نبیل مولن برگردان منوچهر مرزبانیان
جهان مسلمانان سنی با پدیده بازگرویدن به اسلام سنتی روبروست، که ضعف نیروهای تجدد خواه و سستی جوامع مدنی، و نیز دوروئی قدرت های سیاسی به آن دامن زده. همه نشانه ها بر آنند که نفوذ و باورهای وهابیه سعودی و نهضت اخوان المسلمین به رغم ضدیت در اعتقادات، اشاعه خواهند یافت. گمان می رود که ایمان به جهاد بمثابه آواتار مشترک آندو نیز هر چه بیشتر قوت گیرد.
نوشتههای مرتبط
در جهان عرب، بلندپروازی های سیطره جویانه، با رویکرد سنتی به اسلام تازگی ندارد. از نیمه دوم قرن نهم مؤمنان سنت گرا، به هر شکل و هر نام، توانسته اند جایگاه بلندی به آن بخشند. این پیروزی در فرجام نبردهای سهمگینی به دست آمد که قرائت های دیگری از مذهب در آنها ناکام ماندند که برخی به قصد نو آوری یا دست کم اصلاح اعتقادات پیشین پا پیش نهاده بودند.
تنها از قرن نوردهم تکانه های استعمار اندک اندک نظام اعتقادی گذشته را، هرچند ناخواسته، از جای جنباند. گفتارهائی مبتنی بر نظام های ارزشی و مظاهر تمدن غرب به سرزمین اسلام نیز رخنه کردند. این گفتارها مفهومی تازه از جهان را عرضه می داشتند و به جریان های روشنفکری، سیاسی و مذهبی مجال شکوفائی می دادند؛ با اینهمه اسلام سنتی چندان هم از میانه برنخاست. به دنبال دورانی از سازواری ناگزیر در آغاز قرن بیستم، مبلغان و مروجان سنت، اینبار با این ادعا به میدان آمدند که همچون پایوران صیانت از ارزش های ناب اسلامی در مواجهه با تجددی سخت متجاوز و چیره گر، نقش دوران سازی را بر خویشتن باز می شناسند. بازگشت به سنت و گسترش آن، خواه در قالب ایمان مذهبی (وهابیه [۱]) و خواه در جلد نهضتی سیاسی و مذهبی (اخوان [۲]؛ فریضه جهاد) به دلائل چندی روی نمود. بی آنکه عوامل اقتصادی و اجتماعی و اهمیت انکار ناپذیر آنها را دست کم گیریم، ضروری است که در چشم انداز کلی این پدیده، چند متغیر تعیین کننده را جداگانه برکاویم.
چندین کشور مسلمان، در گذار قرن بیستم، کوشیدند سرمایه مذهبی خود را به کار اندازند تا بدان واسطه شأن و نفوذ خویش را در پهنه عالمگیر ملت ها بگسترانند. اما تجربه دودمان سعودی به واسطه دامنه و دیرپائی از همه این کوشش ها چشمگیرتر و تأثیر گذارتر بود. وهابیه، مولودی برآمده از ایمان به مذهب حنبلی (یکی از نحله های اربعه حقوقی و شرعی اهل سنت و جماعت) از بدو پیدایش در قرن هجدهم خود را یگانه مذهب راستین می انگاشت. پایبندی این نحله به نص مکتوب [قرآن]، محافظه کاری و انحصار جوئی، تعبیری از اسلام را روا می داشت که می بایستی همگان را به پیروی از آن ناگزیر ساخت؛ نافیان این نحله را گمراه، منافق، ملحد و حتی کافر می نمایاندند. با اینهمه مقامات سیاسی و مذهبی سعودی از ابزار و امکان انسانی و مالی کافی برای تحقق بلند پروازی های خود بی بهره بودند، سوای آنکه اتهامات نه چندان بی پایه تندروی و افراط گری که مخالفان بر وهابیه می بستند آوازه نیکی از آن بر جای ننهاده بود. در فردای جنگ جهانی اول اوضاع از بن دگرگون شد.
ملک عبدالعزیز (ملقب به ابن سعود)، بنیانگذار پادشاهی مدرن سعودی، از تجدید چیدمان و تغییر ترکیب منطقه در فردای ستیزه جهانی بهره برد تا حصه ای از آن برای خویش برگیرد. از جمله به انجام عملیات دامن گستری همت گماشت تا سیمای درخشانی از وهابیه را بنمایاند که آنرا سلف آئینی نام نهاده بود. او می خواست همگان را مجاب گرداند که این آئین با اعتقادات و سیره راست کیشی اسلاف ــ یعنی مؤمنان مسلمان سه نسل نخست ــ همخوان است. بی تردید نیکوترین کامیابی وی آن بود که برخی از روشنفکران و تعدادی از علماء با نفوذ را هم شیفته مرام خود کرد. تکاپوی عربستان در احیاء این قرائت از اسلام، افزون بر حیثیت این کشور چون یگانه قلمرو مستقل مانده عرب در سال های میان دو جنگ جهانی (۳)، فرصتی به این آئین ارزانی داشت تا قبای راست کیشی جدیدی برخود پوشد.
دلارهای نفتی و نو کیشی
با بهره جوئی از مجادله هائی که عربستان سعودی را به مخالفت با مصر کشانده بود و به لطف افزایش کلان درآمدهای صادرات نفت، گسترش فراگیر وهابیه در سال های دهه ۱۹۶۰ آغاز شد. رویاروی طرح اتحاد عرب (پان عربیسم) به ابتکار جمال عبد الناصر، امارت سعودی با گشایش سیاستی به قصد ترویج «همبستگی اسلامی» خود را قهرمان اسلام و ارزش های سنتی آن وا می نمود تا از بلند پروازی های رئیس کشور مصر ایمن مانَد. بدینگونه به یمن مساعدت های اخوان المسلمینی که ناصر در مصر پناه داده بود و در آن دوران استقبال خوبی هم از آنان می شد، چندین سازمان سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، آموزشی و مذهبی (مجمع جهانی اسلامی، دانشگاه اسلامی مدینه، و غیره) در عربستان پدید آمدند.
عربستان سعودی پس از جنگ اعراب و اسرائیل در ماه ژوئن ۱۹۶۷، که فاتحه جنبش پان عربیسم راخواند، بر نفوذ خود افزود. و از سازمان هائی که پدید آورده بود بهره گرفت تا اسلامی به روایت خویش را صادر کند. در این راه از پرداخت وجوهی بی حساب دریغ نکرد. مجمع جهانی اسلام فعالیت های خود را در ده ها زمینه گسترش داد (ساختن مساجد، کمک های نوع دوستانه، جوانان، آموزش، فتاوی، تدریس قرآن، و غیره)، و همزمان دانشگاه اسلامی مدینه نیز اتباع سعودی و بیگانگانی را تربیت می کرد تا « نوید نو» را به سراسر جهان ارمغان برند. این دانشگاه از زمان تأسیس خود در سال ۱۹۶۱، تقریبا چهل و پنج هزار مبلّغ مذهبی از یک صد و شصت و هفت ملیت بیرون داده است. بر این تعداد هزاران دانشجوی خارجی را باید افزود که در مؤسسات آموزشی دیگر سعودی، چه در درون و چه در بیرون از مملکت و از طریق شبکه های غیررسمی دوره می گذرانند. از آن زمان، سامانه های رسمی، غیر رسمی و خصوصی دیگری نیز پدید آمده اند تا نیاز بازاری مذهبی را برآورند که با رشد و نموّی فزاینده مدام گسترش می یابد. به موازات طرقی که نهادهای رسمی مملکت سعودی می پیمایند، ریاض، عموما به یاری فرایندهائی که کلاً به چشم نیایند، وجوهاتی به افراد، گروه ها و سازمان هائی می رساند که خود را کمابیش به خدمت نیات وی برگماشته اند. بدینسان، گمان می رود که در سال های دهه ۱۹۸۰ این کشور ۴ میلیارد دلار به حمایت از مجاهدین افغان پرداخته باشد.
فضای رسانه ای و مجازی، به عنوان مؤثر ترین وسیله در دیدرس بودن و تبلیغ عقاید، البته از چشمان تیز بین مقامات سیاسی و مذهبی مملکت دور نمانده. از سال ۱۹۹۰ این فضا را نیز به خدمت گرفته اند. از آن زمان ده ها شبکه تلویزیون ماهواره ای و صد ها سامانه اینترنتی پدید آمده؛ و به شبکه های اجتماعی نیز یورش برده اند. در این شبکه ها خدمات گوناگونی را گاه به چندین زبان عرضه می دارند. با اینهمه، به کار گیری فنآوری های جدیدی که دولت هزینه آنرا می پردازد، لزوم توسل به ابزارهای تبلیغ سنتی را به دست فراموشی نسپرده. مثلا از سال های دهه ۱۹۸۰، میلیون ها برشور، کاست، لوح فشرده و کتاب های مذهبی را، اگر همه هم رایگان نبوده، به بهائی ارزان، در سراسر جهان توزیع کرده اند.
وهابیه به یمن دلار های نفتی، وجود اماکن مقدسه اسلام در اقلیم سعودی، سهولت تعلیمات و شور و تعصب مؤمنانش، خود را همچون آئین راست کیشی تحمیل کرده است که جایگاه اعتقادات دیگر را نسبت به آن می سنجند. مؤثر ترین سلاح آن بی تردید توانائی و آمادگی مبلغانش به همپیمانی یا دست کم سازگاری با هر رژیم حاکمی صرفنظر از ماهیت آن است، به شرط آنکه به آنها اجازه دهد جامعه را از لایه های زیرین اسلامی کنند. احیاء خلافت اسلامی از دغدغه های آنها نیست. البته برداشت اخوان المسلمین، رقبای اصلی آنها، نه چنین است.
هدف فرقه اخوان المسلمین از همان ابتدای بنیان گذاری آن حدود سال ۱۹۲۸ به دست حسن البنّا بازیابی وحدت سیاسی و مذهبی اصیل و آغازین علمای اسلام بوده. بنیانگذار آن استراتژی دورنگرانه و فرجامینی را برای تحقق چنین آرمانی، پنداشته بود: پیش از تصاحب قدرت و ایجاد دولت های اسلامی نخست باید با پشت سر نهادن همه مکاتب حقوقی و شرعی، جامعه را از پائین اسلامی کرد. این دولت ها که تضمین کننده برتری ارزش های سنتی مذهب هستند، آنگاه از طریق برنامه های همکاری فشرده ای خود را در پویه ادغام و ایجاد امتی واحد درگیر خواهند ساخت. چنین پویه ای ناگزیر به امحاء مرزها و اعلام خلافت خواهد انجامید.
گفتار اخوان در سال های اولیه موجودیت آنها با همه گرایشی که به سنت داشت نسبتا معتدل بود. آنها بسیاری از اندیشه های غربی را، دست کم در فرایند سخن پردازی، برگزیده بودند تا سپس بتوانند با گام نهادن به قلمرو سیاسی مدرن آنرا به مهار خویش درآورند. هرچند این نهضت با شتاب فراوانی در مصر و دیگر جاها گسترش می یافت، اما در تسخیر قدرت ناکام ماند. در پایان دهه ۱۹۴۰، اخوان خود را در پویشی به افراط کشاننده درگیر کردند که در دهه بعد به دلیل سرکوب خشنی که رژیم ناصر علیه آنها پیش گرفته بود شدت بیشتری هم یافت.
بر این زمینه بحران بود که ایده های سید قطب (۱۹۶۶ـ ۱۹۰۶)، یکی از عقیده پردازان اخوان روی نمودند. در سال ۱۹۵۰، این روزنامه نگار پیشین، چرخشی عقیدتی را به میان آورد که پیامدهای هنگفتی در قلمرو سیاسی و مذهبی عرب ها و مسلمانان داشت. او در واقع می پنداشت که جهانی که در آن زندگی می کرد به پرتگاه ارتداد فرو غلتیده؛ و مؤمنان راستین، که آنگاه در اقلیت بودند، ناگزیر باید با بریدنی جسمی و معنوی از جوامع به کفر درافتاده اطرافشان، به بُرون بوم مؤمنان «کوچ» کنند. آنگاه این برگزیدگان جدا شده از محیط دین گریز خود، پس از ایجاد مشی و مرامی استوار، لازم است خود را به پیکار به هوای تسخیر قدرت دراندازند تا خلافت اسلامی و احکام شریعت را در چهارچوب جهادی همه سویه جاری سازند. باور به ایجاد ولایتی دربسته در قلمرو کفار، که پیشینه هائی هم در تاریخ مسلمانان داشت، بسیار زود انگیزه روی آوردن کسانی به جهاد در دوران معاصر شد. درآمیزی این طرز فکر با وهابیه، مودود گرائی (۴) و ایدئولوژی های اروپائی ــ مشخصا فاشیسم و کمونیسم ــ آنرا حربه به مراتب سهمناک تری در دستان گروه هائی مانند القاعده، جبهه النصره و سازمان خلافت اسلامی (داعش) ساخت.
گرچه اکثر گروندگان به نهضت اخوان المسلمین استدلال های سید قطب را نپذیرفتند، خود را به جهاد در نیانداختند و کنشگری فعالانه را از آن برتر دانستند، با اینهمه از پایبندی به سنت هم دور نیافتادند: در واقع لازم بود که اینها سهم خود را در بازار مذهب حفظ کنند. گرچه در میان پیروان این نهضت ویژگی های محلی هم وجود داشته، لاکن عزم و اراده اسلامی کردن جوامع، دغدغه مشترک همه جنبش هائی است که از دور یا نزدیک خود را وابسته به این جماعت می دانند، و اینهمه بدون دست کشیدن از رویای دست یابی نسبی یا کامل به قدرت خواه با رخنه کردن به درون تشکل های دیگر و خواه از طریق دستیازی به ساز و پیرایه های دموکراتیک.
نظام هائی که پس از استقلال در مواضع قدرت جای گرفتند، به سهم خود و صرفنظر از گرایش های سیاسی آنها، مذهب و خصوصا رویکرد سنتی به آنرا دستمایه منویات خود کردند. شکست یا نبود طرح برپائی شالوده ای ملت ساز، به این رژیم ها پروای آن بخشیده تا به نحو احسن بر سنت بمثابه بستر ارزشی پا برجا تکیه زنند. آنها در وهله نخست بر این باور بودند که با چیرگی بر نهاد هائی مانند جامعه الأزهر در مصر، جامع الزیتونه در تونس و جامعه القرویین در مراکش می توانند کنشگران را در مهار گیرند و خطبه های مذهبی را به انحصار خود درآورند. سیاست این رژیم ها اثر کجتابی نیز در برداشت: نمایندگان این نهادها، که از وضعی کمابیش انحصاری برخوردار بودند، نه فقط اعتبارشان را به طرز دیرپائی برباد رفته می دیدند، بلکه همچنین خود را در رقابت با بازیگران مذهبی جدید، مشخصا اخوان المسلمین و وهابیون، می یافتند. قلمرو معنوی بدینگونه تکه تکه گردید. بدتر از آن، سنت گرایانی که به چشم و هم چشمی روی دست هم بلند می شدند هم به میدان این رقابت پا نهادند.
اخوان المسلمین علیه چپگرایان
از سال های نخست دهه ۱۹۷۰، اغلب حکومت ها، به هشیاری برای بقای خود، کوشیدند که این کارگزاران مذهبی را در خدمت منافع خویش گیرند. بدینسان حکام چندی، از جمله انورالسادات رئیس جمهور مصر و سلطان حسن دوم پادشاه مراکش، اخوان المسلمین را به قصد رهائی از جنبش های مخالف خود به کار گرفتند. اخوان به خشنودی مقامات حاکم، مواضع چپگرایان را، مشخصا در مؤسسات آموزشی، دانشگاه ها، اتحادیه ها وغیره تضعیفی ماندگار کردند. اما تغییر توازن نیروها در اینحا باز نایستاد. نظام های حاکم تا جائی پیش رفتند که در مشی و مرام اخوان به کند و کاو پرداختند تا هم آنان را راضی نگهدارند و هم زیر پایشان را خالی کنند. چنین ترفندی نه فقط قلمرو قانون (درج احکام شرع در قانون اساسی، حتی استقرار شریعت، احوال شخصیه، مفاد قانون جزا و غیره)، بلکه همچنین آموزش (برنامه های آموزشی مدارس) و رسانه ها را در برمی گرفت. برای ختم به خیر کردن اینهمه، رؤسای کشورها هیچ فرصتی را فرو نگذاردند تا خود را در چشم مردم دیندار بنمایانند (انجام مناسک، مشخصا زیارت مکه، سازماندهی مراسم و آئین های مذهبی، ساختن عبادتگاه ها، و غیره)
گرچه حکومت ها، اخوان المسلمین را تحمل می کنند و این گروه را ابزار اجرای سیاست های خود ساخته اند، باز بی اعتمادی و بدگمانی بر جای مانده است. این رژیم ها فراموش نمی کنند که هدف نهائی اخوان همچنان دستیابی به قدرت است. بدینسان هیچ فرصتی را فرو نمی گذارند تا اعتماد به نهضت اخوان را بزدایند، آنرا تضعیف کنند و یا حتی براندازند. رفتار عربستان سعودی پس از اعتراض اخوان در آغاز سال های دهه های ۱۹۹۰، نمونه ای از چنین مواردی است. رژیم های دیگر هم برای رسیدن به همان هدفت به ویژه پس از سؤقصدهای ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، کوشیده اند بر مکاتب صوفی تکیه کنند، گرچه کوشش آنها بیهوده مانده است.
چنین بود که چندین نظام حکومتی منطقه رویاروی اوج گیری نهضت اخوان المسلمین، در پی شورش های مردمی سال ۲۰۱۱، «فایده» وهابیه را کشف کردند: جریانی ضد اخوان المسلمین، مخالف تجدد سیاسی و خواستار اطاعت مطلق از حکام وقت. طبیعتا این حکام هم بهره جوئی از تعالیم آنرا فرو نگذاشته اند که این خود دورنمای همدستی و تبانی هائی را در سال های آینده به چشم می کشد. از اینرو همه نشانه ها گواهی بر آنند که سنت گرائی مذهبی همچنان توسعه و گسترش خواهد یافت، بیشتر از آنرو که جوامع مدنی نوپا هستند و از قلمرو روشنفکری، به خصوص پایگاه تجدد خواهانش، هم تنها ویرانه ای برجای مانده است.
پی نوشت:
۱. برگرفته از نام بنیانگذار جنبش، محمد ابن عبدالوهاب (۱۷۳۲ـ ۱۷۰۳).
۲. در اشاره به اخوان المسلمین.
۳. برخی کشورها، از جمله مصر، رسما مستقل بودند، اما در واقع در مهار قدرت های استعماری روزگار می گذراندند.
۴. منسوب به عبدالعلاء مولودی (۱۹۷۹ـ ۱۹۰۳)، روشنفکر، شریعتمدار و اهل سیاست هندی و پاکستانی، که یکی از مروجان اسلام مدرن بود.
نوشته: NABIL MOULINE *
* پژوهشگر مرکز مطالعات میان رشته ای در امور مذهبی، وابسته به مدرسه عالی مطالعات علوم اجتماعی، نویسنده کتاب روحانیون اسلام. اقتدار مذهبی و قدرت سیاسی در عربستان سعودی (از قرون هجدهم تا بیستم)، انتشارات مرکز انتشارات دانشگاهی فرانسه، پاریس، ۲۰۱۱.