برتراند لوکلر، برگردان معصومه خطیبی بایگی
همه تصورش را میکردند که انتشار نامههای ساموئل بکت (۱۹۰۶-۱۹۸۹) چهره جدیدی را از این نویسنده دوران جنگ به جهانیان نشان دهد. اولین جلد از کتاب چهار جلدیاش تحت عنوان نامههای ساموئل بکت ۱۹۲۹-۱۹۴۰ (۱) مورد استقبال زیادی قرار گرفت. در حقیقت، در جلد دوم (۲) این اثر که سالهای ۱۹۴۱-۱۹۵۶ را پوشش میدهد، شاهد دگرگونی عظیمی این نمایشنامه نویس هستیم؛ سالهای که طی آن بکت زبان نوشتاری آثارش را فرانسه انتخاب میکند تا به گفته خودش «کاملا مسلح» شود. بکتی که به این نتیجه رسیدهاست که باید برخلاف جیمز جویس (James Joyce)، دوستی که چندین سال از او بزرگتر است و قبل از جنگ، آثارش بسیار مورد استقبال بود «از فقر، نبود آگاهی، حذف و کسر سخن بگوید تا جمع».
نوشتههای مرتبط
ساموئل بکت که از سال ۱۹۴۱ عضو نهضت مقاومت ملی بود، بعد از فرارش از جستاپو (Gestapo) در اوت ۱۹۴۲ در روسیون (Roussillon) پنهان میشود تا این که در اواخر سال ۱۹۴۵ به طور قطعی به فرانسه بازمیگردد و شش ماه را در خرابههای سن-لوی (Saint – Lô) نرماندی (Normandie) با نیروهای صلیب سرخ ایرلندی سپری میکند. در پنج سال بعد از آن، او بیوقفه چهار شاهکار ادبی خلق میکند: رمانهای سه گانه مُلوی (Moloy)، مالون میمیرد (Malone meurt) و نامناپذیر (Innommable) که انتشارات مینوئی (Minuit) از سال ۱۹۵۱ چندین بار آنها را به چاپ رساند و هم چنین رمان در انتظار گودو (En attendant Godot) که روژه بلن (Rouger Blin) در سال ۱۹۵۳ آن را منتشر کرد و طولی نکشید که آوازهاش در سراسر جهان پیچید.
در سالهایی که همه از مفهوم «تهعد» در محافلشان حرف میزنند، در نامههای بکت خبری از آن نیست. او جهانی را خلق میکند که دیگر هیچ شباهتی به تئاتر ندارد، بلکه بیشتر شبیه سیرکی است که به دلقکهایش واگذار شدهاست تا رسالت حرف زدن را که جزئی از سرنوشتشان است به انجام برسانند. در جهانی که هیچ چیز، حتی ادبیات، راه نجاتش را نمیداند، تراژدی مبدل به طنز و طنز مبدل به تراژدی میشود؛ ولی حس حضور زنده و پابرجاست.
در تک تک نامههای بکت حرکت سریع به سمت نوشتاری در سطح گفتار عامیانه خودنمایی میکند، به خصوص آنجا که اثر تبدیل به گاهشمار اطلاعاتی میشود که برای اکثر مردم آشنا است: از جمله آنها میتوان به روابط ویژه بکت با ژروم لیندون (Jérome Lindon (1925-2001) ناشر آثارش و ارتباطش با نقاشیهای برام رن ولد (Bram Van Veld) و علاقههاش به ژان راسین (Racine) اشاره کرد. وی در نامهای درباره اثری از راسین مینویسد: «در این اثر هم اتفاق خاصی در جریان نیست، آنها فقط به حرف زدن با هم بسنده میکنند، اما چه حرفی و چه عبارتی.» زندگی و اثر دراینجا یک چیزند. نویسندگان نقد خوب کاملا بر حقند، آنگاه که حقیقتی را تداعی می کنند که «ما از آنچه در کتاب گفته شده است متوجه آن نمی شویم، بلکه برعکس از آنچه که مولف نخواسته است بگوید به وجودش پی می بریم.» حقیقتی که نمیخواهد بگوید یا این که ترجیح میدهد در برابر گفتنش مقاومت کند، شاید بیشتر به خاطر این که تحت عنوان عضو نهضت مقاومت ملی مینویسد، شاید از ترس نازی ها، از ترس ناکامیهای اقتصادی، از ترس رد شدن های مکرر توسط ناشران انگلیسی و فرانسوی و در نهایت از ترس موفقیت. موفقیتی که باعث میشود از او به طور مداوم در مورد آثارش بپرسند تا جایی که مجبور میشود و میگوید: «من در مورد این نمایش تئاتر بیشتر از کسانی که آن را با دقت می خوانند چیزی نمی دانم.»
بکت به جای ارتباط با دنیای بیرون ترجیح می دهد در خانه ی کوچک اوسی (Ussy) در سن مارن (Seine- et – Marne) که خود را در آن حبس کرده است، بماند و باغچه اش را بیل بزند. وقتی زمین یخ می زند، ناسزا می گوید، نامه ای را که با لحن صمیمی می نویسد، رها می کند و برای بیل زدن از اتاق خارج می شود. زمین را می کند و خاک جزیره ایل دو فرانس (Ile- de – France) را همانند زبان فرانسه زیر و رو می کند تا در آن درخت بکارد. او همه این ها را به هیچ گفتن ترجیح می دهد. با این کار از تلاش برای گفتن آن چیزی که نمی تواند بگوید، چشم میپوشد و از ضرورت تجربه احساس آن جا بودن و نوشتن صرف نظر می کند.
وقتی برای کتابی که در آن از خود واقعیاش دور میشود، به موفقیتی که آرزویش را دارد، میرسد، انگار در زندگیاش بهنوعی آرامش دست مییابد. شخصیت تقریباً پدرانه بکت، وقتی خطاب به دوست جوانش پاملا میشل (Pamela Mitchell) حرف میزند و شخصیت تأثر انگیزش وقتی وظیفه خود میداند که از نویسندهی جوانی به نام روبر پنژه (Robert Pinget) حمایت کند، بیآنکه روحیهاش را تضعیف کند، تعجبآور است. آنجا که خطاب به این نویسنده جوان میگوید: «ناامیدی به خود راه ندهید. از آن دوریکنید و امیدوار باشید.»
حرکت آهسته بکت به سمت خلق آثاری موفق در نامههایش بهوضوح مشخص است. همه از خواندن دوباره رمان مولان میمیرد، گودو و نامناپذیر (رمانی که پایانبخش سکوتش است) با نگاهی متفاوت، متعجب خواهند شد: «باید کلمات را بر زبان بیاورم. هرچقدر هم که باشند. باید آنها را بگویم تا اینکه پیدایم کنند تا اینکه با من حرف بزنند، دردی غریب و اشتباهی عجیب است. باید ادامه داد.»
Bertrand Leclair
یادداشت:
Lettres de Samuel Beckett, 1929-1940 (Gallimard, 2014)
Lettres de Samuel Beckett,1941 à ۱۹۵۶