همایون ذرقانی
الموت و طبیعت یگانه آن گزینهای دست اول برای یک گشت دو روزه از تهران و یا قزوین است. این منطقه از دیرباز در کانون توجه طبیعتگردان و کوهنوردان بوده و روستاییان منطقه معمولا اتاقهای خود را برای اقامت محدود در اختیار میگذارند. به ویژه نقطه عطف این سفر یعنی قلعه الموت که پیشینه تاریخی پر رمز و رازی هم دارد و این روزها با افسانهپردازیها و خیالپردازیهایی هم همراه است. این داستانها البته چندان ایرادی هم ندارد و همه جای دنیا در مواردی میتواند به جذابیتهای بازدید از یک مسیر بیافزاید. گردشگر کنجکاو میتواند دستکم ویرانههای ۲۰ قلعه در روستاهای همجوار و کوههای مشرف به دشتها را در الموت شرقی و غربی بکاود.
نوشتههای مرتبط
چنانچه بخواهید از تهران به سمت الموت حرکت کنید کافی است ساعت ۵ صبح تهران را به سمت قزوین ترک کنید. اتوبان فراخ تهران – قزوین را که پشت سر بگذارید نرسیده به قزوین در کمربند شمالی، ساختمانهای رو به رشد دانشگاه آزاد را پیش رو دارید.
پس از عبور از جاده بارچین به جادهای کوهستانی وارد میشوید و پس از گذر از روستای زرشک، کامان، فلاور و بهرامآباد به شهر رازمیان میرسید. در این مسیر، جست و گریخته ویلاهایی را میبینید که افراد غیربومی بر بلندای تپهای و یا محصور در باغ پردرختی برای اوقات خوشنشینی ساختهاند. شهر رازمیان همانطور که از نامش پیداست گویا راز و رمزهای زیادی داشته است. بر اساس یک قصه بومی حاکم وقت، بزرگان دیلمان را در روز معینی گرد هم میآورد و مسایل مهم جاری را در محلی محرمانه طرح و تصمیمگیری میکرد.
حالا رازمیان در ۴۵ کیلومتری قزوین همچنان با آن عطر شالیکاری و طبخ برنج و میوههای خوشگوار در نوع خود جای پر رمز و رازی است. این جا در استان قزوین و مرکز بخش رودبار الموت غربی در جوار رشته کوههای البرز جا خوش کرده و جایی است که در آن میتوانید برنج منحصر بهفردی را تهیه کنید و یا از سیبهای آبدار و گردوهای درشت جانی تازه به بدن خستهتان بدهید.
خانهها و رستورانباغهای این شهر از جمله باغچه سرای میرزا برای سرو صبحانه و ناهار احیانا چاق کردن قلیان و نیز خانه کاشانه آریا برای استراحتی شبانه تجهیز شدهاند. درخت کهنسال امامزاده این شهر و چشمه خارود و حاشیه رودخانه نینهرود پوشیده از درختان بلندقامتی است که خنکای هوا را دوچندان میکند و سکوت و آرامشی رویایی را در این سفر برایمان به ارمغان آورد.
آقای مرادی که خانه خود را برای پذیرش مسافران تجهیز کرده است میگوید: رازمیان در اردیبهشت، مامن لالههای وحشی است و مسافران زغال اخته، ماست و دوغ این منطقه را بسیار می پسندند و سرچشمه خارود معدن زغال اخته کشور است که میوهای سرشار از آنتیاکسیدان و التیام بخش است. از مسیر پایین و فضای زیبای رودخانه، محوطه های اطراف لمبسر فضای دلانگیزی دارد که مسافران از صبح تا غروب در آن گردش میکنند و بعدازظهر به زور از آن جا خارج میشوند.
قصد دیدار از زیباییهای الموت، روستای گازرخان و قلعه تاریخی الموت را داشتیم. پس از استراحت کوتاه در رازمیان، غروب هنگام و در خنکای هوای آخر ماه پایانی تابستان، شال و کلاه کردیم به قصد دیدن قلعه لمبسر، بزرگترین و مستحکمترین قلعه اسماعیلیان در ۳ کیلومتری شمال شرقی شهر رازمیان. درههای عمیق نینهرود و لمه امکان دسترسی به آن را از شرق و غرب تقریبا ناممکن ساختهاند و تنها از دو دروازه شمالی و جنوبی امکان دسترسی به این دژ سنگی مقدور است.
شیب کوه که از شمال به جنوب کشیده شده و اختلاف دو سطح آن به ۱۵۰ متر میرسد حدود ۴۸۰ متر طول دارد و پهنای قلعه بیش از ۱۹۰ متر است. تاریخ بنای اصلی قلعه را به پیش از اسلام نسبت می دهند.
قلعه لمبسر بر بالای کوه وسیع و مسطحی جای گرفته است که به واسطه رودهای اطراف در دامنههای غربی، شرقی و جنوبی از رشته کوههای اطراف جداست. از طرفی از سه جهت پرتگاههای مخوف و غیرقابل نفوذ دارد و از طرف دیگر وسعت زیاد آن، اجازه کشت به اهالی را میدهد تا در صورت محاصره بتوانند آذوقه مورد نیاز خود را تامین کنند.
دیوارههای به جا مانده در اطراف قلعه این پرسش را در ذهن هر بینندهای ایجاد میکند که سازندگان با چه جرات و دقتی دیوارها را برپا کرده بودند؟ به گونهای که هنوز هم بعد از این همه سال این چنین استوار ایستادهاند.
قلعه لمبسر به واسطه موقعیت و اهمیت خاص خود در دوره تسلط اسماعیلیه شهرت پیدا کرده و پس از قلعه الموت یکی از قلعههای معروف این منطقه است.
آقای مردای که با شوق و اشتیاق از داشتههای رازمیان یاد میکند باقیماندههای سفالهای شکسته را طلای امروز این منطقه توصیف میکند. در حفرههای به جا مانده از قلعه که جازم نام داردغلات و گندم را آسیاب میکردند.
پیادهروی در سینهکش کوه یادآور استقامت مردان آن دوران و زندگی در طبیعت بکر و دستنخورده است. در مسیرهای منتهی به قلعه، پس از بازدید از جاذبههای طبیعی، راهنمای محلی چند جاذبهی دیگر را تشریح میکند.
هوا رو به تاریکی میزد که از قلعه لمبسر پایین آمدیم و به سمت قلعه الموت و روستای گازرخان ادامه مسیر دادیم. شبهنگام، مینی بوس در جادهای بدون حفاظ که در سینه کش کوه پیج و تاب دارد ما را به روستا رساند.
در روستای گازرخان دیواره عظیم سنگی که تراش و جنسی متفاوت با کوههای همجوار دارد، اولین چیزی است که توجهات را جلب میکند بر بلندای این تکه سنگ غولآسا خرابههای قلعه الموت جای گرفته است. در آن شب زیبا، ستارهها در آسمان شب دیدنی و درخشاناند. ستارههای پرنور مرا به یاد کاوشهایی انداخت که خانم حمیده چوک در منطقه قلعه الموت انجام داده بود. در این قلعه دریچههای رو به جنوب شرق را یافته بودند که کارکرد نظامی و دیدهبانی نداشت. الموتیان به واسطه این پنجرهها اولین ستارگان را رصد میکردند.
کمتر کسی اکنون در روستای گازرخان پیدا میشود که خانم حمیده چوبک مدیر پروژه الموت را نشناسد. با آمدنش به الموت در ابتدای دهه ۸۰ تحولی در اکتشافات و مرمت آثار باستانی الموت ایجاد کرد.
خانم چوبک درباره این دریچهها گفته بود که ۳ دریچه با فاصله معینی از یکدیگر قرار دارند و برای رصد ستارگان استفاده میشده است. به باور این کاوشگر، کل قلعه الموت مشخصاتی دارد که نشان میدهد اینجا به عنوان محلی برای رصد ستارگان استفاده میشد. یک رصدخانه لازم است تا دستکم ۲۲۰ متر از سطح زمین بالاتر باشد که این ویژگی در این قلعه نیز وجود دارد و دور تا دور آن میتوان ستارگان را رصد کرد.
گویا کتاب نجوم که دستورالمنجمین نام دارد نیز در قلعه الموت به رشته تحریر درآمده است. چوبک نتیجه گیری کرده که با مقایسه قلعه الموت با رصدخانه مراغه مشخص است که خواجه نصیرالدین طوسی پس از الموت، رصدخانه مراغه را میسازد با این فرضیه میتوان گفت از الگوی الموت برای ساخت رصدخانه مراغه استفاده کرده است.
چنانچه بخواهی پیاده به سمت بالای قلعه بروی دو ایستگاه استراحتی پیش رو داری که در هرکدام بنای تاریخی قدیمی دارند. پس از آن که به ورودی قلعه برسی آلونکی را میبینی که یک جوان و پیرمرد توضیحاتی را به مسافران از راه رسیده میدهند. پیرمرد با لهجه محلی درباره بنا صحبت میکرد و برعکس راهنمای جوان اطلاعات امروزی داشت. علی قلیپور راهنمای جوان که پنج سال است گردشگران را راهنمایی میکند به ماهنامه سفر گفت که از سال ۸۰ فعالیت باستانشناسی به سرپرستی خانم چوبک در سیزده فصل کاوش انجام شده است. آثاری که بهدست آوردهاند در بخش تحتانی متعلق به دوره اسماعیلیه و در بخش فوقانی متعلق به دوره صفویه است. این دوره از قلعه الموت به عنوان تبعیدگاه شاهزادگان صفویه استفاده میشد و در متون از آن به عنوان فراموشخانه یاد شده است.
زندگی در چنین مکان رازآلودی برای فرمانروایی چون حسن صباح که در پی مبارزه با حکمرانان سلجوقی بود یک موقعیت راهبردی ایدهآل فراهم کرده بود. حسن صباح پس از بازگشت از مصر، در یزد، کرمان، خوزستان و دامغان به تبلیغ مذهب اسماعیلیه نزاری پرداخت اما جایی را بهتر از قلعه الموت در منطقه کوهستانی دیلم نیافت. این جا را بدون خونریزی توسط هوادارانش فتح کرد و پس از چند ماه محاصره نظامی بهدستور هلاکو به آتش کشیده و ویران شد و از آن پس بهعنوان تبعیدگاه و زندان مورد استفاده قرار گرفت.
قلعه الموت را البته حسن صباح نساخت. این جا پیشتر توسط حکمرانان جُستانی و یا حتی قبلتر ساخته شده بود یک موقعیت راهبردی داشت. او در زمان خود فردی ناراضی از حکومت سلجوقیان بود. دولت او نیز از نظر ساختار سیاسی شباهتی با دولتهای دیگر نداشت از نظر سرزمینی پراکنده و به صورت مجمعالجزایری در مناطق دور و نزدیک به هم قرار داشت. دولتی مستقل در داخل دولت مستقل دیگری بود. از ارتش کلاسیک و نظام اداری خبری نبود و تاکتیکهای خود را به مقتضی زمان تغییر میداد. اما نظم آهنین، انضباط او تاریخساز و مثال زدنی است.
بیشتر قلمرو اسماعیله از جنوب خراسان شروع میشد و دربخشی از شمال کشور و سپس به سمت سوریه ادامه داشته است و هم اکنون چند قلعه در سوریه متعلق به دوران اسماعیلیه کشف شده است. در منطقه الموت ۲۰ قلعه وجود دارد که خرابههای آن در روستاهایی چون اطراف گازرخان، آتان کلایه، گرمارود باقی ماندهاند. آن ها آذوقههای خود را از کشت غلات تامین کرده و در قلعه ذخیره میکردند و از آب باران نیز بهره میبردهاند و آن را با کوزههای سفالی به قلعه منتقل میکردند.
دژ حسن صباح حالا در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است و نزد گردشگران خارجی متقاضی سفر به ایران نیز مقصدی دیرآشناست. دژ مشهور و افسانهای از دو بخش غربی و شرقی تشکیل شده است. هر بخش، به دو بخش: قلعه پایین و قلعه بالا تقسیم شده است که در اصطلاح محلی، آن ها را «جورقلا» و «پیازقلا» مینامند. طول قلعه حدود یک ۱۲۰ متر و عرض آن در نقاط مختلف بین ده تا ۳۵ متر متغیر است.
دیوار شرقی قلعه بالا یا قلعه بزرگ که از سنگ و ملاط گچ ساخته شده است، کمتر از سایر قسمتها آسیب دیده است. طول آن حدود ده متر و ارتفاع آن بین چهار تا پنج متر است. در طرف جنوب، در داخل صخره اتاقی کنده شده که محل نگهبانی بوده است. در جانب شرقی این اتاق، دیواری به ارتفاع دو متر وجود دارد که پی آن در سنگ کنده شده و پشت کار آن نیز از سنگ گچ بنا شده است. در جانب شمال غربی قلعه بالا نیز دو اتاق در داخل سنگ کوه کندهاند.
مهمانان ناخوانده
در گرماگرم حضور ما در روستای گازرخان هنگام صبح با دو گردشگر کولهبه پشت ایرلندی روبرو شدم. سالی و داون دو دختر ایرلندی روادید خود را در هنگام ورود به فرودگاه امام خمینی گرفته بود. آنها به واسطه شنیدهها و توصیه برخی دوستانشان به ایران آمده بودند. گفتند که از همان فرودگاه با کتابچهای در دست کاشان و اصفهان را گشته بودند و حالا به روستای الموت آمده بودند. در میدان اصلی روستا رانندهای را میجستند تا با قیمت ارزان آنها را به تهران برساند. فارسی نمیدانستند و اهالی نیز سررشتهای از لهجه غلیظ ایرلندی و انگلیسی او نداشتند. هر دو بدون کمترین نگرانی در گوشهای میدان ایستاده بودند و مثل این که میدانستند قرار است کمکی از غیب برسد. از آنها دعوت کردیم با ما همراه باشند تا دریاچه اوان را ببینیم و از آن جا راهی تهرانشان کنیم. با خوشحالی پذیرفتند و صبحانه را همراه ما بودند همراه آنها با مینیبوس به سمت دریاچه اوان آمدیم. این دریاچه کوچک البته برای کشوری چون ایرلند که سرشار از سبزی و دریاچههای متعدد است کمتر جاذبه داشت اما وقتی دیدند چمانداز کوه و رویندههای کنار دریاچه زیبایی آن را دو چندان کرده از تحسین آن خودداری نمیکردند. چشمانداز دریاچه از جاده بالایی آن بسیار دیدنی است. ضمن این که پدیده منحصر بهفرد این دریاچه، درختی است که در لابلای گیاهان شناور در آب روییده و بدانها استوار شده است و ریشه در خاک ندارد. بنابراین باتوجه به شرایط محیطی به همراه این گیاهان محل استقرارش در دریاچه تغییر میکند.
گویا زمینلرزه ویرانگر سال ۱۴۲۸ میلادی (برابر با ۸۰۷ خورشیدی) در اثر حرکت گُسل طالقان، میتواند دلیل تشکیل این دریاچه باشد. از دیدگاه زمینشناسی، این لغزشها هماکنون غیرفعال هستند. نام این دریاچه، اُوان،Owan، به لهجه محلی به معنای جایگاه گردآمدن آب است. دریاچه اُوان فاصله ۷۵ کیلومتری شهر قزوین، در جاده قزوین معلمکلایه، در میان چهار روستای اُوان، ورین، زرآباد و زواردشت (که از نظر ساختار معماری همانند روستای گردشگری ماسوله است) و در نزدیکی روستای باستانی گازرخان قرار دارد. ارتفاع آن از سطح دریا ۱۸۱۵ متر و بیشترین ژرفای آن به ۸/۶ متر میرسد. مساحت این نگین فیروزهای بیش از هفتادهزار متر مربع است. این دریاچه بیضیگون قطر بزرگی حدود ۳۲۵ متر دارد و قطر کوچک آن در حدود ۲۷۵ متر است. این زمرد کوهستان در ۴۰ کیلومتری راه پر پیچ و خم دژ الموت، به معنی آشیانه عقاب، جای دارد.
نکته جالب این دریاچه آن است که از محیط پیرامون خود، بهجز بارش سالیانه، آبی را بهطور مستقیم دریافت نمیکند و چشمههای زلال و گوارای آب شیرین بستر دریاچه هستند که آن را لبریز میسازند. در فصل بارندگی از سرریز آب دریاچه، رود کوچکی تشکیل میشود که آب آن مورد استفاده کشاورزان روستاهای باستانی ” کوشک ” و” آیین” قرار میگیرد.
در کنار طبیعت بکر و زیبای الموت لازم است به قابلیت دیگری هم اشاره کنیم و آن ارزش گیاهان دارویی این منطقه است که به وفور رویدهاند و میتواند اقتصاد منطقه را متحول کند. غیر از گونههای درختی دست کاشت برزگران و کشاورزان مانند: بید، چنار، تبریزی، سیب، آلبالو، گیلاس، سنجد، فندق و گردو؛ گیاهان علفی خود رو مانند گون، کنگر، شیرینبیان و گونههای مختلف دیگر از خانواده گرامینه و لگومینیوزه هم در حوزه آبخیز این دریاچه وجود دارند. از گیاهان داخل اُوان هم میتوان به نیبُن در آب و گیاهان شناور خوشاب و چنگال آبی اشاره کرد.
باز همان غفلت تاریخی!
اهالی روستاهای الموت به ویژه گازرخان با خارجیها به خوبی خو گرفتهاند و همیشه منتظر مهمانهای ناخوانده هستند. بسیاری از اهالی این روستا اتاقهایی را برای پذیرایی از میهمان آماده کردهاند. لحاف، تشک و ملحفهای که شب بیاسایند و روز بروند تا قلعه را ببینند و برگردند. چنین سبک پذیرایی از قدیم هم همین بوده و تغییر چندانی نکرده است. حال آن که نیازهای گردشگران و مسافران به مراتب تغییر کرده است. پذیرایی در همین حد محدود بدون این که امکان دوش آبگرم، حمام و دستشویی بهداشتی مهیا باشد، به هیچ وجه موجب ماندگاری و رضایت یک گردشگر نمیشود و چه بسا به تخریب شهرت و اعتبار یک منطقه بیانجامد. زیرا این موضوعات امروزه عامل مهمی در انتخاب یک مقصد گردشگری است. مسافران شهری و گردشگران خارجی به هیچ وجه انتظار ندارند تا خدمات پذیرایی و سرویسهای غیربهداشتی روبرو شوند. داشتن توالت فرنگی یک الزام و ضرورت است. امروزه هرکجا گردشگران حضور دارند ابتدا پاکیزگی سرویسهای بهداشتی را با آشپزخانه آن مکان ملاک میگیرند و این روند در تمام دنیا یک اصل است. به شما هم توصیه میکنیم که اگر در مکانی و یا رستورانی و یا خانه بومگردی، با سرویسهای غیر بهداشتی روبرو شدید، در سلامت غذایی که به شما ارایه می دهند شک کنید و آن جا را ترک گویید.
در یک نگاه اجمالی اهالی روستاهای مسیر الموت هنوز برای پذیرایی از گروههای گردشگری در مقیاس بزرگ مهیا نشدهاند. کافی است گروهی ۳۰ نفر یا ۴۰ نفر به یک روستا بیاید تا سردرگمی بیافریند. آموزش کافی برای پذیرش گردشگر چه داخلی و چه خارجی از برنامه مدونی در این منطقه پیروی نمیکند و نشان از این دارد که نهادهایی چون شهرداری، شوراهای محلی شهر و روستا و شرکتهای تعاونی فعال در این عرصه هنوز کارهای انجام نشده زیادی پیش رو دارند. نبود دستورالعمل و نظارت مناسب بر روند مدیریت این اماکن میتواند مردم یک منطقه را از امکان پذیرش گردشگر محروم کند. مقامات محلی لازم است با کمک مشاوران دانشگاهی و تدوین طرحهای کوتاهمدت مشکلات اجرایی اقامت گردشگران را مدیریت کنند.
این که در منطقه الموت هتل مناسب وجود ندارد اتفاقا نکته بازدارندهای نیست. بسیاری تمایل و رضایت دارند در خانههای روستایی شبی را سپری کنند. اما باید امکانات حداقل فراهم باشد. در کنار روی خوش و پذیرایی مبادی آداب که انصافا روستاییان ما کم نمیگذارند، رعایت چنین موارد کوچکی میتواند تحولی بزرگ در گردشگری روستایی ایجاد کند.
از سوی دیگر روستاییان لازم است به مبانی فناوری ارتباطات و اطلاعات آشنا باشند. دولت باید برای اینترنت مناسب و پرسرعت تا دورترین روستاها بسترسازی کند تا امکان بازاریابی روستاییان برای جذب گردشگر داخلی و خارجی فراهم باشد. هر یک از این خانهها قادر خواهند بود به طور اختصاصی به بازاریابی و جذب گردشگران منطقهای و خارجی اقدام کنند و در کنار آن گردشگران علاوه بر دیدن مناظر طبیعی از محصولات کشاورزی، خوراکیها، صنایع و هنرهای دستی آنان نیز خریداری کنند.
جوانان منطقه الموت میتوانند راهنمایان خوبی برای گردشگران باشند. اینها همه در قالب کارگاههای آموزشی قابلیت آموزشپذیری و اجرایی دارد. متقابلا تجربیاتی که در این روستاها در برخورد با گردشگران داخلی و خارجی نهادینه شده در کمتر دانشگاهی تدریس میشود. از آن سو لازم است تا تجربیات نهفته در این مناطق به کتابهای درسی و پایاننامههای دانشجویان راه یابد. در چنین شرایطی توانمندسازی افراد بومی دولت با وامهای ارزانقیمت بر اساس شماری از شاخصها بازدهی دارد. با گسترش فناوریهای ارتباطات و اطلاعات هر یک ساکنان خانههای بومگردی خواهند توانست از امکانات و جاذبههای طبیعی و تاریخی به درستی بهرهبرداری کرده و در جذب گردشگران پیشگام شوند. این موضوع یک نظم فکری و برنامهای پیگیر میخواهد تا همه نیازهای گردشگران و بومگردان را پاسخگو باشد.
دوباره تاکید میشود نبود سرویس بهداشتی آبرومند به راستی یکی از چالشهای بزرگ گردشگری در ایران است. در کشوری که آموزههای مذهبی بر نظافت تاکید میکند و رعایت آن را نیمی از ایمان یک فرد مسلمان میداند، چنین وضعیتی هیچ توجیه فرهنگی و مذهبی ندارد. با وجود علاقه بسیاری که در چهره تمامی افراد روستای گازرخان برای میهماننوازی موج میزند اما این تلاشها بهدلیل نبود آموزش مهمانپذیری معمولا نقش برآب میشود و ناهماهنگیها میتواند مسافران خسته را آزردهخاطر سازد.
منبع: ماهنامه سفر شماره ۵۹ – (مهر ۱۳۹۵)
www.safar.me