انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سرزمین های پاره ـ چگونه دنیای عرب از هم گسیخت؟‌ بخش ششم ـ بهار عربی در مصر

برگردان عاطفه اولیایی

لیلا

سابقه ی طولانی درگیری لیلا در سیاست مصر، او را در مورد احتمال وقوع راه پیمایی میدان تحریر در۲۵ ژانویه ی ۲۰۱۱ مشکوک می کرد. یکی از کنشگران با هیجان فراوان به او گفته بود: «تظاهراتی در میان نخواهد بود، بلکه انقلابی در راه است.» لیلا هیجانش را درک می کرد. بیش از چند روزی نبود که خودسوزی سبزی فروش تونسی، عابدینی را از حکومت ساقط کرده و شورش دنیای عرب را فرا گرفته بود. ولی در‌مصر، توقع لیلا در حد برگزاری جلسات حمایت از تونس و گرد هم آیی های سیاسی بود نه شورش؛ حتی در باره اش شوخی هم می کرد. آن روز در گردهم آیی آموزشی شرکت کرده بود و در پاسخ دوستی که از او پرسیده بود آیا فردا به گردهم آیی خواهد آمد گفته بود:‌« فردا انقلاب داریم، اگر زود تمام شد ، بله… می آیم.» فردای آن روز با دیدن جمعیت میدان تحریر، لیلا درک کرد که این بار با راه پیمایی های قبلی فرق می کند. تا به حال اگر چند صد تظاهر کننده جمع می شدند، سازمان دهندگان احساس موفقیت می کردند . در ۲۵ ژانویه ی ۲۰۱۱، حد اقل پانزده هزار نفر جمع آمده بودند و به زودی خبر چنین گرد هم آیی هایی در نقاط دیگر شهر و شهر های دیگرهم شنیده شد. در میدان تحریر مانند سایر مناطق، نیرو های امنیتی کنار کشیده بودند و شاهد خواست مردم برای برکناری حسنی مبارک بودند.

تظاهرات دو روز دیگر ادامه داشت و در ۲۸ ژانویه بود که لیلا نتیجه گرفت واقعا انقلابی در راه است. صبح آن روز با جمعی از دوستان در محله ی ایمبابا در شمال غربی قاهره جمع شدند تا به تظاهرات میدان تحریر بروند. در میدان، سربازان مسلح منتظرشان بودند و پس از بر هم زدن تظاهرات، آن ها را در کوچه پس کوچه های تحریر دنبال کردند . همه جا را گاز اشک آور گرفته بود: « چه کار احمقانه ای! آن کوچه های تنگ، محلات مسکونی است، در نتیجه مردم محله ی ایمبابا به رودررویی مستقیم با نیرو های امنیتی برخاستند. ساکنین محله تا پای مرگ حاضر به جنگ بودند.» زد و خورد تا بعد از ظهر ادامه داشت. لیلا که از دوستانس جدا افتاده بود تصمیم گرفت به تنهایی به مرکز شهر برود.

روزی ترسناک بود. نزدیکی غروب همه چیز، از ماشین تا سنگر تا ایستگاه های پلیس در آتش می سوختند. صدای شلیک انواع اسلحه در شهر می پیچید. با تاریکی شب، لیلا بالاخره به رامسس، یکی از خیابان های اصلی قاهره رسید:« به ناگهان جمعیت عظیم تظاهر کنندگان در خیابان رامسس ظاهر شد و همه شروع به دویدن کردند. سد پلیس را شکسته بودند و به طرف تحریر می دویدند. مردی مرا دید که هاج و واج به تماشا ایستاده بودم، در آغوشم گرفت و گفت: می دانستم انقلاب در راه است!» « آن موقع بود که درک کردم انقلابی واقعی است و پیروزی از ماست.»

طی هفته ی بعد روحیه ی مبارز مردم و تظاهرات، تعمیق و گسترش یافت اما حکومت هم بیکار ننشسته بود. در اول فوریه مبارک سخنرانی کرد: « در سرزمین مصر می میرم و لی آن را ترک نخواهم کرد.» .. «فردای آن روز برنامه ی مضحک جنگ شتر بر پا شد: گروه های مسلح سوار اسب و شتر به میدان تحریر حمله کردند.» پلیس به محل کار احمد سوئف حمله ور شد و او و ده دورازده نفر دیگر را برای بازجویی به اداره ی مرکزی امنیت ارتش بردند. طی دو روز ، باز جو های مختلف او را مورد پرس و جو قرار دادند و احمد یکی از آن ها را به خوبی به یاد می آورد. صبح پنجم فوریه، وقتی رئیس اداره ی امنیت ارتش، ژنرال عبدالفاتح ال سیسی، احمد و چند زندانی دیگر را به طور اتفاقی دید ، شروع به نصیحتشان کرد که « وقتی آزاد شدند باید مستقیما به خانه شان بروند و میدان تحریر را فراموش کنند، .. در مصر ، مبارک مورد احترام همه است.» احمد زبان گشود که مبارک مردی فاسد است، «صورت ژنرال سرخ و برافروخته شد. طوری رفتار می کرد که گویی ظرفیت پذیرش مخالفت در ملأ عام را نداشت و فکر می کرد همه ی شهروندان با او موافقت خواهند کرد. در برخورد با مخالفت، خود را باخته بود» .

آن روز ، پس از آزادی، احمد برای عوض کردن لباس به خانه رفت و بدون معطلی خود را به میدان تحریر رساند. خیلی زود آشکار شد که رژیم کنترل را از دست داده است. از سراسر مصر خبر می رسید که ارتش از شلیک به مردم سرپیچی می کند و دوربین های تلویزیونی میدان تحریر تصاویر سربازانی که تظاهر کنندگان را در آغوش می گرفتند و با آن ها سیگار می کشیدند را پخش می کرد. در ۱۱ فوریه بالاخره، عمر حکومت سادات به پایان رسید، وی استففا داد و با خانواده اش به شهر شرم والشیخ در کناره ی دریای سرخ پرواز کرد. مصر پایکوبی می کرد.

اما در این میان، برای عده ای معدود، به قدرت رسیدن افسران ارشد ارتش، SCAF، که تا برگزاری انتخابات، قرار بود حکومت کنند، چندان نوید بخش نبود. یکی از این افراد لیلا بود: « در روز های آخر مبارک، وقتی روشن شد چه در انتظارمان است، با چند نفر دیگر با گروه های مختلف تماس گرفتیم از آن ها خواستیم بدون معطلی، قبل از آن که ارتش وارد ماجرا شود،‌قدرت را به دست گیرند.» همه گفتند: « بله فکر خوبی است ، تا چند روز دیگر، جلسه ای ترتیب می دهیم و راجع به آن صحبت می کنیم.» لیلا سرش را تکان داد و لحظه ای ساکت شد: « نمی دانم،‌ولی فکر می کنم لحظه ای سرنوشت ساز را از دست دادیم. »‌
برای لیلا، ۲۸ مه ۲۰۱۲ یکی از شوم ترین روزها بود. آن روز بعد از ظهر، شورای ملی انتخابات مصر اعلام کرد که از ۱۳ کاندیدا، محمد مرسی، رهبر اخوان المسلمین و احمد شفیق ، نخست وزیر حسنی مبارک، را برای مبارزه ی نهایی انتخابات ریاست جمهوری انتخاب کرده است. لیلا به هرکس دیگری غیر از شفیق رأی می داد.
آن روز اعلام شد که مبارزه ی انتخاباتی بین شفیق و مرسی خواهد بود.
به مرسی که در پی رأی به شفیق به معنای بازگشت به رژیم مبارک بود و چنین شد که لیلای چپ گرای فمینیست بازگشتن به سنن و ارزش های مذهبی بود رأی داد. بسیاری از مصریان نیز چنین احساسی داشتند. مرسی در ۳۰ ژوئن به زحمت با پنجاه و یک و هفت درصد آرا انتخاب شد.
در سخنرانی افتتاحیه ی ۳۹ ژوئن، مرسی وعده داد که « در مصر جدید، رئیس جمهور یک کارمند و خدمتگزار مردم خواهد بود.» ولی بهتر بود می گفت خدمتگزار دولت! چند روز قبل از انتخابات، شورای عالی نیرو های مسلح که تا انتخابات بر مصر حکومت می کرد، اکثر قدرت ریاست جمهوری را به ارتش منتقل کرد و بدنبال آن، شورای عالی قانون اساسی ( بازمانده ی نظام مبارک)، پارلمانی که اخوان المسلمین و سایر احزاب مسلمان در آن اکثریت داشتند را منحل کرد. مرسی در واقع به عنوان نماد و چهره ی رژیمی تهی از دمکراسی ، بر مسند نشست!
مرسی سعی در پارپس گیری قدرت سلب شده اش بود. بدون توجه به تصمیم ارتش،مجلس منحل شده را دوباره منعقد کرد و حتی از این هم پا فراتر گذاشته و رهبران ارشد ارتش ، منجمله وزیر دفاع را برکنار کرد، همان عبدل الفتاح ال سیسی که احمد را در سال ۲۰۱۱ در بازداشتگاه نصیحت کرده بود.
اما مرسی زیاده روی کرد. در اکتبر ۲۰۱۱، با صدور فرمان، سعی در افزایش قدرت ریاست جمهوری کرد، حرکتی که هم دولت و هم مخالفین را سخت نگران کرد و پس گرفتن برخی موارد دستورش هم، چاره ساز نشد. مردم طی تظاهرات جدیدی او را متهم به خواست دیکتاتور شدن می کردند. این همان لحظه ای بود که دولت انتظارش را می کشید تا شکاف بین سکولار ها ومذهبیون را عمیق تر کند. طی دهه ها، ژنرال های مصری، اسلام گرایان و بخصوص اخوان المسلمین را بزرگارین خطر دولت مدرن و سکولار و خود را پاسدار ان طبیعی آن معرفی کرده بودند. انقلاب این راهبرد را به مضحکه گرفت و این بار اسلام گرایان و سکولار ها هر دو علیه ژنرال ها متحد شده بودند. اما احمد سیف، متوجه شد که آنچه انقلاب شکسته بود به چه راحتی می توانست دوباره منسجم شود؛ طی جلسه ی سال پیش سازمان عفو بین المللی، زمانی که مصر هنور تحت حکومت ارتشیان بود، احمد متوجه شد که چگونه نمایندگان یکی پس از دیگری از برقراری حکومتی مذهبی در مصر ابرازنگرانی میکردند.
بالاخره، احمد محکم کوبید روی میز و گفت: « زیر بار این که آمریکا و یا سازمان عفو بین المللی به من دیکته کند که برای احتراز از حکومتی مذهبی باید زیر یوغ استبداد ارتشی زندگی کنم، نمی روم. این انتخابی نارواست و آن را نمی پذیرم.» و حالا با حرکات مرسی، آن انتخاب ناروا، محتمل تر می شد.
لیلا می گفت: « هدف دولت کاملا روشن است: اول تمام تصمیمات مرسی را مسدود کند ، و او را تبدیل به سیاستمداری شکست خورده کند و دوم: مردم را از او بترساند. در واقع تروریست خواندن اخوان المسلمین، مشکل نبود. این تبلیغات که ۵۰ سال قدمت داشت، چندان هم بدون ربط با واقعیت نبود زیرا که در۱۹۹۰، اخوان المسلمین با گروه های تروریست معاهداتی بسته بود.
در بهار ۲۰۱۳، مصر بین طرفداران مرسی و تقریبا بقیه ی جمعیت آن به سرعت دو قطبی می شد. بسیاری از همان نظاهر کنندگان سال ۲۰۱۱ حالا خواست برکناری مرسی را داشتند و عجیب تر آن که از ارتش تقاضای انجام چنین عملی را داشتند. این امر فقط ناشی از فراموشکاری ملی نبود. یکی از عجیب ترین ویژگی های مصر، احترام دیرینه ای است که برای ارتش قایل است، امری که ازدوره ی دبستان تدریس می شود. در نتیجه در دوره ی مبارک، مردم به نوعی حساب ارتش را از وی جدا می کردند. البته ارتش از فساد حکومت به شدت بهره می برد و صاحب شرکت های ساختمانی، مهندسی، و حتی کارخانه ی رشته سازی بود.
مردم به خوبی به یاد داشتند که «نگهبانان ملت»، که دو سال پیش آنان را از شر یک دیکتاتور رها کرده بودند، حالا دلیلی نداشت که دوباره چنین اقدامی نکنند!
لیلا گفت: «به خوبی می شد دید چه اتفاقی در شرف تکوین است. درست است که مرسی یک فاجعه بود، ولی دعوت از ارتش بد تر بود، ولی بسیاری حتی آنان که در میدان تحریر بودند چنین خواستی داشتند.»
در ژوئن ۲۰۱۳، اولین سالروز به قدرت رسیدن مرسی، در سراسر مصر تظاهرات عظیمی بر پا شد. طرفداران مرسی با تظاهر کنندگان برخورد کردند. در این میان، گروه کوچک دیگری شامل لیلا و دخترش مونا، خواستار راه سومی بودند. مونا به یاد می آورد: « در یک گوشه ی میدان تحریر گرد آمدیم و شعار می دادیم: نه مرسی! نه ارتش!» مردم نگاهی گنگ به ما می انداختند، گویی دیوانه باشیم و دیوانه هم به نظر می آمدیم.»
در این مقطع بود که عبدل الفتاح ال سیسی ، وزیر دفاع، که تا آن زمان صاحب منصبی میانه رو برآورد می شد، وارد میدان شد. در اول ژوئیه، ژنرال به مردی که وی را بر منصب گذاشته بود التیماتومی ۴۸ ساعته داد که یا « به خواست مردم پاسخ گوید، یا با مداخله ی ارتش روبرو خواهد شد.» مرسی با ذکر این که انتخابیِ مردم است این التیماتوم را ندیده گرفت.
به نظر لیلا‌:‌» ‌مرسی دو اشتباه بزرگ کرد، اول آن که فکر کرد ارتش بدون موافقت امریکایی ها علیه وی حرکتی نخواهد کرد. او نمی دانست که ژنرال ها دیگر اهمیتی به آمریکا نمی دادند، دوم آن که به سیسی اطمینان کرد.» سیسی به وعده عمل کرد و در سوم ژوئیه حکومت مصر را سرنگون کرد، قانون اساسی را ملغی ساخت، مرسی و رهبران اخوان المسلمین را بازداشت کرد، و چهار کانال تلویزیون را نیز بست. بعد از چند روز دولت «انتقالی» را متشکل از مآموران دوران مبارک اعلام کرد. اما مصریان همه می دانستند که قدرت واقعی در دست سیسی است.
چهره ی رژیم تازه، در خیابان های مصر برهنه تر بود. روز های پس از اخذ قدرت توسط سیسی، برخورد های بین طرفداران وی و مرسی روز به روز خشن تر می شد و البته پلیس و ارتش به روشنی موضع خود را روشن کرده بودند. در ۸ ژوئیه، نیرو های امنیتی به طرفداران مرسی که در مرکز قاهره جمع شده بودند، آتش گشودند و حد اقل ۵۱ نفر را کشتند؛ و این امر جریان را خشن تر کرد. بعد از ظهر ۱۷ ماه اوت، نیرو های امنیتی با فرمان پراکنده کردن هزاران نظاهر کننده به میدان ربعه، که از یک ماه پیش تبدیل به اردوگاه طرفداران مرسی شه بود، فرستاده شدند و با قتل عامی از ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ نفر آن روز را به پایان رساندند . روز های بعد، هزاران نفر به خیابان های قاهره ریختند تا از ارتش قدردانی کنند.

لیلا تغییر عمیق رژیم را به شکلی بسیار شخصی تر تجربه کرد. پسرش، علا را هر سه حکومت ماقبل سیسی بازداشت کرده بود: مبارک، ارتش، و مرسی. در ۲۰۰۶ پس از شرکت در تظاهرات به خواست استقلال قوه ی قضائیه، به مدت ۴۵ روز زندانی شد؛ پس از آن که ارتش قدرت را به دست گرفت، دو ماه به مجازات « اشاعه ی خشونت» زندانی شد. دوران مرسی برایش آسان تر بود آن هم به آن علت که قاضی دادگاهش از مرسی متنفر بود. جرم « گستاخی » و استفاده از آرسن، یک سال حکم معلق را برایش خرید. با این سابقه، دیر یا زود به سراغ وی می آمدند. در ۲۸ نوامبر ۲۰۱۳ در حالی که در تظاهراتی علیه قانون ضد تظاهرات شرکت کرده بود دستگیر شد و این خود نشانه آن بود که روزگار علا تحت رژیم سیسی بسیار متفاوت خواهد بود.

http://www.nytimes.com/interactive/2016/08/11/magazine/isis-middle-east-arab-spring-fractured-lands.html?rref=collection%2Fsectioncollection%2Fmagazine&action=click&contentCollection=magazine&region=rank&module=package&version=highlights&contentPlacement=1&pgtype=sectionfront

*********
این مطلب بخشی از کتابی است که به زودی از طرف انتشارات انسان شناسی و فرهنگ منتشر خواهد شد. نقل قول و هر گونه انتشار این مطلب بدون اجازه کتبی و رسمی موسسه انسان شسی و فرهنگ ممنوع و قابل پیگرد قانونی است. متن منتشر شده برای جلوگیری از تقلب های احتمالی فاقد منابع درونی بوده و بخش هایی از متن اصلی در آن حذف شده است یا بدون آنکه به اثر خدشه ای وارد شود تغییر کرده اند. متن نهایی و کامل در شکل کتاب منتشر خواهد شد.

******************

http://telegram.me/atefeholiai