعات تخصصی شهر و معماری پرداخته باشند، بسیار اندک است. تلاش برای غنیساختن ادبیات معماری و شهرسازی با دیدگاههای جنسیتی یا ادبیات جنسیتی موجود با موضوعات مربوط به شهر و معماری، انگیزهی اصلی ترجمهی این کتاب است.
نوشتههای مرتبط
این مقالات را اساتید دانشگاهی کشورهای مختلف، با زمینههای تخصصی متفاوت از جمله، معماری، شهرسازی، جامعهشناسی، جغرافیا و محیط زیست نوشتهاند؛ بهرغم این، آنان در دیدگاه جنسیتی خود نسبت به موضوعات تخصصی شهر مشترک هستند. زمینهی گردآوری این مقالهها را یک دورهی کوتاهمدت دانشگاهی فراهم ساخت که به مدت سه ماه در تابستان سال ۲۰۰۰ در چند شهر آلمان، زیر عنوان «دانشگاه بینالمللی زنان» برگزار شد. هدف از این دوره، رشد و بهبود خودآگاهی زنان دانشگاهی و کمک به گسترش موضوعات جنسیتی در عرصهی علمی بود. این دوره با دعوت از زنان دانشجو یا دانشآموخته از سراسر جهان و شرکت آنان در کارگاهها و سمینارها در چندین موضوع کلی سازماندهی شد. «شهر و جنسیت» یکی از این عنوان ـ رشتههای کلی بود که در شهر کاسل برگزار شد. مقالات این کتاب در پیوند با موضوعات مطرحشده در سمینارها و کارگاههای گروه «شهر و جنسیت» و توسط اساتید این گروه نوشته شده است. پروفسور اولا ترلیندن که ریاست گروه «شهر و جنسیت» را به عهده داشتند، ویراستاری کتاب را انجام داده و خود در تألیف آن دست دارد.
نکتهی آخر اینکه: مقالات این مجموعه را نویسندهگانی از کشورها و جوامع مختلف (از آمریکا گرفته تا ترکیه) نوشتهاند. ناگفته پیداست معماری و شهرسازی به عنوان یک مقولهی متأثر از متن اجتماعی پیوندی گسترده با فرهنگ، باورها و شیوهی زندهگی جوامع بشری دارد و نظریات علمی قابلگرتهبرداری یکبهیک برای همهی جوامع، و از جمله کشور ما با باورها، ارزشها و مناسبات ویژهاش نیست. پژوهشگران ما در این عرصه این تجارب جهانی را باید با اتکا بر دادهای بومی به کار گیرند.
اولا ترلیندن
پیشگفتار
شهر، از منظرهای گوناگون
شهر «آرمانی» را تصور کنید. چنین شهری باید دارای چه ویژگیهایی باشد که همگان بتوانند در آن زندهگی خوبی داشته باشند؟ سیمای آن چهگونه است؟ اینها پرسشهایی است که حدود ۱۰۰ شرکتکننده از کشورها و فرهنگهای مختلف طی دورهیی موسوم به دانشگاه بینالمللی زنان در دانشگاه کاسل، در تابستان سال ۲۰۰۰ دربارهی آنها به بحث و گفتوگو پرداختند. شرکتکنندهگان همگی در مورد مفهوم اصولی شهر که پایه و اساس بررسیها و مباحثات قرار گرفت، دیدگاههای مشترکی داشتند. همه بر این باور بودند که شهر باید جایگاه فرهنگ مدنی و دمکراسی، تساهل و همبستگی، توسعهی پایدار و زیبائی باشد.
در مقابلِ این تصور از یک شهر ایدهال، با واقعیتی مواجهیم از مناطق گسترده و شهریشده از سکونتگاههای «لجامگسیخته» با منابع ناکافی آب و انرژی و فقدان هر گونه مدیریت شهری. بااینحال، سکونتگاههایی نیز وجود دارد که به شهر آرمانی شباهت بیشتری دارد. در سطح بینالمللی، تفاوتهای مهمی در فرایندهای جهانی شهرنشینی وجود دارد. برخلاف آنچه غالباً در ادبیات توسعهی شهری بر آن تأکید میشود، این تفاوتها نمیتواند به عنوان مراحل مختلف فرایندی واحد و جهانشمول از توسعه تفسیر شود. تفاوت شهرهای جوامع پساصنعتیِ غرب با همتاهای خود در کشورهای فقیرتر، تنها در این نیست که در درجات مختلف توسعه قرار دارند، بلکه نوعِ توسعهی ویژهی آنها نیز متفاوت است. مراحل توسعهی شهری در غرب – از شهر پیشهوری و بازرگانی سدههای میانه گرفته تا شهر متراکم صنعتی، و نهایتاً جوامع علمی ـ خدماتی پیراشهری – را نمیتوان به سراسر جهان تعمیم داد. توسعه شهری در جهان سوم الگوی دیگری از تحول و پویش را به نمایش میگذارد. بررسی این پدیده و مقایسهی آن با الگوی غربیِ توسعهی شهری از اولویت ویژه در پژوهش برخوردار است. بررسی آمار و ارقام مرتبط با شهرنشینی در جهان نشان میدهد مشکلات اساسی در برنامهریزی شهری را باید در مناطق فقیرتر جهان جستوجو کرد . ازاینرو باید مشخص کنیم آیا رویکردهای معمول در غرب برای حل این مشکلات مناسباند یا آنکه باید در پی نگرشهای کاملاٌ متفاوتی در برنامهریزی بود؟
همزمان با سکونت جمعیتهای مختلط و چندفرهنگی در شهرهای ثروتمند غرب، مهاجرتهای پیوسته، حتا در شهرهای اروپائی، ضرورتهای جدید و متفاوتی را در برنامهریزی و اِعمال سیاستهای شهری مطرح خواهد ساخت. ازاینرو، انجام پژوهشهای شهری بینالمللی و بینافرهنگی نیز ضرورت پیدا کرده است.
این کتاب مجموعهیی از مطالعات شهری را از کشورهای مختلف جهان گرد میآورد.
افزون بر رویکرد بینالمللی، نگاه جنسیتی نیز نقش مهمی در مباحث دانشگاه بینالمللی زنان داشت. موقعیت زنان یا تفاوتهای مشخص جنسیتی فارغ از موضوع مورد بحث، همواره مورد توجه بود.
در گفتمان بینالمللی، موضوع جنسیت معمولاً در دو عرصه مورد بحث قرار میگیرد: نخست، در چارچوبی انتزاعی و نظری، و دوم، در زمینهیی بسیار کاربردی و مشخص، مرتبط با پروژهها و برنامهریزی. بر اساس مطالعات انجامشده پیرامون بهبود سطح زندهگی محرومترین اقشار ساکن در شهرهای بزرگ جهان، زنان تأثیرپذیرترین گروه [اجتماعی] هستند. آنها هستند که تدارک نیازهای اساسی کودکان و سالمندان را بر عهده دارند؛ همانها هستند که در تلاشهای انجامشده برای تغییرات اقتصادی مهمترین رابطها و کنشگران به شمار میآیند و نقششان در جنبش سازمانهای مردم نهاد به همان اندازهی نقشی که در میان مخالفان جهانیسازی ایفا میکنند پررنگ است. بررسیها نشان میدهد که زنان در حفاظت از زیستمحیط محلی خود بسیار فعالند و در بهبود کیفیت بنیانهای زندهگی شهری سهم بهسزایی دارند .
چارچوب انتزاعیِ نظری برای مطالعهی جنسیتْ تحلیلهای نظری در مورد فضا و معماری را در بر میگیرد. در مطالعات تئوریک معماری، در متون بیشماری به تولید «جنسیتیشده«ی آثار معماری اشاره شده است، بهطورمثال، با مشخصساختن نشانههای مردانهی پنهان در طراحی و سازماندهی داخلی بناها و یا، به عنوان بخشی از تاریخ معماری ، با تأیید و تصدیقِ نسبت و تعداد زنان معمار.
در رشتهی جغرافیای اجتماعی، بسیاری از مطالعات انتشار یافتهی جدید، به تحلیل ارتباط میان فضا، جنسیت و جنس میپردازند. این بررسیها جنبههای جدیدی از فضای اجتماعی را روشن ساخته، و از آن طریق تصویری از شهر ارائه میکنند که تاکنون در پژوهشهای متداول کمتر مورد توجه بوده است. این پژوهشها با رویکردی ساختارشکنانه، فضاهای بهشدت تثبیتشده و ریشهدار را با مفاهیم صریح و روشن خود در هم شکسته، معانی متنوع و معمولاً متداخل فضاهای شهری را آشکار میسازند .
سومین عرصهی گفتمانی، سیاست شهری و حوزهی عمومی شهری را بررسی میکند. این گفتمان فلسفی از دیدگاه فمینیستی به نقد تعریف رایج واژهی «عمومی» در نظریههای معاصر دمکراسی میپردازد. این گفتمان روشن میسازد که زنان از این تعریف کنار گذاشته شدهاند زیرا در این نظریهها حوزهی عمومی به کنشگرانی تعلق دارد که مستقلانه و مقتدرانه عمل میکنند. اینها ویژهگیها و الگوهای رفتارییی هستند که در جوامع مردسالارانهی غرب از خصوصیتهای مردانه به حساب میآیند. در واکنش به این نظریات، برخی پژوهشگران مفهوم دیگری از حوزهی عمومی ارائه کردهاند، مفهومی که شامل آنهایی هم میشود که حق هیچ اظهارنظری در جامعه ندارند .
این رویکرد با نگرش بینالمللی و جنسیتیاش، بر موضوعات کلی چهارگانهیی که در ارتباط با پروژهی شهر در دانشگاه بینالمللی زنان مورد بحث قرار گرفت، سایه افکندند. در ادامه، مایلم بهطورخلاصه به این موضوعات اشاره کنم، چرا که آنها مبنای شکلگیری این کتاب بودهاند.
نخستین مبحث از این عناوین کلی [چهارگانه] به بررسی موضوعات مرتبط با فرایندهای دموکراتیک در شهر میپردازد. شهر باید از فرهنگی برخوردار باشد که در آن اعضای جامعهی شهری بتوانند در فرایندهای ساخت افکار سیاسی در مورد مسائل محلی و نیز موضوعات بینالمللی شرکت داشته باشند. این فرایندها بدون استقرار شکلی از حوزهی عمومی شهری امکانپذیر نیست؛ ازاینرو، وجود یک حوزهی عمومی برای یک جامعهی مدنیِ شهری ضروری است. شهر مکانی است برای گردهمآمدن طیف گستردهیی از کنشگران که در مورد خواستههای متفاوت خود بحث و گفتوگو میکنند، و بهشکلیدموکراتیک در چارچوب حوزهی عمومی در مورد راه حلها و توافقات تصمیم میگیرند، ازاینرو دستیافتن به اشکالی از زندهگی شهری که در آن همهی صداها شنیده شوند، اهمیت زیادی دارد. در برداشت غربی از دمکراسی، حوزهی عمومی رکنی اساسی است که حتا در یونان باستان مطرح بوده و بعد از آن نیز به شکلی دیگر دوباره در جوامع بورژوایی اروپا و شمال آمریکا ظاهر شده است. درواقعیت، چه در دنیای باستان و چه در جهان بورژوایی، حوزهی عمومی شکلی از دمکراسی با دسترسی محدود را ارائه میکرد، زیرا در نهادهای عمومی این جوامع تنها شهروندان ثروتمند و تحصیلکرده دارای مسند حکومتی و حق رای بودند. زنان در هر دو جامعه، چه در دولت ـ شهرهای یونان وچه در حوزهی عمومی جوامع بورژوایی، از حضور در نهادهای عمومی شهر محروم بودند.
قوانین زنستیزانه تنها عاملی نبود که زنان را از حضور در فرآیند ساخت افکار عمومی محروم میساخت. نسبتدادن ویژهگیهای خاص به یک انگارهی جنسیتی مشخص نیز از شرکت زنان در حوزهی عمومی ممانعت میکرد، زیرا نه تحصیلات و سخنوری ویژهگیهای زنانه به شمار میآیند و نه اعتمادبهنفس. میتوان گفت که آداب ارتباطات عمومی بر پایهی مدل مردانهی جامعهپذیری قرار داشته است. مفاهیم جایگزین حوزهی عمومی درحالحاضر بر پایهی این تحلیل انتقادی نسبت به حوزههای عمومی موجود مطرح شدهاند. دمکراسی جنسیتی چهگونه میتواند در شهر استقرار یابد؟ جنبشهای اجتماعی، خصوصاً جنبشهای زنان، چه نقشی در این ارتباط میتوانند داشته باشند؟ تنوع شهری وگمنامی اجتماعی، بهویژه در شهرها، فرصتهای مختلفی را برای فرآیندهای رهائیبخش فردی و جمعی فراهم آورده است. به همین دلیل است که جنبشهای اجتماعی معمولاً در محیطهای شهری گسترش مییابند؛ این پدیده در مورد جنبشهای زنان در کشورهای غربی نیز واقعیت داشته است. باوجودیکه این جنبشهای اجتماعی در ابتدا به عنوان نهادهایی در خدمت شکلدهی به افکار عمومی مطرح میشوند، در مراحل بعدی، تبدیل به آوای اجتماعی نیرومندی شده که بهواسطهی پروژهها واقدامات مبتکرانهی مختلف بهطورگسترده در پیشبرد دمکراسی جنسیتی در مقیاس محلی شرکت میکنند. اگرچه آنان شهر را مکان مناسبی برای فعالیتهای خود میشمارند، اما کماکان خود را بخشی از جنبش ملی زنان و جنبش جهانی سازمانهای مردمنهاد میدانند.
حوزهی عمومی شهر میباید با توجه به دیدگاه جنسیتی بازتعریف شود و به این تعریف جدید در سیاستگذاریهای شهری توجه گردد. سیاستهای شهری باید در معنا و در عمل، به عنوان هدف، از این اشکال نوپای زندهگی عمومی حمایت کند. ارزیابیهای اولیه بهظاهر نشان میدهد که غالباً در شهرهای خارج از اروپاست که از پروژههای زنان پشتیبانی میشود.
حوزهی عمومی در شهرها نیازمند فضاهایی ملموس است، مانند مکانهایی با دسترسی آزاد یا دیگر فضاهای بازِ درون شهری. مطالعاتی که در مورد شیوهی استفاده از این گونه مکانها و نحوهی رفتار در آنها انجام شده بیانگر تفاوت جنسیتی در چگونگی استفاده از فضاهای عمومی است. تفاوت در تخصیص فضا و استفاده از آن برای هر یک از نقشهای جنسیتی به حدی بارز است که فرد بهسختی بتواند از آنها عبور کند. در فرهنگ اروپائی، فضای عمومی سرشار از مضامین مردانه است. امکان مطالبهی فضا و جایگاه فرد در فضای شهری بیشازهمه تحت تأثیر جنسیت و یا مشخصتر بگوییم رفتارهایی است که طی فرآیند جامعهپذیری آموخته و درونی شدهاند. این امر بههماناندازه دربارهی ابراز وجود سیاسی صادق است که در مورد رفتاری که برای جلب توجه عمومی انجام میگیرد. سخنرانیهای آزاد سیاسی در برابر عموم معمولاً به شکل نطقهایی است که مردان ارائه میکنند. برای مردمی که جز این راهی برای شنیدهشدن نظراتشان در حوزهی عمومی ندارند، روشن است که میدانها و خیابانهای شهر تبدیل به مکانهای مهمی میشوند که در آن میتوانند به صورت جمعی گرد هم آیند و عقایدشان را ابراز کنند. البته برخی مطالعات نشان داده است که این نوع فضاهای عمومی دیگر در مراکز شهرها وجود ندارند.
شهر هم نیازمند فضاهایی عمومی است که مردم بتوانند در آن گرد هم آیند و هم نیازمند خیابانهایی که تظاهرات را در خود جای دهند. طراحی، برنامهیزی و ساخت این فضاها در مراکز شهرها وظیفهی حوزهی برنامهیزی و سیاست شهری است. برای فعالیتهای عمومیِ کمهمیتتری مانند گردش، استراحت و تماشای مردم هم به نوعی از معماری نیاز است که زنان و نقشهای متنوعی که بر عهده دارند ــ برای مثال به عنوان مراقبتکننده از کودک، یا به عنوان شهروندی سالمند یا زنی تنها ــ را با ایجاد فضاهایی در حوزهی عمومی پشتیبانی کند که زنان در آن احساس راحتی و امنیت کنند.
یکی از مسائلی که در بسیاری شهرها بهچشم میآید خصوصیکردن روزافزون فضاهای عمومی است. بهویژه در مرکز شهرهای غربی نواحی وسیعی وجود دارد که مراکز خرید در آنها گسترش یافتهاند، مراکزی که با بهکاربردن نامهای فانتزی و پُرزرقوبرقی مانند آرکید ، گالری ، و پاساژ ردیفهایی طولانی از فروشگاه و رستوران را در چندین طبقه در خود جای میدهند. حوزهی عمومییی که بهاینترتیب به وجود میآید، در درجهی نخست و بیشاز هرچیز، برای مصرف طراحی شده است. امکانی برای تظاهرات در میان ردیف فروشگاهها و فضاهای استراحتی ـ تفریحی وجود ندارد، نه تنها به علت حضور فراگیر نگهبانهای امنیتی، بلکه همچنین به دلیل شیوهی تقسیم فضا در میان این ساختمانها که بههیچوجه برای جایدادن جمعیتی زیاد در یک مکان طراحی نشدهاند.
دومین عنوان کلی به مشکل توسعهی پایدار شهری مربوط میشود. روش زندهگی شهری بههماناندازه ناپایدار تلقی میشود که ساختمانها و خیابانهای فشرده و متراکم شهری. غالباً از شهر با عنوان کنایهآمیز ماشین یاد میشود چرا که شهر منابعی را مصرف میکند که هرگز جایگزین نمیسازد. این تصویر در مورد مراکز شهریِ سراسر دنیا صادق است. هرچند تفاوتهایی نیز در سبکهای زندهگی شهری وجود دارد که خود را در مصرف سوختهای فسیلی، میزان تولید گازهای گلخانهیی، و همینطور تولید زباله نشان میدهد. سبک زندهگیِ مرفه شهری برای محیط زیست از برخی جهات زیانآورتر از نوع فقیرانهتر آن است. البته شماری از کشورها با کمک فنآوری صدمات وارده به محیط زیست را کاهش دادهاند. اما این واقعیت نیز وجود دارد که نرخ بالای رشد شهرنشینیِ جهان درحالحاضر، با همان سرعت، منجر به افزایش آلودگی محیط زیست شده است.
ساختوساز متراکم، فضای سبز اندک، و بهویژه میزان بالای آمدوشد خودروها، منجر به آلودگی شدید هوا، فشار بر منابع آبی، و آلودهشدن منابع غذائی شده است، یعنی همهی آنچه که برای سلامتی ساکنان شهر خطرناک است. این مشکلات شهری و تأثیرات جهانی آنها بر آبوهوا در همایشهای بینالمللی متعددی مورد بحث قرار گرفته است. ده سال پیش، در گردهمآئی سران کشورها برای محیط زیست که توسط سازمان ملل برگزار شد، «توسعهی پایدار» به عنوان مفهومی کلیدی برای توسعه در سراسر جهان مطرح شد. تنها در سالهای اخیر است که توجه به سمت شهرها معطوف، و از آن به بعد، مطالعات روی امکانات توسعهی پایدار شهری متمرکز شده است. شهرها تشویق میشوند تا برنامههای خود را توسعه داده و عملی کنند. درعینحال، برای سنجش برنامهریزی پایدار، گذر از دو مرحله ضروری است. در مرحلهی نخست، عرصههای متنوع برنامهریزی تخصصی باید همآهنگ گردند؛ بهطورمثال، برنامهریزی نظام حملونقل باید در ارتباط با برنامهریزی کاربری زمین انجام شود، چرا که ایدهی کاربری چندمنظوره میزان رفتوآمد ساکنین شهر را کاهش میدهد. چنانچه مردم بتوانند در یک شعاع کوچک از خانههایشان کار کنند، خرید کنند، و فرزندانشان را به کودکستان، آمادگی، و مدرسه بفرستند، نه تنها فضای محلهی آنها سرزندهتر میشود، بلکه آلودگی هوا نیز بهدلیل استفادهی کمتر از خودرو کاهش مییابد. تنها پیگیری قاطعانهی الگوی «شهرِ سفرهای کوتاه» به توسعهی پایدار شهری منجر میگردد.
در برنامهریزی، افزون بر این گام، مرحلهی دومی نیز برای دستیابی موفقیتآمیز به توسعهی پایدار شهری ضروری است: استقرار روشی از زندهگی که دوستدار محیط زیست باشد. پیششرط لازم برای این تغییر در سبک زندهگی، پیش و بیش از همه، دستیابی به توسعهی پایدار در برنامهریزی است. این شیوهی پایدار زندهگی چنانچه با آگاهی زیستمحیطی مردم همراه گردد، میتواند گسترش پیدا کند.
در مباحث بینالمللی دربارهی توسعه پایدار، پرسشی که همواره مطرح میشود این است که آیا مشکل توسعه پایدار بیشتر از ثروت ناشی میشود یا از فقر. آیا دستیابی به توسعهی پایدار بیشتر در شهرهای متراکم کشورهای صنعتی امکانپذیر است یا در نواحی گستردهی کلانشهرهای جهان سوم؟ پرسشهایی از این دست در برنامهریزیهای کاربردی شهری بیهوده به نظر میرسند، چرا که در چنین سطحی مهم همان راهبردهای مشخصی است که در انطباق با هر وضعیت ویژهیی در شهرهای گوناگون تدوین میشوند. این گونه بحثهای انتزاعی و جهانشمول میباید در مورد فضاهای مشخص شهری بهکار گرفته شوند.
درواقع امکان دارد راهبردهایی که در شهری در آمریکای لاتین به کار میرود، برای شهری در آلمان نیز مناسب باشد. در اینجا تبادل افکار در سطح بینالمللی امری مهم و بسیار ضروری است. در ارتباط با اقتصاد پایدار شهری زنان نوآوریهای بسیاری ارائه کردهاند. این زنان هستند که نیازهای ضروری خانوادههایشان را در خانه و در محل کار تأمین میکنند. ازاینرو آنان برای رفتار آگاهانهی زیستمحیطی و روشهای پایدار زندهگی کنشگران مهمی به شمار میآیند. به عنوان نمونه، در پورتو آلِگره، شهری بزرگ در جنوب برزیل، زنانِ زبالهجمعکن تبدیل به صاحبان شرکتهای بازیافت زباله شدهاند.
سومین موضوع کلی تصویر زیباشناسانهی شهر را مورد بررسی قرار میدهد که بهمیزان قابلتوجهی تحت تأثیر معماری و طراحی شهری است. شهر زیبا، همانند شهر مدنی و شهر پایدار، ارائهدهندهی مفهوم اصولی دیگری از شهر آرمانی است. زیبائی یک شهر عامل مهمی است تا شهروندان با شهر خود احساس هویت کنند. ترکیببندی ساختمانها، حجم و نمای آنها، و طراحی خیابانها، میدانها و پارکها کارِ معماران و طراحان شهری است. آنها هستند که نشانهها و نقاط شناسائی و جهتیابی شهر را ایجاد میکنند؛ ازاینرو، شهر میتواند به عنوان آمیزهیی فضائی ـ ساختاری از نشانهها و نمادها هم تفسیر شود.
درک این نشانهها و نمادها به دو صورت به معیارهای ذهنی کاربران شهری وابسته است: نخست، قدرت تشخیص و تفسیر نشانهها به گسترهی تجربی هر فرد بستگی دارد. و دو اینکه هر فرد «نقشهی ذهنی» خود از شهر را به وجود میآورد که حاصل استفادههای خاص او از شهر است. درک زیبائی نه تنها در رابطه با ویژهگیهای شخصی فرد تغییر میکند، بلکه همچنین نسبت به جنس، قومیت، و محیط اجتماعی نیز دگرگون میشود. ما میدانیم که آنچه به نظر زیبا میآید، در فرهنگهای گوناگون بهشدت متفاوت است. افزون بر درک عام از زیبایی، برخی تخصصها اساساً با علم زیباییشناسی سروکار دارند. یکی از آنها معماری است که بهطورمشخص بر طرح زیبائی به عنوان یکی از جنبههای ویژهی خود تأکید دارد. در طراحی یک ساختمان، همانقدر به زیبایی توجه میشود که به کاربرد، همان اندازه به شکل که به عملکرد. اغلب تنها تعداد اندکی ساختمانهای استثنایی هستند که تصویر بصری کل شهر را بازتاب میدهند، و درواقع «سیمای» شهر را میسازند. هر چند، حتا معماریِ بناهای معمولیتر و پیشپاافتاده هم با شیوهی استفاده از مصالح، طراحی نما، ابعاد و تناسبات پیامهای ویژهیی میفرستند. این پیامها و نشانهها چهگونه خوانده و تعبیر میشوند؟ آیا ساختمان جذاب به نظر میآید؟ و اگر چنین است، برای چه کسی؟ همین بنا میتواند در نگاه فردی دیگر ناخوشآیند و زننده بنماید. تفسیر این نشانهها در محیط شهری راهنمای حرکات ماست. این نشانهها احکامی هستند که چگونگی رفتار بدن ما را تعیین میکنند.
این امر بهویژه در اجزای ارتباطی و اتصال بین فضای خارجی و داخلی آشکار میشود. آیا نما و فضای ورودی بهنحوی، مثلاً، از طریق استفاده از شیشههای رفلکس در نما و یک ورودی مهیب و پُرعظمت، نشاندهندهی تمایز و قدرت است. در چشم معمار اما، یک نمای انعکاسدهنده عنصری از طراحی است که حالتی از تواضع را القا میکند، چرا که با چنین نمایی سازهی بنا در بازتاب محیط پیرامونی خود گم میشود.
این مثالِ تصویری بهخوبی نشان میدهد که معماری میتواند همزمان تمایز و قدرت یا یکپارچگی و یگانگی را نشان دهد. بههمانترتیب، این نکته نیز بدیهی است که میتوان تعابیر گوناگونی از این نشانهها ارائه داد، هر چند این علایم همواره تمایز میان اقشار مرفه و سایرین را نیز آشکار میسازند.
این ارتباط بهسختی دیده میشود، زیرا فضای کالبدی بهشدت کاربردی و واقعی و درنتیجه به لحاظ جنسیتی بیطرف به نظر میرسد، و نیز بسیاری از علایم نمادینِ معماری صرفاً پیامهایی بهنسبت ظریف و نامحسوس را انتقال میدهند.
پیوند میان طراحی معماری و قدرت معمولاً در معماری تصویریِ حاکمان هویدا میشود. هر کس میتواند در طاقهای شکوهمند روم باستان و نیز در کاخ ورسای و معماری فاشیستی نشانههای قدرت و سلطه در معماری را مشاهده کند.
زبان حرفهی معماری در سراسر دنیا مشابه است. هماکنون نخبگان معماری در سراسر جهان مشغول بهکارند و معماری آنها بر آثار بومی مسلط شده است. اگرچه این نخبگانْ بینالمللی هستند، اما اساساً از مردان سفیدپوست طبقهی متوسطی تشکیل شدهاند که ریشه در فرهنگ غرب دارند. ژاپنیها با تاریخ طولانی و بسیار معتبر ِ معماریِ خود در این میان استثنا هستند. درصد معماران زن متعلق به این حلقه از نخبگان بسیار ناچیز است. با این وجود، جالب است سؤال کنیم آیا زیباییشناسی معماری زنان بازتاب زیباییشناسی همکاران مرد آنهاست؟ طبعا پاسخِ این پرسش تنها به زبان مردانهی معماری محدود نمیشود؛ طرحهای این معماران مشهور به صورت چشمگیری با یکدیگر متفاوت است که ویژهگیهای شخصی هر یک از این مردان را نشان میدهد. بااینحال، باید دید آیا میتوان با وجود این مشخصات فردی مشابهتهای مشترک معینی را در آثار ایشان پیدا کرد که در آثار زنان معمار یافت نمیشود؟ گفتمان فمینیستی در نظریهی معماری و پژوهشهای شهری بهدنبال یافتن پیوندهای موجود میان اشکال معین زندهگی و مفاهیم مردسالارانهی نقشهای جنسیتی است. یک نمونهی برجسته در این یافتهها اقدامات موفقی است که در جهت عمومیتبخشیدن به مالکیت شخصی خانه در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم انجام شد، اقداماتی که تلاش میکرد تا مشوق ایجاد خانوادهی هستهئی مردسالارانه باشد، و درعینحال طبقهی کارگر را از طریق مالکیت خانهی شخصی به سبک زندهگی بورژوائی پیوند دهد. این اقدامات در آلمان غربی بسیار موفقیتآمیز بود.
نظریه فمینیستی در معماری ریشههای تاریخیِ استفاده از فرمهای مختلف و معانی ضمنی آن را نیز بررسی میکند. با توجه به اصول نظری سبکهای معاصر معماری، بررسیها نشان میدهد که نشانههای جنسیتیِ بسیاری در طرحهای معماری و ساختمانها پنهان است. دلایلی که برای طراحی یک بنا ارائه میشود غالباً به آموزههای دوران باستان برمیگردد که از معنای تاریخی آنها نوعی طبقهبندی جنسیتی در رابطه با عقل و بدن، عقلگرایی و عاطفهگرائی، و درنتیجه مردانگی و زنانگی حاصل میشود. این نگاهِ مبتنی بر جفتهای متضاد بهصورتسلسلهمراتبی سامان یافته، و در آن عقل، عقلگرایی، و مردانگی بر جفتهای متضاد خود یعنی بدن، عاطفهگرایی، و زنانگی برتری دارند.
افزون بر این زبانِ غیرمستقیمِ جنسیتی در معماری که درک آن غالباً دشوار است، زبانِ بهمراتب مستقیمتری نیز وجود دارد. این زبان در مواردی فرمهای معماری را با فرم بدن انسان مقایسه میکند. از نمونههای فاحش آن میتوان به «انحناهای زنانه در معماری» و «مردانگی تفاخرآمیز یک آسمانخراش» اشاره کرد.
در مبحث چهارم، آرمان یکپارچگی و همبستگی شهری را بررسی میکنیم. اگر قرار باشد که شهر دارای روحیهی انسجام و به دنبال آن، تعهد اجتماعی باشد، چهگونه باید سازماندهی شود؟ در سراسر جهان، شهرها به سمت فرایند جهانیسازی اقتصادی سوق داده میشوند که حاصلاش سمتگیری شدید توسعهی شهری به سوی بازارهای بینالمللی سرمایه است. درحالحاضر، شهرها برای جذب سرمایه و نیروی کار متخصص در سراسر جهان در حال رقابت هستند. اگرچه همواره تفاوتهای اجتماعی و محلات مرفه و فقیر در شهرها وجود داشته، اما این قطببندی اجتماعی با روند جهانیشدن که سیاستهای لیبرالی و نوینی را در عرصهی اقتصاد بههمراه داشته، افزایش یافته است. ازاینرو، پاسخ به این پرسش ضروری است که آیا اصولاً شهر میتواند در چنین شرایطی دارای انسجام اجتماعی باشد؟
این تفاوتها نه تنها در درون شهرها که در بین آنها نیز افزایش مییابد. برخی مناطق شهری در حال رشد هستند و بعضی دیگر به موازاتِ کاهش اهمیت اقتصادی ـ اجتماعیشان کوچک میشوند.
آیندهی شهرها از پدیدهی مهاجرت نیز تاثیر خواهد پذیرفت. در ارتباط با این پدیده، باید میان شهرهای جوامع ثروتمند و فقیرتر تفاوت بگذاریم. مهاجرت به کشورهای غربی پدیدهیی است جهانی و تنوع قومی بیشتری را به شهرهای این کشورها میآورد. پژوهشهای انجامشده در مورد مهاجرت بهصورتتجربی گستردهترین مهاجرتها را در مقیاس جهانی به ثبت رسانده و بر امواج مهاجرتهای شغلی نیز صحه گذارده است. به عنوان نمونه، میتوان به زنان فیلیپینی اشاره کرد که به عنوان خدمتکار خانگی در سرتاسر دنیا بهکار مشغولاند.
در کشورهای فقیرتر جنوب، مهاجران تمایل دارند که در ابعاد منطقهئی حرکت کنند و نه جهانی. شهرهای بزرگ جهان سوم به دلیل مهاجرتهایی رشد میکنند که از درون مناطق خود آنها صورت میپذیرد. هر دو نوع مهاجرتْ گسیختگیهای اجتماعی ـ فضائی در شهرها را افزایش میدهد.
بدینسان، نیروهای گوناگونی هستند که توسعهی شهری را تحت تأثیر قرار میدهند و در مقابل تصویرِ همبستگی اجتماعی عمل کرده، در حال نابودی شهر به عنوان یک اجتماع در مفهوم بورژوایی آن هستند. اندیشهی شهر بورژوایی گرچه در دنیای غرب تکوین و تحقق یافته، با توجه به مفهوم بنیادین آن مبنی ادغام همه ساکنان شهر در محیطی شهری که صبح تا شب در آن روزگار میگذرانند، الگویی را برای پیروی به سایر فرهنگها ارایه میکند. تنها با همبستگی و مشارکت است که میتوان با تفرقههای اجتماعی در شهرها مقابله کرد. سکونتگاههای بیدروپیکری که مثل قارچ در شهرهای بزرگ جهان سوم و کشورهای در حال توسعه سر برمیآورند ــ هر نامی که داشته باشند، «فاوِلا» ، «گِهچهکوندو» ، «شنتی تاوْن» ، یا هر نام دیگری ــ باید با پشتیبانیهای خاص به برنامهریزی و سیاستگذاریهای شهری پیوند بخورند.
یکی از عوامل مهم در اینگونه سیاستهای یکپارچهسازی سیاستگذاری مسکن است، زیرا فراهمآوردن مسکن مناسب شهری به رشد احساسِ درخانهیخودبودن و ایجاد انگیزه برای فعالشدن در امور اجتماع کمک میکند. از دیگرجنبههای مهم این سیاستگذاری مسکن توسعه و قانونمندکردن سکونتگاههای بیبرنامه، و نیز کمک به اجتماعات محلی برای ایجاد مدیریت شهری است.
همبستگی از سوی دیگر، به معنای رواداری نسبت به تفاوتها و ویژهگیهای فرهنگی موجود در میان ساکنان یک شهر، و اعطای فرصتهای برابر به همه برای مشارکت در اقتصاد شهری، برنامهریزی شهری و سیاستگذاریهای محلی است. این موضوع با نرخ بالای اشتغال زنان و درصد بالای مشارکت آنها در شوراهای شهر و شهرداریها نشان داده میشود. یک نمونهی بارز از سیاستهای اجتماعی شهر تأکید بر شرکت جوامع محلی در حمایت از پروژههای زنان در محلات محروم است، جایی که اکثر ساکناناش مهاجر هستند.
در محلات محروم شهرها، این عمدتا زنان هستند که معاش خانواده را فراهم میکنند. ازاینرو، هنگام تدوین سیاستهای اجتماعی، باید نیازهای زنان در رابطه با امکان دسترسی به مراقبتهای ویژه برای کودکان و سالمندان و همچنین شغلهایی که مناسب تواناییهای آنان باشد، بهطورگسترده مد نظر قرار گیرد.
چالشهایی که شهرها همهجا با آن روبهرو هستند، به دلیل مهاجرتهای گستردهیی که در سطح جهان به سمت مناطق ثروتمندتر جریان دارد، و نیز بهدلیل رقابت جهانی برای دستیابی به سرمایه، بسیار پیچیدهتر شده است. برای موفقشدن در این رقابت، نواحی مرکزی شهرها به معماریِ خیرهکنندهیی آراسته شدهاند، و درحالیکه، مناطق مسکونی و تفریحی – فراغتی با توجه به اصول توسعهی پایدار، در محیطهایی دلپذیر ساخته میشوند. با این وجود، امید آنکه این شرایط بتواند سرمایهی تجاری را برای سرمایهگذاری به شهرها بکشاند و نیروی کار ماهر را جذب کند غالباً ناامید شده است. حتا هنگامی که این امیدها تحقق مییابند، محلههای محروم در فلاکت خود باقی میمانند. مطالعات متعددی خطابودن اندیشهی برخی از حامیان این پروژهها را که چنین گامهایی را به رشد تدریجی محلات فقیرتر تعبیر میکنند، به اثبات رسانده است. بدینسان، وظیفهی واقعی شهری که به دنبال سیاستی برای انسجام و یکپارچگی خود است ایجاد تعادل اجتماعی است.
تمامی مقالههای این کتاب به یکی از موضوعات چهارگانهیی تعلق دارند که در بالا به آن اشاره شد؛ این مقالهها برآمده از مباحثات گروهی است که حوزهی پروژهی شهر را تشکیل میدادند. از اعضای این گروه تشکر میکنم: آیشوگال بِیکان، روت بکر، کرستین دورهوفر، جولیتا فَدا، راشل کالس، آیلا نویزل، ماریان رُدِناشتاین، استفانی رُبِک، مایرا وارهافتیک، بِوِرلی ویلیس، و الیزابت ویلسون. همچنین از آیلا نویزل، مدیر دانشگاه بینالمللی زنان، سپاسگزارم که با حمایتهای بیدریغش انتشار این کتاب را ممکن ساخت. در انتها، از مترجمان: دانا گِهیر، زو وودوارد، و آندرِآ لرنر قدردانی میکنم.
فهرست مطالب
یادداشت مترجم ــ ۷
اولا ترلیندن
پیشگفتار ــ شهر، از منظرهای گوناگون ۹
جنبش زنان و فضاهای عمومی
ماریان ردناشتاین
چگونگی گسترش فمینیسم از سطح محلی به سطح جهانی و برعکس ۲۵
اولا ترلیندن
«مرد عمومی» و «زن خصوصی»: نظر و عمل در جوامع غربی ۵۷
اورسولا پاراویسینی
نقش فضاهای عمومی در شهرهای مساواتگرا ۷۹
نمادها و فضای شهری
کرستین دورهوفر
نمادهای جنسیتی در معماری وطراحی شهری ۱۱۳
راشل کالس
خوانش جنسیتی فضای شهری ۱۴۳
تفاوتهای اجتماعی و توسعهی شهری
آیسگول بایکان
جغرافیای شهری و زنان در کلانشهر کشورهای پیرامونی: نمونهی استانبول (ترکیه) ۱۷۷
روت بکر
زنِ سرپرستِ خانوار چه اشکالی دارد؟ ۲۰۱
توسعهی پایدار و برنامهریزی
جولیتا فدا
توسعهی شهری پایدار، کیفیت زندهگی و جنسیت ۲۳۵
بورلی ویلیس
پیش به سوی شهر پایدار ۲۵۵
کریستین باوهارت
شیوههای حمل و نقل پایدار: جنسیت و جابهجایی در شهر ۲۸۱