دو سالی است که به دلیل تحصیل فرزندم در یکی از دانشگاههای دولتی به مرکز کلانشهر تهران کوچ کرده ایم و در آپارتمانی سکنی گزیده ایم. از مهر ماه و زمان بازگشایی مدارس، هنگام صبح کوچه پر از اتومبیلهای سرویس ایاب و ذهابی میشود که فرزندان همسایه ها را به مدرسه شان می برد. انگار انتقال بچه ها با سرویس به مدرسه مُد شده است؛ در حالی که در محله های نزدیک آپارتمانمان چند مدرسه دخترانه و پسرانه وجود دارد، ولی هیچگاه در کوچه مان ندیدم که مادر یا پدری دست فرزندش را گرفته باشد و کیف به دوش، فرزندش را به مدرسه ببرد.
ساعت ۶:۳۰ صبح هنگامی که لباس می¬پوشم و از درِ آپارتمان بیرون می¬آیم. قبل از من پسر ۷ ساله واحد روبرویی¬مان از درِ واحدشان بیرون می¬آید و من گاهی او را از چشمی تعبیه شده روی درِ ورودی آپارتمان¬مان می¬بینم که با کوله آبی رنگ بزرگی که بر دوش حمل می¬کند، دگمه آسانسور را با عجله می¬فشرد تا به اتومبیل سرویس ایستاده در جلوی ساختمان برسد. روزی از پدرش پرسیدم که آقا پسرتان کجا مدرسه می¬روند؟ با افتخار گفت: «به یه مدرسه غیر انتفاعی در “سعادت آباد”»، و من از تصور حجم ترافیک و طول راه مسیر محله¬مان تا سعادت¬آباد سرم گیج رفت.
اما این مقدمه¬چینی¬ها برای این بود که بگویم امسال در بین ۸-۷ اتومبیل سرویس مدرسه¬ای که – هنگام صبح و رفتن به محل کارم- دانش¬آموزان محله را برای بردن به مدرسه سوار می¬کنند؛ یک راننده شاخص می¬بینم و آن خانمی ست که رانندگی یک اتومبیل پراید ۱۴۱ به رنگ نوک مدادی را بر عهده دارد و بشاشیت و سرزندگی از نگاهش می¬بارد.
کنجکاویم نسبت به این راننده زن از آنجایی شروع شد که هر بار هنگام صبح با همزمانی خروج من از منزل و رسیدن راننده پراید ۱۴۱، نوای موسیقی ریتمیک شش و هشت و دست زدن دانش¬آموزان خندان و شاد داخل ماشین به گوشم می¬رسید. دختر بچه هفت- هشت ساله همسایه کناری ما هم آخرین شاگرد از چهار شاگرد مسافر این پراید ۱۴۱ است که وقتی اتومبیل می¬رسد شعف و شادی را در چشمانش می¬بینم؛ چون وقتی درِ اتومبیل را باز می¬کند صدای موسیقی را بیشتر می¬شنوم و با سوار شدنش او نیز همراه با ریتم موسیقی و سایر دانش آموزان دست¬زدن و شادی¬کردن را همراهی می¬کند.
نسبت بشاش بودن چهره این دانش¬آموز در حالت انتظار و رسیدن اتومبیل سرویس، نسبت به دانش آموزان دیگر سرویس¬ها به راحتی قابل مشاهده است. دانش¬آموزان دیگر محله که منتظر آمدن اتومبیل سرویسشان می¬مانند معمولاً هنوز خواب آلوده¬اند، یا همچنان اَخم بلند شدن از خواب صبحگاهی و پوشیدن لباس و رفتن به مدرسه را در چهره دارند و وقتی اتومبیل سرویسشان می-رسد همراه با سنگینی و اَخم و بی¬میلی سوار اتومبیل می¬شوند.
خوب، تصور کنید این دو نوع شروع روز دانش¬آموزان کلاس ابتدایی را که اولی با انگیزه و شادابی چهره، سوار اتومبیل سرویس می¬شود و با همین روحیه شاداب وارد کلاس می¬شود و در مقابل دانش¬آموزان سرویس¬های دیگر که همچنان با خواب آلودگی و کسالت صبحگاهی وارد اتومبیل و بعد وارد کلاس درس می¬شوند.
قطعاً این کودک شاداب در فراگیری درس آمادگی بیشتری دارد. یعنی حرکت خلاقانه این بانوی راننده سرویس بر روی دانش-آموزان سرویسش اثر فوق¬العاده¬ای می¬گذارد که تاثیر آن را می¬توان با بررسی بیشتر در رفتارکلاسی، فراگیری دانش، روحیه شاداب و تعامل و همکاری دانش¬آموز با معلم خود دید.
به نظر می¬رسد فرزندآوری امروزه پیچیدگی¬های خود را دارد و شادی¬آفرینی برای فرزندان پیچیدگی بیشتری یافته است. اگر از اقوام و دوستان و اطرافیان خود که دارای فرزندانِ تا ۱۴- ۱۵ سال دارند بپرسید که شادی فرزندشان را چگونه حاصل می¬کنند، مطلب زیادی برای گفتن ندارند. اگر هم خودتان دارای فرزند تا این سال هستید، بازهم می¬بینید که موقعیت¬های شادی¬سازی اندکی برای فرزندانتان می¬توانید فراهم کنید.
در طول سالیانی که فرزندم در این سنین قرار داشت، همیشه حسرت یافتن یک تآتر موزیکال را داشتم. شاید در طول دوره کودکی او یکبار بیشتر نتوانستم به این آرزو در تآتر کودک پارک لاله دست یابم. در مورد موسیقی کودک نیز همین موضوع صدق می¬کرد، و تنها توانستم یکبار فرزندم را به کنسرت گروه کودکان خانم سودابه سالم ببرم. در مورد سینما هم فیلم سینمایی شهر موش¬های خانم برومند که اکران عمومی گرفت، توفیقی بود برای آشنایی فرزندم با سینما و شادی او همراه با فیلم.
شما هم اگر فرزندی در این سنین دارید جاهایی که توانسته¬اید شادی و فضای شادیانه برای فرزندتان مهیا سازید را نام ببرید، بعد به فراوانی آن بنگرید تا عدم حضور و وجود این نوع مراکز را برای فرزندان این آب و خاک بیابید. تازه این فرضی است که برای عدم وجود شادی مستمر برای کودکان کلانشهر تهران در نظر گرفته شده است. کافی است که دو قدم آن¬طرفتر از مرکز و پایتخت بروید و از خانواده¬ها در مورد چگونگی شادی¬سازی برای کودکانشان سؤال کنید.
حتی گاهی به¬نظر می¬رسد که بهترین زمان برای شادی بچه¬ها عید نوروز و تعطیلات نوروزی باشد. اما واقعیت چیز دیگری را نشان می¬دهد. آخرین چهارشنبه قبل از سال تحویل، معمولاً نوعی شادی¬ خطر¬آفرین و پر ریسک حاکم بر فضاهای شهری است. من به عنوان پدر در این سال¬ها جرأت حضور فرزندم در مناسبت چهارشنبه¬سوری را هرگز نداشته¬ام. از این رو بیشتر ناظری از دور بوده¬ایم تا فعالی در متن. جشن نوروز و روزهای تعطیل عید هم مناسبت بزرگسالان است و کمتر برنامه¬های شادکننده برای این گروه سنی در دسترس است. فرزندان در این گروه سنی بیشتر تابع دیدوبازدیدهای اولیاءشان هستند و جز برنامه¬های کودک و نوجوان تلویزیونی – با همه کم و کاستی¬هایش- سرگرمی دیگری ندارند. حتی رفتن به مسافرت هم شاید مکانی برای شادی-آفرینی نباشد و بیشتر صله ارحام و دیدن پدر¬بزرگ و مادربزرگ و در نهایت نوعی تفریح- نه عموماً شادی¬سازی- در ایام عید است.
حال آنکه در میراث کهن ما ایرانیان، شادی، پدیدهای الهی محسوب میشود و پارسیان شادی را آفریده خداوند و اندوه و غم را آفریده اهریمن میدانستند. مروری بر تاریخ نشان می¬دهد که مردم ایران باستان حدود ۶۰ روز از سال را جشن میگرفتند و به ستایش می¬پرداختند. گذشتگان ما برای ارج نهادن به پیدایش انسان جشن بزرگ نوروز را با شکوهی بسیار زیاد برپا میکردند و ایرانیان سعی میکردند به هر بهانهای روزگار را به شادی و شکرگزاری سپری کنند. آنطور که در شاهنامه، حکیم سخن فردوسی طوسی نیز اینگونه سروده است:
«چو شادی بکاهد، بکاهد روان خرد گردد اندر میان ناتوان
مده دل به غم تا نکاهد روان به شادی همی دار دل را جوان»
اما امروزه وقتی آمارهای مربوط به خلقیات ما ایرانیان را بنگریم، نشان دهنده این است که ما مردمان شادی نیستیم و شادی در زندگی اجتماعی¬مان حضور و عینیت ندارد. کودکان ما هم که در همین اجتماع و فضای شهری زندگی می¬کنند فاقد فضاها و موقعیت¬های شادی¬آور هستند. اولیاء نیز به دلیل مشغله¬های روزمره زندگی کمتر اهتمام به خلق این فضاها برای فرزندان خود دارند. از این روست که خلقیات مردم امروزی ناشی از نبود فضاهای شادی بخش در دوران کودکی آنها بوده است، همانطور که فقدان فضاهای شادی بخش برای کودکان امروز، بر خلقیات فردای آنان اثرگذار است.
در هر حال کودکان و نوجوانان امروز که مردان و زنان فردای این جامعه هستند، نیاز به شادی، فضاهای تولید شادی و تمرین برای شادشدن دارند تا با روحیه شاد خود بتوانند نسل شادی را در آینده بپرورانند. باشد که شادی را سرلوحه زندگی فرزندانمان قرار دهیم و نوروز را مقدمه¬ای برای روزگار نو و آموزشی برای شادزیستی فرزندانمان در نظر بگیریم. عیدتان مبارک.
این مطلب مربوط به ویژه نامه نوروزی سال ۱۳۹۷ انسان شناسی و فرهنگ است.