امبرتو اکو برگردان عاطفه اولیایی
ّاز میان شما جوانتران فکر می کنند که واژه ی ولین [۱] به معنای دختران زیبایی است که در برنامه های تلویزیونی می رقصند و کازینو نیز به معنای آشفتگی و درهم برهمی. اما نسل من می داند که واژه ی کازینو به معنی روسپی خانه بود که به تدریج برای اشاره به «محلی آشفته و نامنظم » به کار رفته است. [۲] این واژه معنای اولیه ی خود را از دست داده است به طوری که امروزه حتی کشیشان برای اشاره به بی نظمی آز ان استفاده می کنند؛ و نیز زمانی بوردلو[۳] به معنی روسپی خانه بود ولی حتی مادر بزرگم که زنی بسیار پایبند اخلاق بود دایم می گفت: « بوردلو نساز» یعنی که «شلوغ پلوغ نکن». نسل جدید نمی داند که «ولین» نام مراسلات اداره ی کنترل فرهنگ فاشیست ها [۴] به روزنامه ها بود. از طریق این اوراق نازک به روزنامه ها اطلاع داده می شد در چه مواردی سکوت و چه چیز هایی را چاپ کنند. بنابراین در زبان روزنامه نگاری Velina نماد سانسور، واداشتن به پنهان نمودن و ازبین بردن اطلاعات شد. اما ولین به معنای امروزیش (رقصنده های تلویزیونی) درست برعکس، بر دیده شدن تاکید دارد وکسب شهرتشان از طریق دید پذیری و نمایان بودن، که خود زمانی ناپسند بود ولی امروزه معادل حسن و کمال است، امکان می پذیرد.
نوشتههای مرتبط
با دو نوع ولینا مواجهیم که من آنان را با دو نوع ممیزی مقایسه می کنم. اولین شکل ممیزی از طریق سکوت است؛ دومین ممیزی از طریق ایجاد سر و صداست. استفاده از واژه ی ولینا بنا براین به مثابه برنامه ی تلویزیونی، سرگرمی، نمایش وغیره است.
فاشیست ها نیزهمچون دیکتاتورها فهمیده بودند که مقبولیت انحرافات به دلیل پخش شدنشان از رسانه ها ست. به همین دلیل ورقه های ولین، نوشتن در باره ی خودکشی را ممنوع کرده بود و چنان استدلال می شد که خواندن در باره ی خودکشی می تواند منجربه خودکشی شود. این البته کاملا درست است و نباید تصور کرد که هر چه از مخیله ی فاسیست ها می گذرد اشتباه است. از رویداد هایی نیز أگاهیم که فقط به دلیل مطرح شدن در رسانه ها رخ داده اند. مثلا به دلیل آن که رسانه ها اعتراضات کم دوام دانشجویی سال ۱۹۷۷ و ۱۹۸۹ را الگو برداری ازا رویداد ۱۹۶۸ توصیف کرده بودند، اعتراضات به همان شکل رخ دادند. شرکت کنندگان در آن اعتراضات به خوبی می دانند که آن حرکت زاییده ی رسانه ها بود، همانگونه که رسانه ها حملات انتقام جویانه ـ خودکشی ها و الگو برداری و تکرار کشتار در مدارس و نیز تجاوز رومن ها به زنان سالمند را تبدیل به اخبار پر هیاهوکرده و تبلیع کردند که تجاوز تخصص مهاجران است و بسیار آسان رخ می دهد: کافی است کنار ایستگاه راه آهن ول بگردید و …..
در گذشته ورقه های سانسور دستور می دادند: «برای احتراز از تحریک انحرافات در باره ی آن ها سکوت کنید» . فرهنگ سانسور امروز می گوید: « برای احتراز از صبحت در باره ی انحرافات از سایر امور به تفصیل صحبت کنید.» همیشه به خود گفته ام که اگر فردا روزنامه ها تصمیم بگیرند موضوعی در باره ی من مطرح کنند که برایم بسیار گران تمام شود، اولین کاری که می کنم بمب گذاری در ستاد اداره ی پلیس و یا راه آهن است. زیرا فردا تمام روزنامه ها خبر بمب گذاری را با آب و تاب شرح می دهند وخبر خطای کوچک من در ستون های صفحات داخلی گم خواهد شد. معلوم نیست چند بمب واقعی برای مخفی کردن داستان های مهم و صفحه اولی کار گذاشته شده باشند. بمب مثالی بسیار رساست زیرا که سر و صدایش دیگرصدا ها را ساکت می کند.
سر و صدا خود تبدیل به یک پوشش می شود. ایدئولوژی سانسور از طریق ایجاد سر و صدا ( با عذر خواهی از ویتگشتاین[۵]) همان ایده ی «زمانیکه که کسی نمی داند چه بگوید باید پر حرفی کند» است. مثلا گل سر سبد برنامه های تلویزیون دولتی ایتالیا ـ یعنی برنامه ی اخبار TG1ـ استاد به کارگیری این تکنیک است. در حال حاضر، پخش اخبار زاده شدن گوساله ی دو سر و یا جیب بری و قاپ زنی ها ، به عبارت دیگر داستان های کم ارزشی که صفحات درونی روزنامه ها را پر می کنند، سه ربع ساعت اخبار تلویزیون را پر می کنند و از این طریق اطمینان حاصل می شود که بینندگان متوجه کوتاهی روزنامه ها در پخش اخبار مهم نشوند. چند ماه پیش ـ روزنامه ای طرفدار برلوسکونی به منظور نادیده گرفتن صلاحیت قاضی منتقد وی ـ او را روزها تعقیب کرد تا خبر سیگار کشیدن آقای قاضی را روی نیمکت، به سلمانی رفتن و جوراب فیروزه ای پوشیدنش را پخش کند. برای ایجاد سر و صدا احتیاجی به تخیل نیست بلکه کافی است داستانی واقعی ولی نا مربوط را تعریف کنید. بدین ترتیب۰ صرف گزارش کردن آن بخودی خود ایجاد شک می کند. اینکه قاضی جوراب فیروزه ای بپوشد حقیقت دارد و بی اهمیت است ولی گزارش آن در عین عدم اذعان به موضوعی، هدفی جز ایجاد شک و تردید ندارد .
حل و فصل هیچ داستانی به سختی رسیدگی به داستان های حقیقی ولی نامربوط و بی اهمیت نیست.
اشنباه روزنامه ی رپوبلیکا در مورد برلوسکونی پوشش افراطی خبری حقیقی یعنی میهمانی در منزل نعومی بود. ولی اگر مثلا داستانی می نوشت به این مضمون که : « چه عجیب!.. دیروز برلوسکونی به میدان نوآوا رفت و با فامیلش آبجو خورد.» چنان موجی از گوشه کنایه ـ شک و بی آبرویی ایجاد می کرد که نخست وزیر ماه ها پیش استعفا داده بود. بطور خلاصه ، اطلاعات دقیق ومنظم به آسانی به چالش کشیده می شود در حالیکه اتهامی که اتهام نباشد قابل بررسی نیست.
در ده سالگی در آستانه ی در یک بار، زن سالمندی جلویم را گرفت و گفت: « دستم درد می کند ـ اگر یک نامه برایم بنویسی یک لیره پیشم داری.» از آن جا که بچه ی خوبی بودم جواب دادم پول نمی خواهم و لی آن زن پافشاری کرد که اقلا یک بستنی برایم بخرد. نامه اش را نوشتم و وقتی به خانه رسیدم ماجرا را تعریف کردم. مادرم گفت: « خدایا! مجبورت کردند نامه ای ناشناس بنویسی. وقتی بفهمند خدا می داند چه به سرمان می آورند!» گفتم: «ببین … در آن نامه هیچ موضوع وحشتناکی نیست.» خطاب به کاسبی پولدار نوشته شده که من هم می شناسمش ( یک مغازه دار در مرکز شهر) … که « باخبر شدیم که از خانم فلان خواستگاری کردید. می خواستیم نظرتان را به این موضوع جلب کنیم که خانم فلان از خانواده ای است بسیار محترم و ثروتمند و در سراسر شهر به نیکی از او یاد می شود.» قصد نامه های ناشناس معمولا تمجید نیست. به راستی هدف آن نامه ی ناشناس چه بود؟ از آن جا که خانمی که مرا برای نوشتن این نامه اجیر کرده بود حرفی مستدل برای گفتن نداشت هدفش ایجاد ناراحتی بوده است. گیرنده ی نامه پس از دریافت آن باید از خود پرسیده باشد «لزوم فرستادن چنین نامه ای چیست؟ منظور از ـ در سراسر شهر از او به نیکی یاد می کنند ـ چیست؟ » فکر می کنم وی نهایتا از ترس تشکیل خانواده با کسی که پشت سرش روضه می خوانند منصرف شود یا لااقل ازواج را با او به تعویق بیندازد.
برای ایجاد این نوع سر و صدا حتی لازم نیست منافع خاصی در بین باشد زیرا هر پیام به پیام قبلی می افزاید و باعث سر و صدای زیادتری می شود. سر و صدا می تواند گاهی به شکل افراط های نالازم باشد. چند ماه پیش مقاله ای خوب در باره ی برسلی[۶] در مجله ی اسپرسو چاپ شده بودبا این پرسش که آیا متوجه شده اید تبلیغات دیگر اثری ندارد؟ هیچکس قادر به اثبات این که فلان پورد لباسشویی از یکی دیگر بهتر باشد نیست ( در واقع همه ی آن ها یکسانند)، در عرض پنجاه سال گذشته هیچ خانم خانه داری راضی به عوض کردن یک بسته از پوردی را که معمولا می خرد با دو بسته پودر دیگر نبوده و مادر بزرگ ها در برتر دانستن مواد پاک کننده ی خودشان بر دیگر کالا های مشابه پافشاری دارند. بنا بر این تولید کنندگان این پودر ها تبلیغاتی شدید و پیگیر را با تکرار آنچه عیان است در پیش می گیرند و تکرار می کنند که مثلا « اومو از سفید هم سفید تر می شوید». این نوع تبلیغ دو هدف دنبال می کند: بخشا تکرار نام محصول ( گاهی اوقات موفقیت آمیز نیز هست: اگر برای خرید پودر لباسشویی به سوپر ماکت بروم به احتمال قوی به دنبال نامی می گردم که در پنجاه سال اخیر مرتبا شنیده ام : تاید یا اومو) و دوم: بخشا برای جلوگیری از هر مباجثه ای چه مثبت و چه منفی در باره ی آن محصول است. سایر انواع آگهی ها نیز از این قانون مثتثنی نیستند: برسلی متوجه شده است که متن تبلیغات انواع تلفنهای همراه در واقع برایمان قابل درک نیست و این نه کیفیت تلفن بلکه سر و صدای تبلیغات آن است که تلفن را به فروش می رساند. به نظرم به احتمال قوی شرکت ها تصمیم بر آن گرفتند که از تبلیغ تلفن خاص خود کم کرده و بر تبلیغاتی کلی به منظور رواج فرهنگ تلفن همراه بیافزایند. انتخاب نوکیا به جای سامسونگ نه ناشی از تبلیغات برای نوکیا، بلکه دیگر عوامل است. در واقع مهمترین هدف تبلیغات آنست که شما آگهی و نه محصول را به خاطر بسپارید. سعی کنید به جالب ترین صحنه ی یک تبلیغات فکر کنید ( برخی شان بسیار خنده دار هم هستند) و بیاد بیاورید چه محصولی را عرضه می کرد. بسیار بعید است نام آن محصول را بیاد بیاورید: مثلا صحنه ی با نمک بچه ای که نام « سیمنتال»[۷] را نادرست تلفظ می کند یا « بی مارتینی ـ پارتی بی پارتی!» و یا «رمزوتی[۸] همیشه برایتان خوبست». در تمام موارد دیگر هم سر و صدا جای استدلال مرغوب بودن کالا را می گیرد.
اینترنت البته، بدون انگیزه ی ممیزی، بیشترین سر و صدا را بدون ارایه ی اطلاعات مفید تولید می کند. به طور دقیق تر اول اطلاعاتی دریافت می کنید ولی نمی دانید آیا قابل اعتماد است یا نه: سپس به جستجوی آن اطلاعات می پردازید: فقط ما دانشگاهیان و پژوهشگران قادریم بعد از حدود ۱۰ دقیقه به اطلاعات مورد نظرمان دست می یابیم. اکثر وبگردان یا در بلاگ ها یا در سایت های پورنوگرافی و غیره گیر می کنند و پژوهش اینترنتی کمکی به آنان نمی کند.
روزنامه ی ۶۴ صفحه ای نوع دیگری از ایجاد سروصداست که هدف اولیه اش ممیزی نیست ولی در همان جهت حرکت می کند. ۶۴ صفحه بسیار بیش از آن است که برای برجسته کردن اخبار اساسی لازم باشد. برخی از شما می گویید « من روزنامه را برای خواندن اخبار مورد علاقه ام می خرم.» این البته درست است ولی این حرف نخبگانی است که می دانند چگونه با اطلاعات برخورد کنند. دلیل افت وحشتناک فروش و خوانش روزنامه ها چیست؟ جوانان دیگر روزنامه نمی خوانند؛ یافتن سایت کوریه دلاسرا و یا لا رپوبلیکا[۹] روی اینترنت آسان تر است و نیز تمام اطلاعات روی یک صفحه نمایان است. خوب البته نگاه انداختن به روزنامه های دو سه روز پیش در ایستگاه های ترن هم نوعی روزنامه خوانی است!
بنا براین، ایجاد سر و صدا می تواند به دلیل سانسوری آگاهانه و عمدی باشد. این امر در دنیای تلویزیون نیز با ایجاد جنحال و آبروریزی های سیاسی رخ می دهد. از طرف دیگر سانسورغیرعمدی اما زیانباری نیز جریان دارد که ( با وجود سودزایی و فروش محصول و غیره) اطلاعات زیاد را به سر و صدا تبدیل می کند. این امر ( و حالا از حیطه ی ارتباطات به اخلاق می گذرم) یک روانشناسی و اخلاق «سر و صدا» ایجاد کرده است. به آن ابلهی بنگرید که گوشی آیپاد به گوش، نمی تواند حتی یک ساعت در ترن به تماشای منظره بنشیند و یا کتابی بخواند ولی روزش را با تلفن همراه ِشروع می کند :« الان خانه را ترک کردم» و شب را نیز همان طور به پایان می رساند: «همین الآن رسیدم خانه». هستند کسانی که دور از سر و صدا نمی توانند زندگی کنند. و به همین دلیل است که در رستوران ها که غالبا خود پر سر و صدایند باز یکی دو تلویزیون روشن است و موزیک نیز پخش می شود و پاسخ درخواست خاموش کردن تلویزیون نگاه عاقل اندر سفیه است. این نیاز جدی به سر و صدا همچو نیاز به مواد مخدر است. راهی است برای عدم تمرکز بر آن چه واقعا اهمیت دارد یعنی بازگشت به درون[۱۰] ….
فقط در سکوت است که تنها شیوه ی قدرتمند پخش اطلاعات یعنی سینه به سینه نسج می گیرد. در دوران سرکوب مستبد ترین نظام ها، مردم همواره توانسته اند یکدیگر را از آنچه در دنیا می گذرد با خبر سازند. ناشرین می دانند که کتاب ها نه از طریق آگهی و یا نقد بلکه از طریق آنچه فرانسوی ها «زبان به گوش»[۱۱] و ایتالیایی ها «دهان به دهان» [۱۲] می نامند به صدر جدول فروش می رسند. با از دست دادن شرایط سکوت، امکان شنیدن آنچه را که دیگران می گویند، که اساسی ترین و قابل اعتماد ترین ابزاراشاعه ی اطلاعات است، از دست می دهیم. و به این جهت در نتیجه گیری می گویم که یکی از مسایل اخلاقی که امروزه با آن روبرو هستیم چگونگی بازگشت به سکوت است. یکی از مسایل مهم مطالعه ی دقیق تر نشانه شناسی عملکرد سکوت در وجوهات متفاوت ارتباطات است اعم از نشانه شناسی های خودداری ، سکوت در تئاتر ،سکوت درمباحثات سیاسی، یا به سخن دیگر درنگ و مکث های طولانی، سکوت به منظور ایجاد بلاتکلیفی ، سکوت به مثابه تهدید ، سکوت به علامت رضا ، سکوت به مثابه نفی و سکوت در موسیقی.
سخنرانی در همایش انجمن ایتالیا یی نشانه شناسی[۱۳]. ۲۰۰۹
[۱] Veline
http://becomingitalianwordbyword.typepad.com/becomingitalian/2009/07/velina.html#sthash.SqeeQGAe.dpuf
[۲] مترجم: در زبان فرانسه نیز le bordel به معنای روسپی خانه است ولی برای اشاره به محلی آشفته نیز به کار می رود.
[۳] bordello
[۴] یعنی وزارت فرهنگ عامه که به اختصار و بدون توجه به گنگی این نام أن را MinCulPop می خوانند
[۵] He had said: “Whereof one cannot speak, thereof one must be silent.”
<زمانیکه که کسی نمی داند چه بگوید باید سکوت کند>http://en.wikiquote.org/wiki/Ludwig_Wittgenstein
[۶] Berselli/ L’Espresso
[۷] Simmenthal : sweet
[۸] Ramazzotti: is a medium style Amaro (Italian potable bitters), bottled at 30% alcohol by volume. It is bottled in Milan by Pernod Ricard.
[۹] Corriere della sera / Repubica
[۱۰] Redi in interiorem hominem
[۱۱] Bouch a l’oreille
[۱۲] Passaparola
[۱۳] Associazione Italiana do Semiotoca