انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

سایبرگ؛ «شهروند هزاره‌ی سوم»

در سال ۱۹۸۴ وقتی اولین قسمت از دوگانه‌ی نابودگر یا همان ترمیناتور ساخته شد که داستان آن در ۲۰۲۹ و در بحبوحه جنگ هسته‌ای انسانها شکل گرفته هیچ‌کس فکر نمی‌کرد که به زودی بخش بزرگی از تخیلات این فیلم به واقعیت بپیوندد. تخیل ساخت ابرانسانی فرازمینی با پیشرفت فن‌آوری و الهام از اولین فضانوردان ناسا خیلی زود به واقعیت پیوست. امروزه ما انواع متفاوتی از سایبرگ‌ها را داریم که برخی از آنها به راستی یادآور کاراکتر نابودگر با بازی آرنولد شوارتزنگر هستند.

اما اصلا سایبرگ چیست؟ واژه‌ی سایبرگ ترکیبی است از دو واژه‌ی Cybernetic و Organism. سایبرگ به موجودی اطلاق می­شود که اندام و یا اجزای مکانیکی به بدنش اضافه شده باشد که البته در ادامه به تعاریف دیگری از سایبرگ نیز اشاره خواهد شد.

یکی از دسته‌بندی‌های کاربردی برای سایبرگ به ضرورت استفاده‌ی تجهیزات و فن‌آوری در بدن فرد می‌پردازد. در این دسته بندی ما دو نوع سایبرگ داریم که تحت دو عنوان کلی Conditional  و Convenient قرار می‌گیرند. گروه سایبرگ‌های Conditional انسانهایی‌اند که نسبت به انسانهای معمولی دچار یک ناتوانی جسمی می‌باشند و این عدم توانایی با استفاده از فن­‌آوری جبران شده است. سایبرگهای Conditional به لحاظ توانایی و به مدد تکنولوژی با یک انسان معمولی برابری می‌کنند. درست مانند آقای نیل هاربیسون.

نیل تا سال ۲۰۰۳ و پیش از انجام جراحی متفاوتش از بیماری کوررنگی رنج می­برد اما پس از نصب آنتنی در مغزش که امتداد آن به صورت یک منحنی تا رو بروی پیشانی‌اش ادامه دارد قادر است فرکانسهای رنگها را درک کند و به نحوی کاملا متفاوت اما مانند ما به درک مشابهی از رنگها برسد. نیل که خود نیز فارغ­التحصیل موسیقی می­باشد از طریق شاخک منحصربفردش قادر است صدای رنگها را بشنود و به موسیقی رنگها گوش دهد. تا پیش از استفاده‌های خلاقانه‌ی دیگر او از این اندام، نیل یک سایبرگ Conditional محسوب می­شد که صرفا به شکلی متفاوت رنگها را شناسایی می­کرد. اما کمی بعدتر نیل تصمیم گرفت از این عضو جدید بدنش در راستای رشته و حرفه‌اش که همان موسیقی­ است استفاده کند. نیل حالا به موسیقی چهره‌ی آدمها هم توجه ویژه‌ای دارد و عقیده دارد تیپهای شخصیتی متفاوت رنگهای متفاوتی به آنتن رنگخوان او ارسال می‌کنند. او طیف‌های رنگی که قابلیت دیده شدن توسط انسانهای معمولی هم ندارند شناسایی می‌کند و از رفتن زیر نور ماورابنفش خودداری می­کند. نیل در انتخاب رنگ لباسهایش نیز به موسیقی آنها گوش می­دهد و به قول خودش لباسهای خوش‌صدا می­پوشد که ما به آنها می‌گوییم رنگهای شاد.

گروه سایبرگهای Convenient انسانهایی هستند که با کمک فن­آوری به قابلیت‌هایی فراتر از انسانهای عادی دست یافته‌اند. قابلیتهایی نظیر قدرت بدنی بالا که گروه آزمایشی سربازان ارتش امریکا به آن رسیده‌اند. این سربازان با استفاده از تجهیزاتی که به بدنشان متصل می­شوند به قدرت بدنی هفده برابر بیشتر از انسانهای معمولی دست یافته‌اند. این تجهیزات که حکم استخوانها و عضلات اضافه را دارند سربازان را قادر می‌سازند اجسام بسیار سنگین را بدون هیچ آسیبی بلند کرده و در مسافتهای طولانی و با صرف انرژی بسیار کمتری جابه‌جا کنند.

اما آیا می­توان به هر انسانی که با کمک تکنولوژی به قدرت یا قابلیتی بالاتر دست یافته سایبرگ گفت؟ هیو هر عقیده دارد که خیر. او که خود طی یک حادثه هردوی پاهایش را از دست داده و به یک جفت پای مصنوعی هوشمند مجهز شده با وجود رضایتش از این پاهای جدید هنوز خود را یک سایبرگ نمی‌داند. هیو معتقد است با اینکه پاهای جدیدش همانند پاهای طبیعی قادر به دریافت سیگنال‌های حرکتی از مغز هستند اما چون این انتقال سیگنال در مسیر برگشت از پاها به سمت مغز مخابره نمی‌شوند او هنوز یک سایبرگ نیست. هیو برای درک بهتر معنای حرفش مثالی می‌زند از تماس پاهای طبیعی با سطح اشیا که او خود در چنین تجربه‌هایی هیچ حسی از این تماس ندارد و اگر تماس چشمی‌اش با پاها قطع شود او نمی­تواند تشخیص دهد که به طور مثال یک شی اضافه به پاهایش متصل شده. هیو برای معرفی یک سایبرگ واقعی جیم را مثال می‌زند. صخره نوردی که در یکی از صخره­نوردی‌هایش دچار سانحه شد و یک پایش را از دست داد. جیم به کمک تکنولوژی حالا به پایی مجهز است که او را قادر ساخته درست مانند ایام گذشته به صخره‌نوردی بپردازد. پای جدید او مانند یک پای طبیعی انسان، هم از مغز سیگنال‌های حرکتی را دریافت می­کند و هم متقابلا سیگنال‌های حسی را به مغز جیم ارسال می­کند.

اما چه کسانی سایبرگ نیستند؟ در جنبشی که از طرف دانشمندان و سایبرگ‌ها به راه افتاده گروهی که از طرف دانشمندان سایبرگ‌های غیرضروری نامیده می‌شوند هم هستند که جامعه‌ی علمی خواهان حذف این گروه و مقابله با آنهاست. گروهی که طی عمل‌های جراحی نه چندان حرفه‌ای و حساب‌شده قطعات و تجهیزاتی را به خود متصل می‌کنند که نه تنها هیچ کمکی به آنها نمی‌کند بلکه باعث بروز صدمات و آسیب‌های بسیار جدی به بدنشان می‌گردد. درست مانند تیم کنان که به اشتباه خود را سایبرگ می‌داند.

تیم با یک عمل جراحی نه چندان پیچیده کامپیوتری را در زیر پوست ساعدش جاسازی کرده و از طریق همین کامپیوتر و ارتباطش با گوشی همراهش آسیب‌هایی را که همین دستگاه به بدنش وارد می‌کند پیگیری کرده و می‌گوید تا وقتی تمام علائم حیاتی­اش استاندارد است جایی برای نگرانی وجود ندارد.

شاید اگر تیم کمی بیشتر مطالعه می‌کرد و به تعریف‌های جدیدتر سایبرگ می‌رسید تنها به دلیل پیوستن به حامیان سایبرگ چنین کاری با بدنش نمی‌کرد. گروهی دیگر از انسان‌شناسان از جمله خانم امبر کیس اعتقاد دارند ما همه صرف داشتن گوشی­هوشمند و کامپیوترهای شخصی‌مان سایبرگ هستیم.

اگر سایبرگ را انسانی بدانیم که نه لزوما به لحاظ فیزیکی بلکه از نظر ذهنی نیز توانمند­تر شده آنوقت همه‌ی ما به لطف گوشی هوشمند و کامپیوترهایمان سایبرگ محسوب می‌شویم.

در گذشته انسانها برای به خاطر سپردن هرچیزی تنها به حافظه­‌شان متکی بودند. حتی ارتباطات بین انسانها تحت تاثیر محدودیت­های حافظه‌ای بسیار متفاوت با امروز بود. این روزها ما همگی مجهز به حافظه‌ی خارجی و همیشه همراهمان هستیم که کمک می­کند تمام اطلاعاتمان از آلبوم­ عکس‌های خانوادگی تا شماره‌ی پرونده‌ی پزشکی و شماره تماس آنهایی که می‌شناسیم یا حتی نمی‌شناسیم را با خود داشته باشیم و شاید همین امر کمک بسیار بزرگی به مغز باشد تا فضای بیشتری برای یادگیری در اختیار داشته باشد. اما آیا ما انسانهای عصر متمدن از این فرصت استفاده می‌کنیم یا با اتکا به فن‌آوری در جهت تضعیف حافظه و ارتباطات موثر قدم برداشته‌ایم؟ امبر کیس می­گوید اینجا دقیقا همان نقطه‌ی تامل ما انسانهاست. همانجایی که باید توقف کنیم، گوشی‎مان را کنار بگذاریم و به دور از جامعه‌ی مجازی و هرج و مرج‌های دنیای مدرن به خویشتن فکر کنیم. موهبتی به نام خودآگاهی و اندیشه‌ورزی که تاریخ فلسفه نشان می­دهد تا چه حد رو به افول گذاشته. تصویری از یک کوه فایل و پرونده می‌تواند نمایی باشد از ارتباطات و داده­های ما در گوشی تلفن همراهمان. اما به گمانم علی­رغم دنیای شلوغ اطرافمان، تنهایی و انزوای ناخواسته یکی از شکایت­های پر تکرار انسان امروزیست.

 

در ارتباطات مجازی که به آن اشاره کردیم و می‌توانیم آن را پدیده‌ی جدید هویت انسان امروزی بدانیم جنسیت، سن، ظاهر و خیلی از مولفه‌های هویتی دیگر چندان مهم و تاثیرگذار به نظر نمی‌رسند. ما قادریم فارغ از تمامی این المان‌ها با یکدیگر ارتباط برقرار کرده و حتی به کسب و کار و تجارت بپردازیم. چنین دستاوردی بدون تکنولوژی هرگز امکان‌پذیر نبود. تاثیرات فرهنگی و نیز هویتی که برساخته‌ی آن است در طول تاریخ، نابرابری‌های بسیاری ایجاد کرده اما انسان سایبرگ به دور از تمام دوگانگی‌های شناختی و تقابلاتی نظیر زن/مرد، انسان/حیوان، من/ دیگری، حقیقت/ خیال و … زندگی می­کند و با سایر انسانها در تعامل است. دانا هاراوی از چنین رویکردی جهت تفهیم آنچه که فمنیست‌ها به دنبالش هستند استفاده کرده و در کتابش؛ مانیفست سایبرگ همه را به داشتن چنین نگاهی دعوت می‌کند. هاراوی به عواقب سایبرگ بودن آگاه است با این حال می‌گوید:

” گرچه آفرینش و نابودی هردو بخشی از آینده سایبرگ است اما من ترجیح میدهم یک سایبرگ باشم تا یک الهه”

 

آیا سایبرگ آخرین تحول تکاملی انسان است؟ آیا اصلا چنین تحولی را باید تکامل دانست یا سقوطی بی ‌چون و چرا برای انسانی که هر روز در تمنای یافتن معنای زندگی بیشتر دست و پا می‌زند؟ من فکر می­کنم ما انسان‌ها تا وقتی خودمان را بخشی از طبیعت بدانیم می‌توانیم به حیات امیدوار باشیم. انسان سایبرگ بالدار در آینده دو امکان پیش رویش دارد: تجربه‌ی پرواز در کنار پرندگان و یا تسلط بیشتر بر انسان‌های دیگر و زمین.

منابع:­

  • هاراوی، دانا(۱۳۸۷)، مانیفست سایبرگ(ترجمه امین قضایی)، نشر گل­آذین
  • جهان­آرای، کاوه (۱۳۹۲)، مردی با رایانه­ ای جاسازی شده در دست، زومیت
  • هاربیسون، نیل (۲۰۱۲)، من به رنگها گوش می­دهم، برگرفته از تدتاک
  • کیس، امبر (۲۰۱۰)، we are all cyborgs now، برگرفته از تدتاک
  • How we’ll become cyborgs and extend human potential (2018), Hugh Herr, TedTalk