نام شهریور در اوستا به صورت xšaθra-vairiia آمده است و معنای «شهریاری دلخواه » را از آن استنباط کرده اند. نیبرگ بر این باور است که خشثره در اوستا بیشتر قلمرو یا محفل و عرصه ایی است که نیروی خدایی را آشکار می کند و با آن که معنای «کشور» (شهر امروز هم از این ریشه است) نیز می دهد، اما این معنا جزئیات دقیق این واژه را نمی رساند. به گمان او این واژه هم معنای سیاسی دارد و هم دینی اما در گاهان بار دینی این واژه بیشتر است (۱۳۸۳: ۱۴۱). در گاهان ارتباط صورت xšaθra- با aiiah- و نیز در اوستای متاخر با xšaθra-vairiia روشن نیست، اما در عوض واژۀ aiiōxšusta- = فلز (فارسی میانه ayōxšust) با آن پیوند تنگاتنگی دارد:
xšaθra-vairiia aməšəm spəntəm yazamaide
نوشتههای مرتبط
aiiōxšustəm yazamaide (یشت ۲/ ۷)
«شهریاری دلخواه را، جاودان مقدس (امشاسپند) را می ستاییم، فلز را می ستاییم» (Narten, 1982: 127). نیبرگ vairiia را از ریشۀ var به مفهوم «آزمایش آتش/ور» می گیرد و زمینۀ واقعی این باور را در آزمایش آتشی می داند که در آن با فلز گداخته یک داوری خدایی میان دو دسته اعلام شده بوده است و خشثره را همچون نیروی آزمایش آتش نشان می دهد (همو، ص ۱۴۲). ارتباط این امشاسپند با فلز همچنان در سراسر باورهای زرتشتی در متون فارسی میانه نیز دیده می شود: «چهارم از مینویان شهریور است. او از آفرینش مادی فلز را به خویش گرفت… زیرا فلز را استواری از آسمان است و آسمان را بن گوهر آبگینه گون فلز است و او را از انغران است – انغران (همان) انغر روشن، خانۀ زرین گوهرنشان است که (در) بالا (به) گاه امشاسپندان پیوسته است- تا بدین همکاری، دیوان را در (دوران) اهریمنی توان از میان بردن فلز نباشد» (بندهشن، ترجمۀ مهرداد بهار، ۱۳۶۹: ۴۹).
ماه ششم نیز در کتیبه های فارسی باستان نیامده و در گل نوشته های ایلامی این ماه با نگارش qa-ir-ba-ši-ya-iš و qa-ra-ba-i-ya و نیز kar-ba-ši-ya-iš به کار رفته است. هینتس (Hinz, 1950, 351; 1973: 67 ) صورت فارسی باستان آنرا *xārapašya- بازسازی می کند و بخش نخست آنرا *xāra- برابر با فارسی میانه و فارسی نو «خار» می داند و بخش دوم آنرا از ریشۀ اوستایی pas- «با هم بستن» در نظر می گیرد که در فارسی باستان بایستی به صورت *paθ- باشد و با ترکیب با پایانۀ –ya صورت *pašya-از آن بدست می آید. او تصور اینکه بخش نخست از *kāra- به معنی «محصول» باشد را نمی پذیرد و بر این باور است بسیار دور است که ماه پنجم ماه باجگیری محصول باشد و ماه پس از آن دوباره ماه بستن محصول باشد؛ علاوه بر آن او خرمن پشته (روی هم گذاردن خرمن) را بیشتر در سرزمینهای جنوب اروپا معمول می داند و معتقد است است در مشرق زمین معمولاً خرمن کوفته و ریز می شد و به خرمنگاه حمل می شد. همچنین او این ماه را (برابر با شهریور ماه کنونی) می داند که در ایران برای خرمن کوبی دیر است. سیمیز ویلیامز (Sims-Williams,1991: 181) این ماه را *kārapašiya- باز سازی می کند از *kāra-paθi- از kāra «مردم/سپاه» + paθi «راه/ محل عبور» با هم به معنی «جادۀ کاروان». این بازسازی اگر هم درست باشد با معنیِ یک ماه، مناسب در نمی آید. به گمان من، اولا نظر هینتس مبنی بر چگونگی جمع آوری خرمن و محصول در ایران کاملاً درست نیست و اگرچه خرمن کوفته می شود ولی در بسیاری از مناطق ایران به سان پشته یا کوهی روی هم انبار می شود و دیگر اینکه ماه شهریور ماه برداشت محصول در ایران است و نه تنها از نظر زمانی دیر نیست که درست به موقع است. همچنین این تصور که در ماه پنجم به برآورد محصول درو نشده بپردازند و بر آن مالیات ببندند، کاملا طبیعی است و مالیات معمولا برآوردی از محصول درو نشده است تا محصول برداشت شده.
من بر این گمانم که این ماه با خرمن و خرمن کوبی و خرمن پشته مربوط است. بخش نخست نام xʯra-/kʯra در معنی «محصول» همان است که در هجای نخست واژۀ «خرمن» دیده می شود و در برخی از گویشها مثلاً در گویش مازندرانی به صورت kar- نیز تلفظ می شود ( برای مثال در ترکیب مازندرانی «کرکوپا» به معنی «کوه محصول»، همین ترکیب کاملاً در تضاد با نظر هینتس است) و بخش دوم آن -pašiya در معنی «بستن و روی هم گذاردن» نیز در واژۀ «پشته» به کار رفته است. همانطور که قبلاً ذکر شد، گاهشماری فارسی باستان بیشتر با امور طبیعی و مراسم و آیینهای مردم سر و کار دارد و جز ماه پنجم این ویژگی را در دیگر ماههای فارسی باستان می توان دید. خلاصه آنکه نام ماه ششم را می توان در کل «[ماه] خرمن بندی، خرمن پشته سازی» معنی کرد.
شاهد دیگری بر این مدعا، گاهنبار سوم، یعنی پیتی-شییه= جشن خرمن کشی، ۷۵ روز پس از میذیو شمی، روز ۲۵ از ماه شهریور (ماه ششم) است( آفرینشی که به این ماه تعلق دارد، آفرینش زمین است). همین شاهد بخوبی گواهی می دهد که این ماه با خرمن و خرمن کشی از زمان های دور پیوند داشته و این پیوند را می توان احتمالا در ماه نام فارسی باستان نیر محتمل دانست. رسم خرمن کشی و خرمن پشته سازی از مراسم بسیار کهن است و چنین مراسمی در نقاشی های پنجیکنت نیز به نمایش گذاشته شده است. در یکی از این نقاشی ها که متعلق به قرن هفتم تا هشتم میلادی هستند، سیمای مرد ریش داری را نشان می دهد که هالۀ مقدسی به دور سر دارد و بر روی تختی نشسته و بر پشتۀ غله ای تکیه زده است. پشت سر او تعدادی کشاورز دیده می شود که با کیله ای مشغول برداشتن غله و پر کردن کیسه ها و بار زدن آن ها روی خر و قاطر هستند. منشی جوانی مشغول حسابرسی است و درپایین تصویر گروهی از مردان جوان جشن گرفته اند. بسیاری از محققان این تصویر را «بابای دهقان» معرفی می کنند که بزرگداشت او تا همین اواخر بین جمعیت روستایی تاجیکستان بر جا مانده بود (کراسنوولسکا،۱۳۸۲: ۱۵۲). باورهایی که به «بابا دهقان» پیوند دارند، بسیار گسترده است و کراسنوولسکا آنها را گردآوری کرده است. او به آیینهایی اشاره می کند که پشتۀ خرمنِ کوبیده و باد داده شده، هیکل بابا آدم تصور می شد و چنان ارزش و ارجی داشت که پا گذاشتن بر آن حرام بود. در برخی از نمونه ها دورا دور پشتۀ خرمن را چند خط می کشیدند و چشم هایش را علامت می زدند و کلاهی روی بلندترین نقطه اش می گذاشتند، پس از آن دعا خوانها کف زمین خرمن کوبی می نشستند و دم می گرفتند و انواع نذری و قربانی پیشکش می شد. همانجا گوسفندی را قربانی می کردند و خرمن را با زیورآلات می آراستند و بخورهای خوشبو دود می کردند … (پیشین، ص.۳-۱۶۲). همۀ این آیینها، اشاره به اهمیت آیین خرمن کوبی دارد و ویژگی مقدس بسیار کهن آن را نشان می دهد که رد پای آن در گاهنبارها و در ماه ششم فارسی باستان می توان نشان داد. از این رو این ماه به معنی «خرمن پشته سازی» است و با باورهای خرمن کوبی و خرمن کشی و آیین های مربوط به آن، پیوند دارد و شواهد بسیاری برای تایید آن وجود دارد.
تا کنون نام ماههای گاهشماری زرتشتی را در پیوند با ماهنام های فارسی باستان و ارتباط آنها با گاهنبارها در توضیح هر ماه آوردیم. قدمت گاهنبارها و این که بنا بر نظر بسیاری از پژوهشگران آنها خاستگاهی شبانی و زراعی دارند، بر همه روشن است. توصیفی که از این گاهنبارها به عنوان جشنهای کانونی در اوستا می شود، با ریشه شناسی لغوی آنها نیز پیوند دارد. فرضاً در بارۀ میذیوی زرمی گفته می شود «آورندۀ شیر یا شیره»، در بارۀ میذیوی شم آمده «وقتی که علف را در آن می برند» و برای پیتیشه هی گفته شده «آنکه گندم می آورد» و برای میذیایری «وقتی سرما استیلا دارد» و در باب همسپث مئیذی «که در آن قربانی به عمل می آورند» (تقی زاده، ص ۱۰۳-۱۰۵). همین نشان می دهد که آنها با ویژگیهای طبیعی سال سر و کار دارند و گاه ساده تر آز آنند که ذهن امروزی ما قابل فهم باشند. منابع زرتشتی زمانهای متناقض و درهم و برهمی از جشنهای خود ارائه می دهند. این موضوع پیش از آنکه مربوط به پدیده های بیرونی یعنی جنبه های نجومی و طبیعی باشد، ناشی از ساختار درونی آن سیستم است. با این حال مردم زندگی را موافق با تغییر فصل و گردش ستارگان ترتیب می دادند، نه مطابق با بعضی زمان سنجی های رسمی.
در هر حال به گمان من، گاهشماری فارسی باستان، بازماندۀ یکی از کهنترین گاهشماریهاست و در اصل شبیه به گاهنبارهاست که خود نیز ریشه در زندگی شبانی و کشاورزی مردم باستان دارند که در آغاز به جای تقسیم بندی ماهیانه، تقسیم بندی فصلی داشته اند و این تقسیم بندیها تنها بر اساس طبیعت، زندگی روزانه، کار و وظیفۀ آنان و در پیوند با چیزهای بسیار با ارزش زندگی یعنی آب، گیاه و دام صورت می گرفته است. چنانکه از شواهد زبانشناختی برمی آید، ابتدایی ترین تقسیم بندی سال که بدست هند و ایرانیان صورت گرفت سال را به دو فصل متقابل سرد و گرم، زمستان و نازمستان تقسیم نمودند (کراسنوولسکا،ص. ۶۱). از همین رو، می توان تصور کرد که در آغاز دو گاه یا دو گاهنبار و به تبع آن دو جشن اصلی نیز وجود داشته، یکی بهاری-تابستانی و دیگری پاییزی-زمستانی؛ قرار گرفتن متفاوت آغاز سال در یکی از این دو زمان نیز می تواند بازماندۀ چنین تقسیم بندی اولیه ای باشد. در این تقسیم بندیهای فصلی، دقت در تقسیم بندیهای دقیق سال به ماههای گوناگون از اهمیت کمتری برخوردار است؛ اهمیت اساسی در این بخش بندیها بیشتر بر بنیاد فعالیتهای اقتصادی است که فصلها در آن نقش اساسی ایفا می کنند. کاما دربارۀ اختلاف طول گاههای شش گانه چنین حدس زده است که بدواً سال بدو فصل بزرگ (تابستان هفت ماهه و زمستان پنج ماهه) تقسیم می شده و میذیوی شم وسط آن تابستان و ایاثریم آخر آن و میذیایری وسط زمستان و همسپث مئیذی آخر آن بوده است و بعدها که چهار فصل معروف ایجاد شده است دو گاهنبار دیگر نیز به وجود آمد که میذیوی زرمی وسط بهار سه ماهه و پیتیش ههی آخر تابستان سه ماهه باشد (تقی زاده، ص ۱۰۸-۱۰۹). جشنهایی که بدین تقسیم بندی فصلی پیوند دارند نیز شبانی و کشاورزی هستند و ایزدان و فرشتگانی موکل نگهبان و حامی آنان در نظر گرفته می شدند. پس این گمان که گاهشماری فارسی باستان نیز در اصل تحت تاثیر تقسیم بندی فصول شکل گرفته باشد و از این رو شباهت بسیار با گاهنبارها داشته باشد، دور از ذهن نیست. اما از آنجا که ایرانیان مهاجر غربی کم کم نیاز به گاهشماری دقیق تری از سر ناچاری داشتند. به عبارتی گاهشماری بابلی و ایلامی که ساختار تقسیم بندی گاهنباری کهن قوم آریایی را به شدت تحت تاثیر خود قرار داد، نیز ناشی از شرایط جوی و نظام آبیاری و کشاورزی است که بالطبع برای مردمی با شرایط جغرافیایی دیگر و در مدار و عرض جغرافیایی دیگر زیاد محسوس نبوده است. به عبارتی تقسیم بندی فصلی و احتمالا تنظیم زمانهایی برای جشنها و انجام آیین ها بیشتر از تقسیم بندی دقیق سال به دوازده ماه مورد نیاز بوده است که این با ویژگی دامپروری و کوچ نشین این قوم کاملا مناسب است. اما این امر رفته رفته با مهاجرت این قوم تغییر یافت و تقسیم بندی فصلی کم کم تبدیل به تقسیم بندی دقیق ماهیانه شد. البته تقسیم بندی گاهنباری و جشنها و آیین های این قوم بایستی به نوعی با این گاهشماری نو منطبق می شد که بهترین نمونۀ آن را می توان در گاهشماری فارسی باستان دید. داریوش نیز تحت تاثیر چنین شرایطی با نطباق با وضعیت جدید نیاز به تقویمی دقیق تری داشت، و از این رو تقسیم بندی گاهنباری نیاکان خود را، در سال شمسی با ماههای ثابت تطبیق داد.