انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سفرنامه جنوب هند (۳۵)

روز چهاردهم در قلعه کوچی

امروزکمی حالم بهتر شده و می توانم به دنبال بلیط برای بمبئی بروم به صاحب خانه گفتم من پس فردا عازم بمبئی هستم با لبخندی جواب داد سفر بخیر و خوش بگذرد صبحانه را خورده و به یکی از آژانس های مسافرتی نزدیک خانه سری زدم تا وضعیت بلیط را بپرسم چون در این وقت سال پیدا کردن بلیط کار سختی بود مردی که پشت لب تاپ نشسته بود گفت بنشینید باید ببینم چه چیزی می توانم برای شما پیدا کنم کمی زمان می برد نشستم و مشغول ورق زدن مجله ای درباره سفر در کرلا شدم مجله پر بود از عکس ها و مناظر چشم نواز و زیبا از ایالت کرلا که چشم هر بیننده ای را به خود جلب می کرد مدیر آژانس دستور داد یک شیر قهوه برایم بیاورند چون باید برای نمی دانم چه مدت اینجا می نشستم تا از وضعیت بلیط آگاه می شدم پس از نیم ساعت مرد گفت یک بلیط هست حدود چهار هزار روپیه البته با سه وعده غذای کامل و کوپه AC دار همه چیز به نظر عالی می رسید اما البته قیمت گران بود نکته قابل توجه در سیستم تقسیم بندی کوپه های قطار در هند این است که کوپه ها به چهار درجه کلی تقسیم می شوند:

۱- Sleeper Class یعنی فقط یک تخت با پنکه در کوپه ای بدون در این نوع کوپه ها هشت تخت دارند شش عدد آنها در یک کوپه و دو تای دیگر روبروی همان کوپه قیمت این درجه بسیار ارزان است چیزی حدود پانصد روپیه
۱- Three Tier Air Conditioned Class که مخفف آن ۳AC است که در یک کوپه شش تخت و یک کولر گازی به همراه پتو , ملافه و روبالشی وجود دارد
۳-Two Tier Air Conditioned Class که مخفف آن AC Second است و فقط دارای چهار تخت بوده و سه وعده خوراک و نوشیدنی گیاهی یا غیر گیاهی ,پتو ,ملافه و رو بالشی , کولر گازی نیز برای مسافر تدارک دیده اند
۴-First Class Air Conditoned که مخفف آن First AC می باشد و در آن تنها دو تخت وجود دارد که شامل تمام امکانات گروه دوم و سوم شده و علاوه بر آن این کوپه ها دارای حمام نیز هستند و دارای دری است که با بسته شدن آن شما کاملا یک اتاق مخصوص خودتان دارید

دیدم چاره ای نیست بلیط را خریده و راهی دیدن خانه های قایقی مشهور کرلا House Boat شدم در زبان مالایالام به این خانه های قایقی Kettuvallam گفته می شود که به معنی قایقی است که چوبهایش به هم گره زده شده است ,می باشد درواقع این قایق های سنتی از روش گره زدن الوار با الیافی که از پوسته نارگیل بدست می آید , ساخته می شوند و در گذشته تنها برای جابجا کردن محموله های ادویه جات هندی و برنج بین کوتاند Kuttanad و بندر کوچین Cochin Port استفاده می شده است اما اکنون یک وسیله تفریحی – توریستی جذاب برای گردشگران محسوب می شود هم چنین برخی از قایق ها تبدیل به هتلی با تمام امکانات بر روی آب شده است قبلا از همان مردی که برایم بلیط بمبئی را صادر کرده بود پرسیده بودم که قیمت دو سه ساعت گردش بر روی آب با این خانه های قایقی چند است و او مرا این گونه راهنمایی کرد : بیشتر این خانه ها برای اجاره یک تا چند هفته ای برنامه ریزی شده اند اما برای پنج ساعت با ناهار و نوشیدنی حدود شش هزار روپیه یا صد دلار است دهانم از تعجب باز مانده بود البته این قیمت برای من بسیار گران بود پس ترجیح دادم فقط در کنار آب به تماشای آنها بپردازم و لذت ببرم امروز را هم به قدم زدن در کنار آبراه های کوچی و تماشای خانه های قدیمی گذشت و البته شش هزار روپیه نیز صرفه جویی کردم

روز پانزدهم در قلعه کوچی

امروز صبح را به بستن و جمع کردن وسایلم گذراندم و عصر تصمیم گرفتم دوباره به کنار دریا بروم و از دریا و آرامش کنار آن لذت ببرم

روز شانزدهم در قلعه کوچی

امروز آخرین روز در قلعه کوچی است عصر ساعت شش عصر باید خود را به ایستگاه قطار در شهر کوچی برسانم از صاحب خانه و همسرش تشکر کرده و پس از صرف صبحانه دوباره برای دیدن یکی دیگر از ویلاهای کهن هلندی که تبدیل به هتل شده بود راهی شدم باید ساعت چهار از قلعه کوچی به سمت ایستگاه قطار حرکت می کردم پس هنوز وقت داشتم به آرامی به طرف هتل Rossitta Wood Castle به راه افتادم پیاده فقط ده دقیقه راه بود این ویلا در سال ۱۷۰۶ میلادی ساخته شده و متعلق به یک خانواده ثروتمند هلندی بوده است


هتل تاریخیRossitta Wood Castle در قلعه کوچی ایالت کرلا جنوب هند

 

ساختمان آن دو طبقه بوده و یک حیاط بزرگ با باغی زیبا و سرسبز داشت ویلا از چوب و سنگ ساخته شده و دیوارهای آن به رنگ سفید بود فضای دلباز و فرح بخش آن واقعا احساس عجیبی را در من زنده کرد حسی که در آن باعث شد فکر کنم گذشتگان چقدر فضا برای نفس کشیدن ,شادی و تفکر داشته اند چیزهایی که در دنیای مدرن کنونی باید با تلسکوپ به دنبال آن بگردیم زیرا نفس کشیدن ما بخاطر آلوده شدن هوای کره زمین مختل شده ,گرفتاری ها ,مسائل و دغدغه های انسان کنونی وقتی برای شاد بودن او نگذاشته و در آخر فضای مجازی و تلویزیون در دنیا مجالی برای تفکر صحیح و پویا باقی نگذاشته است زندگی عجیبی داریم گوشه گوشه این ویلا مرا دعوت به آرامش و شادی می کرد همیشه عاشق خانه ها و بناهای قدیمی بوده ام در هر جای دنیا پا گذاشتم در جستجوی این زیبارویان کهنسال بوده ام بر روی یکی از صندلی های چوبی باغ نشستم و مشغول تماشای ویلا شدم چندین پلکان در بخش های مختلف این ویلا قرار داشت دو تا در حیاط و چهار تا در ساختمان اصلی تعداد زیاد این پلکان ها مرا به یاد بازی قایم موشک در بچگی هایم انداخت می توانستی از هر راه پله ای که بخواهی وارد ساختمان شوی و کسی هم تو را نبیند واقعا سبک معماری آن جالب و هیجان انگیز بود.

داخل هتل تاریخیRossitta Wood Castle قلعه کوچی ایالت کرلا جنوب هند

 

از هتل بیرون آمدم و به سمت خانه به راه افتادم می خواستم کمی قبل از مسافرت بخوابم چشمانم را بستم و خوابیدم با صدای عطسه کسی که در اتاق بغلی بود از خواب پریدم به ساعتم نگاه کردم حدود سه بود به موقع از خواب بیدار شده بودم وسایلم را برداشته و بیرون در گذاردم کلید را به صاحب خانه برگردانده و خداحافظی کردم سر جاده اصلی منتظر ریکشا شدم اولین ریکشا دویست روپیه می خواست چانه زدن شروع شد گفتم صد روپیه سرش را به علامت نه تکان داد و رفت کمی صبر کردم و دومین ریکشا آمد گفتم صد شانه هایش را بالا انداخت و رفت دیدم چه کنم با این روش تا شب هم به جایی نمی رسم ساعت یک ربع به چهار بود سومین ریکشا آمد گفتم صد تا سرش را کج کرد و گفت صد و پنجاه تا قبول کردم بالاخره صبر و پایداری در برابر ریکشا والاها نتیجه داد ریکشا والا Reksha Wala اصطلاحی هندی است که به رانندگان ریکشا گفته می شود در حقیقت کلمه والا Wala در زبان های هندی و اردو در آخر هر شغل به معنی شخصی است که آن کار را انجام می دهد مانند کلمه قهوه چی در زبان فارسی سوار شدم و به راه افتاد از قلعه کوچی تا ایستگاه قطار حدود نیم ساعت راه است البته اگر به ترافیک نباشد از شهر کوچی تا بمبئی حدود بیست تا بیست و دو ساعت است که البته بستگی به مدت زمان تاخیر قطارها دارد وارد ایستگاه شدم و به دنبال سکوی بمبئی گشتم هنوز وقت داشتم از مردی که مسئول این کار بود و در کنار در اصلی ایستاده بود پرسیدم مومبای پلت فورم Mumbai Platform ? گفت سکوی شماره چهار به طرف سکوی شماره چهار به راه افتاده و از بین مردم خود را رد می کردم بالاخره به سکو رسیدم و روی نیمکت سنگی نشستم تا نفسی تازه کنم هوا امروز خیلی خوب بود و باد خنکی می آمد گرسنه بودم چرا که به جز صبحانه امروز هیچ چیز دیگری نخورده بودم ساعت حدود پنج بود و باید یک ساعت دیگر صبر می کردم البته اگر قطار تاخیر نداشت به طرف دکه کوچکی که همان نزدیکی بود رفتم و یک بسته Butter Milk که نوعی نوشیدنی ادویه دار مانند دوغ است و دو عدد سمبوسه خریدم عاشق مزه Butter Milk هستم طعمی ترش و کمی تند دارد ولی مرا زنده کرد این ایستگاه هم مانند دیگر ایستگاه های قطار هند شلوغ بود و باید از وسایلم بخوبی محافظت می کردم احساس خواب آلودگی داشتم ولی نمی توانستم بخوابم تصمیم گرفتم کمی راه بروم تا از خوابیدن جلوگیری کنم شروع به قدم زدن کردم تقریبا همه جای هند مثل هم است مردم بی خیال و آرام ,مردم ساده و بی آلایش ,مردم شاد و در عین حال تنبل که این تنبلی بخشی از فرهنگ آنان شده است و ایرادی هم بر آن نیست البته چیزی که ما به آن تنبلی می گوییم در فرهنگ هند به آن آرامش می گویند بله بین کلماتی که همه ما روزانه از آنها استفاده می کنیم تفاوتی عظیم در معنی وجود دارد که همه آنها از فرهنگ خاص آن سرزمین سرچشمه می گیرد و همین است که باعث سوء تفاهم و اختلاف بین اقوام و ملت های گوناگون شده و هم چنین برداشت ما از یک کشور و فرهنگ را می تواند کاملا تغییر دهد بله برداشت متفاوت از مسائلی یکسان همیشه باعث جنگ و درگیری بوده است دو بار دور این سکو را دور زده بودم دیگر بهتر بود بنشینم و منتظر قطار باشم بالاخره قطار آمد درست راس ساعت شش سروقت آمدن قطار واقعا مایه خوشحالی بود همه پیاده شدند چون این قطار آخرین قطار به مقصد کوچی بود کوپه را پیدا کرده و سوار شدم تخت من بالا بود کوله پشتی ها را بالا روی تخت گذاشتم و منتظر همسفرانم شدم یک پیرمرد هندی که حدود هفتاد سال داشت وارد شد و بر روی تخت پایین نشست یک چمدان در اندازه متوسط به همراه خود داشت که آن را زیر تخت خود گذاشت و با زنجیری آن را به بخشی از تخت که به شکل U بود وصل و سپس قفل کرد این روش محافظت از چمدان در شبه قاره هند برای جلوگیری از دزدی بسیار رایج است خوب این هم از این منتظر بقیه همسفران شدم چهار زوج اروپایی که لباس های هندی پوشیده بودند نیز به ترتیب وارد شدند زوج اول در حدود شصت داشتند اما پر شور و انرژی بودند و وارد کوپه من شدند و زوج دوم نیز در تخت های روبروی کوپه قرار گرفتند خانم به من سلام کرد وبه هندی خیلی دست و پا شکسته ای پرسید کجایی هستم ؟ از لهجه اش خنده ام گرفته بود به انگلیسی جواب دادم ایران خانم خندید و گفت خیلی هم عالی ما انگلیسی هستیم این هم شوهر من است و آنها هم خواهر و شوهر خواهر من ما عازم گوا هستیم شما کجا ؟ گفتم بمبئی دوباره خندید و گفت چه جالب گفتم قطار به راه افتاد و جر و بحث این زوج مسن انگلیسی شروع شد پیرمرد هندی مشغول خواندن روزنامه بود و توجهی به آنان نمی کرد اما من خنده ام گرفته بود که هنوز هم در این سن این زن و شوهر دست از لج و لجبازی برنداشته و حداقل در این دوران که باید از زندگی خود لذت ببرند هنوز وقت خود را به جر و بحث های بی حاصل می گذرانند مرد در نهایت از این همه وراجی بیهوده خسته شد و به تخت بالا رفت و خوابید زن هم در تخت پایین مشغول تماشای مناظر بیرون شد منم تصمیم گرفتم بخوابم چشمانم بر روی هم گذاشتم و خوابیدم.

 


سر در ورودی آتشکده زرتشتیان ( پارسیان ) هند در شهر بمبئی ایالت ماهاراشترا غرب هند

 

با صدای خانم انگلیسی که سعی در بیدار کردن من داشت از خواب پریدم وقت شام بود در هند وقتی شما بلیط خود را می خرید فروشنده از شما می پرسد غذای گیاهی یا خوراک گوشتی که این البته بستگی به شما و ذائقه شما دارد من هم غذای گیاهی انتخاب کرده بودم پس سینی غذا گیاهی جلویم قرار گرفت که شامل دو عدد نان چپاتی ,برنج کته ,سالاد سبزیجات ,ماست , یک بطری آب معدنی ,خوش دال ,خورش بادمجان و سیب زمینی پخته با زیره بر روی آن اوه آب دهانم راه افتاد دیگر صبر جایز نبود مشغول خوردن شدم واقعا خوشمزه بود خوشبختانه سکوت کامل برقرار شده بود زیرا همه در حال خوردن بودند پس از اتمام غذا به سمت دستشویی رفتم تا دستهایم را بشورم در دو طرف آخر کوپه دو نوع دستشویی کاملا متفاوت وجود داشت یکی فرنگی و دیگری ایرانی که در هند به آن دستشویی شرقی می گویند پس از انجام کارم سر جایم برگشته و مشغول خواندن مجله ای که از قبل در بمبئی خریده بودم و فرصت خواندنش را نداشتم شدم مجله Time Of India که معمولا درباره مسائل اجتماعی و فرهنگی هند می نویسد مشغول خواندن مقاله ای درباره کودکان کار شدم که در هند سر به میلیون ها نفر می زد و دولت هم برای سرو سامان دادن به آنها کاری از دستش برنمی آید چون نه منبعی برای تامین مخارج آنها و خانواده هایشان دارد و نه می تواند به کودکانی که هرساله برای این گونه کارها دزدیده می شوند کمک کند وضعیت اسفناکی است اکثر خانواده های هندی بخصوص در روستاها غذای کافی برای سیر کردن شکم خالی بچه های خود ندارند و آنها را به شهر می فرستند تا کار کرده و حداقل بتوانند خوراک روزانه خود را تامین کنند مقاله بسیار جالب توجه ای بود و نویسنده توانسته بود با رجوع به مستندات بدست آمده از منابع مختلف به این موضوع از گذشته تا به حال بپردازد واقعا لذت بردم درواقع برخی مراکز و سازمان های غیر دولتی دست به کار شده اند و به این کودکان سواد می آموزند تا حداقل آنان بتوانند بخوانند , بنویسند و حساب و کتاب کنند و در آینده از پس کارهای خود برآیند خوابم گرفته بود بقیه مجله و مقالات آن را به صبح دیگر واگذار کردم مستخدم قطار یک پتو ,بالش و ملافه پیچیده شده در پوششی نایلونی برای همه مسافران آورد ملافه را بر روی تخت پهن کرده و خوابیدم خوشبختانه AC هم روشن بود و از شر گرمای سوزان هند در امان می ماندم.

روز دوم در قطار

ساعت نه از خواب بیدار شده و نگاهی به دیگر همسفران انداختم که به راحتی خوابیده بودند مستخدم قطار سینی صبحانه را آورد به روی میز کنار تخت گذاشت تشکر کردم چه سر وقت دقیقا ساعت نه صبح بقیه هم کم کم برای خوردن صبحانه لذت بخش هندی بیدار شدند صبحانه را روی تخت گذاشتم و به سرعت به طرف دستشویی رفتم چون ممکن صفی طولانی ایجاد شود و صبحانه از دهن بیفتد پس از شستن دست و صورت و مسواک زدن بالا رفته و روی تختم نشستم صبحانه عبارت بود از دو عدد نان چپاتی , کره , پنیر, مربای انبه ,عسل , ماسالا چای و یک عدد موز واقعا چه چیزهای خوشمزه ای در سینی داشتم صبحانه ام هم کمی گیاهی بود یعنی خبری از تخم مرغ نبود اما کره , پنیر و عسل داشت پس کمی گیاهی محسوب می شد همسفران انگلیسی به جای رفتن به دستشویی اول صبحانه را خوردند و سپس راهی آنجا شدند بله هر کس روشی در زندگی برای خود دارد البته این مساله بیشتر بدین علت بود که شما فقط یک ساعت وقت برای خوردن صبحانه دارید و مستخدم هر کوپه سر ساعت ده برای بردن ظروف می آید در هر صورت پس از خوردن صبحانه خانم انگلیسی که نامش جنیفر بود رو به من کرد و گفت تنها سفر می کنید؟ یا همسفران دیگری هم دارید؟ گفتم تنها سرش را تکان داد و گفت اوکی پرسیدم شما پس از گوا کجا می خواهید بروید ؟ جواب داد فعلا تصمیمی نگرفته ایم تا ببنیم چه پیش می آید موهای طلاییش کاملا کوتاه بود و یک بلوز بنفش نخی با نقوش کلمه مقدس اوم Uma و یک شلوار راه راه کتانی گشاد هندی به رنگ خردلی بر پای داشت خیلی زن پر جنب و جوشی بود برعکس شوهرش که بیشتر ترجیح می داد بخوابد یا سکوت کند دوباره نگاهی به من کرد و گفت ما چهار بچه داریم و سه نوه گفتم چه عالی آنها کجا هستند ؟ جواب داد خوب در لندن دیگر مشغول کار ما هم بازنشسته هستیم و به دنبال سفر و گشت و گذار خندیدم و گفتم واقعا کار بسیار خوبی می کنید در خانه نشستن چه فایده ای دارد آدم افسردگی می گیرد بخصوص در سنین بالا و پس از بازنشستگی دنیا گشتن بهتر از دنیا خوردن است این یک ضرب المثل ایرانی است گفت درست است دوباره مشغول خواندن مجله شدم تا ببینم چه اطلاعاتی جدیدی درباره جامعه هند می توانم بدست آورم مقاله ای که شروع به خواندنش کرده بودم درباره دخترانی بود که خانواده هایشان به علت فقر به روسپی خانه های شهرهای بزرگ می فروختند تا با پول آن بتوانند چند صباحی روزگار بگذرانند واقعا فقر چه بر سر انسان می آورد که حاضر است جگر گوشه اش را قربانی چند اسکناس کند در مقاله ذکر شده بود که سن این دختران بین دوازده تا چهارده سال است و با اینکه دولت هند پس از استقلال فحشاء را غیر قانونی اعلام کرده اما باز هم مراکز متعددی به این کار مشغولند زیرا فقر و ازدیاد جمعیت توان مقابله با آن را از دولت هند گرفته است جمعیت زیاد در هند همیشه دردسرساز بوده و امکان دست یابی همگان به تحصیل رایگان و کار را بشدت پایین آورده است با اینکه دولت هایی که یکی پس از دیگری بر سر کار آمده اند با تمهیداتی چون در دسترس قرار دادن رایگان کاندوم و قرص های ضد بارداری برای همه بخصوص مردمان روستاها سعی در کنترل جمعیت عظیم هند داشته اما باورهای مذهبی و سنت های کهن و دست و پاگیر چند هزار ساله اغلب مانع از به ثمر رسیدن این هدف بوده است ساعت حدود دو بعداز ظهر بود که ناهار را آوردند دو عدد چپاتی , برنج کته , ماست پرچرب گاومیش , سالاد سبزیجات , یک بطری آب معدنی , خورش پنیر ماسالا و خورش کاری با سیب زمینی چقدر عالی واقعا سر از پا نمی شناختم ساعت چهار قطار به گوا رسید و تقریبا مسافران قطار نصف شدند من ماندم و پیرمرد هندی که بیشتر اوقات خواب بود مشغول تماشای مناظر زیبای ایالت گوا شدم

 


گالری هنری جهانگیر در شهر بمبئی ایالت ماهاراشترا غرب هند

 

همه چیز سبز و فرح بخش بود مدتی را به تماشای این مناظر وقت گذرانی کردم از مسئول قطار پرسیدم چه وقت به بمبئی می رسیم نگاهی به من کرد و گفت ساعت نه شب البته اگر تاخیر نداشته باشیم به ساعتم نگاه کردم ساعت هفت بود یعنی دو ساعت دیگر از سایت Booking.com مسافرخانه ای را برای یک شب کرایه کرده بودم چون واقعا نمی دانستم چقدر در بمبئی می خواهم بمانم به پیرمرد همسفر گفتم منزل شما در شهر بمبئی است؟ جواب داد نه من اهل کوچی هستم و به دیدن دخترم به شهر پونا می روم البته چند کار دیگر هم در بمبئی دارم که باید انجام دهم سپس افزود من کارخانه تولید چیپس موز دارم بسته ای را از کیفش در آورد و تعارف کرد تشکر کرده اما نخوردم پلیس هند بارها و بارها اعلام کرده که در قطار از دست هیچ کس چیزی نه بخورید و نه بیاشامید چون باند مافیای اعضای بدن انسان در هند بشدت فعال است پس از خوردن یا آشامیدن شخص بیهوش شده و سپس او را از قطار خارج می کنند و پس از انتقال به مکانی دیگر اقدام به خارج کردن اعضای بدن او کرده و به فروش می رسانند به این توصیه همیشه گوش کرده ام و هرگز در قطار از خوراک تعارفی هیچ کس نخورده ام پرسیدم دختر شما کار می کند ؟ با چهره ای عبوس جواب داد هیچ خانه دار است اصلا چرا باید کار کند وقتی شوهر دارد و شوهرش زندگی او را بخوبی تامین می کند چه معنی دارد زن بیرون از خانه کار کند همسر من هم در زندگی هرگز کار نکرده است من مرد هستم و این وظیفه من است که مخارج زندگی او را تامین کنم پس من چه کاره ام سرم را تکان دادم و گفتم البته دیدم بیشتر از این جر و بحث بیشتر با این پیرمرد فایده ندارد پس رویم را به طرف پنجره کرده و مشغول فکر کردن در این باره شدم زنان هند پس از ازدواج شغل خود را از دست می دهند و مشغول کار خانه و خانه داری می شوند فرهنگ سنتی هنوز در هند بشدت رواج دارد و زنان را پس از ازدواج به چشم کارگر خانگی نگاه می کند قطار در نهایت به بمبئی رسید و همه آماده برای پیاده شدن کوله ام را به دوش انداخته و پایین رفتم از یک راننده ریکشا پرسیدم این محله را می شناسد سری تکان داد و گفت مادام باید تاکسی سوار شوید ریکشا آنجا نمی رود یک تاکسی پیدا کردم و پرسیدم تاکسی متر خود را لطفا روشن کنید راننده سری تکان داد و گفت جی Ji که به هندی یعنی چشم نشستم و مشغول تماشا کردن بمبئی در شب شدم مسافرخانه من در محله Causeway Market واقع شده بود پس از حدود یک ساعت تاکسی جلوی مسافرخانه کوچک نگه داشت پیاده شده و دویست روپیه پرداخت کردم مسافرخانه در طبقه بالا قرار داشت و باید پانزده پله را طی می کردم تا به آن می رسیدم از پله ها بالا رفتم و به پسر نوجوانی که پشت ریسپشن بود گفتم من برای امشب یک اتاق رزرو کرده ام پسر پرسید نام ؟ گفتم نسیم سرش را در لب تاب فرو برد و گفت بله چهار صد روپیه لطفا پول را پرداخته و به اتاقم رفتم اتاق بسیار کوچکی بود که فقط یک تخت در آن وجود داشت اما خوشبختانه حمام و دستشویی در خود اتاق قرار داشت پس از دوش گرفتن خوابیدم بسیار خسته بودم

 


در رستوران افغانی خیبر در شهر بمبئی ایالت ماهاراشترا غرب هند

روز دوم در بمبئی

ساعت هشت بود که از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم که بیشتر در بمبئی بمانم اما از این مسافرخانه بروم وسایلم را برداشته و خارج شدم به سمت محله کولابا به راه افتادم که تقریبا حدود ده دقیقه با آنجا فاصله داشت در حال راه رفتن به دنبال یک رستوران یا کافه کوچک و ارزان می گشتم تا صبحانه بخورم که ناگهان یک زن دست فروش در گوشه خیابان جلوی رویم سبز شد از او دو عدد سمبوسه و یک ماسالا چای خریده و مشغول خوردن شدم از Causeway Market تا کولابا بسیار نزدیک است پیاده حدود ۲۰ دقیقه چند سال پیش در هتلی به نام شبنم هتل که هم قیمت مناسبی داشت و هم در مرکز کولابا واقع شده بود اقامت داشتم و به راحتی می توانستم به تمام مراکز فرهنگی ,موزه ها ,گالری ها و بازارها دسترسی داشته باشم وارد ساختمان هتل شدم و از مرد مسنی که پوشاک مسلمانان هند یعنی شلوار کمیس و یک کلاه عرق چین بر سر داشت و پشت ریسپشن بود پرسیدم اتاق برای پنج روز می خواستم؟ نگاهی به من کرد و گفت بله یک تخته شبی چهار صد روپیه بدون صبحانه قبول کردم کلید را گرفته و وسایلم را در اتاق گذاشتم تا راهی دیدن مراکز تاریخی کوبالا و اطراف آن بشوم.

تندیس دیوید ساسون موسس کتابخانه دیوید ساسون در شهر بمبئی ایالت ماهاراشترا