انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سرشت علمی مطالعات زنان (۳): تعریف میان‌رشتگی

در نوشتار گذشته به این نتیجه رسیدیم که مطالعات زنان نمی‌تواند ماهیت رشتگی داشته باشد چرا که رشتگی دارای ساختار مشخصی است که ایدئولوژی خاص خودش را دارد و از مفاهیم و واژگان تخصصی سود می‌برد که موجب تمایز آن از رشتگی دیگر می‌شود. بنابراین باید به فراتر از رشتگی اندیشید. از میان‌رشتگی بودن مطالعات زنان زیاد سخن به میان می‌آید که البته این گزاره خود چالش‌برانگیز است. بنابراین نیاز است که به تفصیل از زیر و بم میان‌رشتگی سخن بگوییم. در این نوشتار قصد بر آن است که به تعریف مطالعات میان‌رشتگی از دیدگاه آلن رپکو بپردازم.

او ابتدا به تعاریف مختلف واژۀ «رشته» می‌پردازد که تنها به این به تعریف اکتفا می‌کنم که «رشته‌ها عبارت از اجتماعات علمی هستند که تعیین می‌کنند کدام مسائل باید مورد مطالعه قرار گیرند، مفاهیم محوری و نظریه‌های سازمان دهنده را مطرح می‌سازند، متضمن روش‌‌های خاص پژوهش‌اند، نشست‌های هم‌اندیشی برای مساهمت پژوهش‌ها و بصیرت‌ها فراهم می‌سازند و راه‌کارهای اندیشمندان هر رشته را مشخص می‌کنند.» (ص ۱۳) بعد از آن به دسته‌بندی از رشته‌های علمی اشاره می‌کند که رایج‌تر است:

«علوم طبیعی (زیست‌شناسی، یا علوم زیستی، شیمی، علوم زمین، ریاضیات، و فیزیک).

علوم اجتماعی (مردم‌شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، روان‌شناسی و جامعه‌شناسی).

علوم انسانی (هنر و تاریخ هنر، تاریخ، ادبیات، موسیقی، فلسفه و مطالعات مذهبی).

تخصص‌های کاربردی (بازرگانی و زیرشاخه‌های آن، ارتباطات و زیر شاخه‌های آن، حقوق جزا، تعلیم و تربیت، مهندسی و زیر شاخه‌های متنوع آن، حقوق، مددکاری اجتماعی، پرستاری و پزشکی).» (۱۴- ۱۵)

رپکو معتقد است که رشته‌های علمی سازه‌های انعطاف‌ناپذیر نیستند و دائم در حال شکوفایی و وابسته به زمان هستند. در سال‌های اخیر مرز میان رشته‌های علمی و میان‌رشتگی رو به کم‌رنگی است. برای باز کردن بیشتر بحث او ابتدا به تعارف واژگان می‌پردازد. پیشوند میان inter به معنای «بین، میان، در بین» می‌باشد. رشته‌ای نیز از قول استمبر یعنی «رشته‌ای به معنای «اختصاص داشتن یا مربوط بودن به یک حوزۀ مطالعاتی خاص» یا تخصص است. بنابراین یک نقطۀ آغازین برای ارائه تعریفی برای میان‌رشته‌ای عبارت خواهد بود از «چیزی بین حوزه‌های مطالعاتی». (ص ۱۷). او همچنین معتقد است که رشته‌های علمی خود مورد توجه میان‌رشته‌پژوهان نیستند بلکه مسئله یا موضوع و یا پرسش عقلانی است که هر کدام از رشته‌ها با آن مواجه می‌شوند.

از واژگان مهم دیگری که باید در این بحث مورد کنکاش قرار گیرد تلفیق (integration) است. «تلقین بخشی از فرایند پژوهش میان‌رشته‌ای است که به دنبال رفع بصیرت‌های متعارض رشته‌ای (رشته‌محور) صورت می‌گیرد. نتیجۀ تلفیق- و بعد دیگر پیشوند «میان» – چیزی است روی هم رفته جدید، متمایز، مجزا و فراتر از محدوده‌های هر رشته‌های علمی واحد و لذا دارای ویژگی مضاف بودن بر علم است. این نتیجۀ تلفیقی، عبارت از فهم میان‌رشته‌ای مسئله است. این فهم را می‌توان برای صورت‌بندی خط‌‌‌‌‌ مشی‌های جدید، طرح پرسش‌های جدید، تولید محصولات جدید و رونق‌بخشی یا ایجاد مسیرهای جدید پژوهش مورد استفاده قرار داد.» (ص ۱۸) بر طبق این سخن، تلفیق چیزی فراتر از ذهنیت در مورد «میان» است که وجود دارد، یعنی روزنه جدیدی از میان آنها شکل می‌گیرد. درک تلفیق در شناخت بیشتر مفهوم میان‌رشته‌ای بسیار حائز اهمیت است. رپکو با توجه به توضیحاتش سه جنبۀ مهم پیشوند «میان» را  به نحو زیر خلاصه می‌کند:

«فضای مناقشه‌ای بین رشته‌های علمی

عملی که در این بصیرت‌ها انجام می‌شود و اصطلاحاً تلفیق گفته می‌شود.

چیز روی هم رفته جدیدی که حاصل تلفیق است و دارای ویژگی افزایشی نسبت به دانش است.» (۱۸- ۱۹)

و اما واژۀ بسیار مهم دیگر که قطعاً پرداختن آن به رشتۀ «مطالعات زنان» نیز ارتباط خواهد یافت، واژۀ «مطالعات» است. واژۀ مطالعات ابتدا در کنار مناطق جغرافیایی (مانند مطالعات شوری) و دوره‌های تاریخی (مانند مطالعات رنسانس) به کار می‌رفت اما در طی چند دهۀ قبل به گروه‌های فرهنگی از جمله زنان، آمریکائی‌های آفریقایی و اسپانیایی تغییر مسیر داد. همچنین در حوزه‌های علوم طبیعی و علوم اجتماعی نیز دیده می‌شود، در کل برنامه‌های دارای پیشوند «مطالعات» در دانشگاه مدرن در حال رشد هستند. اما این سئوال به وجود می‌آید که چرا رشته‌های علمی سنتی به‌عنوان «مطالعات» شناخته نمی‌شوند؟ به این مسئله برمی‌گردد که هر رشته دارای هسته‌ای از دانش است که توافق کلی بر روی آن قرار دارد و این هسته دوره‌های خاصی تقسیم می‌شود که برنامه درسی (curriculum) نام می‌گیرد. «اینکه چرا رشته‌های مثل تاریخ یا زیست‌شناسی را به‌عنوان مطالعات تاریخ یا مطالعات زیست‌شناسی نمی‌شناسیم ناشی از این واقعیت است که هستۀ مطالعاتی یا همان برنامۀ درسی این رشته‌ها به خوبی استقرار یافته است و به مثابه حیطۀ آموزش و پژوهش این رشته‌ها شناخته شده است. (ص ۲۰)

رپکو به موضوع مهمی دیگر اشاره می‌کند و «مطالعات» را لزوماً در زیر چتر میان‌رشته‌ای قرار نمی‌دهد و نیاز به وجود آمدن آن را این می‌داند که «یک عدم تناسب بین نیاز، تجربه، اطلاعات و ساختار مسلط دانشی که در سازمان رشته محور قرار دارد وجود دارد (کالدول، ۱۹۸۳)». و معتقد است این «مطالعات» با میان‌رشته‌ای دارای مرزهای مشترکی است «این مطالعات یا ساختارهای جدید نقاط مشترکی با مطالعات میان‌رشته‌ای دارند که عبارت است از نارضایتی از ساختارهای دانش سنتی و نیل به این شناخت که انواع مسائل پیچیده‌ای که انسان با آن‌ها مواجه است مستلزم آن هستند که راه‌های جدیدی برای انتظام بخشی به دانش ایجاد شود و رویکردهای متفاوت را با تولید و انتقال آن پیوند دهد.» (ص ۲۱) همچنین او به این سئوال مهم می‌پردازد که چرا واژۀ مطالعات بخش جدایی‌ناپذیری از «مطالعات میان‌رشته‌ای» است؟ «واژۀ «مطالعات» به این علت از مطالعات میان‌رشته‌ای جدایی‌ناپذیر است که به مجموعۀ وسیعی از حیطه‌های دانش، فعالیت‌ها و برنامه‌های آموزشی اشاره دارد که مستلزم عبور از حیطه‌های رشته‌ای هستند. این مطالعات مشتمل‌اند بر (۱) برنامه‌های درسی میان‌رشته‌ای که شامل مجموعه‌ای هسته‌ای از درس‌ها می‌باشد؛ (۲) حوزه‌های مطالعاتی میان‌رشته‌ای استقرار یافته که از قبیل مطالعات منطقه‌ای (مثل مطالعات خاورمیانه) و علوم مواد؛ و (۳) حوزه‌های جدید‌تر مثل مطالعات محیطی، مطالعات شهری و مطالعات فرهنگی.» (ص ۲۱- ۲۲) او با برشمردن تفاوت‌های رشته‌های تاسیس یافته و مطالعات میان‌رشته‌ای، به کارگیری واژه «مطالعات» در مطالعات میان‌رشته‌ای را دارای مناسبت می‌داند:

مطالعات میان‌رشته‌ای مدعی داشتن مجموعه‌ای از دانش که بر روی آن اجماع باشد نیستند بلکه بر دانش رشته‌ای و حتی غیر رشته‌ای موجود متکی هستند، اما همواره درصددند که این دانش‌های موجود را از طریق تلفیق ارتقا بخشند.

مطالعات میان‌رشته‌ای فرایند پژوهشی مخصوص به خود دارند که از طریق آن به تولید دانش می‌پردازند. اما در صورت نیاز روش‌هایی را از رشته‌‌های علمی اقتباس می‌کنند.

مطالعات میان‌رشته‌ای همانند رشته‌های علمی به دنبال تولید دانش جدید هستند، اما برخلاف آن‌ها تکمیل این دانش را از طریق فرایند تلفیق انجام می‌دهند.» (ص ۲۲)

و در جدولی به مقایسۀ رشته‌های علمی تاسیس‌یافته با مطالعات میان‌رشته‌ای می‌پردازد:

رشته‌های علمی تاسیس‌یافتهمطالعات میان‌رشته‌ای
۱-      ادعای داشتن مجموعه‌ای از دانش دربارۀ موضوعات با مسائل خاص۱-      ادعای داشتن ادبیات تخصصی در حال شکفتن، که دارای پیچیدگی روزافزون، عمق تحلیل و در نتیجه سودمندی فایده است. این ادبیات شامل تخصص‌های فرعی در نظریه میان‌رشته‌ای، مدیریت برنامه، طراحی برنامه درسی، فرایند پژوهش و ارزیابی می‌باشد. مهم‌تر اینکه یک مجموعۀ در حال رشد از پژوهش میان‌رشته‌ای راجع به مسائل جهان واقع در حال بروز و ظهور است.
۲- روش‌هایی برای کسب دانش و نظریه‌های برای نظم‌بخشی به آن دانش دارند.۲-      از روش‌های رشته‌ای استفاده می‌کند، اما این روش‌ها و استفاده، ذیل یک فرایند پژوهشی مخصوص به خود قرار می‌گیرد که شامل تکیه کردن بر بصیرت‌های رشته‌ای مرتبط، مفاهیم، نظریه‌ها و روش‌هایی برای تولید دانش جدید می‌باشند.
۳- رشته‌های علمی به دنبال تولید نظریه‌ها، مفاهیم و دانش جدید در درون حیطه‌های خود یا حیطه‌های مرتبط با خود هستند.۳-      مطالعات میان‌رشته‌ای به تولید دانش جدید، فهم جامع‌تر معناهای جدید و پیشرفت‌های شناختی هستند.
۴- رشته‌های علمی دارای یک مجموعه محوری مشخص از درس‌های هستند.۴-      مطالعات میان‌رشته‌ای در ابتدای راه ایجاد مجموعه‌ای محوری (هسته‌ای Core) از درها هستند.‌
۵- جامعۀ متخصصان مخصوص به خود دارند.۵-      در حال ایجاد جامعۀ متخصصان مخصوص خود هستند.
۶- خودبسنده هستند و در ارتباط با یکدیگر به دنبال کنترل حیطه‌های مربوط به خود هستند.۶-      برای منع مواد خود به رشته‌های علمی وابسته‌اند.
۷- متخصصان آتی خود را در دوره‌های کارشناسی ارشد و دکتری در رشته‌های خاص خود تربیت می‌کنند.۷-      متخصصان آینده را در حوزه‌های قدیمی‌تر از جمله مطالعات آمریکا و در حوزه‌های جدیدتر مثل مطالعات فرهنگی در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری تربیت می‌کنند. با این حال مطالعات میان‌رشته‌ای هنوز هم افرادی را که دارای درجۀ دکتری در رشته‌های علمی هستند به کار می‌گیرند.

 

حال باید در نظر رفت که با این تقسیم‌بندی رشته‌ای و مطالعات میان‌رشته‌ای، گویی مطالعات زنان دستکم در ایران برخی از این ویژگی‌ها را داراست و برخی را دارا نیست. اینکه آیا در مطالعات زنان ادبیات تخصصی در حال شکفتن است که دارای پیچیدگی روزافزون، عمق تحلیل و در نتیجه سودمندی را به همراه داشته باشد چندان در ایران شاهدش نیستیم. آنچه که در حال روی دادن است وام گرفتن مطالعات زنان از ادبیات تخصصی رشتگی‌ها است. مهم‌تر آنکه ادبیات ویژه‌ای در مورد نظریه‌ میان‌رشته‌ای در برنامه‌های درسی جایگاهی ندارد. از روش‌های رشته‌ای استفاده می‌کند اما اینکه آیا استفاده از این روش‌ها تاکنون به تولید دانش جدید کمکی کرده است یا خیر خود سوالی است مهم. مطالعات زنان سعی دارد به دنبال ایجاد هسته‌ای برای خود و متخصصان خاص خود باید. نکته مهم اینجاست که مطالعات زنان افراد دارای دکتری رشتۀ علمی به کار می‌گیرد حتی اکنون که فارغ‌التحصیلان دکتری این رشته هم وجود دارند.

سئوال اساسی دیگری که رپکو به سراغ آن می‌رود این است که چرا «مطالعات» جمع است؟:

کلاین (۱۹۹۶) معتقد است به علت تعامل بین رشته‌های علمی است که از واژۀ مطالعات به صورت جمع استفاده می‌شود. تصور کنید جهانی از دانش را که هر رشتۀ علمی در این جهان به سان جعبه‌ای باشد که شامل هزاران نقطه باشد و هر نقطه نشانگر مقدار اندکی از دانش باشد که توسط یک فرد متخصص در آن رشته کشف شده باشد. سپس جعبه‌های مشابهی را تصور کنید که نشانگر رشته‌های علمی دیگرند و هر یک با نقطه‌هایی از دانش پر شده باشند محققانی که به «مطالعات» علاقه‌مند هستند به واسطۀ چشم‌انداز بررسی یک مسئله گسترده یا پرسش وسیع که مستلزم نگاه کردن به درون جعبه‌ای زیادی است به هیجان می‌آیند تا آن نقاط دانش را که ‌می‌تواند نوری بر مسئله یا پرسش پژوهش بیفکند را مشخص کنند. پژوهشگران «مطالعات» از جمله پژوهشگران مطالعات میان‌رشته‌ای به دنبال تعیین و ارتباط دادن نقاط دانش هستند، صرف نظر از اینکه این نقاط در کدام یک از جعبه‌های رشته‌ای قرار داشته باشند (لانگ، ۲۰۰۲). (ص ۲۴)

با این مثال کلاین، مطالعات میان‌رشته‌ای لزوماً به دنبال کمک گرفتن از رشتگی‌های خاص نیستند بلکه به دنبال تلاقی دانش هستند از این رشتگی‌های. متخصص مطالعات زنان در تلاش است تا از جعبه علوم‌ رشتگی دانش مورد نیاز خود را بیابد تا بتواند در حوزه زنان از آنان بهره ببرد. «دوره‌های دارای نام مطالعات به این شناخت نائل شده‌اند که بسیاری از مسائل پژوهشی را نمی‌توان به سادگی و صرفاً از محدوده‌ی رشته‌های علمی مجزا مورد بررسی قرار داد، زیرا این مسائل مستلزم مشارکت متخصصان متعددی است که هر یک مسئله را از منظر رشته‌ی خود می‌نگرند.» (ص ۲۵) مخالفان مطالعات آن را به سطحی‌گرایی متهم می‌کنند:

برخی از منتقدان دوره‌های دارای نام مطالعات از جمله سالتر و هرن (۱۹۹۶) معتقدند که این دوره‌ها فاقد جوهره و تحقیق خوب هستند. «جوهره» و «تحقیق» معمولاً کلماتی کلیدی برای عمق رشته‌ای هستند، عمق رشته‌ای به معنای عمیق بر یک رشته یا زیر رشتۀ علمی است. دیدگاه مقابل با این دیدگاه این است که یک تاکید رشته‌ای ناب، گستره، جامعیت و واقعیت‌گرایی را فدای عمق می‌کند. نگاه تلفیقی بر این شناخت مبتنی است که بین پژوهش رشته‌ای و میان‌رشته‌ای همزیستی وجود دارد.  (ص ۲۵).

البته در سال‌های اخیر دیگر به این قاطعیت نمی‌توان میان‌رشتگی را نقد کرد، چرا که علوم به‌شدت درهم‌تنیده شده‌اند، و صرفاً سخن از رشتگی‌ها زدن سخنی گزاف است. تا جایی که رپکو معتقد است که ساخت‌های دانش دیگر حتی ممکن است در مراکز آموزشی دارای اعتبار شوند «و حتی به ادبیات [متون تخصصی] رشته‌های علمی راه یابند. به‌عنوان مثال در رشتۀ مطالعات زنان، شهادت یا تجربۀ زیسته نقش اساسی می‌کند.» (ص ۲۷)

با این وجود، بحث «تجربۀ زیسته» مخصوصاً در رشتۀ مطالعات زنان جدی می‌شود، تا اندازه‌ای که می‌تواند در ساخت دانش نقش داشته باشد و این یعنی که در مطالعات زنان صرفاً تئوری نظری نیست که مورد توجه است بلکه جهان واقعیت نیز در شکل‌گیری آن موثر است.

در جمع‌بندی بحث‌های مطرح شده باید گفت، مطالعات زنان رشتگی نیست، اما از سوی دیگر با قاطعیت هم نمی‌توان گفت که میان‌رشتگی است، چرا که هنوز معیارهایی از میان‌رشتگی را دربرنمی‌گیرد. مطالعات زنان مانند بسیاری از مطالعات ‌میان‌رشتگی‌های دیگر درصدد است تا از دنیای دانش علوم مختلف، نقاطی را بیرون بکشد تا بتواند به یاری آنها برای پاسخ به سئوالات حوزه زنان پاسخگو باشد.

در بحث‌های بعدی به مفهوم و فلسفه میان‌رشتگی بیشتر خواهم پرداخت، تا جایگاه مطالعات زنان در دل آن هویداتر شود.

منبع

رپکو، آلن (۱۳۹۴). پژوهش میان‌رشته‌ای: نظریه و فرآیند، ترجمۀ محسن علوی‌پور و همکاران، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی.