نه تنها علوم اجتماعی، بلکه غالب رشتههای علوم انسانی و شاید بتوان با اندکی مسامحه گفت ساختار علوم در ایران، از لحاظ جایگاه, نقش اجتماعی و مشارکت در برنامهریزی و ساماندهی امور، در وضعیت قابل تأمل و شکنندهای قرار دارند. به عبارت دیگر، سه دهه پس از انقلاب و علیرغم گفتمان رسمی و غیررسمی متواتر در تجلیل از علوم و تأکید بر افزایش آمار تولید علمی، میتوان از منظر جامعهشناسی تصویر دیگری از نظام و کارکرد علوم از جمله علوم اجتماعی ارائه داد.
در واقع، نهاد علم، از جمله علوم اجتماعی و در نتیجه اجزای مرتبط با آن، اعم از تأسیسات, نورمها, قواعد, نگاه سیاستگذاری, اثربخشی نتایج یافتههای علمی در عمل و برنامهریزی عمومی، با چالشهای بزرگی روبرو هستند. بخشی از این چالشها متوجه بنیادهای معرفتشناختی و یا انگارههای درون ذاتی علوم جدید در کشور است و پارهای دیگر، متوجه ماهیت غیر بومی و وارداتی و در نتیجه سرگردانی در انطباق آن با نیازها و الزامات جامعه ایرانی و نوع انتظارات فرهنگی آن. به نظر میرسد مسائل کنونی علوم اجتماعی و پرداخت پژوهشی و کارکردی آن در ایران، متفاوت از بسیاری دیگر از کشورها در جهان نباشد. بر سر افزایش کارایی و نیز انطباق یافتههای علوم اجتماعی با هنجارهای موجود اجتماعی، ادبیات اجتماعی مشحون از موارد فراوانی از گوناگونی روشها و دیدگاهها است. آن چه که برای جامعه ما اهمیت دارد، چگونگی بازیابی و بازخوانی علوم اجتماعی و هدایت طرحها و تحقیقات آن به سمت و سویی است که قادر باشند با انواع تعارضهای طبیعی و مصنوعی خود مقابله و شرایط رشد را برای خویش فراهم کنند.
نوشتههای مرتبط
برای درک بهتر شرایط کنونی علوم اجتماعی و معضلاتی که با آن روبرو است، میتوان موضوع را از دریچه دیگر مورد بررسی قرار داد. به دلیل تشدید تحولات اجتماعی دهههای اخیر در کشور و ورود جامعه ایران در چرخه عام دنیای نوین، ایجاد و آنگاه گسترش نهاد علم اجتماعی در حوزههای گوناگون امری اجتنابناپذیر و بخشی از تداوم جبری و نیز عقلانی جامعه ایران بوده است. تعمیم انگارههای علمی و اشاعه قواعد و اصول علمی در یک جامعه، لزوماً موضوعی ارادی و یا تصمیمی اتخاذ شده تلقی نمیشود. اگر پیشآهنگان شناخته شده علوم جدید، از جمله علوم اجتماعی، افرادی غیر از آنانی که نام نیک خود را در تجهیز و آگاهسازی جامعه ایران با انواع رهاوردهای این علوم ثبت کردهاند، نمیبودند نیز باز هم کسانی دیگر و با انگیزههای مشابه، تن به این ضرورت و حتمیت تاریخی میدادند. چرا که واقعیتهای ستبر اجتماعی آنان را به این اندیشه سوق میداد که جامعه جدید به دلیل ترتیبات نوین خود برای تداوم و توسعه، نیاز به سازوکارهای عقلانی جدید و تدبیر انسان اندیشیده دیگر دارد.
علوم اجتماعی از آغاز ورود به ایران، هیچگاه بدون مسأله و معارض نبوده است. تازگی ندارد که کسانی با کشف محدودیتها و الزامهای ذاتی این علوم، از نقد ساختارشکنانه آن احساس خود پیروزانگاری میکنند. اگر به تاریخچه تأسیس و توسعه علوم اجتماعی در سایر جوامع نیز مراجعه کنیم، در مییابیم که علوم اجتماعی حتی چنانچه با ابن خلدون هم تاریخ رسمی ورود خود را رقم زند، تا زمان اعلام آشکار آن به عنوان یک رشته (و نیز قلمرو معرفتی)، کسانی مانند اگوست کنت, دورکیم, مارکس و وبر پیوسته و آشکارا در معرض انکار و اتهام قرار داشته است. همه میدانیم دورکیم اجازه نداشته درسی به نام جامعهشناسی را آموزش دهد؛ چرا که گویا آموزههای این دانش جوان، موجب پریشانی فراگیران و فساد در اخلاق آنها میشده است. در خصوص مارکس موضوع روشن است اما ماکس وبر نیز علیرغم نظریهپردازی و اعلام بیطرفی ارزشی و سیاسی در دانشگاه، پروندهای پرماجرا در استقرار دروس اقتصاد و جامعهشناسی و تفکر اجتماعی دارد. این چنین است وضعیتی که سایرین مثلاً در آلمان تحت عنوان اعضاء حلقه فرانکفورک، به دلیل ناهخوانی با شرایط و یا ترس از عوارض اشتغال به این حوزه از معرفت، ترجیح میدهند برای حفظ و انتقال میراث علمی خود، دست به مهاجرت بزنند. جامعه جدید در اروپا و منابع متعارض با علوم جدید سرانجام ناچار شد حضور کرسیهای درس, تولید نظریه و قواعد کار علمی را بپذیرد و نه تنها با تمهید شرایط، نوعی دموکراسی اداری را برای نهاد علم از جمله علوم اجتماعی فراهم کند، بلکه ساختار جامعه را با انواع گوناگون رویکردها و نظریهها و در نتیجه راه حلها و روشهای پیشنهادی آن آماده سازد و ما در این گوشه عالم و پس از سالها آزمون و خطا و نقد و ارزیابی از دریچههای گوناگون، گویا در آستانه تجربه اجتماعی همان وضعیتی هستیم که دیگران قبل از ما در آن طی کردهاند. اما باید گفت علوم اجتماعی از این منظر همچنان رو به گسترشاند و به نظر نمیرسد همه آنچه که پیرامون کیفیت, وضعیت, ساختار, رشد ناهنجار و بسیاری از مشکلات دیگر آن، گفته میشود، قادر به بستن پرونده پویای آن باشد. این پویش هم در عرصه تولید رویکردهای معرفتی در تمام حوزههای علوم اجتماعی قابل مشاهده است و همه در عرصه سازمان تحقیق و رشد متراکم تحقیقات مختلف اجتماعی؛ و مهمتر از همه، نمیتوان نادیده گرفت که علوم اجتماعی چتری در تمام سازمانها و نهادهای مختلف رسمی و غیر رسمی کشور برپا کرده است و با نگاهی ساده و بیغرضانه، میتوان از کاربرد همه جانبه علوم اجتماعی از صدر تا ذیل امور مرتبط با جامعه سخن گفت. امروزه تنها فرهنگ و امور متواتر اجتماعی نیستند که مخاطب و محل بررسی علوم اجتماعیاند. امور دیگر از پزشکی و صنعت, سیاست و مدیریت, شهر و معماری, امنیت و امور انتظامی, برنامهریزی و توسعه و پیشرفت، همه از جمله مقولاتی هستند که بررسی آنها و ارائه تصویری از کم و کیفی نهادهایشان و سرانجام اصلاح و بهبود و رونق آنها در جامعه، مستلزم پیشینهای پژوهشی از نوع علوم اجتماعی است. به همین علت، میتوان گفت علوم اجتماعی و تداوم معرفتی و روششناختی آن، لازمه تداوم اجتماعی ماست. اگر با دریافت فوق همگام باشیم، نتیجه عقلانی از آن بازسازی این علوم, کاهش موانع و مشکلات و سرمایهگذاری کیفی به منظور استفاده مطلوب از دستاوردهای آن در راستای ایجاد جامعهای توسعه یافته است.
اما توصیفات فوق نافی اذعان به انبوهی مشکلات علوم اجتماعی در بعد آموزش, پژوهش و سازمانهای مرتبط با آن نیست. آموزش علوم اجتماعی در شرایط کنونی، دچار پراکندگی و پریشانی است. به دلیل توسعه نامتوازن و نسجیده رشتههای علوم اجتماعی و نیز به دلیل دخالت پارهای از ملاحظات از نوع اقتصادی و یا نبود نظام نظارت و سنجش درست در فرایند عمومی توسعه آموزشی این حوزه از معرفت، ما شاهد افزایش افت کیفی آموزش علوم اجتماعی در سطح کلان هستیم. نظام آموزش علوم اجتماعی، علیرغم پیشرفتهای قابل تحسین، فاقد پیوندهای لازم و مورد انتظار با نیازها و ضرورتهای امروز جامعه ایران است. محتوا و مبانی بسیاری از دروس فاقد مواد کافی در افزایش مهارتهای علمی دانشآموزان و دانشجویان در عرصه عمل و کار اجتماعی است. از ویژگیهای آموزش پویا و موفق، انطباق متداوم سطوح مواد و موضوع با نیازها و الزامات جدید و سرعت دستگاه سازمانی در تجهیز و تهیه لوازم آن، اعم از تأمین استاد, منابع علمی مورد نیاز, ایجاد شبکه به روز تبادل علمی, سرمایهگذاری مالی و مهمتر از همه، ایجاد توازن بین حجم خروجیهای رشتههای علوم اجتماعی و نیاز بخشهای مختلف کشور است. از سوی دیگر، در حال حاضر، سیاستگذاری شفاف و تأثیرگذاری در فرآیند ایجاد توازن بین بخش آموزش و اشتغال در علوم اجتماعی در کشور مشاهده نمیشود. بیکاری, فقدان جایگاه و منزلت شغلی معتبر, نبود چشمانداز روشن از آینده شغلی, جایگزینیهای شغلی غیرتخصصی به قیمت حذف و یا به حاشیه راندن نیروهای فارغالتحصیل در این حوزه حتی در سطوح و مراتب بالای تحصیلی، سبب میشود آموزش علوم اجتماعی از لحاظ هدف و برنامه دچار مشکل و فاقد انگیزه و برنامه لازم برای افزایش استاندار آموزشی مورد انتظار خود شود. همچنانکه در فوق گفته شد امروزه کارشناسان حرفهای در این حوزه، همچون سایر رشتهها میتوانند عهدهدار بسیاری از مسئولیتهای حرفهای و صنفی شوند اما به دلیل چرخه معیوب اشتغال در کشور، شاهد جمعیت بزرگی از فارغالتحصیلان در این حوزه هستیم که علیرغم توان نسبی حرفهای، قادر به دستیابی به شغل متناسب در نظام رسمی و حتی غیر رسمی کشور نیستند.
در بعد پژوهشی نیز علوم اجتماعی در کشور نیاز به قواعد و لوازم تأمین کننده خود دارد. سازمان پژوهش اجتماعی و فرهنگی علیرغم تحرک و توسعه کمی، با محدودیتها و مشکلات فراوان روبرو است. معروف است که گفته میشود جامعه ایران از آن دسته از جوامع کنونی در جهان است که از لحاظ مسأله و موضوع تحقیق بهترین آزمایشگاه تحقیقات اجتماعی تلقی میشوند. در این تصویر، واقعیتی تلخ نهفته است و آن انباشتگی مسائل و رنج و مرارتهای ناشی از آن برای اقشار جامعه است. در چنین شرایطی، با عنایت به آموزهای فرهنگی و نیز به لحاظ اخلاق و تعهد علمی، کار کنشگران علوم اجتماعی چگونه میتواند باشد؟ پژوهشهای اجتماعی تنها در صورتی میتوانند سودمند و اثربخش باشند که: ۱- در راستای حل و فصل مسائل و مشکلات قرار داشته باشند. ۲- از یک نظام حمایتی لازم و کافی برخوردار باشند. ۳- سرمایهگذاری اجتماعی و فرهنگ پشتوانه لازم را برای آنها فراهم کرده باشد. ۴- فرصتهای پژوهش اجتماعی به قیمت ایجاد خسارت و انهدام شخصیت محقق تمام نشود. ۵- پژوهشهای اجتماعی در تداوم مدیریت عقلانی در جامعه، به عنوان بازوی همیار در کاهش معضلات تلقی شوند و ۶- این پژوهشها به ابزارهای شناخته شده, به روز و غنی معرفتی مجهز باشند.
خوشبختانه به دلیل گرایش روزافزون جوانان به علوم اجتماعی و اقبال بخشهایی از نهادهای رسمی و اجتماعی، پژوهش اجتماعی در مرحله حداقل ما قبل بلوغ قرار دارد و امیدها و نگاههای جدید انگیزههای لازم را در این عرصه تقویت میکند اما در کنار آن، مخاطراتی نیز سازمان پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی را مورد تهدید قرار میدهند که برخی از آنها در اینجا به اختصار گفته شده است.
دکتر موسوی، استادیار جامعهشناسی دانشگاه الزهراء و عضو انجمن جامعهشناسی ایران است.
برگرفته از سایت انجمن جامعه شناسی ایران
سایر یادداشت ها و گفتگوهای همایش پژوهش علوم اجتماعی انجمن جامعه شناسی در سایت «انسان شناسی و فرهنگ»
محمد امین قانعی راد
http://www.anthropology.ir/node/7647
ناصر فکوهی
http://www.anthropology.ir/node/7665
عباس عبدی
http://www.anthropology.ir/node/7760
مقصود فراستخواه
http://www.anthropology.ir/node/7830
ابراهیم توفیق
http://www.anthropology.ir/node/7903
شیرین احمدنیا
http://www.anthropology.ir/node/7901