انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

شانزدهم آذر؛ تلاقی علم و سیاست

هر سال، شانزدهم آذر فرصتی را فراهم می‌کند تا به نقش و جایگاه سیاسی دانشجویانی که قربانی استبداد ضد روشنگرانه رژیم گذشته شدند، نظر افکنده شود. در این میان، آنچه شاید بارها گفته شده و باز هم نیاز به تأکید دارد، این است که آنچه در سال‌های دهه ۱۳۵۰ و ۶۰ «جنبش دانشجویی» نامیده‌‌شد، دیگر به آن شکل در هیچ کجا، حضور ندارد. هر چند این امر نه به معنی کم اهمیت شدن نقش دانشجویان در عرصه اجتماعی و سیاسی و نه به معنی زیر سؤال بردن این نقش در آن سال‌هاست. در حقیقت، جنبش دانشجویی دورانی داشت که اوج خود را در کشور ما در فرایند انقلاب اسلامی و سپس جنگ تحمیلی، تجربه کرد. از آن به بعد، حضور سیاست در دانشگاه‌ها و فعالیت‌های دانشجویی درون و برون از دانشگاه تأثیر بسیاری در جامعه ما داشت، اما امروز جنبش دانشجویی بیش و پیش از هر چیز در قالب جنبش‌های اجتماعی جوانان و زنان متبلور شده‌است و دانشجویان این روزها رسالت‌های مهمتری را پیش رو دارند که ما به مثابه کنشگران نسل گذشته، باید آنها را به رسمیت شناخته و بر آنها تأکید کنیم.

واقعیت آن است که نظام آموزش عالی ما بشدت آسیب دیده است؛ دلایل این آسیب دیدگی، متعدد هستند و موضوع لزوماً مربوط به این یا آن حکومت و این با آن گرایش سیاسی نیست. آماری که هر روز درباره کمیت‌گرایی، بی‌توجهی به کیفیت، کاهش و سقوط اخلاق علمی، نبود حافظه تاریخی حتی کوتاه مدت درباره گذشته کنشگران این سیستم، تقلب‌های بی‌پایان علمی و غیره ارائه می‌شوند، تنها بخشی از این موقعیت نامناسب را نشان می‌دهند.

گمان ما بر آن است که در این نقطه، در شانزدهم آذر، که اتفاقاً شاهد یک تلاقی اساسی هستیم؛ تلاقی سیاست و علم، علم سیاسی شده، نمی‌تواند سیاست را علمی کند. این توهمی بیش نیست که جز به نابودی کشاندن علم و عالمان و بی‌اعتبار کردن همه لایه‌های متعدد نظام آموزشی و دانشگاهی نتیجه‌ای در بر نداشته و نخواهد داشت.

پرسش اکنون آن است که آیا هنوز کسی یا کسانی پیدا می‌شوند که نپذیرند این وضعیت غیر قابل ادامه است و باید چاره ای برای آن پیدا کرد. اگر در این زمینه به اجماع رسیدیم، پرسش دوم آن است که چه کسی یا کسانی با کدام ابزارها باید با این وضعیت روبه‌رو شده و درمانی برای آن بیابند؟ مدعیان این عرصه، البته می‌توانند همچون همیشه، عده‌ای از سیاستگذاران باشند که خود در یک مقیاس در پیدایی این وضع دخیل بوده‌اند. مدعیان می‌توانند استادان قدیمی و جدید باشند، که در سال‌های اخیر واقعاً اقدامی جدی در این زمینه انجام نداده‌اند و بهانه آنها در دولت‌های نهم و دهم شرایط سخت و فشار بر دانشگاه‌ها بود، اما پس از روی کار آمدن دولت یازدهم نیز در دنباله روی‌ها و تداوم رفتارها، کنش‌های ضد علمی و ذهنیت‌های غیر آکادمیک، برخوردهای به دور از اخلاق با همکاران و بویژه با دانشجویان همت جدی را از آنها شاهد نیستیم. از این رو، فکر می‌کنیم امروز باید دانشجویان در «جنبشی» جدید در رأس این مبارزه برای بالا بردن اعتبار دانشگاه‌ها و خرد علمی در آنها قرار بگیرند. دانشگاه امروز ما چندان حال خوشی ندارد و این، به هر دلیلی باشد، به نظر می‌رسد دانشجویانی که بیشترین سود و زیان را در بهبودی یا تداوم آسیب‌ها می‌برند، باید خود آستین بالا بزنند و همتی کنند تا از این وضعیت خارج شویم. نیاز به آنکه دانشجویان نسبت به سرنوشت خود، موقعیت و شرایطی که در آن قرار دارند و چشم‌اندازهایی که در برابرشان باز یا بسته است، از خود واکنش‌هایی عقلانی و مناسب و جدی نشان دهند، امروز بیش از هر زمان دیگری محسوس است.

این همان دین بزرگی است که به گمان ما نسبت به شهدای شانزدهم آذر بر دوش نسل جدید است، این خون‌ها نباید از یاد بروند و اگر این جوانان برای رسیدن به آزادی و در مبارزه با زورگویی و استبداد و بلاهت بر زمین افتادند، امروز زمان آن است که نسل جدید تلاش کنند با سرسختی در برابر موقعیت‌های غیرعقلانی و سقوط اخلاقی و علمی در دانشگاه‌ها واکنش نشان داده و چاره‌ای بیندیشند. این نقطه صحیح تلاقی علم و سیاست در دوران ماست.

این یادداشت در همکاری با روزنامه ایران منتشر می شود و در شماره ۱۶ آذر ۱۳۹۳ این روزنامه به انتشار رسیده است.