ایدهی شهادت و شهادتِ ایدهآل که نشاتگرفته از اعتماد به باورهای فرد است در بیشترِ ادیان به عنوان مظهری از وفاداری و سرسپردگی به خداوند درنظر گرفته میشود. شهادت در ادیانِ توحیدی از یهودیت و مسیحیتِ نخستین بهپا خواست. با این حال، در دهههای اخیر در رسانهها و گفتمانهای عمومی، شهادت، بهصورتِ عمده با عنوانِ حملاتِ انتحاری توسطِ اسلامگرایانِ رادیکال و نحوهی عملکرد آنها معرفی شده است.
این در حالی است که شهادت بهصورت پیوسته یک کُنشِ فردی است و برای پیروانِ همهی ادیان بهعنوان یک مدل رفتارِ شایسته بکار رفته و بههمین ترتیب پیامدهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگیِ فراوانی داشته است. برای مثال مراسمِ سالانهی احترام به سربازانِ کشتهشده در جنگ در اجراهای مختلف یادبود در اروپا و آمریکا منعکس شده است و همانطور که جورج موصیِ تاریخدان اشاره کرده است این موضوع میتواند به مثابه امری آموزشی برای ما درنظر گرفته شود که چطور یک ملت میتواند خودش نظارهگر باشد. این نیز در موردِ جوامعِ مسلمان نیز صدق میکند که ترویجِ شهادت جنبههای مهمِ تاریخِ فرهنگی و اجتماعی سیاسیِ مسلمانان از ابتدا تا به امروز را برای همگان روشن میکند.
نوشتههای مرتبط
بنیادِ مفهومِ شهادت توسط پیامبرِ اسلام (ص) هنگامی که جامعهِی جدیدِ مسلمانان در مدینه بهشکل فزایندهای با جنگ درگیر شدند پایهگذاری شد. اولین ارجاع به این اصطلاح، یعنی شهادت، در جنگِ اُحُد که در آن تعداد زیادی از مبارزان و جنگجویان کشتهشدند رخ داد. پیامبر در پاسخ به دردِ ناشی از مرگِ مبارزان و ازدستدادن مومنان ناشی از تلفات چنین بیان کردند: « ما چنین روزهایی را (با اختلافِ احوال) میان مردمانمان میگردانیم تا خدا مقامِ اهلِ ایمان را معلوم کند و از میانِ شما شهدا [۲] را انتخاب کند» (سوره آلعمران: آیه ۱۴۰).
با اینحال، ایدهی اصلی مفهومِ پیشِ روی شهادت در میانِ تمامیِ فرقهها و جنبشهای اسلامی بواسطهی همراهشدنِ شهادت با بسیاری پاداشهای آسمانی در ادامهی همین سورهی قرآن آمده است: « [پیامبر] البته نپندارید که شهیدان در راهِ خدا مردهاند، بلکه زندهاند (به حیاتِ ابدی و) و در نزدِ خداوند متنعّم خواهند ماند. آنان به فضل و رحمتی که خدا نصیبشان گردانیده شادمانند، و دلشادند به حالِ آن مومنان که هنوز به آنها نپیوستهاند… » (همان: قمشهای: آیههای ۱۶۹-۱۷۰).
همانطور که در صدرِ مسیحیت، اصطلاحِ عربی برای شهید در اصل به معنای «شاهد» یا «شهادتدادن» بود. به احتمالِ خیلی زیاد خودِ اصطلاح و مفهوم شهادت متأثر از فرهنگ مسیحیت و یهود بوده است. با اینحال باید بگوییم که مفهومِ اسلامیِ از ابتدای امر دارای ویژگیهای منحصر بهفردی بوده است. شهادت در مسیحیت، در یهودیت و همچنین از جهاتِ بسیاری در اسلام در نتیجهی شکنجهی مذهبی بوده است، زیرا معمولاً در این رویداد شهدا مرگ را بیشتر از تسلیمِ ایمانشان به دیگرِ نظامهای ارزشیای که با قدرتِ فراوان وجود دارند پذیرفتهاند. این یک کُنشِ مبارزهطلبانه از سویِ مومنِ شهید ضعیف یا بیقدرتی بود که برتریِ معنوی و یا اخلاقیِ خود را بر ظالمان نشان میداد. این درحالی است که در تاریخِ اسلامِ سنیها شهادت معمولاً با مرگِ در جنگ یا در مبارزهای فعال علیه دشمنِ داخلی و یا خارجیِ معنادار میشد و برهمین اساس است که تاریخ صدرِ اسلام بیشتر یک تاریخِ موفقِ و سرشار از رشدِ مذهبی و اغلب با پیروزی معرفی شده است.
با اینحال، ایدهی قربانیکردنِ خود لزوماً روندِ تاریخیِ سه ادیانِ مهمِ ابراهیمی را تعیین نمیکند و اصطلاح «شهید» علاوه بر مرگ توسطِ ظالمان یا در میدانِ جنگ معنایِ بیشتری را دربر میگیرد. برای مثال، این ویژگی همچنین شاملِ ویژگیهای زهد و تقدس است که به افرادِ زندهای که سخنِ خداوند را منتشر یا جامعهی مومنان را راهبری میکنند اعطا شده است. ویژگیهایی مانندِ تقوا، زیارتِ مکانهای مقدس و ایجادِ معجزه برای درکِ پیام به عنوان یک شهید، زمانی که در آن بستر الگوی کهن و فوقالعاده بیرحمِ قربانیکردنِ خود کمتر موردِ استفاده قرار میگرفت، کافی بود. اگرچه این موضوع کماکان در ادبیاتِ شهادتشناسی باقی مانده است. در مسیحیت، اصحاب و مردانِ مقدس (چه زندگان و چه مردگان) نقطهی کانونیِ تحسین و مکاتبِ فکری، بویژه در دورانِ قرونِ وسطی، بودند. در یهودیت، ظهورِ جنبشِ حسیدیم در اروپایِ شرقی در قرنِ هجدهم منزلتِ مقدسی از خاخامهای حسیدی را ایجاد کرد.
اسلام نیز این روند را پیگرفت. در قرنِ دهم، معیارهای بهدست آوردنِ منزلتِ شهادت آنچنان غیرِدقیق بودهاند که شاملِ مرگ در چرخهی عادی و صلحآمیز نیز میشدند. این تغییر بازتاب و ناشی از یک جابجایی از حکومتِ اسلامی به یک حالتی پایدارتر و کمتر درمعرضِ جنگ است. احتمالاً این امر، ممکن است به این موضوع اشاره کند که در این زمان افولی از آمادگی برای پرداختِ هزینهی نهایی در جهتِ کسبِ پاداشِ مرتبط با شهادت وجود دارد.
تکثرگراییِ مفهومِ قربانیکردنِ خود و تأکیدش بر تغییر جهتِ از میدانِ جنگ به زندگیِ عادی توسطِ ادارکِ صوفیانه رو به افزایش رفت چرا که در این نگاه مبارزه میانِ شهوتِ درونی بهمثابه توانمندیِ بیشتری از مبارزهی یک سرباز علیه دشمن تعریف میشود. شیعیان نیز مفهوم شهادتِ بیرحمانه و درکِ سختی آن را با مفهومِ جانسپاری و از خودگذشتگی معتدل میکنند. کُنشی که در آن مومنِ شیعهی معتقد تمامِ زمانِ زندگیاش را وقفِ جهاد در میدانِ جنگ کرده و از سوی شیعیان لقبِ شهید را به خود اختصاص میدهد. این دریافت انعکاسی از تلاشِ شیعی، به عنوان یک اقلیتِ مذهبی، برای بقای گروه مذهبیاش است.
مدرنیته طلیعهدارِ تغییراتِ منزلتِ شهادت در تمام سه ادیانِ ابراهیمیِ مورد بحث در اینجا بود. ایدهآل سازیِ شهادت در مسیحیتِ مدرن افول کرد، شهادت بهطور قابلِ توجهی تحتِ تاثیر دو مساله شد: نخست روشنفکرانِ قرن هجدهم، که انسان را در مرکزِ وجود میدانستند، و دیگری ترویجدادنِ رویکردی سازنده به زندگیِ سکولارِ پیروان و با تاکید بر فعالیتِ اقتصادی توسطِ پروتستانها (و همچنین روندِ برخی از کاتولیکها).
با اینحال صفتِ شهادت بهطورِ کامل ناپدید نشد. در طیِ جنگ جهانیِ اول کلیساهای پروتستانها از «جنگِ مقدس» آلمان سخن میگفتند. آنها این جنگ را «جنگِ صلیبی» مینامیدند یا بهعنوانِ ماموریتِ پروتستانیسمِ آلمانی در جهتِ گسترشِ انجیل در سراسرِ جهان سخن میگفتند. به جنگ به عنوان «نجات» رساندن ارجاع میدادند، مرگِ سربازان به عنوان شهادت تفسیر میشد، خونشان جهان را از چیزی که آلمانهای جدید برایش قیام کرده بودند حاصلخیز میکرد، به این ترتیبِ به مرگِ جمعیِ جوانان معنای مثبتی میدادند. تمامِ سربازانِ کشتهشده در جنگ در کشورِ خودشان به عنوان شهید منتسب میشدند و یادبودِ آنها شاملِ موتیفهای قویِ مسیحی بود که این موتیفها ملیشدنِ دین و نمادهای مذهبی متوسل به دولتهای مختلف را منعکس میکرد. بنابراین زمانی که جنگ و درگیریهای مسلحانهای که کشورهای غربی در قرنِ نوزدهم و بیستم در آن شرکت داشتند با نامِ ملیگرایی یا ایدئولوژیهای اجتماعیِ رادیکال معرفی میشدند، دین معنایی از انگیزه و بسیجشدن برای جنگ بود و متعاقباً دردهای ناشی از آن منعطف و متعادل میشد.
در یهودیتِ مدرن، ایدهی حکمِ شهادت kiddush hashem یا مردن برای تطهیرِ نامِ خدا اهمیتِ مهمی را در زمان و بعد از ماجرای هولوکاست، به عنوانِ نمادی از تلاشِ یهودیانِ ارتدوکس برای حفظِ قوانینِ یهودی در اردوگاههای گتو و نازیها در اعتراضِ به اعدامهایی که انجام میشد، پیدا کرد. این جنبه از شهادت هنوز یک مکانِ برجسته را در حافظهی جمعیِ یهودیان از ماجرای هولوکاست پیدا نکرده است. موتیفهای مذهبی نقشِ مهمی را در فرهنگِ عزاداریِ اسرائیلیها برای سربازانِ کشتهشده ایفا میکند، اما بهنظر نمیرسد که منزلت و جایگاهِ خاصی برای آنها در نظر گرفته شده باشد. مرگ و قربانیِ نظامی بهصورتِ عمومی در میانِ متون و بناهای یادبود یک ملت بیشتر از بسترِ مذهبی و الهی نگاه داشته شدهاند.
[۲] نکتهی قابل توجه این است که در ترجمهی این آیه کلمهی «شهدا» به معنی «شاهد و گواه» ترجمه شده است و اما در تفاسیر نمونه به مسالهی اهمیتِ موضوع شهادت و شهید پرداخته و چنین بیان شده است: « در جمله مى فرماید: ((یکى از نتایج این شکست دردناک این بود که شما شهیدان و قربانیانى در راه اسلام بدهید))، و بدانید این آئین پاک را ارزان بدست نیاورده اید تا در آینده ارزان از دست بدهید.(و یتخد منک شهداء)
اصولا ملتى که قربانى در راه اهداف مقدس خود ندهد همیشه آنها را کوچک میشمرد اما به هنگامى که قربانى داد هم خود او، و هم نسلهاى آینده او، بدیده عظمت به آن مىنگرند.
ممکن است منظور از ((شهداء)) در اینجا گواهان باشد، یعنى خدا مىخواست با این حادثه گواهانى از شما بگیرد که چگونه نافرمانیها به شکستهاى دردناکى مى انجامد، و این گواهان در آینده معلمانى خواهند بود براى مردم در برابر حوادث مشابهى که در پیش دارند.