رابرت مک کی در کتاب «داستان،ساختار،سبک و اصول فیلمنامهنویسی» مینویسد که در یک فیلمنامه شخصیت و ساختار را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد و میکوشد بر فرضیه اینکه فیلمی داستان محور است یا شخصیت محور خط بطلان بکشد:”ما نمیتوانیم بپرسیم ساختار مهمتر است یا شخصیت.زیرا ساختار همان شخصیت است و شخصیت همان ساختار.آنها یک چیزند و لذا یکی نمیتواند از دیگری مهمتر باشد. اما این بحث تا زمانیکه دو جنبه بنیادی نقش داستانی از هم تفکیک نشود ادامه خواهد داشت-یعنی تفاوت میان شخصیت(Character) و شخصیتپردازی (Characterization)”(1381،ص۶۹). مک کی شخصیتپردازی را به سن و میزان هوش،سبک حرف زدن و ادا و اطوار و….پیوند میزند،اما زمانیکه از شخصیت سخن به میان میآید مینویسد:”شخصیت حقیقی یک انسان در تصمیماتی که در شرایط بحرانی میگیرد آشکار میشود-هرچه بحران و فشار بیشتر باشد این آشکار شدن کاملتر است و تصمیمی که گرفته میشود به سرشت بنیادی شخصیت نزدیکتر”(همان). استیون نایت در فیلمنامه لاک میکوشد شرایطی را فراهم آورد تا ایوان لاک،شخصیت اصلی فیلمنامه او آنچنان که مک کی میگوید فراتر از اموری که شخصیتپردازی وی را کامل میکند به شخصیت نزدیک شده و همین نکته در نگاه نخست،به عامل اصلی جذابیت فیلم بدل میشود. این مقاله میکوشد نشان دهد که ایوان لاک چگونه بدل به شخصیت میشود و سپس در نگاهی انتقادی این سئوال مطرح میشود که اصرار ساختگرایانه کارگردان بر حفظ این شخصیت چگونه موجب آسیب رساندن به همو میشود.
………
نوشتههای مرتبط
متن کامل را در pdf ضمیمه بخوانید….