انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شهر – خانه

عکس خانه از حوریه رضایی‌زاده، آرشیو انسان شناسی و فرهنگ

مراد از خانه، محلی است برای سکونت و درنگریستن به زندگی. اما شهرخانه چیست؟ شهرخانه استعاره ای است برای بیان کردن ماهیت خانه مانند شهر. مردمی که در شهر متولد می شوند، اگرچه خانه ای به ابعاد خانواده خود داشته و در آن سیر می کنند، اما بخشی از نیازهای آنان محدود به خانه نبوده و از آن گذر می کند تا از خانه بیرون آمده و در کوچه ها و خیابان ها به جست و جوی مکملی برای خانه خود باشند. با این جست و جوها است که خانه تکمیل می شود وسکونت و آرامش به چنگ می آید. پیشتر، حمام و زینت فردی به بیرون از خانه ارجاع داشت اما امروزه حمام و بخشی از فرصت خودآرایی به خانه راه یافته و در عوض مطبخ از خانه بیرون رفته و دوباره خانه را ناقص کرده است. خانه، به تنهایی سکون نمی بخشد و نیازمند مکملی است که چنان چه گفته شد، انسان را از خانه به در می کند و در آن به جست و جوی نیازها و در واقع به جست و جوی خودش می خواند. از این رو انسان تنها در خانه خود را نمی یابد و کفاف خویشتن یابی وی را شهر می دهد. لذا شهر-خانه، همان ماهیت تکمیلی خانه در شهر است که به وجود انسان هم کفاف می دهد.

پروژه مدرن سکونت

به وجود آمدن یا ساخته شدن تدریجی شهر در ایران، محصول برنامه ریزی هایی بوده که جهت افزایش تولید انبوه مسکن از ساخت و سازهای کشور، افزایش تولید واحدهای مسکن را پیش روی شهروندان و روستائیان قرار داده (متانی، ۱۳۸۴،۲۳۵ ) تا مهاجرینی که از روستاها به شهرها و مراکز استان­ها و از آن جا به تهران در جریان بوده را اسکان دهد. مهاجرت به دلیل بر هم خوردن سازمان زندگی سنتی و قرار گرفتن جامعه در فرایند جامعه صنعتی و شهرنشینی اتفاق افتاده و در برهه­هایی از تاریخ ایران، جمعیت شهری بیش از چهاربرابر رشد طبیعی جمعیت، رشد داشته است(توسلی، ۱۳۸۶، ۴۲). تحت این شرایط شهر به صورت انبوهی از خانه­هایی ساخته شده که محل سکونت مردم و به قول مسافران قدیمی محل اطراق کردن به مدت طولانی بوده است. “اسکان” پروژه ای بزرگ برای نشیمن مردم در سرتاسر ایران بود که در اثر صنعت و مهاجرت دست به دامن شهرها شده بوند و فرایند اسکان شهری یا ساختن خانه­های شهری (و روستایی) و فرایند حمایت از آن، به سکنی گزیدن مردم در شهر انجامیده است (هایدگر، ۱۳۸۹، ۴). در حالی که صنعت گسترش یافته و مهاجرت و تولید رونق گرفته، شهری ساخته می­شود که کفاف این تولید و سکونت آن را بدهد. لذا شهر در امتداد تکنیکی[۱] ساخته می­شود که محصولی از خلاقیت شهری بوده، وقتی که طبیعت را برای خود ناکافی می داند یا طبیعت آن دستخوش تغییر قرار می گیرد (جانکار، ۱۳۸۸، ۳۴۷). ازاین رو تخنه یا تکنولوژی و ساختن در کل تولید فعلی هستند که خود بیش از هر چیزی منشأ و مبدأ زندگی و سکونت می­باشند (جانکار، ۱۳۸۸، ۳۴۷؛ هایدگر، ۱۳۸۹، ۵).

وقتی در طرحی شهری گفته می شود اسکان می­گزینم یا اسکان می­گزیند، اشاره به در این خانه بودن خود است و در آن خانه بودن دیگران. بنابراین اسکان به مجموعه عملیات تولید و شهرسازی منتج از آن و راه کشیدن و طراحی داخلی و … دلالت می­­یابد تا در آخر همان گونه که جوایز بانکی تبلیغ می­کنند[۲] مشتری با کلید طلایی در داخل خانه نشسته و با شبکه تلویزیونی مصاحبه کند. به این گونه همان طوری که بینندگان تبلیغات بانکی خود را در داخل خانه­ی جایزه­ای احساس می­کنند و دست کم باید افتتاح حساب سپرده بکنند، مودیان اسکان، مهاجران و ساکنان موقتی حلبی آبادهای قدیم هم در جلسات شورای مسکن با فکر توزیع به نوبت خانه به عمل اسکان و در واقع برنامه ریزی اسکان می پردازند. بدین گونه سکونت گزیدن در خانه نه یک کنش فضایی معطوف به بودن و باشیدن است، بلکه سکونت در شهرهای مدرن، از یک پروژه و عملیات آغاز می شود. اما خانه ای در شهر داشتن، سکونت در آن، به چهاردیواری-اختیاری بسنده نمی­کند. خانه پناه باشیدن و درنگ انسان است و در آن بودن، چندان نمی­پاید تا انسان­ها مدام از آن خارج شده و در شهر به جست و خیز می­پردازند.فی­الواقع گفتن از سکونت، اندیشیدن به فعالیتی است که انسان در کنار فعالیت­های دیگر انجام می­دهد. “ما تنها سکنی نمی­گزینیم که این یک انفعال کامل است. ما حرفه­ای داریم، تجارت می­کنیم، مسافرت می­کنیم، در راه توقف می­کنیم اکنون در اینجا و سپس در جای دیگر” (همان، ۶). لذا همان طور که ارسطو می­گوید، ساختن تداوم یافته و طبیعت زندگی فزونی میگیرد. از برنامه­ریزی اسکان تا کار، خارج از خانه صورت می­گیرد، فلذا باشیدن منتهی به خانه نمی­شود، اگرچه خانه برای هر کسی مأمن و مرکز جهان است و بودن در آن، یک حس همیشگی است، با این حال خانه، زندان نیست.

قدما، خانه را در مرکز حیات و درون باغی داشتند و بسیاری از خانه­های قدیمی به جای مانده، بیش از بخش مسقف، محوطه­ی باز قابل گشت و گذار داشتند. ویکتوریا کسویل وست به باغ های ایرانی به خصوص در مناطق خشک اشاره و صفتی از باغ­های ایرانی را توصیف می کند که جنبه­ی عمومی داشته و مشابه پارک­های امروزی است، البته مرکزیت شهری آن­ها باید مورد توجه قرار گیرد، اما او به باغ­هایی نیز اشاره کرده که در جاهایی مانند دامنه­ی البرز، دیوارهای آن مانع دیده شدن زنان می­شود، چنان که این باغ ها مشخصه خانه­های ایرانی به خصوص در دامنه­ی کوه­ها بودند (جان آربری، ۱۳۸۸، ۳۳۷). اما همان طور که گفته شد، با توسعه شهرهای مدرن در کشورهای صنعتی و حال و هوای تجددگرایی در ایران، از اواسط دوران قاجار و اواخر قرن سیزدهم هجری تغییرات و دگرگونی­های قابل ملاحظه ای در شهرها پدید آمده، از مشروطیت به بعد، شئون فرهنگ زندگی شهری دچار دگرگونی شد. شهر تهران که در ابتدای حکومت قاجاریه با جمعیتی کمتر از بیست هزار نفر به پایتختی برگزیده شده بود، در پایان قرن به جمعیتی حدود ۱۶۰ هزار نفر رسیده و بیش از هجده هزار خانه را به خود می­بیندتا جایی که دیگر باغهای داخل شهر تبدیل به ساختمان و خیابان وعمارت می­شود (توسلی، ۱۳۸۶، ۱۴۳). اینک که خانه به سقف و چهاردیواری بسنده کرده، بخش اعظمی از اجزای آن به شهر واسپاری شده و شهر، به منزله­ی پدیده­ی جدید، جایی است که بخش اعظمی ملاقات های خانگی و فضای اختصاصی آن را مصادره کرده تا به جای باغ، دیدارهای عاشقانه در کافه و یا بلوار صورت گیرد (برمن، ۱۳۸۹، ۱۸۰). پارک­ها جاهایی هستند که عمده­ی حضور زیبایی شناسانه و طبیعی مردم را در خود جای داده و به کمک آن­ها کاربردی خانه­ی قدیمی در شهر مدرن توزیع گشته است[۳] (اسپیرن ،۱۳۸ ،۳۸۷). همان طوری که در بسیاری از خانه­های قدیمی تنورخانه گوشه­ای مسقف در فضای باز به خود اختصاص داده بود و اینک به صنعتی برای تولید نان در بیرون از خانه بدل گشته است. با ورود شهر مدرن و جمع شدن عطاریها و رونق بهداشت، داروخانه­ها در کنار خدمات پزشکی رونق گرفتند و خیابان مأمن تهیه دارو و تقدیر بودن آدمی بودند. به زعم خانه دار بودن دارو، مدت­ها خیابان­های مویرگی لاله­زار محل عرضه­ی داروهای بی خانمان به مشتریان بود. از این رو شهر، خود خانه­ای بزرگ­تر است و بخش اعظمی از باشیدن انسانرا از خانه به سوی خود ارجاع می­دهد. در اینجا ارجاع نه معناشناسانه بلکه هستی­شناسانه است به این معنی که کنش­های انسانی به مسیرهای مختلف شهری ارجاع می­یابند.

از آن جایی که حرفه­ها و تحرک فرد در شهر صورت می­گیرد، شهر جایی است برای وطن گزیدن و شدن روزمره فرد. از این رو اگرچه خانه فضایی برای باشیدن است، شهر به این باشیدن امتداد می­بخشد و یک نوع تکنیکِ شدن است. شهر امکان تجربه است. اگر در جامعه­ی مدرن امکان داشتن باغ و بارو سلب شده ، جای گلها، درختان و علوفه­ی آن را عناصر شهری پر می­کنند. امکان تجربه، همان طور که ارسطو درماهیت تکنیک بدان می­پردازد، خلق شبکه­ای تکنیکی در شهر است تا شدن از مجرای آن صورت گیرد و این تکنیک است که وجود انسان را امتداد بودن می­بخشد. این تقسیم کار حرفه­ای و ارجاعات خانه به جهان شهری است که سکنی گزیدن در خانه­ی شهری را میسر می­سازد. بر این اساس می­توان گفت که زیستن در خانه­ی شهری، بدون “تعلق-به” و “ارجاع-به”[۴] عناصر شهری میسر نیست. به بیان هایدگر، واژه قدیمی سکنی گزیدنbauen) ) بیان کننده­ی آن است که انسان تا جایی هست که سکنی دارد(هایدگر، ۱۳۸۹، ۶) و از آن جایی که هستی شهری، بودنی در امتداد تکنیک دارد، این بودن در کل شهر سکنی دارد. بر طبق این گفته، خانه­ی شهری به چهاردیواری شخصی شهروندان بسنده نمی­کند و تجربه­ی زندگی در کل یا بخش­هایی از شهر شکل می­گیرد.

گفتمان شهری خانه

از این رو می توان گفت شهر با خیابان­ها، دیوارها، مراکز کار، فراغت و حتی نقاط کورَش، شکل دهنده­ی تجربه­ی زندگی آدمی است. شهر-خانه، امکان بودن در خانه به زعم ارجاعات شهری آن است. این ارجاعات مختلف­اند که به تجربه شکل می­دهند و از این رو خانه­ی شهری، دالی برای باشیدن است با مدلول­های زیاد. یک خانه در شهر نشانه­ای است با معنایی شهری، اعم از بسیار اسماء مرکب کارخانه، داروخانه و … که عناصر مورد نیاز تجربه­ی باشیدن در خانه را تشکیل می­دهند (زینالی اناری، ۱۳۹۴). اما سکنی گزیدن در شهر به تعلیق جسم در خانه ختم نمی­شود و کالبد شهر سرشار از مویرگ­هایی است که به انسان­ها همچون خون شهر جریان می­دهد (آذری، ۱۳۹۱، ۱۱۳). شهر دیگر آن معنایی ساده از خانه در دامنه­ی کوه یا وسط باغ نیست و آن معنای شهری بومی که دارای محلات متعدد و ترکیبی حیدری نعمتی بود، را نمی­پذیرد. توده­ای از چارچوب­های اسکان و بافت­های ارجاعی زیستن وجود دارند که انسان­ها در میان این نقاط ارجاعی در آمد و شدند. درک چنین معانی­ای را بنیامین توصیف کرده است. او به دنبال فهم معنا و مفهوم شهر از طریق تجربه­ی زندگی خود در شهر است و در زندگینامه خود “تقویم وقایع برلین” با شرح چگونگی رشد خود در خیابان­های برلین و یافتن راه خود از میان آن­ها آغاز می­کند. تأکید او بر این که افراد چگونه به درک سیمای شهر از طریق تجربه خود دست می­یابند، به کمک راهنما و دیگرها این فرض را به ذهن القا می­کند که ادراک و حس مکان­ها از احساسات و تجربیات شخصی تفکیک ناپذیر است. بدین گونه که مفهوم شهر از خلال وقایع زندگی یک فرد تفسیر می شود (ساوج و وارد، ۱۳۸۷، ۱۸۶). بنیامین اوج این سیر و سلوک خیابانی را در فلانور[۵]ی که در شهر پرسه می­زند توصیف می­کند.

او، برای فهم باشیدنِ همچون شهروندی که در شهر اسکان دارد، از خانه خارج شده در کوچه­ها و خیابان­ها به دنبال ارجاع به خود از طریق خواندن خاطره­های فضایی است. قدم زدن او برای درنگ به روی خاطرات شکل گرفته و از توصیف طریق همدلانه “فلانور” یا پرسه زن به خواندن ابعاد پنهان شده­ی خود در مکان­ها است. شهر ارجاعات زندگی و ارجاعت حافظه­ی شهروندان است و کاری که فلانور انجام می­دهد، مواجهه­ی با آینه­ی خویشتن در شهر است. باشلار (۱۳۹۱، ۶۰) پنهان شدن خاطرات در ناخودآگاه را تشبیه به زیرزمینی تاریک در یک خانه می­کند که گشت و گذار در آن هر آن امکان دست خوردن به یک چاقوی تیز و یا خاطره­ی کودکی را می­دهد. از این رو فلانور، که میان خاطرات خود در شهر می­گردد، امکان دارد در هر محله­ای خاطره­ای بیاید و به قول باشلار، در زیرزمین شهر گم شود[۶] و دستش در تاریکی به خاطره­ای پنهان بخورد. خاطره، بخشی از آن چیزی است که در حافظه مانده است و در واقع در ناخودآگاه اسیر است و به بیان باشلار، با دیدن فضای مربوطه فرا خوانده می­شود. هر یک از خاطرات، اسرایی ذهنی از وجود خویشتن­اند که به صورت استعلایی در مکان نهفته­اند و بنیامین به خواندن خاطرات و در واقع خواندن خود و خویشتن­یابی می­پردازد.

برای درک دوسرتیو از سوژه در فضا هم پای پیاده­روی در شهر به میان می­آید. به نظر او این یکی از اقدامات جزئی زندگی روزمره است که مردم از طریق آن برای خودشان جایی در شهر دست و پا میکنند. برای او محیط شهری بیش از آن که یک ساخت فیزیکی از یک ظرف فضایی باشد، یک عرصه عمل است (تانکیس، ۱۳۹۰، ۱۹۹). گام برداشتن در راه دیگری جدایی بی­رحمانه­ی فضا، حقیقت وجودی دیگری و ناآشنایی سوژه در فضا را تقویت می­کند (همان). عمل پیاده­روی در شهر موضع تعریف حکایت­های فضایی خود فرد است که به یک زبان متحرک و خصوصی خیابان ها می­شود(همان، ۲۰۰) پس هر حرکتی در شهر یک حکایت است و در برابر بازنمایی مقاومت می­کند. انسان­ها در هر بافتی داستانی از زندگی می­سازند و به این صورت هر بنا و هر محله­ای روایتگر داستانی است که نه خاطره­ی فلانور، که گواهی همدلانه از وجود حکایت وجودی یک دیگری شهرنشین و یا هم­بودی شهری[۷] می­باشد. از این رو ناخودآگاه شهر، یک ناخودآگاه جمعی از روایت­هایی است که حاصل زندگی جمعی بوده، فلانور(پرسه­زن) ، می­تواند علاوه بر خاطرات زیرزمینی خود در شهر،به حکایت­هایی که تبیینی از “دیگری” به مثابه شهروند است برخورَد. به این صورت شهر، خانه­ای است با جمعیتی عظیم و زندگی درخانه­ی شخصی و ارجاع آن به عناصر شهر، ارجاعی به “دیگری” نیز داشته و سکونت خانه­ی شهری بدون دیگری و تجسم جمعیتی حاضر امکان­پذیر نیست. حکایت­های فضایی نیز حکایت­هایی هستند که به فراتر از خویشتن و بسته به تجارب جسمانی انسان­ها میان انسان­ها است. فضاهای گوناگون دارای حکایت و هویتی هستند که در قالب داستان­هایی نهفته شده­اند که دیلتای به هر یک اعتباری ناشی از زندگی­نامه افراد می­بخشد (دیلتای، ۱۳۸۹، ۳۲۳). حکایت­ها، خواندنی هستند در حالی که بنیامین به خواندن خود در فضای شهر و احساس بودن و حسی اگزیستانسیال دارد، دوسرتیو به قرائت فضا می­پرازد و آنها را مستحق تاریخ و حکایتی مربوطه می­داند. آری فضاها دارای حکایتها هستند و قدم زدن در شهر، یک کارناوال از حکایت های انسانی و فهم و بیان وجود آن­ها-در-شهر است. خود فضا، دارای داستان نیست و این داستان­واری فضا، از تجارب انسان­ها است که نشأت می­گیرد. پس انسان­ها هستند که با وجود خود به حکایت­ها شکل می­دهند. حال حکایت های فضایی، حکایت­های انسانی هستند و تجاربی استعلایی شده از اعمال انسان بر قالب فضا هستند. فضاها همچون دفتری هستند که انسان­ها آن را می­نگارند و متنی خلق می­شود تا کنش انسانی صورت گیرد. فضا از قبل متن انسانی تبدیل به مکانی میشود که حکایتی از این زندگی را توصیف می­کند. در عوض تبیین بنیامین از خویشتن در شهر، دوسرتیو، به کنش انسان می­پردازد. حکایت­ها خاطرات زندگی­اند و استعلایی از زندگی روزمره مردم هستند. به همین سبب مردم در تجارب خود غرقتند و در کشاکش محله­های شهر استعلایی از تجارب خود را می­بینند. شهر استعلایی از تجارب مردم و زندگی است. از این رو می توان کالبد شهر را ناخودآگاه زندگی شهروندان دانست.

شهر شکل­بندی شامل گزاره­هایی است که کنشگران به عنوان سوژه به آن­ها دست می­یابند(فوکو، ۱۳۱۳۸۹، ۸۱). از این رو شهر گفتمانی است که به شهروندان شکل داده و هر گزاره­ای به بیانی فوکو، از جوهر زیستمان شهری شکل می­گیرد. به این معنی که شهر از تکنیک­های شهر و تحولات قرون و جوهر گفتار بازاری زندگی شکل یافته و همان طور که گفته شد، به کنش­گران هستی شهروندانه می­بخشد و با یورش گفتمان­های ناشی از تکنیک، که به بیان ویتگنشتان، بازی­های زبانیِ”کردار معطوف به فن” می­باشند (استرول،۱۳۹۰، ۲۰۸)، به وجود آمده و خانه­هایی منفرد و شهری توده­ای برای کلان­شهر شکل داده است. خانه و فضا تنها دو جزء جدای از فضا نیستند، در قلمروی خیال آن­ها یکدیگر را بیدار می­کنند (باشلار، ۱۳۹۱، ۸۴). به این معنا که شهر ضمیر ناخودآگاه هستی شهروندانی است که درک آنان از بودن در خانه ر اشکل می­دهد. ضرورتی ندارد که انسان جسما در فضای شهر قرار گرفته باشد و یا شهر خانه او تلقی شود، او در شهر خود وجود دارد و در آن می­آرامد کما این که در خانه خود می­آرامد. شهر برای انسان یک فضای گشوده است، چرا که “فضاها با توجه به این که وارد سکنی گزیدن انسان شده اند، گشوده می­شوند” (هایدگر، ۱۳۸۹، ۲۰). شهروندان جامعه­ی مدرن چه در کلان­شهر و چه در شهرهای میانی و کوچک، حاملان گفتمان کلانشهری و عاملان کردار تکنیکی مدرن هستند و طبیعتاً شهروندان همه­ی شهرها، از ساعت کلانشهر زمان خود را می­گیرند. بدین صورت شهر-خانه، بودن را بر اساس قوانین ارجاعی کلان­شهری تنظیم می­کند که در حال حاضر پیرو گفتمان جهان­وطنی نیز بوده و تجسمی خیالی از بودن را برای مردم ایجاد می­کند.

شهر به مثابه خانه

آدمی پیش از افکنده شدن به جهان در گهواره­ی خانه نهاده شده است و در آن آشنایی با واسطه­اش با جهان صورت می­گیرد. این جهان در خانه است که به او ارزانی می­شود و زندگی روزمره­اش تداوم می­گیرد (نوربری شولتز، ۱۳۸۱، ۱۴۱). تا این جهان شهری به او و روحیاتش شکلی که جدا از شهر نخواهد بود، بدهد، روحیات او به سادگی و در جریان تداوم زندگی روزمره او در خانه شکل می­گیرند. می توان گفت خانه روحیات و شهروندی را بر وی عرضه می­کند (همان، ۱۴۲) و باز می­توان گفت خانه از رهگذر هستی یافتن فرد، او را در مجرای گفتمان شهروندی قرار می­دهد. پیاژه زبان را به عنوان مادر نظام اجتماعی بر شمرده و آن را کهن الگویی می­داند که به انسان مشق انسان شدن می­دهد. نظامی ساخته و پرداخته از تعالیم و طبقه بندی­ها و روابط و خاصه منبعی زوال­ناپذیر از مفاهیم کلی در هر فردی از روی سرمشق قرن ها پیش که نسل­های قبل آن را ساخته است از طریق زبان به فرد منتقل می­شود ( زینالی اناری، ۱۳۹۱، ۷۸؛ زینالی اناری، ۱۳۹۳) خانه­ی آن­ها خانه­ای است که شهر توصیفش را می­کند و امکان­اش را بر می­سازد. خانه­ی شهری، خانه­ای استاندارد شده از گفتمان شهری است که کنش­گر به آن پرتاب شده است. از این رو همان طور که پیاژه نوزاد را متولد شده در فرهنگی زبانی می­داند، کنش­گر شهری، در گفتمانی شهری پرتاب شده و جز گزاره­های آن، هیچ منطق و اندیشه­ای ندارد. مردم متولدجامعه مدرن در داخل شهر و اکثراً در بیمارستان به دنیا می­آیند و بر اساس گزاره­ها و گفتمان شهری شکل می­یابند و همان طور که کانت به خرد ناب معتقد بود، خردشان شهری است و خود را در فضای شهر و مقولات آن یافته­اند، چه از جانب حکایت­هایی که به زعم دیلتای در خاطرات زندگی­شان می­سازند و تاریخ شهر می شود و چه از خویشتن­یابی خود در شهر. آن­ها در طبیعت تکنیکی شهری خود را یافته­اند و اگر هبوط کرده­اند، در بطن کورای[۸] شهری زبان خود را فراگرفته­اند. اینک انسان شهرنشین، هیچ دایه­ای غیر از شهر ندارد و گزاره­های شهری و بروکراسی آن همچون سازمانی عقلانی از منطق زندگی برای شهروند تبیین شده است، آن هم به همان شیوه­ای که حیدری چیانه و رضاطبع ازگمی (۱۳۹۱) در ایران توصیف می­کنند[۹]. طبیعت شهر، طبیعت وی را شکل می­دهد و گزاره­ها، نه صرفا منطق زبانی، که حسیات استعلایی وی را نیز شکل می­دهند و تجارب عقلانی او را ترتیب می­دهند. پارک رفتن و کار کردن منطق او را شکل می­دهند و شیوه­ی زندگی شهری بر او غلبه می­یابد. لذا جدایی وی از هر طبیعت “دیگری” اگرچه به تَبَع زیست جهان وطنی امروزی، امری نامیسر نیست، لکن هویت یا “من” شهری او وابسته و معتاد به طبیعت شهری است و هیچ طبیعت دیگری را بر نمی­تابد، مگر به امر تجربه و تقدیر. لذا می توان وضعیت کنشگری را تصور کرد که در چنین فضایی به دنیا آمده و خود را در میان انبوه خاطرات شهر پیدا می­کند. فهم و هستی او از بودن در شهر است و با دیگران در این شهر به حکایت می­پردازد و تجربه­ی زندگی­اش با سکونت در شهر شکل می­گیرد.

منابع و مأخذ

آذری، نرگس، ۱۳۹۱، تجربه­ی مدرنیته به روایت فضاهای تجاری شهر تهران، تهران: تیسا، چاپ اول

استرول، اورام، ۱۳۹۰، فلسفه­ی تحلیلی در قرن بیستم، ترجمه: فریدون فاطمی، تهران: مرکز، چاپ چهارم

اسپیرن، آن وینستون، ۱۳۸۷، زبان منظر، ترجمه: سیدحسین بحرینی، بهناز امین زاده، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم

باشلار، گاستون، ۱۳۹۱، بوطیقای فضا، ترجمه: مریم کمالی، محمد شیربچه، تهران: روشنگران و مطالعات زنان، چاپ اول

برمن، مارشال، ۱۳۸۹، تجربه مدرنیته، ترجمه: مراد فرهادپور، تهران: طرح نو، چاپ هشتم

تانکیس، فرن، ۱۳۹۰، فضا شهر و نظریه اجتماعی، ترجمه: حمیدرضا پارسی، آرزو افلاطونی، تهران: دانشگاه تهران، چاپ دوم

توسلی، غلامعباس، ۱۳۸۶، جامعه­شناسی شهری، تهران: دانشگاه پیام نور، چاپ نهم

حیدری­چیانه، رحیم، سیده خدیجه رضاطبع­ازگمی، ۱۳۹۱، سنت تکنوکراسی در مدیریت شهری ایران مطالعه کلان­شهر رشت، مسائل اجتماعی ایرانف سال سوم، شماره ۱

جان اربری، آرتور، ۱۳۸۸، میراث ایران، ترجمه: احمد بیرشک و دیگران، تهران: علمی فرهنگی، چاپ چهارم

جانکار، باربارا، ۱۳۸۸، فلسفه ارسطو، مترجم: مهداد ایرانی طلب، تهران: اطلاعات، چاپ دوم

زینالی­اناری، محمد، ۱۳۹۱، تبیین تفسیری نشانه­های فضایی در حیات ذهنی شهروندان اردبیل، پایان­نامه تحصیلی کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد خلخال

زینالی­اناری، محمد، ۱۳۹۳، کهن­الگوی شهر اسلامی اردبیل، انسان­شناسی و فرهنگ

زینالی­اناری، محمد، ۱۳۹۴،زبان­شناسی خانه (۱)، انسان­شناسی و فرهنگ

دیلتای،ویلهلم، ۱۳۸۹، تشکل جهان تاریخی در علوم انسانی، ترجمه: منوچهر صانعی دره بیدی، تهران: ققنوس، چاپ اول

ساوج، مایک، الن وارد، ۱۳۸۷، جامعه­شناسی شهری، ترجمه: ابوالقاسم پوررضا، تهران: سمت، چاپ ششم

فوکو، میشل، ۱۳۸۹، دیرینه­شناسی دانش، ترجمه: عبدالقادر سواری، تهران، گام نو، چاپ دوم

متانی، محمدعلی، ۱۳۸۴، مجموعه قوانین برنامه اول دوم سوم و چهارم توسعه اقتصادی اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران، تهران: انتشارات جنگل، چاپ اول

نوربری ­شولتز، کریستین، ۱۳۸۱، مفهوم سکونت به سوی معماری تمثیلی، ترجمه: محمود امیریاراحمدی، تهران: آگه، چاپ اول

هایدگر، مارتین، ۱۳۸۹، شعر زبان و اندیشه­ی رهایی، ترجمه: عباس منوچهری، تهران: مولی، چاپ دوم

[۱] برای مطالعه وضعیت تکنیک در نظام شهری ایران مراجعه شود به حیدری چیانه و رضاطبع ازگمی (۱۳۹۱)

[۲]به نظر می­رسد اکنون که سالهایی از ابتدای دگرگونی شهری در ایران طی شده است، “خانه” از آن نیاز ابتدایی اسکان فراتر رفته و تبدیل به یک کالای عمومی شده که در دست بازار و مجریان بازاری مسکن اسیر شده و مدام تبلیغ می کنند تا مردم این اسیر را آزاد کنند. لذا ساختن خانه و فروش آن توسط مشارکت بانک­ها یا شرکت­های تولیدی فرایند مداوم اسیرسازی خانه و تبلیغ برای آزاد سازی آن توسط مردم است. لذا این گونه می نماید که اسکان همچون کالایی در دست شرکت­ها و بانک­ها در حال رد و بدل شده است.

[۳]اگرچه ریشه این نوع فضای عمومی در باغ های قدیمی ایرانی که وجه عمومی داشته اند، به خصوص در مناطق خشک­تر ایران رایج بوده، با این حال اشاره شد که باغ داشتن، خصلت عمده خانه­های مناطق کوهستانی بوده است.

[۴]تعلق – به از منظر تکنیک یا حرفه شهری و ارجاع – به از منظر هستی انسانی شهروند.

[۵] Flaneur شخصی است که به نظر والتر بنیامین، در شهر پرسه می زند و تجربه مواجهه با فضا را دارد. از آغاز شهرهای مدرن، افرادی به صورت ولگردان شهری در فضای شهر مشهود بودند. اما منظور بنیامین از فلانور، نه صرف ولگردی، که بیشتر شبیه هر تجربه پرسه زنی یا پیاده روی همراه با رویارویی با فضا است که امروزه به مطالعات تجربه کنش روزمره مردم با فضا در مراکز خرید، فضاهای تجاری و حتی تفریحی توسعه یافته و در ایران نیز انجام شده است.

[۶]در بعضی بازیهای کامپیوتری صحنه­ای از مترو یا فاضلاب شهری تاریک وجود دارد که بازیگر یا نقش اصلی فیلمی که بازی براساس ان ساخته شده است، به دنبال یافتن سرنخی از ماجرا می گردد. این بخش توصف خوبی از ناخودآگاهی است که به باور روانکاوی، جست و جو در آن مانند کار کارگاهی است به به دنبال یافتن متهم پرونده است.

[۷] همبودی،‌ تصوری از یک اجتماع میان اعضای همگن است و همان طور که هایدگر وضعیت هستی انسانها را با ؛بودن درکنارهم توصیف کرده، اعضای شهر، شکل دهنده یک اجتماع هستند و وضعی مشابه هم و با هم دارند. از این رو همبودی شهرو یا همبودگی شهر، یک معنا از اجتماع شهری است که اعضای آن فهمی از حضور هم در کنار هم دارند، نوعی تفهیم حس شهروندی میان اعضای شهر. موضع دوسرتیو، موضعی دیگرفهمانه است که در شهر، این موضع دیگر فهمانه به حس وجود دیگران توسط یک شهروند است.

[۸]کورا اصطلاحی است که ژولیا کریستوا به آغوش مادر و یا بطن جهان و کالبدی که انسان در آن متولد می شود و زبان یاد میگیرد اطلاق می کند.

[۹]و همین نشان از کمپلکس پیچیده و پارانویایی است که شهر­های ایران دارند